Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #903

02.03.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱ فوريه ۲۰۲۲ - ۱۳ بهمن.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۳ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه   PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت مجموع سوالات روزانه مناسب جهت پرینت PDFمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsای خواجهٔ بازرگان، از مصر شِکَر آمدوان یوسفِ چون شِکّر، ناگه ز سفر آمدروح آمد و راح(۱) آمد، معجونِ نَجاح(۲) آمدور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمدآن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی(۳)از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمدخضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زدنَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمدآمد شهِ معراجی(۴)، شب رَست ز محتاجیگردون به نثارِ او، با دامنِ زر آمدموسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمدجان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمدزین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغاعیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمدچون بسته نبود آن‌دَم، در شش جهتِ عالمدر جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمدآن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمددر عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغکز کرسی(۵) و از عرشش، منشورِ(۶) ظفر(۷) آمدباقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوت‌خوزو پُرس خبرها را، کاو کانِ خبر آمد(۱) راح: باده، شراب(۲) نجاح: رستگاری، پیروزی(۳) چشمهٔ ایّوبی: اشاره به ایوب از پیامبران بنی‌اسرائیل که بر ایشان محنتی از شیطان رسید، خداوند را ندا کرد. خداوند امر کرد که پایش بر زمین زند، چشمه‌ای گوارا و خنک پدید آمد.(۴) شهِ معراجی: اشاره به حضرت رسول(۵) کرسی: تخت پادشاهی(۶) منشور: فرمان، فرمان پادشاهی(۷) ظفر: پیروزی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsای خواجهٔ بازرگان، از مصر شِکَر آمدوان یوسفِ چون شِکّر، ناگه ز سفر آمدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1353 ای خدای رازدانِ خوش‌سُخُنعیبِ کارِ بَد، ز ما پنهان مکُنعیبِ کار نیک را منما به ماتا نگردیم از رَوش سرد و هَبا(۸)(۸) هَبا: گردِ پراکنده، در اینجا منظور، سست شدن و وادادن است.---------------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461 مشتری کو سود، دارد خود یکی‌ستلیک ایشان را در او رَیْب و شکی‌ست از هوای مشتریِّ بی‌شکوهمشتری را باد دادند این گروه مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۹)از غمِ هر مشتری هین برتر آ مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو است هین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشق‌ْبازی با دو معشوقه بَد است(۹) اِشترىٰ: خريد----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 164, Divan e Shamsمن ترکِ سفر کردم با یار شدم ساکنوز مرگ شدم ایمن، کآن عمرِ دراز آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsزین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغاعیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298 گفت مادر: تا جهان بوده ست از اینکارافزایان بُدند اندر زمینهین تو کارِ خویش کن ای ارجمندزود، کایشان ریشِ خود بر می‌کَنَند(۱۰)وقت، تنگ و می‌رود آبِ فراخپیش از آن کز هَجْر گردی شاخ، شاخشُهره کاریزی‌ست(۱۱) پُر آبِ حیاتآب کَش، تا بَردَمد از تو نبات(۱۰) ریش برکَندن: تشویشِ بی فایده کردن(۱۱) کاریز: قنات، آب رو، مجرای آب در زیرِ زمین. در اینجا منظور چشمه و جویبار است.----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4608  کارْ آن کارست ای مُشتاقِ مَستکَاندر آن کار، ار رَسَد مرگت، خوش استشد نشانِ صدقِ ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگَر نَشُد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دینهر که اندر کارِ تو شد مرگْ‌دوستبر دلِ تو، بی‌کراهت دوست، اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت می‌بَرندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1208, Divan e Shamsصد قیامت در بلای عشقِ اوستدرنگر امروز و از فردا مپرسای خیال‌اندیش، دوری، سخت دورسِرِّ او از طبعِ کارافزا مپرسچند پرسی شمسِ تبریزی که بود؟چشم جیحون بین و از دریا مپرسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 857, Divan e Shamsگفتی که در چه کاری؟ با تو چه کار مانَد؟!کاری که بی‌تو گیرم والله که زار مانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجیگردون به نثارِ او با دامنِ زر آمدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752 زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بودبازْهِمّت آمد و مازاغ بودقرآن کریم، سورهٔ نجم(۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsچون بسته نبود آن‌دَم، در شش جهتِ عالمدر جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 ای بسا کاریزِ(۱۲) پنهان، همچنینمُتَّصل با جانتان، یا غافِلینای کشیده ز آسمان و از زمینمایه‌ها، تا گشته جسمِ تو سَمین(۱۳)عاریه‌ست این، کم همی‌باید فشاردکآنچه بگرفتی، همی ‌باید گزاردجز نَفَختُ(۱۴)، کآن ز وَهّاب(۱۵) آمده‌ستروح را باش، آن دگرها بیهُده‌ست(۱۲) کاریز: قناتِ آب(۱۳) سَمین: چاق، فربه(۱۴) نَفَختُ: دمیدم (۱۵) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماءِ الهی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُونَ‌‌ست، نه موقوفِ عللمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکشد به بی‌جَهاتَت(۱۶)(۱۶) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3774 او تو است، امّا نه این تو، آن تو است که در آخِر، واقفِ بیرون‌شو استتویِ آخِر سویِ تویِ اَوَّلَتآمده‌ست از بهرِ تَنبیه و صِلَت(۱۷)تویِ تو در دیگری آمد دَفین(۱۸)من غلامِ مَردِ خودبینی چنین(۱۷) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۱۸) دَفین: مدفون، دفن‌شده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2284, Divan e Shamsخواجه تو عارف بُده‌ای، نوبتِ دولت زده‌ای(۱۹)کامل جان آمده‌ای(۲۰)، دست به استاد مدهدر دهِ ویرانهٔ تو گنجِ نهان است ز هوهین دهِ ویرانِ تو را نیز به بغداد مدِهوالله تیره شبِ تو، به ز دو صد روزِ نکوشب مده و روز مجو، عاج به شِمشاد(۲۱) مدِهچون بُوَد ای دلشده چون؟ نقد بر از کُنْ فَیَکُوننقدِ تو نقد است کنون، گوش به میعاد مدِه(۱۹) نوبتِ دولت زدن: کنایه از شکوه و عظمت داشتن. در قدیم در دربار پادشاهان در شبانه روز سه یا پنج نوبت (نقاره) می‌زدند.(۲۰) کامل جان آمده‌ای: در حالی آمده‌ای که روحاً کمال یافته‌ای.(۲۱) شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن میوهٔ یعقوبی وان چشمهٔ ایّوبیاز منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمدقرآن کریم، سورهٔ ص (۳۸)، آیات ۴۱ - ۴۴Quran, Sooreh Saad(#38), Line #41-44«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ.»(۴۱)«و از بندهٔ ما ايّوب ياد كن آن‌گاه كه پروردگارش را ندا داد كه: مرا شيطان به رنج و عذاب افكنده‌ است.»«ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ.»(۴۲)«پايت را بر زمين بكوب: اين آبى است براى شست‌وشو و سرد براى آشاميدن.»«وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.»(۴۳)«و به او خانواده‌اش و هم‌چند آن از ديگر ياران را عطا كرديم و اين خود رحمتى از ما بود و براى خردمندان اندرزى.»«وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ.»(۴۴)«دسته‌اى از چوبهاى باريك به دست گير و با آن بزن و سوگندِ خويش را مشكن. او را بنده‌اى صابر يافتيم. او كه همواره روى به درگاه ما داشت چه نيكو بنده‌اى بود.»مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 86, Divan e Shamsای آنکه تو یوسفِ منی، من یعقوبای آنکه تو صِحّتِ تنی، من ایّوبمن خود چه کَسم ای همه را تو محبوبمن دست همی‌زنم تو پایی می‌کوبمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3689 هفت سال ایّوب با صبر و رضادر بلا خوش بود با ضَیفِ خدامولوی، دیوان شمس، غزل ۱۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1439, Divan e Shamsمنم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویَشاگرچه اصلِ این بو را نمی‌دانم، نمی‌دانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsخضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زدنَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمد حافظ، دیوانِ غزلیات، غزل شماره ۴۷۰ Poem(Qazal)# 470, Divan e Hafezآدمی در عالَمِ خاکی نمی‌آید به‌ دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصلْ خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۲)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۲۲) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3840 وآن عنایت هست موقوفِ مَمات(۲۳)تجربه کردند این ره را ثِقات(۲۴)(۲۳) مَمات: مرگ (۲۴) ثِقات: كسانى كه در قول و فعل، موردِ اعتمادِ دیگران باشند.----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsموسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمدجان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۶۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #60«وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.»«و به ياد آريد آنگاه را كه موسى براى قوم خود آب خواست. گفتيم: عصايت را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن بگشاد. هر گروهى آبشخور خود را بدانست. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و در روى زمين به فساد سركشى مكنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟ بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابشِ عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ییدر سبب، از جهل بر چَفسیده‌ییبا سبب‌ها از مُسَبِّب غافلیسویِ این روپوش‌ها زآن مایلیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1554 از مُسَبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3787 آنکه بیند او مُسَبِّب را عیانکَی نهد دل بر سبب‌هایِ جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2640  من سبب را ننگرم، کآن حادث است  زآن‌که حادث حادثی را باعث استلطفِ سابق را نِظاره می‌کنم هرچه آن حادث، دوپاره می‌کنممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shamsبیش مزن دَم ز دوی، دو دو مگو چون ثَنَویاصلِ سبب را بطلب، بس شد از آثار، مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsچون بسته نبود آن‌دم، در شش جهتِ عالمدر جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #174 ما در این دهلیزِ(۲۵) قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰکه بَلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیاناز چه در دهلیزِ قاضی تن‌ زدیم؟(۲۶)نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟(۲۵) دهلیز: راهرو، دالان(۲۶) تن زدن: ساکت شدن----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 کُلُّ شَی‌‌ءٍ هالِکٌ جز وجهِ اوچون نِه‌‌ای در وجهِ او، هستی مجوقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» «با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shamsکمانِ عشق بدرّم که تا بداند عقلکه بی‌نظیرم و سلطانِ بی‌نظیرانممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3773 تو زِ کَرَّمنا بَنی‌آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قولِ حضرت حق‌تعالی:«ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می‌رَوی، زیرا هم در خشکی گام می‌نهی و هم در دریا. که حَمَلْناهُم عَلَی‌الْبَحری به جاناز حَمَلْناهُم عَلَی‌الْبَر پیش رانتو از حیثِ روح، مشمولِ معنای این آیه هستی:‌«آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالمِ خاک و ماده درگذر و به سوی دریای معنی بشتاب.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا.»«ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برتريشان نهاديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 جز توکّل، جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت، همه مکر است و دام————————————-«چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبر منِ ذهنی بشوند؟»۱ - عدم احساس نیاز به آموزش معنوی، ندیدنِ ایراد در خود و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند: در دل علّتی‌ست(۲۷)که از آن در حق‌شناسی آفتی‌ست(۲۷) علّت: بیماری، مرض----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۲۸) خود، دواسبه تاخت(۲۹)زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال(۲۸) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۹) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن.----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 تا به دیوارِ بلا نآید سَرشنشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۳۰)زآنکه جَبّاران(۳۱) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۳۰) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۱) جَبّار: ستمگر، ظالم----------------‍ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن‌آباد است آن راهِ نیازترکِ نازش گیر و با آن ره بسازحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۳ Poem(Qazal)# 63, Divan e Hafezعاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست۲ - پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریق مشغولیت‌های بیهوده و کارافزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همینطور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 آن بهاران مُضمَرست(۳۲) اندر خزاندر بهارست آن خزان، مگْریز از آنهمرهِ غم باش، با وحشت بسازمی‌طلب در مرگِ خود عُمرِ درازآنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَستمَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهان(۳۲) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3090, Divan e Shamsز بهر پختنِ تو آتشی‌ست روحانیچو پس جَهی چو زنان، خامِ قَلتَبان(۳۳) باشی(۳۳) قَلتَبان: بی‌ غیرت----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 142, Divan e Shamsآن زِ دور آتش نمایَد، چون رَوی نوری بُوَدهمچنان که آتشِ موسی برای ابتلااَلصَّلا پروانه جانان(۳۴) قصدِ آن آتش کُنیدچون بلی گفتید اوَّل، دَر رَوید اندر بَلاچون سَمَنْدَر(۳۵) در میانِ آتشَش باشد مُقامهرکه دارد در دل و جان، اینچنین شوق و وَلا(۳۶)قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیهٔ ۹Quran, Sooreh Ta-Ha(#20), Line #9«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ.»«آيا خبرِ موسى به تو رسيده است؟»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَى…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟…»(۳۴) پروانه جانان: عاشقان، پروانه صفتان(۳۵) سَمندَر: جانوری خزنده که گفته اند در آتش نمی‌سوزد.(۳۶) وَلا: محبّت، دوستی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4218 ای برادر من بر آذر(۳۷) چابُکممن نه آن جانم که گَردم بیش و کم(۳۷) آذر: آتش----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3002 ای برادر، صبر کُن بر دردِ نیش(۳۸)تا رهی از نیشِ نفسِ گَبرِ خویش(۳۸) دردِ نیش: كنايه از مجاهده با نفس و رياضت است.----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3005 چون دلش آموخت شمع‌ْافروختنآفتاب او را نیارد سوختنگفت حق در آفتابِ مُنْتَجِمذکرِ تَزّاوَر، کَذیٰ عَنْ کَهْفِهِمْخار، جمله لطف، چون گُل می‌شودپیشِ جزوی، کو سویِ کُلّ می‌رودقرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #17«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ…»«و خورشيد را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به جانبِ راست ميل مى‌كند و چون غروب كند ايشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنهٔ غارند.»————————————-۳ - دچار جبرِ منِ ذهنی شدن با عدم اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که مانْد از کاهلی(۳۹) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۴۰) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کرد(۳۹) کاهلی: تنبلی(۴۰) رنجور: بیمار----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 ترک کن این جبر را که بس تُهی‌ستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۴۱)تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان(۴۱) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار----------------۴ - عدمِ صدق در این راهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #355 چون نبودش تخمِ صدقی کاشتهحق بَرو نسیانِ آن بگماشتهگرچه بر آتش‌زنه‌ی(۴۲) دل می‌زندآن سِتارَه‌‌ش را کفِ حق می‌کُشد(۴۲) آتش‌زنه: سنگِ چخماق----------------۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #979 در طلب زن دایماً تو هردو دستکه طلب در راه، نیکو رهبر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 گفت پیغمبر که: بر رزق ای فتا(۴۳)در فرو بسته‌ست و بر در قفل‌هاجنبش و آمد شدِ ما و اکتسابهست مِفتاحی بر آن قفل و حجاببی‌کلید، این در گشادن راه نیستبی‌طلب، نان سنّتِ اَلله نیست(۴۳) فَتا: همان فتی است به معنیِ جوان، جوانمرد.----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 کین طلب در تو گروگانِ خداستزآنکه هر طالب به مطلوبی سزاستجهد کن تا این طلب افزون شودتا دلت زین چاهِ تن بیرون شود---------------------------مجموع لغات: (۱) راح: باده، شراب(۲) نجاح: رستگاری، پیروزی(۳) چشمهٔ ایّوبی: اشاره به ایوب از پیامبران بنی‌اسرائیل که بر ایشان محنتی از شیطان رسید، خداوند را ندا کرد. خداوند امر کرد که پایش بر زمین زند، چشمه‌ای گوارا و خنک پدید آمد.(۴) شهِ معراجی: اشاره به حضرت رسول(۵) کرسی: تخت پادشاهی(۶) منشور: فرمان، فرمان پادشاهی(۷) ظفر: پیروزی(۸) هَبا: گردِ پراکنده، در اینجا منظور، سست شدن و وادادن است.(۹) اِشترىٰ: خريد(۱۰) ریش برکَندن: تشویشِ بی فایده کردن(۱۱) کاریز: قنات، آب رو، مجرای آب در زیرِ زمین. در اینجا منظور چشمه و جویبار است.(۱۲) کاریز: قناتِ آب(۱۳) سَمین: چاق، فربه(۱۴) نَفَختُ: دمیدم (۱۵) وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماءِ الهی(۱۶) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۷) صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن(۱۸) دَفین: مدفون، دفن شده(۱۹) نوبتِ دولت زدن: کنایه از شکوه و عظمت داشتن. در قدیم در دربار پادشاهان در شبانه روز سه یا پنج نوبت (نقاره) می‌زدند.(۲۰) کامل جان آمده‌ای: در حالی آمده‌ای که روحاً کمال یافته‌ای.(۲۱) شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.(۲۲) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۳) مَمات: مرگ (۲۴) ثِقات: كسانى كه در قول و فعل، موردِ اعتمادِ دیگران باشند.(۲۵) دهلیز: راهرو، دالان(۲۶) تن زدن: ساکت شدن(۲۷) علّت: بیماری، مرض(۲۸) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۹) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن.(۳۰) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۱) جَبّار: ستمگر، ظالم(۳۲) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده(۳۳) قَلتَبان: بی‌ غیرت(۳۴) پروانه جانان: عاشقان، پروانه صفتان(۳۵) سَمندَر: جانوری خزنده که گفته اند در آتش نمی‌سوزد.(۳۶) وَلا: محبّت، دوستی(۳۷) آذر: آتش(۳۸) دردِ نیش: كنايه از مجاهده با نفس و رياضت است.(۳۹) کاهلی: تنبلی(۴۰) رنجور: بیمار(۴۱) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار(۴۲) آتش‌زنه: سنگِ چخماق(۴۳) فَتا: همان فتی است به معنیِ جوان، جوانمرد.-------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsای خواجه بازرگان از مصر شکر آمدوان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمدروح آمد و راح آمد معجون نجاح آمدور چیز دگر خواهی آن چیز دگر آمدآن میوه یعقوبی وآن چشمه ایوبیاز منظره پیدا شد هنگام نظر آمدخضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زدنک زهره غزل‌گویان در برج قمر آمدآمد شه معراجی شب رست ز محتاجیگردون به نثار او با دامن زر آمدموسی نهان آمد صد چشمه روان آمدجان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمدزین مردم کارافزا زین خانه پرغوغاعیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمدچون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالمدر جستن او گردون بس زیر و زبر آمدآن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمددر عشق بود بالغ از تاج و کمر فارغکز کرسی و از عرشش منشور ظفر آمدباقیش ز سلطان جو سلطان سخاوت‌خوزو پرس خبرها را کاو کان خبر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsای خواجه بازرگان از مصر شکر آمدوان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1353 ای خدای رازدان خوش‌سخنعیب کار بد ز ما پنهان مکنعیب کار نیک را منما به ماتا نگردیم از روش سرد و هبامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانَ‌ست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461 مشتری کو سود دارد خود یکی‌ستلیک ایشان را در او ریب و شکی‌ست از هوای مشتری بی‌شکوهمشتری را باد دادند این گروه مشتری ماست الله‌اشتریاز غم هر مشتری هین برتر آ مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو است هین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 164, Divan e Shamsمن ترک سفر کردم با یار شدم ساکنوز مرگ شدم ایمن کآن عمر دراز آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsزین مردم کارافزا زین خانه پرغوغاعیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298 گفت مادر تا جهان بوده ست از اینکارافزایان بدند اندر زمینهین تو کار خویش کن ای ارجمندزود کایشان ریش خود بر می‌کنندوقت تنگ و می‌رود آب فراخپیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخشهره کاریزی‌ست پر آب حیاتآب کش تا بردمد از تو نباتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4608  کار آن کارست ای مشتاق مستکاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینهر که اندر کار تو شد مرگ‌دوستبر دل تو بی‌کراهت دوست اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1208, Divan e Shamsصد قیامت در بلای عشق اوستدرنگر امروز و از فردا مپرسای خیال‌اندیش دوری سخت دورسر او از طبع کارافزا مپرسچند پرسی شمس تبریزی که بودچشم جیحون بین و از دریا مپرسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 857, Divan e Shamsگفتی که در چه کاری با تو چه کار ماندکاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآمد شه معراجی شب رست ز محتاجیگردون به نثار او با دامن زر آمدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752 زاغ ایشان گر به صورت زاغ بودبازهمت آمد و مازاغ بودقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsچون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالمدر جستن او گردون بس زیر و زبر آمدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 ای بسا کاریز پنهان همچنینمتصل با جانتان یا غافلینای کشیده ز آسمان و از زمینمایه‌ها تا گشته جسم تو سمینعاریه‌ست این کم همی‌باید فشاردکآنچه بگرفتی همی ‌باید گزاردجز نفخت کآن ز وهاب آمده‌ستروح را باش آن دگرها بیهده‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ست نه موقوف عللمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3774 او تو است اما نه این تو آن تو است که در آخر واقف بیرون‌شو استتوی آخر سوی توی اولتآمده‌ست از بهر تنبیه و صلتتوی تو در دیگری آمد دفینمن غلام مرد خودبینی چنینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2284, Divan e Shamsخواجه تو عارف بده‌ای نوبت دولت زده‌ایکامل جان آمده‌ای دست به استاد مدهدر ده ویرانه تو گنج نهان است ز هوهین ده ویران تو را نیز به بغداد مدهوالله تیره شب تو به ز دو صد روز نکوشب مده و روز مجو عاج به شمشاد مدهچون بود ای دلشده چون نقد بر از کن فیکوننقد تو نقد است کنون گوش به میعاد مدهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن میوه یعقوبی وان چشمه ایوبیاز منظره پیدا شد هنگام نظر آمدقرآن کریم، سورهٔ ص (۳۸)، آیات ۴۱ - ۴۴Quran, Sooreh Saad(#38), Line #41-44«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ.»(۴۱)«و از بندهٔ ما ايّوب ياد كن آن‌گاه كه پروردگارش را ندا داد كه: مرا شيطان به رنج و عذاب افكنده ‌است.»«ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ.»(۴۲)«پايت را بر زمين بكوب: اين آبى است براى شست‌وشو و سرد براى آشاميدن.»«وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.»(۴۳)«و به او خانواده‌اش و هم‌چند آن از ديگر ياران را عطا كرديم و اين خود رحمتى از ما بود و براى خردمندان اندرزى.»«وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ.»(۴۴)«دسته‌اى از چوبهاى باريك به دست گير و با آن بزن و سوگندِ خويش را مشكن. او را بنده‌اى صابر يافتيم. او كه همواره روى به درگاه ما داشت چه نيكو بنده‌اى بود.»مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 86, Divan e Shamsای آنکه تو یوسف منی من یعقوبای آنکه تو صحت تنی من ایوبمن خود چه کسم ای همه را تو محبوبمن دست همی‌زنم تو پایی می‌کوبمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3689 هفت سال ایوب با صبر و رضادر بلا خوش بود با ضیف خدامولوی، دیوان شمس، غزل ۱۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1439, Divan e Shamsمنم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویشاگرچه اصل این بو را نمی‌دانم نمی‌دانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsخضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زدنک زهره غزل‌گویان در برج قمر آمد حافظ، دیوانِ غزلیات، غزل شماره ۴۷۰ Poem(Qazal)# 470, Divan e Hafezآدمی در عالم خاکی نمی‌آید به‌ دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3840 وآن عنایت هست موقوف مماتتجربه کردند این ره را ثقاتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsموسی نهان آمد صد چشمه روان آمدجان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۶۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #60«وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.»«و به ياد آريد آنگاه را كه موسى براى قوم خود آب خواست. گفتيم: عصايت را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن بگشاد. هر گروهى آبشخور خود را بدانست. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و در روى زمين به فساد سركشى مكنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ییدر سبب از جهل بر چفسیده‌ییبا سبب‌ها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها زآن مایلیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1554 از مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3787 آنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب‌های جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2640  من سبب را ننگرم کآن حادث است  زآن‌که حادث حادثی را باعث استلطف سابق را نظاره می‌کنم هرچه آن حادث دوپاره می‌کنممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shamsبیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنویاصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsچون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالمدر جستن او گردون بس زیر و زبر آمدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #174 ما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیکه بلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قول ما شهود است و بیاناز چه در دهلیز قاضی تن‌ زدیمنه که ما بهر گواهی آمدیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 کل شی‌‌ء هالک جز وجه اوچون نه‌‌ای در وجه او هستی مجوقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» «با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsآن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگزچون مور ز مادر او بربسته کمر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shamsکمان عشق بدرم که تا بداند عقلکه بی‌نظیرم و سلطان بی‌نظیرانممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3773 تو ز کرمنا بنی‌آدم شهیهم به خشکی هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قولِ حضرت حق‌تعالی:«ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می‌رَوی، زیرا هم در خشکی گام می‌نهی و هم در دریا. که حملناهم علی‌البحری به جاناز حملناهم علی‌البر پیش رانتو از حیثِ روح، مشمولِ معنای این آیه هستی:‌«آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالمِ خاک و ماده درگذر و به سوی دریای معنی بشتاب.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء(۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا.»«ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برتريشان نهاديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 جز توکل جز که تسلیم تمامدر غم و راحت همه مکر است و دام————————————-«چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبر منِ ذهنی بشوند؟»۱ - عدم احساس نیاز به آموزش معنوی، ندیدنِ ایراد در خود و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند در دل علتی‌ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دواسبه تاختزآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 تا به دیوار بلا نآید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آباد است آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۳ Poem(Qazal)# 63, Divan e Hafezعاشق که شد که یار به حالش نظر نکردای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست۲ - پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریق مشغولیت‌های بیهوده و کارافزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همینطور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 آن بهاران مضمرست اندر خزاندر بهارست آن خزان مگریز از آنهمره غم باش با وحشت بسازمی‌طلب در مرگ خود عمر درازآنچه گوید نفس تو کاینجا بدستمشنوش چون کار او ضد آمده‌ستتو خلافش کن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیت در جهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3090, Divan e Shamsز بهر پختن تو آتشی‌ست روحانیچو پس جهی چو زنان خام قلتبان باشیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 142, Divan e Shamsآن ز دور آتش نماید چون روی نوری بودهمچنان که آتش موسی برای ابتلاالصلا پروانه جانان قصد آن آتش کنیدچون بلی گفتید اول در روید اندر بلاچون سمندر در میان آتشش باشد مقامهرکه دارد در دل و جان اینچنین شوق و ولاقرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیهٔ ۹Quran, Sooreh Ta-Ha(#20), Line #9«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ.»«آيا خبرِ موسى به تو رسيده است؟»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَى…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟…»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4218 ای برادر من بر آذر چابکممن نه آن جانم که گردم بیش و کممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3002 ای برادر صبر کن بر درد نیشتا رهی از نیش نفس گبر خویشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3005 چون دلش آموخت شمع‌افروختنآفتاب او را نیارد سوختنگفت حق در آفتاب منتجمذکر تزاور کذی عن کهفهمخار جمله لطف چون گل می‌شودپیش جزوی کو سوی کل می‌رودقرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #17«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ…»«و خورشيد را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به جانبِ راست ميل مى‌كند و چون غروب كند ايشان را واگذارد و به چپ گردد. و آنان در صحنهٔ غارند.»۳ - دچار جبرِ منِ ذهنی شدن با عدم اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سر سر جبر چیستترک کن این جبر جمع منبلانتا خبر یابی از آن جبر چو جان۴ - عدمِ صدق در این راهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #355 چون نبودش تخم صدقی کاشتهحق برو نسیان آن بگماشتهگرچه بر آتش‌زنه‌ی دل می‌زندآن ستاره‌‌ش را کف حق می‌کشد۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #979 در طلب زن دایما تو هردو دستکه طلب در راه نیکو رهبر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 گفت پیغمبر که بر رزق ای فتادر فرو بسته‌ست و بر در قفل‌هاجنبش و آمد شد ما و اکتسابهست مفتاحی بر آن قفل و حجاببی‌کلید این در گشادن راه نیستبی‌طلب نان سنت الله نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 کین طلب در تو گروگان خداستزآنکه هر طالب به مطلوبی سزاستجهد کن تا این طلب افزون شودتا دلت زین چاه تن بیرون شود------------------

More episodes from Ganj e Hozour Programs