04.14.2022 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۱۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۲ آوریل ۲۰۲۲ - ۲۴ فروردین.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۲ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینروم هیچ ازین خانه مندر تکِ این خانه گرفتم وطنخانهٔ یارِ من و دارالقَرار(۱)کفر بُوَد نیّتِ بیرون شدنسر نهم آنجا که سرم مست شدگوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَننکته مگو، هیچ بهراهم مکنراهِ من این است، تو راهم مزنخانهٔ لیلیست و مجنون منمجان من اینجاست، برو جان مکنهر که درین خانه درآید وراهمچو منش باز بمانَد دهنخیز ببند آن در، امّا چه سودقارِعِ(۲) دَر گشت دو صد دَرشکنای خُنُک آن را که سرش گرم شدز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَن(۳)آن رخِ چون ماه به بُرقَع(۴) مپوشای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زناین درِ رحمت که گشادی، مبندای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَنشمع تویی، شاهد تو، باده توهم تو سهیلی(۵) و عقیقِ یَمَن(۶)باقیِ عمر از تو نخواهم بریدحلقه به گوشِ توام و مُرتَهَن(۷)مینَرَمَد شیرِ من از آتشتمینَرَمَد پیلِ من از کرگدنتو گل و من خار که پیوستهایمبیگل و بیخار نباشد چمنمن شب و تو ماه، به تو روشنمجانِ شبی، دل ز شبم برمکنشمع تو پروانهٔ جانم بسوختسر پیِ شُکرانه نهم بر لگنجانِ من و جانِ تو هر دو یکیستگشته یکی جان پنهان در دو تنجان من و تو چو یکی آفتابروشن ازو گشته هزار انجمنوقتِ حضورِ تو دوتا(۸) گشت جانرَسته شد از تفرقهٔ خویشتنتن زدم از غیرت و خامش شدممُطربِ عُشّاق، بگو تن مزنخطّهٔ تبریز و رخِ شمسِ دینماهیِ جان راست چو بحرِ عَدَن(۹)(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان(۴) بُرقَع: نقاب، روبند(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شبهای آخر تابستان دیده میشود.قدما گمان میکردند سرخی و خوشرنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.(۷) مرتهن: گروگان(۸) دوتا: خمیده(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینروم هیچ ازین خانه مندر تکِ این خانه گرفتم وطنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620 در سفر گر رُوم بینی یا خُتَن(۱۰)از دلِ تو کی رود حُبُّالْوَطَن(۱۱)؟(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان(۱۱) حُبُّالْوَطَن: علاقه به وطن------------حدیث«حُبُّالْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطندوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209مشورت را زندهای باید نکوکه تو را زنده کند، وآن زنده کو؟ای مسافر با مسافر رایْ زَنزانکه پایت لنگ دارد رایِ زناز دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر مَایستکه وطن آن سوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۱۲)این حدیثِ راست را کم خوان غلط(۱۳)(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507 کالهٔ معیوب بخْریده بُدمشُکر کز عیبش پگَه(۱۴) واقف شدمپیش از آن کز دست، سرمایه شدیعاقبت معیوب بیرون آمدیمال رفته، عمر رفته، ای نَسیب(۱۵)مال و جان داده پی کالهٔ مَعیب(۱۶)رخت دادم، زَرِّ قلبی بِسْتَدَمشادِ شادان سویِ خانه میشدمشُکر کین زر، قلب پیدا شد کنونپیش از آنکه عُمْر بگذشتی فزونقلب ماندی تا ابد در گردنمحیف بودی عمر ضایع کردنمچون پگَهتر قلبیِ او رُو نمودپایِ خود زُو واکَشَم من زود زود(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود(۱۵) نَسیب: عالینَسَب، نژاده، اصیل(۱۶) مَعیب: عیبدار---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590گر گریزی بر امیدِ راحتیزآن طرف هم پیشت آید آفتیهیچ کُنجی بیدَد(۱۷) و بیدام نیستجز به خلوتگاهِ حق، آرام نیست(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین(۱۸) بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی او(۱۸) قَرین: همنشین---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۹)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۰)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْنبر زمین آهسته میرانند و هَوْن(۲۱)« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» « و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟جز به وقفه و فِکرَت(۲۲) و پرهیزگاراین قضا میگفت، لیکن گوششانبسته بود اندر حجابِ جوششانچشمها و گوشها را بستهاندجز مر آنها را که از خود رَستهاندجز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی توفیق خود کس را مباددر جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۲۳)«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»(۲۱) هَون: نرمی و آسانی(۲۲) فِکرَت: اندیشه(۲۳) سَداد: راستی و درستی---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حَزم(۲۴)، سُوء الظن گفتهست آن رسولهر قدم را دام میدان ای فَضول(۲۵)(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۲۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّالْوَطن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807مسکنِ یارست و، شهرِ شاهِ منپیشِ عاشق این بُوَد حُبُّالْوَطَنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنصِتُواتا زبانتان من شوم در گفت و گوقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838 غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیلهگریک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فَسادو آن عنایت هست موقوفِ مَمات(۲۶)تجربه کردند این رَه را ثِقات(۲۷)بلک مرگش، بیعنایت نیز نیستبیعنایت، هان و هان جایی مَایستآن زُمُرُّد باشد این افعیِّ پیربی زُمُرُّد کی شود افعی ضَریر(۲۸)؟(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.(۲۸) ضَریر: کور---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462در سَر و رُو در کشیده چادریرُو نهان کرده ز چشمت دلبریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464 فرق آنگه باشد از حق و مَجازکه کند کُحلِ(۲۹) عنایت چشم، بازوَرنه پُشک(۳۰) و مُشک پیشِ اَخْشَمی(۳۱)هر دو یکسانست چون نَبْوَد شَمی(۳۲)(۲۹) كُحل: سُرمه(۳۰) پُشک: سِرگین(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّهاش مختل شده باشد.(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839در پناهِ لطفِ حق باید گریختکو هزاران لطف، بر ارواح ریختمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخانهٔ یارِ من و دارالقَرارکفر بُوَد نیّتِ بیرون شدنقرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بیارزش و زودگذر است، و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلانبشنو الفاظِ حکیمِ پَردهایسر همآنجا نِهْ که باده خَوردهایمست از میخانهای چون ضال(۳۳) شدتَسخُر و بازیچهٔ اطفال شدمیفُتد این سو آن سو هر رهیدر گِل و، میخنددش هر اَبلهیقرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخرهاش كردند.»او چنین و کودکان اندر پیاشبیخبر از مستی و ذوقِ میاشخلق، اطفالاند، جز مستِ خدانیست بالغ، جُز رهیده از هواگفت: دنیا لَعْب(۳۴) و لهو است و شماکودکیت و راست فرماید خدااز لَعِب بیرون نرفتی، کودکیبی ذَکاتِ(۳۵) روح کی باشی ذَکیّ(۳۶)؟قرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزونجويى در اموال و اولاد. همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مىشود و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.(۳۴) لَعِب: بازیچه(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316آن درِ اوّل که خوردی استخوانسخت گیر و حق گزار، آن را مَمان(۳۷)(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559جمله خَلقان، سُخرهٔ اندیشهاندزآن سبب خستهدل و غمپیشهاندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsسر نهم آنجا که سرم مست شدگوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۳۸) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۳۸) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shamsبه میانِ بیست مطرب چو یکی زند مخالفهمه گم کنند ره را چو ستیزه(۳۹) شد قَلاوز(۴۰)تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروزکه یکی چراغِ روشن ز هزار مُرده(۴۱) بهترکه بِهْ است یک قدِ خوش ز هزار قامتِ کوز(۴۲)(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما(۴۱) مُرده: خاموش(۴۲) کوز: گوژ، خمیده---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shamsای یارِ قمرسیما(۴۳)! ای مُطربِ(۴۴) شِکَّرخا(۴۵)!آوازِ تو جانافزا، تا روز مشین از پا(۴۶)(۴۳) قمرسیما: ماهرو، زیبا(۴۴) مُطرب: طربانگیز، خنیاگر(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن(۴۶) مشین از پا: مشغول باش---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخانهٔ لیلیست و مجنون منمجانِ من اینجاست، برو جان مکنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsهر که درین خانه درآید وراهمچو منش باز بمانَد دهنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748 پس تو حَیران باش بی لا و بَلیتا ز رحمت پیشت آید مَحْمِلی(۴۷)چون ز فهمِ این عجایب کودنیگر بَلیٰ گویی، تکلّف میکنیور بگویی: نی، زند نی گردنتقهر بر بندد بدآن نی روزنتپس همین حَیران و واله باش و بستا درآید نَصرِ حقّ از پیش و پس(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shamsخامش کن و خامش کن، زیرا که ز امرِ کُنآن سکتهٔ حیرانی بر گفت مزید آمدآن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250حیرت آن مرغ است، خاموشت کندبر نهد سَردیگ و پُرجوشت کند مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخیز ببند آن در، امّا چه سودقارِعِ دَر گشت دو صد دَرشکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shamsاگرچه سردْ وجودیتْ(۴۸) گرم درپیچیدبه ره کُنش(۴۹) به بهانه، بهانه را چه شدهست؟(۴۸) سرد: خامی، بیذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن———————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299هین تو کارِ خویش کن ای ارجمندزود، کایشان ریشِ خود بر میکَنَند(۵۰)(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsچراغست این دلِ بیدار به زیرِ دامنش میداراز این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379 موش، تا انبارِ ما حُفره(۵۱) زدهستوز فَنَش(۵۲) انبارِ ما ویران شدهستاوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کنوآنگهان در جمعِ گندم جوش کن(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیلهگری و فریبندگی---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544بهرِ خرگیری برآوردند دستجِدِّ جِد، تمییز هم برخاستهستچونکه بیتمییزیانْمان سَرورَندصاحبِ خر را به جایِ خر برندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی: مست و خواهانِ مناندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsای خُنُک آن را که سرش گرم شدز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shams عاشقِ مست از کجا؟ شَرم و شکست از کجا؟شنگ(۵۳) و وقیح(۵۴) بودیی، گر گِروِ اَلَستییی(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول(۵۴) وَقیح: بیشرم، بیحیا---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsآن رخِ چون ماه به بُرقَع مپوشای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخوابم ببستهای(۵۵)، بگشا ای قمر نقابتا سجدههایِ شُکر کند پیشت آفتاب(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsاین درِ رحمت که گشادی، مبندای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307چون به ما بویی رسانیدی از اینسر مَبَند آن مَشک را ای ربِّ دین مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsشمع تویی، شاهد تو، باده توهم تو سهیلی و عقیقِ یَمَنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shamsعارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویشخونِ انگوری نخورده، بادهشان هم خونِ خویشهر کسی اندر جهان مجنونِ لیلیّی شدندعارفان لیلیِّ خویش و دَم به دَم مجنونِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsباقیِ عمر از تو نخواهم بریدحلقه به گوشِ توام و مُرتَهَنحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafezحافظ از جورِ تو حاشا که بگردانَد رویمن از آن روز که در بندِ توام آزادممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سببها دیدهيیدر سبب، از جهل بر چفسیدهيی(۵۶)با سببها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوشها زان مایلیچون سببها رفت، بَر سَر میزنیربَّنا و ربَّناها میکُنیربّ میگوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۵۷) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۵۸)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۵۹)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستحضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بندهای واقف است می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد میبری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا(۵۶) چفسیدهيی: چسبیدهای(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880قومِ دیگر میشناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کِرام(۶۰)جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامهٔ کبود (۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088گفت: ای یاران از آن دیوان نیَمکه ز لٰاحَوْلی ضعیف آید پیَم(۶۱)(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126از گمان و از یقین بالاترموز ملامت بر نمیگردد سَرَمقرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ » « پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128پا نَهَم گستاخ، چون خانه رومپا نلرزانم، نه کورانه روممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینَرَمَد شیرِ من از آتشتمینَرَمَد پیلِ من از کرگدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانست، ارزانتر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهمچو طوطی، کوریِ صفراییاننیشکر کوبید، کار این است و بسجان برافشانید یار اینست و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494گر رهایی بایدت زین چاهِ تنگای برادر رو بر آذر(۶۲) بیدرنگ(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389سهل شیری دان که صفها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی(۶۳)، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادی(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمینگیر---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073لیک تو آیِس(۶۴) مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پیِ تبدیل باش(۶۴) آیِس: ناامید---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsتو گل و من خار که پیوستهایمبیگل و بیخار نباشد چمنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنوسَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۶۵)(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466 چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستیکوش دایم، تا بر این بحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستیستکه خلا و بینشان است و تهیستجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۶۶)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۶۷)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونترستکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۶۶) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۶۷) صَمَد: بینیاز---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ(۶۸) رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۶۹) ای پسر(۶۸) خَمر: شراب(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن---------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204نیستی و نقص، هرجایی که خاستآینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشههاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۷۰) خود، دو اسبه تاخت(۷۱)زآن نمیپَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی میبَرَد خود را کمالعلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷۲)(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shamsچو گلزارِ تو را دیدم، چو خار و گل بروییدمچو خارم سوخت در عشقت، گلم بر تو نثار آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsجانِ من و جانِ تو هر دو یکیستگشته یکی جان پنهان در دو تنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجانِ من و جانِ تو، گویی که یکی بودهستسوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsجان من و تو چو یکی آفتابروشن ازو گشته هزار انجمنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shamsجانِ مرا از تنِ من بازخرتا برهد جانِ من از ننگِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنهایصد هزاران خرمن اندر حَفْنهای(۷۳)قرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17 « مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۷۴)(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsوقتِ حضورِ تو دوتا گشت جانرَسته شد از تفرقهٔ خویشتنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰتا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیدهيی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دیدمنسوب به مولانادیدهيی خواهم که باشد شهشناستا شناسد شاه را در هر لباسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsتن زدم از غیرت و خامش شدممُطربِ عُشّاق، بگو تن مزنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۷۵) و سِجِل(۷۶)صد هزاران ترجمان خیزد ز دل(۷۵) ايماء: اشاره كردن(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته---------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafezمُطربِ عشق عجب ساز و نوایی داردنقشِ هر نغمه که زد راه به جایی داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shamsمُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنمریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۷۷) غم را بِکَنَم(۷۷) سِبلَت: سبیل---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدابینی اندر دلق، مهتر زادهییسر برهنه در بلا افتادهییدر هوایِ نابکاری(۷۸) سوختهاَقْمِشه(۷۹) و املاکِ خود بفروختهخانومان رفته، شده بدنام و خوارکامدشمن(۸۰) میرود، ادباروارزاهدی بیند، بگوید: ای کیاهمّتی میدار از بهرِ خداکاندرین اِدبارِ زشت افتادهاممال و زرّ و نعمت از کف دادهامهمّتی تا بوکه من زین وارَهمزین گِلِ تیره بُوَد که برجَهَماین دعا میخواهد او از عام و خاصکِالْخَلاصُ وَالْخَلاصُ وَالْخَلاصدست باز و پای، باز و، بند نینى مُوَکِّل بر سرش، نى آهنیاز کدامین بند میجویی خلاص؟وز کدامین حبس میجویی مَناص(۸۱)؟بندِ تقدیر و قضایِ مُخْتَفیکه نبیند آن بجز جانِ صَفیگرچه پیدا نیست آن، در مَکْمَن(۸۲) استبدتر از زندان و، بندِ آهن استزآنکه آهنگر مر آن را بشکندحُفرهگر(۸۳) هم خشتِ زندان بَرکَنَدای عَجَب این بندِ پنهانِ گرانعاجز از تکسیرِ(۸۴) آن آهنگراندیدنِ آن بند، احمد را رسدبر گلوی بسته حَبْلٌ مِن مَسَددید بر پشتِ عیالِ بُولَهَبتنگِ هیزم گفت: حَمّالهٔ حَطَبقرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »« و زنش هيزمكش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »حبل و هیزم را جز او چشمی ندیدکه پدید آید برو هر ناپدیدباقیانش، جمله تأویلی کنندکین ز بیهوشیست و، ایشان هوشمندلیک از تأثیرِ آن، پشتش دوتُوگشته و، نالان شده او پیشِ تو(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت(۸۰) کامدشمن: دشمنکام(۸۱) مَناص: پناهگاه(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه(۸۳) حُفرهگر: حُفرهبُر، نقبزن(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن-------------------------مجموع لغات:(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان(۴) بُرقَع: نقاب، روبند(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شبهای آخر تابستان دیده میشود.قدما گمان میکردند سرخی و خوشرنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.(۷) مرتهن: گروگان(۸) دوتا: خمیده(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان(۱۱) حُبُّالْوَطَن: علاقه به وطن(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود(۱۵) نَسیب: عالینَسَب، نژاده، اصیل(۱۶) مَعیب: عیبدار(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی(۱۸) قَرین: همنشین(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۲۱) هَون: نرمی و آسانی(۲۲) فِکرَت: اندیشه(۲۳) سَداد: راستی و درستی(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۲۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.(۲۸) ضَریر: کور(۲۹) كُحل: سُرمه(۳۰) پُشک: سِرگین(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّهاش مختل شده باشد.(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.(۳۴) لَعِب: بازیچه(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن(۳۸) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما(۴۱) مُرده: خاموش(۴۲) کوز: گوژ، خمیده(۴۳) قمرسیما: ماهرو، زیبا(۴۴) مُطرب: طربانگیز، خنیاگر(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن(۴۶) مشین از پا: مشغول باش(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.(۴۸) سرد: خامی، بیذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیلهگری و فریبندگی(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول(۵۴) وَقیح: بیشرم، بیحیا(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب(۵۶) چفسیدهيی: چسبیدهای(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.(۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمینگیر(۶۴) آیِس: ناامید(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.(۶۶) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۶۷) صَمَد: بینیاز(۶۸) خَمر: شراب(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۷۵) ايماء: اشاره كردن(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته(۷۷) سِبلَت: سبیل(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت(۸۰) کامدشمن: دشمنکام(۸۱) مَناص: پناهگاه(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه(۸۳) حُفرهگر: حُفرهبُر، نقبزن(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینروم هیچ ازین خانه مندر تک این خانه گرفتم وطنخانه یار من و دارالقرارکفر بود نیت بیرون شدنسر نهم آنجا که سرم مست شدگوش نهم سوی تنن تنتنننکته مگو هیچ بهراهم مکنراه من این است تو راهم مزنخانه لیلیست و مجنون منمجان من اینجاست برو جان مکنهر که درین خانه درآید وراهمچو منش باز بماند دهنخیز ببند آن در امّا چه سودقارع در گشت دو صد درشکنای خنک آن را که سرش گرم شدز آتش روی چو تو شیرین ذقنآن رخ چون ماه به برقع مپوشای رخ تو حسرت هر مرد و زناین در رحمت که گشادی مبندای در تو قبله هر ممتحنشمع تویی شاهد تو باده توهم تو سهیلی و عقیق یمنباقی عمر از تو نخواهم بریدحلقه به گوش توام و مرتهنمینرمد شیر من از آتشتمینرمد پیل من از کرگدنتو گل و من خار که پیوستهایمبیگل و بیخار نباشد چمنمن شب و تو ماه به تو روشنمجان شبی دل ز شبم برمکنشمع تو پروانه جانم بسوختسر پی شکرانه نهم بر لگنجان من و جان تو هر دو یکیستگشته یکی جان پنهان در دو تنجان من و تو چو یکی آفتابروشن ازو گشته هزار انجمنوقت حضور تو دوتا گشت جانرسته شد از تفرقه خویشتنتن زدم از غیرت و خامش شدممطرب عشاق بگو تن مزنخطه تبریز و رخ شمس دینماهی جان راست چو بحر عدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینروم هیچ ازین خانه مندر تک این خانه گرفتم وطنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620 در سفر گر روم بینی یا ختناز دل تو کی رود حبالوطنحدیث«حُبُّالْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطندوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209مشورت را زندهای باید نکوکه تو را زنده کند وآن زنده کوای مسافر با مسافر رای زنزانکه پایت لنگ دارد رای زناز دم حب الوطن بگذر مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507 کاله معیوب بخریده بدمشکر کز عیبش پگه واقف شدمپیش از آن کز دست سرمایه شدیعاقبت معیوب بیرون آمدیمال رفته عمر رفته ای نسیبمال و جان داده پی کاله معیبرخت دادم زر قلبی بستدمشاد شادان سوی خانه میشدمشکر کین زر قلب پیدا شد کنونپیش از آنکه عمر بگذشتی فزونقلب ماندی تا ابد در گردنمحیف بودی عمر ضایع کردنمچون پگهتر قلبی او رو نمودپای خود زو واکشم من زود زودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590گر گریزی بر امید راحتیزآن طرف هم پیشت آید آفتیهیچ کنجی بیدد و بیدام نیستجز به خلوتگاه حق آرام نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته میرانند و هون« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» « و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»پا برهنه چون رود در خارزارجز به وقفه و فکرت و پرهیزگاراین قضا میگفت لیکن گوششانبسته بود اندر حجاب جوششانچشمها و گوشها را بستهاندجز مر آنها را که از خود رستهاندجز عنایت که گشاید چشم راجز محبت که نشاند خشم راجهد بی توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسداد«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حزم سوء الظن گفتهست آن رسولهر قدم را دام میدان ای فضولمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حبالوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807مسکن یارست و شهر شاه منپیش عاشق این بود حبالوطنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفت و گوقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838 غیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیلهگریک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فسادو آن عنایت هست موقوف مماتتجربه کردند این ره را ثقاتبلک مرگش بیعنایت نیز نیستبیعنایت هان و هان جایی مایستآن زمرد باشد این افعی پیربی زمرد کی شود افعی ضریرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همیخواهی ز کس چیزی مخواهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462در سر و رو در کشیده چادریرو نهان کرده ز چشمت دلبریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464 فرق آنگه باشد از حق و مجازکه کند کحل عنایت چشم بازورنه پشک و مشک پیش اخشمیهر دو یکسانست چون نبود شمیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839در پناه لطف حق باید گریختکو هزاران لطف بر ارواح ریختمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخانه یار من و دارالقرارکفر بود نیت بیرون شدنقرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بیارزش و زودگذر است، و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلانبشنو الفاظ حکیم پردهایسر همانجا نه که باده خوردهایمست از میخانهای چون ضال شدتسخر و بازیچه اطفال شدمیفتد این سو آن سو هر رهیدر گل و میخنددش هر ابلهیقرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخرهاش كردند.»او چنین و کودکان اندر پیاشبیخبر از مستی و ذوق میاشخلق اطفالاند جز مست خدانیست بالغ جز رهیده از هواگفت دنیا لعب و لهو است و شماکودکیت و راست فرماید خدااز لعب بیرون نرفتی کودکیبی ذکات روح کی باشی ذکیقرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزونجويى در اموال و اولاد. همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مىشود و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316آن در اول که خوردی استخوانسخت گیر و حق گزار آن را ممانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559جمله خلقان سخره اندیشهاندزآن سبب خستهدل و غمپیشهاندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsسر نهم آنجا که سرم مست شدگوش نهم سوی تنن تنتننمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shamsبه میان بیست مطرب چو یکی زند مخالفهمه گم کنند ره را چو ستیزه شد قلاوزتو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آیدتو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروزکه یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهترکه به است یک قد خوش ز هزار قامت کوزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shamsای یار قمرسیما ای مطرب شکرخاآواز تو جانافزا تا روز مشین از پامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخانه لیلیست و مجنون منمجان من اینجاست برو جان مکنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعره لاضیر بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsهر که درین خانه درآید وراهمچو منش باز بماند دهنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748 پس تو حیران باش بی لا و بلیتا ز رحمت پیشت آید محملیچون ز فهم این عجایب کودنیگر بلی گویی تکلف میکنیور بگویی نی زند نی گردنتقهر بر بندد بدآن نی روزنتپس همین حیران و واله باش و بستا درآید نصر حق از پیش و پسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shamsخامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کنآن سکته حیرانی بر گفت مزید آمدآن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250حیرت آن مرغ است خاموشت کندبر نهد سردیگ و پرجوشت کند مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsخیز ببند آن در اما چه سودقارع در گشت دو صد درشکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shamsاگرچه سرد وجودیت گرم درپیچیدبه ره کنش به بهانه بهانه را چه شدهستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299هین تو کار خویش کن ای ارجمندزود کایشان ریش خود بر میکنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsچراغست این دل بیدار به زیر دامنش میداراز این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379 موش تا انبار ما حفره زدهستوز فنش انبار ما ویران شدهستاول ای جان دفع شر موش کنوآنگهان در جمع گندم جوش کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544بهر خرگیری برآوردند دستجد جد تمییز هم برخاستهستچونکه بیتمییزیانمان سرورندصاحب خر را به جای خر برندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان مناندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsای خنک آن را که سرش گرم شدز آتش روی چو تو شیرین ذقنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shamsعاشق مست از کجا شرم و شکست از کجاشنگ و وقیح بودیی گر گرو الستیییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsآن رخ چون ماه به برقع مپوشای رخ تو حسرت هر مرد و زنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخوابم ببستهای بگشا ای قمر نقابتا سجدههای شکر کند پیشت آفتابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsاین در رحمت که گشادی مبندای در تو قبله هر ممتحنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307چون به ما بویی رسانیدی از اینسر مبند آن مشک را ای رب دین مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsشمع تویی شاهد تو باده توهم تو سهیلی و عقیق یمنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shamsعارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویشخون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویشهر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدندعارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsباقی عمر از تو نخواهم بریدحلقه به گوش توام و مرتهنحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafezحافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که در بند توام آزادممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سببها دیدهيیدر سبب از جهل بر چفسیدهيیبا سببها از مسبب غافلیسوی این روپوشها زان مایلیچون سببها رفت بر سر میزنیربنا و ربناها میکنیرب میگوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستحضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بندهای واقف است می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد میبری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.لیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880قوم دیگر میشناسم ز اولیاکه دهانشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رام آن کرامجستن دفع قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحسن ظنی بر دل ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامه کبودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088گفت ای یاران از آن دیوان نیمکه ز لاحولی ضعیف آید پیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126از گمان و از یقین بالاترموز ملامت بر نمیگردد سرمقرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ » « پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128پا نهم گستاخ چون خانه رومپا نلرزانم نه کورانه روممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsمینرمد شیر من از آتشتمینرمد پیل من از کرگدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانست ارزانتر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهمچو طوطی کوری صفراییاننیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار اینست و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494گر رهایی بایدت زین چاه تنگای برادر رو بر آذر بیدرنگمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389سهل شیری دان که صفها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073لیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsتو گل و من خار که پیوستهایمبیگل و بیخار نباشد چمنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنوسر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466چون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا بر این بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستیستکه خلا و بینشان است و تهیستجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزونترستکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204نیستی و نقص هرجایی که خاستآینه خوبی جمله پیشههاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزآن نمیپرد به سوی ذوالجلالکو گمانی میبرد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shamsچو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدمچو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsجان من و جان تو هر دو یکیستگشته یکی جان پنهان در دو تنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجان من و جان تو گویی که یکی بودهستسوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsجان من و تو چو یکی آفتابروشن ازو گشته هزار انجمنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shamsجان مرا از تن من بازخرتا برهد جان من از ننگ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رمیت اذ رمیتی فتنهایصد هزاران خرمن اندر حفنهایقرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17 « مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsوقت حضور تو دوتا گشت جانرسته شد از تفرقه خویشتنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود ای فتیتا به خانه او بیابد مر تو راورنه خلعت را برد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیدهيی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمنسوب به مولانادیدهيی خواهم که باشد شهشناستا شناسد شاه را در هر لباسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shamsتن زدم از غیرت و خامش شدممطرب عشاق بگو تن مزنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیر نطق و غیر ایما و سجلصد هزاران ترجمان خیزد ز دلحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafezمطرب عشق عجب ساز و نوایی داردنقش هر نغمه که زد راه به جایی داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shamsمطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنمریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدابینی اندر دلق مهتر زادهییسر برهنه در بلا افتادهییدر هوای نابکاری سوختهاقمشه و املاک خود بفروختهخانومان رفته شده بدنام و خوارکامدشمن میرود ادباروارزاهدی بیند بگوید ای کیاهمتی میدار از بهر خداکاندرین ادبار زشت افتادهاممال و زر و نعمت از کف دادهامهمتی تا بوکه من زین وارهمزین گل تیره بود که برجهماین دعا میخواهد او از عام و خاصکالخلاص والخلاص والخلاصدست باز و پای باز و بند نینى موکل بر سرش نى آهنیاز کدامین بند میجویی خلاصوز کدامین حبس میجویی مناصبند تقدیر و قضای مختفیکه نبیند آن بجز جان صفیگرچه پیدا نیست آن در مکمن استبدتر از زندان و بند آهن استزآنکه آهنگر مر آن را بشکندحفرهگر هم خشت زندان برکندای عجب این بند پنهان گرانعاجز از تکسیر آن آهنگراندیدن آن بند احمد را رسدبر گلوی بسته حبل من مسددید بر پشت عیال بولهبتنگ هیزم گفت حماله حطبقرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »« و زنش هيزمكش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »حبل و هیزم را جز او چشمی ندیدکه پدید آید برو هر ناپدیدباقیانش جمله تاویلی کنندکین ز بیهوشیست و ایشان هوشمندلیک از تاثیر آن پشتش دوتوگشته و نالان شده او پیش تو