Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #907

03.03.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۰۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱ مارس ۲۰۲۱ - ۱۱ اسفند.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۷ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت  - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت    خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازیِ(۱) هر غم پَژولمی(۲)زیرک نبودمی و خردمند، گولمی(۳)گر آفتابِ عشق نبودیم چون زُحَلگه در صعودِ اَندُه، و گه در نُزولَمیور بویِ مصرِ عشقِ قلاووز(۴)، نیستیچون اهلِ تیهِ(۵) حرص، گرفتارِ غولمیور آفتابِ جان‌ها خانه‌نشین بدیدر بندِ فتحِ باب و خروج و دخولمیور گلْسِتانِ جان نبدی مُمتَحَن(۶) نوازمن چون صبا ز باغِ وفا کی رسولمی؟عشق ار سماع باره(۷) و دفْ خواه نیستیمن همچو نای و چنگ، غزل کی شُخولمَی(۸)؟ساقیم گر ندادی دارویِ فربهیهمچون لبِ زجاج(۹) و قدح در نُحولمی(۱۰)گر سایهٔ چمن نَبُدی و فروعِ اومن چون درختِ بختِ خسان بی‌اصولمیبر خاکِ من امانتِ حق گر نتافتیمن چون مزاجِ(۱۱) خاک، ظَلوم(۱۲) و جَهولمی(۱۳)از گور سویِ جنّت اگر راه نیستیدر گورِ تن چرا خوش و با عرض و طولمی(۱۴)؟ور راه نیستی به یمین از سویِ شِمال(۱۵)کی چون چمن حریفِ جنوب و شَمولمی(۱۶)؟گر گلشنِ کَرَم نَبُدی، کی شِکُفتَمی؟ور لطف و فَضلِ حق نَبُدی، من فضولمیبس کن، ز آفتاب شنو مَطلعِ(۱۷) قِصص(۱۸)آن مَطلع ار نبودی، من در اُفولمَی(۱۹)(۱) دست بازی: شوخی، بازی(۲) پَژولیدن: درهم شدن، پریشان شدن(۳) گول: احمق، نادان(۴) قلاووز: پیشآهنگ، پیشرو لشکر(۵) تیه: بیابان بی‌آب و علف(۶) مُمتَحَن: امتحان شده، در بلا افتاده(۷) سماع باره: علاقه‌مند به سماع(۸) شَخولیدن: خواندن به آهنگ(۹) زجاج: آبگینه، شیشه(۱۰) نُحول: لاغری، ضعف(۱۱) مِزاج: مجاز از خاصیت، وضعیت و حالت(۱۲) ظَلوم: بسیار ستمگر(۱۳) جَهول: بسیار نادان(۱۴) با عرض و طول: دارای امکانات، آرام، راحت(۱۵) شمال: سمت چپ، مقابل یمین(۱۶) شمول: شمال، باد شمال(۱۷) مَطلع: محلِ طلوع، محل آغاز(۱۸) قِصص: جمع قِصّه(۱۹) اُفول: غایب شدن و ناپدید شدن، فرو رفتن ستاره----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازیِ هر غم پَژولمیزیرک نبودمی و خردمند، گولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2142, Divan e Shamsبا تُرُشان لاغ(۲۰) کنی، خنده زنی، جنگ شودخنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم از او(۲۰) لاغ: شوخی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان، کرد طَرَب‌سازییباطنِ او جِدِّ جِدّ، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2938 مؤمنِ کَیِّس(۲۱) مُمَیِّز(۲۲) کو که تاباز دانَد حیزَکان(۲۳) را از فَتی(۲۴)؟حدیث«اَلْـمُؤمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ.»«مؤمن، زیرک و هوشمند و با پرهیز است.»(۲۱) کَیِّس: زیرک(۲۲) مُمَیِّز: تمیزدهنده، تشخیص دهنده(۲۳) حیزَکان: نامردان؛ حیز به معنی نامرد و مخنّث است.(۲۴) فَتیٰ: جوانمرد، کریم----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shamsگر غمی آید گلوی او بگیرداد از او بِستان امیرِ داد(۲۵) باش(۲۵) داد: عدل، انصاف----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #836 چونکه غم بینی، تو استغفار(۲۶) کنغم به امرِ خالق آمد، کار کن‌‌(۲۶) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3697  هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۲۷)اندرین حضرت ندارد اعتبار(۲۷) اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازیِ هر غم پَژولمیزیرک نبودمی و خردمند، گولمیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2596 اندک اندک آب را دزدد هوادین چنین دزدد هم احمق از شمامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1211 شرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زَنَددیو را در شیشهٔ حُجّت کُنَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158 گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مراقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #496 چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۲۸) آسان بِجِه(۲۹)(۲۸) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۹) آسان بِجِه: به آسانی فرار کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان دفع شَرِّ موش کُنوانگهان در جمع گندم جوش کن(۳۰)(۳۰) جوش کردن: سعی کردن زیاد----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گُریز از شیر و اِژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌بَرَندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیلتوبه کن بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدوعطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۶۴ Poem(Qazal)# 264, Divan e Attarاگر صد سال روز و شب ریاضت می‌کشی دائممباش ایمن، یقین می‌دان که نَفْسَت در کمین باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4053 نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سِرِّ خویشمانعِ عقل‌ ست و، خصمِ جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4063 گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #669 آنکه از غیری بُوَد او را فرارچون ازو بُبرید، گیرد او قرارمن که خَصمم هم منم، اندر گُریزتا ابد کارِ من آمد خیز خیز(۳۱)نه به هندست ایمن و نه در خُتَن(۳۲)آنکه خصمِ اوست سایهٔ خویشتنحدیث«در جایی که آدمی دشمنش درونی باشد هیچ‌گاه آسودگی بال ندارد، مگر آنکه با پناه جستن به خدا از تقوی و پروا سپری دافع بسازد.»(۳۱) خیز خیز: برخاستن و برجستن(۳۲) خُتَن: ناحیه ای در غرب چین----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1307 خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1435 چون سلاحش هست و عقلش نه، ببنددستِ او را، ورنه آرَد صد گزندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #371 «متابعت کردن نصارا، وزیر را.»دل بدو دادند ترسایان، تمامخود چه باشد قوَّتِ تقلیدِ عام!در درونِ سینه مِهرش کاشتندنایبِ عیسیش می‌پنداشتنداو به سِرّ، دَجّالِ یک چشمِ لَعینای خدا! فریادرس نِعْمَ الْمُعینصد هزاران دام و دانه‌ است ای خداما چو مرغانِ حریصِ بی‌نوادَم به دَم ما بستهٔ دامِ نویمهر یکی گر باز و سیمرغی شویممی‌رَهانی هر دَمی ما را و بازسویِ دامی می‌رویم ای بی‌نیازما درین انبار، گندم می‌کُنیمگندمِ جمع آمده، گُم می‌کُنیممی‌نیندیشیم آخِر ما به هوشکین خَلَل در گندم است از مکرِ موشموش تا انبار ما حُفره(۳۳) زده‌ستوز فَنَش(۳۴) انبارِ ما ویران شده‌ستاوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کنوآنگهان در جمعِ گندم جوش کن(۳۵)بشنو از اَخبارِ آن صَدرِ صُدور(۳۶)لا صَلوةَ تَمَّ اِلّا بِالْحُضورحدیث نبوی«لا صَلوةَ ِالّا بِالْحُضور الْقَلْب.»«نماز (عبادت)، بدونِ حضور کامل نیست.»گر نه موشی دزد در انبارِ ماستگندمِ اعمالِ چل ساله(۳۷) کجاست؟(۳۳) حُفره: گودال(۳۴) فَنّ: علم و هنر و صنعت، دانایی، فریبندگی، تزویر (۳۵) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۳۶) صدر صُدور: بزرگ بزرگان(۳۷) چل ساله: چهل ساله----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2744 هر که را مردم سُجودی می‌کنندزهر اَندر جانِ او می‌آکَنَندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #383 ریزه‌ ریزه صدقِ هر روزه چراجمع می‌نآید درین انبارِ ما؟بس ستارهٔ آتش(۳۸) از آهن جَهیدو آن دلِ سوزیده پَذْرفت و کشیدلیک در ظُلمت یکی دزدی نهانمی‌نهد انگشت بر اِستارگانمی‌کُشد اِستارگان را یَک به یَکتا که نفْروزد چراغی از فلکگر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی، نباشد هیچ غمچون عنایاتت بود با ما مقیمکی بُوَد بیمی از آن دزدِ لئیم(۳۹)؟(۳۸) ستارهٔ آتش: جرقه و پاره های خُرد آتش که از آتش می‌جهد.(۳۹) لئیم: پست----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر آفتابِ عشق نبودیم، چون زُحَلگه در صعودِ اَندُه، و گه در نُزولَمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1425 آنکه او موقوفِ حال است، آدمی‌ستگه بحال افزون و، گاهی در کمی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1429 آنکه یک دَم کم، دمی کامل بُوَدنیست معبودِ خلیل، آفل بُوَدقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیات ۷۵ و ۷۶Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #75-76 «وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ. فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«بدين سان به ابراهيم ملكوت آسمان‌ها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد. چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگارِ من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور بویِ مصرِ عشقِ قلاووز نیستیچون اهلِ تیهِ حرص، گرفتارِ غولمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۰) تیه(۴۱)مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۲)می‌روی هر روز تا شب هَروَله(۴۳)خویش می‌بینی در اوّل مرحلهنگذری زین بُعدِ سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله تو(۴۰) حَرّ: گرما، حرارت(۴۱) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۲) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۳) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن----------------دهخدابام تا شام در مشقّتِ راهشب همان‌جا که بامدادِ پگاهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3345 گر به ریش و خایه مَردَستی کسیهر بُزی را ریش و مو باشد بسیپیشوایِ بَد بُوَد آن بُز، شتابمی‌بَرَد اصحاب را پیشِ قَصابریش شانه کرده که من سابِقَمسابِقی، لیکن به سوی مرگ و غمهین رَوِش بگزین و ترکِ ریش کنترکِ این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بویِ گُل با عاشقانپیشوا و رهنمای گُلسِتانکیست بویِ گُل؟ دَمِ عقل و خِرَدخوش قَلاوُوزِ رَهِ مُلکِ ابدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور آفتابِ جان‌ها خانه‌نشین بدیدر بندِ فتحِ باب و خروج و دخولمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۴۴)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دست(۴۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #559 تا گشاید عقدهٔ اِشکال رادر حَدَث(۴۵) کرده ست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنْتَهی(۴۶)عقده یی سخت ست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عقده‌ها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر(۴۵) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۶) مُنْتَهی: به پایان رسیده، کمال یافته----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور گلْسِتانِ جان نبدی مُمتَحَن نوازمن چون صبا ز باغِ وفا کی رسولمی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #746 امتحان بر امتحان است ای پدرهین، به کمتر امتحان، خود را مَخَر(۴۷)(۴۷) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو.----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #686 گر نبودی امتحانِ هر بَدیهر مُخَنَّث(۴۸) در وَغا(۴۹) رُستم بُدی(۴۸) مُخَنَّث: در اینجا یعنی ترسو(۴۹) وَغا: جنگ و پیکار----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #47 حِسِّ خُفّاشت، سویِ مغرب دَوانحِسِّ دُرْپاشت(۵۰)، سویِ مشرق روان(۵۰) دُرْپاش: نثار کنندهٔ مروارید، پاشندهٔ مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان.----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsعشق ار سماع باره و دفْ خواه نیستیمن همچو نای و چنگ، غزل کی شُخولمَی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247, Divan e Shamsخونِ ما بر غم حرام و خونِ غم بر ما حلالهر غمی کو گِرد ما گردید، شد در خونِ خویش مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2654, Divan e Shamsز هر جزوت چو مُطرِب می‌توان ساختز چشمت ساختن نوّاح(۵۱) تا کِی؟(۵۱) نوّاح: بسیار نوحه و زاری کننده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1395, Divan e Shamsمُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنمریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۵۲) غم را بِکَنَم(۵۲) سِبلَت: سبیل----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsساقیم گر ندادی دارویِ فربهیهمچون لبِ زجاج و قدح در نُحولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsزین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغاعیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر سایهٔ چمن نَبُدی و فروعِ اومن چون درختِ بختِ خسان بی‌اصولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shamsچون درختِ سدره(۵۳) بیخ آور(۵۴)، شو از لَا رَیْبَ فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دَمِ رَیْبُ المَنُونقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِي.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايهٔ هدايتِ تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سورهٔ طور (۵۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ.»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظرِ حوادثِ روزگاريم.»(۵۳) درختِ سدره: درختی بهشتی که ریشه ای عمیق دارد.(۵۴) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معنی ریشه بدوان، ریشه درست کن؛ دارای چندین ریشه، با ریشهٔ بسیار.----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsبر خاکِ من امانتِ حق گر نتافتیمن چون مزاجِ خاک، ظَلوم و جَهولمیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۴ Poem(Qazal)# 184, Divan e Hafezآسمان بارِ امانت نتوانست کشیدقرعهٔ کار به نامِ من دیوانه زدندقرآن کریم، سور‌هٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»«ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsاز گور سویِ جنّت اگر راه نیستیدر گورِ تن چرا خوش و با عرض و طولمی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #361 یُسر(۵۵) با عُسر(۵۶) است، هین آیِس(۵۷) مباشراه داری زین مَمات(۵۸) اندر معاشرَوْح(۵۹) خواهی، جُبّه(۶۰) بشکاف ای پسرتا از آن صَفْوَت(۶۱) برآری زود سرهست صوفی آنکه شد صَفوَت‌‌طلبنه از لباسِ صوف و خیّاطی و دَب(۶۲)قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #5«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.»«پس بی‌تردید با دشواری آسانی است.»(۵۵) یُسر: آسانی(۵۶) عُسر: سختی(۵۷) آیِس: ناامید(۵۸) مَمات: مرگ(۵۹) رَوح: آسودگی، آسایش(۶۰) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۶۱) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص(۶۲) دَب: کهنگی در جامه----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیشِ او نَهیدتا ز دردِ بی‏دوا بیرون جَهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور راه نیستی به یمین از سویِ شِمالکی چون چمن حریفِ جنوب و شَمولمی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 38, Divan e Shamsمردِ سخن را چه خبر از خَمُشی همچو شِکَر؟خشک چه داند چه بُوَد تَرلَلَلا تَرلَلَلا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزانکه سَرها جمله می‌روید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1862 ز آن جِرای(۶۳) روح چون نُقصان شودجانش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۶۴) رضا آشفته است(۶۳) جِرا: حقوق(۶۴) سَمَن‌زار: یاسمن‌زار----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور بویِ مصرِ عشق قلاووز نیستیچون اهلِ تیهِ حرص، گرفتارِ غولمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #214 حَزْم کن از خورد، کین زَهرینْ گیاستحَزمْ کردن زور و نورِ انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟هر طرف غولی همی ‌خوانَد تو راکِای برادر راه خواهی؟ هین بیاره نمایم، همرهت باشم رفیقمن قلاووزم در این راهِ دقیقنی قلاوزست و، نی رَه دانَد اویوسفا کم رَو سویِ آن گرگ‌خُوحَزم، آن باشد که نَفْریبد تو راچرب و نوش و دام‌هایِ این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #277 آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، می‌کُن پیشوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #757 تو دعا را سخت گیر و می‌شُخول(۶۵)عاقبت بِرْهانَدَت از دستِ غول(۶۵) می‌شُخول: از مصدرِ شخولیدن به معنی نالیدن، فریاد زدن-----------------مجموع لغات: (۱) دست بازی: شوخی، بازی(۲) پَژولیدن: درهم شدن، پریشان شدن(۳) گول: احمق، نادان(۴) قلاووز: پیشآهنگ، پیشرو لشکر(۵) تیه: بیابان بی‌آب و علف(۶) مُمتَحَن: امتحان شده، در بلا افتاده(۷) سماع باره: علاقه‌مند به سماع(۸) شَخولیدن: خواندن به آهنگ(۹) زجاج: آبگینه، شیشه(۱۰) نُحول: لاغری، ضعف(۱۱) مِزاج: مجاز از خاصیت، وضعیت و حالت(۱۲) ظَلوم: بسیار ستمگر(۱۳) جَهول: بسیار نادان(۱۴) با عرض و طول: دارای امکانات، آرام، راحت(۱۵) شمال: سمت چپ، مقابل یمین(۱۶) شمول: شمال، باد شمال(۱۷) مَطلع: محلِ طلوع، محل آغاز(۱۸) قِصص: جمع قِصّه(۱۹) اُفول: غایب شدن و ناپدید شدن، فرو رفتن ستاره(۲۰) لاغ: شوخی(۲۱) کَیِّس: زیرک(۲۲) مُمَیِّز: تمیزدهنده، تشخیص دهنده(۲۳) حیزَکان: نامردان؛ حیز به معنی نامرد و مخنّث است.(۲۴) فَتیٰ: جوانمرد، کریم(۲۵) داد: عدل، انصاف(۲۶) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی(۲۷) اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی(۲۸) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۹) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۳۰) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۳۱) خیز خیز: برخاستن و برجستن(۳۲) خُتَن: ناحیه ای در غرب چین(۳۳) حُفره: گودال(۳۴) فَنّ: علم و هنر و صنعت، دانایی، فریبندگی، تزویر (۳۵) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۳۶) صدر صُدور: بزرگ بزرگان(۳۷) چل ساله: چهل ساله(۳۸) ستارهٔ آتش: جرقه و پاره های خُرد آتش که از آتش می‌جهد.(۳۹) لئیم: پست(۴۰) حَرّ: گرما، حرارت(۴۱) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۲) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۳) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۴۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۴۵) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۶) مُنْتَهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۴۷) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو.(۴۸) مُخَنَّث: در اینجا یعنی ترسو(۴۹) وَغا: جنگ و پیکار(۵۰) دُرْپاش: نثار کنندهٔ مروارید، پاشندهٔ مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان.(۵۱) نوّاح: بسیار نوحه و زاری کننده(۵۲) سِبلَت: سبیل(۵۳) درختِ سدره: درختی بهشتی که ریشه ای عمیق دارد.(۵۴) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معنی ریشه بدوان، ریشه درست کن؛ دارای چندین ریشه، با ریشهٔ بسیار.(۵۵) یُسر: آسانی(۵۶) عُسر: سختی(۵۷) آیِس: ناامید(۵۸) مَمات: مرگ(۵۹) رَوح: آسودگی، آسایش(۶۰) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۶۱) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص(۶۲) دَب: کهنگی در جامه(۶۳) جِرا: حقوق(۶۴) سَمَن‌زار: یاسمن‌زار(۶۵) می‌شُخول: از مصدرِ شخولیدن به معنی نالیدن، فریاد زدن-----------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازی هر غم پژولمیزیرک نبودمی و خردمند گولمیگر آفتاب عشق نبودیم چون زحلگه در صعود انده و گه در نزولمیور بوی مصر عشق قلاووز نیستیچون اهل تیه حرص گرفتار غولمیور آفتاب جان‌ها خانه‌نشین بدیدر بند فتح باب و خروج و دخولمیور گلستان جان نبدی ممتحن نوازمن چون صبا ز باغ وفا کی رسولمیعشق ار سماع باره و دف خواه نیستیمن همچو نای و چنگ غزل کی شخولمیساقیم گر ندادی داروی فربهیهمچون لب زجاج و قدح در نحولمیگر سایه چمن نبدی و فروع اومن چون درخت بخت خسان بی‌اصولمیبر خاک من امانت حق گر نتافتیمن چون مزاج خاک ظلوم و جهولمیاز گور سوی جنت اگر راه نیستیدر گور تن چرا خوش و با عرض و طولمیور راه نیستی به یمین از سوی شمالکی چون چمن حریف جنوب و شمولمیگر گلشن کرم نبدی کی شکفتمیور لطف و فضل حق نبدی من فضولمیبس کن ز آفتاب شنو مطلع قصصآن مطلع ار نبودی من در افولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازی هر غم پژولمیزیرک نبودمی و خردمند گولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2142, Divan e Shamsبا ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شودخنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب‌سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2938 مؤمن کیس ممیز کو که تاباز داند حیزکان را از فتیحدیث«اَلْـمُؤمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ.»«مؤمن، زیرک و هوشمند و با پرهیز است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shamsگر غمی آید گلوی او بگیرداد از او بستان امیر داد باشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #836 چونکه غم بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کن‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3697  هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر من ز دست بازی هر غم پژولمیزیرک نبودمی و خردمند گولمیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2596 اندک اندک آب را دزدد هوادین چنین دزدد هم احمق از شمامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1211 شرع بهر دفع شر رایی زنددیو را در شیشه حجت کندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158 گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مراقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #496 چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهلا یطاق که تاب نتوان آوردنآسان بجه به آسانی فرار کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان دفع شر موش کنوانگهان در جمع گندم جوش کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیلتوبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدوعطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۶۴ Poem(Qazal)# 264, Divan e Attarاگر صد سال روز و شب ریاضت می‌کشی دائممباش ایمن یقین می‌دان که نفست در کمین باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4053 نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سر خویشمانع عقل‌ ست و خصم جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4063 گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #669 آنکه از غیری بود او را فرارچون ازو ببرید گیرد او قرارمن که خصمم هم منم اندر گریزتا ابد کار من آمد خیز خیزنه به هندست ایمن و نه در ختنآنکه خصم اوست سایه خویشتنحدیث«در جایی که آدمی دشمنش درونی باشد هیچ‌گاه آسودگی بال ندارد، مگر آنکه با پناه جستن به خدا از تقوی و پروا سپری دافع بسازد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1307 خشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1435 چون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #371 «متابعت کردن نصارا، وزیر را.»دل بدو دادند ترسایان تمامخود چه باشد قوت تقلید عامدر درون سینه مهرش کاشتندنایب عیسیش می‌پنداشتنداو به سر دجال یک چشم لعینای خدا فریادرس نعم المعینصد هزاران دام و دانه‌ است ای خداما چو مرغان حریص بی‌نوادم به دم ما بسته دام نویمهر یکی گر باز و سیمرغی شویممی‌رهانی هر دمی ما را و بازسوی دامی می‌رویم ای بی‌نیازما درین انبار گندم می‌کنیمگندم جمع آمده گم می‌کنیممی‌نیندیشیم آخر ما به هوشکین خلل در گندم است از مکر موشموش تا انبار ما حفره زده‌ستوز فنش انبار ما ویران شده‌ستاول ای جان دفع شر موش کنوآنگهان در جمع گندم جوش کنبشنو از اخبار آن صدر صدورلا صلوة تم الا بالحضورحدیث نبوی«لا صَلوةَ ِالّا بِالْحُضور الْقَلْب.»«نماز (عبادت)، بدونِ حضور کامل نیست.»گر نه موشی دزد در انبار ماستگندم اعمال چل ساله کجاستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2744 هر که را مردم سجودی می‌کنندزهر اندر جان او می‌آکنندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #383 ریزه‌ ریزه صدق هر روزه چراجمع می‌نآید درین انبار مابس ستاره آتش از آهن جهیدو آن دل سوزیده پذرفت و کشیدلیک در ظلمت یکی دزدی نهانمی‌نهد انگشت بر استارگانمی‌کشد استارگان را یک به یکتا که نفروزد چراغی از فلکگر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی نباشد هیچ غمچون عنایاتت بود با ما مقیمکی بود بیمی از آن دزد لئیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر آفتاب عشق نبودیم چون زحلگه در صعود انده و گه در نزولمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1425 آنکه او موقوف حال است آدمی‌ستگه بحال افزون و گاهی در کمی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1429 آنکه یک دم کم دمی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بودقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیات ۷۵ و ۷۶Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #75-76 «وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ. فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«بدين سان به ابراهيم ملكوت آسمان‌ها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد. چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگارِ من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور بوی مصر عشق قلاووز نیستیچون اهل تیه حرص گرفتار غولمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1788 همچو قوم موسی اندر حر تیهمانده‌یی بر جای چل سال ای سفیهمی‌روی هر روز تا شب هرولهخویش می‌بینی در اول مرحلهنگذری زین بعد سیصد ساله توتا که داری عشق آن گوساله تودهخدابام تا شام در مشقت راهشب همان‌جا که بامداد پگاهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3345 گر به ریش و خایه مردستی کسیهر بزی را ریش و مو باشد بسیپیشوای بد بود آن بز شتابمی‌برد اصحاب را پیش قصابریش شانه کرده که من سابقمسابقی لیکن به سوی مرگ و غمهین روش بگزین و ترک ریش کنترک این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بوی گل با عاشقانپیشوا و رهنمای گلستانکیست بوی گل دم عقل و خردخوش قلاووز ره ملک ابدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور آفتاب جان‌ها خانه‌نشین بدیدر بند فتح باب و خروج و دخولمیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #559 تا گشاید عقده اشکال رادر حدث کرده ست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقده یی سخت ست بر کیسه تهیدر گشاد عقده‌ها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور گلستان جان نبدی ممتحن نوازمن چون صبا ز باغ وفا کی رسولمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #746 امتحان بر امتحان است ای پدرهین به کمتر امتحان خود را مخرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #686 گر نبودی امتحان هر بدیهر مخنث در وغا رستم بدیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #47 حس خفاشت سوی مغرب دوانحس درپاشت سوی مشرق روانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsعشق ار سماع باره و دف خواه نیستیمن همچو نای و چنگ غزل کی شخولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247, Divan e Shamsخون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلالهر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2654, Divan e Shamsز هر جزوت چو مطرب می‌توان ساختز چشمت ساختن نواح تا کیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1395, Divan e Shamsمطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنمریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsساقیم گر ندادی داروی فربهیهمچون لب زجاج و قدح در نحولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shamsزین مردم کارافزا زین خانه پرغوغاعیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsگر سایه چمن نبدی و فروع اومن چون درخت بخت خسان بی‌اصولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shamsچون درخت سدره بیخ آور شو از لا ریب فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دم ریب المنونقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِي.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايهٔ هدايتِ تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سورهٔ طور (۵۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ.»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظرِ حوادثِ روزگاريم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsبر خاک من امانت حق گر نتافتیمن چون مزاج خاک ظلوم و جهولمیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۴ Poem(Qazal)# 184, Divan e Hafezآسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه کار به نام من دیوانه زدندقرآن کریم، سور‌هٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»«ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsاز گور سوی جنت اگر راه نیستیدر گور تن چرا خوش و با عرض و طولمیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #361 یسر با عسر است هین آیس مباشراه داری زین ممات اندر معاشروح خواهی جبه بشکاف ای پسرتا از آن صفوت برآری زود سرهست صوفی آنکه شد صفوت‌‌طلبنه از لباس صوف و خیاطی و دبقرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #5«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.»«پس بی‌تردید با دشواری آسانی است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‏دوا بیرون جهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور راه نیستی به یمین از سوی شمالکی چون چمن حریف جنوب و شمولمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 38, Divan e Shamsمرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکرخشک چه داند چه بود ترلللا ترلللامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چاره آن قبض کنزانکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1862 ز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2996, Divan e Shamsور بوی مصر عشق قلاووز نیستیچون اهل تیه حرص گرفتار غولمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #214 حزم کن از خورد کین زهرین گیاستحزم کردن زور و نور انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدهر طرف غولی همی ‌خواند تو راکای برادر راه خواهی هین بیاره نمایم همرهت باشم رفیقمن قلاووزم در این راه دقیقنی قلاوزست و نی ره داند اویوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خوحزم آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام‌های این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #277 آن عصای حزم و استدلال راچون نداری دید می‌کن پیشوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #757 تو دعا را سخت گیر و می‌شخولعاقبت برهاندت از دست غول----------------------

More episodes from Ganj e Hozour Programs