05.14.2024 - By Farzin Ranjbar
غزل نمره ۰۳۵ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
ميان او که خدا آفريده است از هيچ دقيقهايست که هيچ آفريده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصيحت همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست
دلا منال ز بيداد و جور يار که يار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست تو را نصيب همين داد و اين تو را دادست (نور عثمانیه)
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادست
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations