08.04.2022 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۲۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲ اوت ۲۰۲۲ - ۱۲ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۷ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۷ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۷ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بیسری، درواستی(۱)سرنگونان را سری درواستیاز برایِ شرحِ آتشهایِ غمیا زبانی یا دلی برجاستییا شعاعی زان رخِ مهتابِ اودر شبِ تاریکِ غم با ماستییا کسی دیگر برایِ همدمیهم از آن رو بیسر و بیپاستیگر اثر بودی از آن مه بر زمیننالهها از آسمان برخاستیورنه دستِ غیرتستی بر دهانراست و چپ بی این دهان غوغاستیگر از آن دُر پرتوی بر دل زدییا به دریا، یا خود او دریاستیورنه غیرت خاک زد در چشمِ دلچشمه چشمه سویِ دریاهاستینیست پروایِ دو عالم عشق راورنه ز الّا هر دو عالم لاستیعشق را خود خاک باشی(۲)، آرزوستورنه عاشق بر سرِ جوزاستی(۳)تا چو برف، این هر دو عالم در گدازز آتشِ عشقِ جحیم آساستی(۴)اژدهایِ عشق خوردی جمله راگر عصا در پنجهٔ موساستیلقمهای کردی دو عالم را چنانکپیشِ جوعِ کلب(۵) نان یکتاستیپیشِ شمسالدّینِ تبریز آمدیتا تجلّیهاش مستوفاستی(۶)(۱) درواستی: مخفّف و مُبدَلِ دربایستی(۲) خاک بودن: مجازاً تواضع، فروتنی(۳) جوزا: دو پیکر، صورت سوم از صورتهای فلکی(۴) جحیم آسا: مانند دوزخ(۵) جوعِ کلب: گرسنگی مفرط که بیمار هرچه خورد سیر نمیشود.(۶) مُسْتوفیٰ: تمام، کامل-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بیسری، درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3695بیتعلّق نیست مخلوقی بِدُوآن تعلّق هست بیچون ای عموزآنکه فصل(۷) و وصل(۸) نَبوَد در روانغیرِ فصل و وصل نَنْدیشد گمانغیرِ فصل و وصل پی بَر از دلیللیک پی بُردن بِنَنْشاند غَلیل(۹)پی، پیاپی، میبَر ار دوری ز اصلتا رگِ مَردیت آرد سویِ وصلاین تعلّق را خِرَد چون ره برد؟بستهٔ فصلست و وصلست این خِرَدزین وصیّت کرد ما را مُصْطَفیٰبحث کم جویید در ذاتِ خداآنکه در ذاتش تفکُّر کردنیستدر حقیقت آن نظر در ذات نیستهست آن پندار او، زیرا به راهصد هزاران پَرده آمد تا اِلههر یکی در پَردهیی، موصول خُوستوهمِ او آنست، کآن خود عِین هُوستپس پیمبر دفع کرد این وَهْم از اوتا نباشد در غلط سوداپز(۱۰) اووآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببیادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بُوَد کو سویِ زیرمیرود، پندارد او کو هست چیر(۱۱)زآنکه حدِّ مست باشد این چنینکو نداند آسمان را از زمیندر عجبهااش به فکر اندر رَویداز عظیمی وز مَهابت(۱۲) گم شویدچون ز صُنعش(۱۳) ریش و سِبلت(۱۴) گُم کندحد خود داند ز صانع(۱۵) تن زند(۱۶)جز که لا اُحْصی(۱۷) نگوید او ز جانکز شمار و حد بُرون است آن بیانحديث «لااُحْصی ثَناءً عَلَیْکَ اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلی نَفْسِکَ.»«شب معراج خداوند به پیغمبر فرمود: «مرا ثنا بگو» «پیغمبر فرمود: «من نتوانم ثنای تو گفتن، آنسان که خود ثنای خود گفتهای.»»«لااُحْصی ثَناءً ما عَلَیْکَ»«نمی توانم تو را چنانکه باید بستایم.»(۷) فصل: گسستن(۸) وصل: پیوستن(۹) غَلیل: هم به معنی تشنگی شدید است و هم به معنی شخص تشنه.(۱۰) سوداپز: سوداپزنده، سودا پختن به معنی خیالات و آرزوهای واهی و بی اساس کردن است.(۱۱) چیر: چیره، غالب، مسلط(۱۲) مَهابت: بزرگی و شکوه، عظمت، هیبت(۱۳) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۴) سِبلت: سِبیل(۱۵) صانع: آفریننده(۱۶) تن زدن: خودداری کردن(۱۷) لا اُحْصی: به شمار در نمیآورم-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3610قرص خورشیدست خلوتخانهاشکی حجاب آرَد شبِ بیگانهاش؟علّت و پرهیز شد، بحران نماندکفرِ او ایمان شد و، کفران نماندچون اَلف از استقامت شد به پیشاو ندارد هیچ از اوصافِ خویشگشت فرد از کِسوهٔ(۱۸) خوهایِ خویششد برهنه جان به جانافزایِ خویشچون برهنه رفت پیشِ شاهِ فردشاهش از اوصافِ قُدسی جامه کردخِلْعتی(۱۹) پوشید از اوصافِ شاهبَر پَرید از چاه بر ایوانِ جاهاین چنین باشد چو دُردی صاف گشتاز بُنِ طشت آمد او بالایِ طشتدر بُنِ طشت از چه بود او دُردناک(۲۰)؟شومیِ آمیزشِ اجزای خاکیارِ ناخوش پَرّ و بالش بسته بودورنه او در اصل بس برجَسته بودچون عتابِ اِهْبِطُوا انگیختندهمچو هاروتش نگون آویختندقرآن کریم، سورهٔ بقرهٔ (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»«گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد، بر آنها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمىشوند.»بود هاروت از مَلاکِ آسماناز عِتابی شد معلَّق همچنانسرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندآن سَپَد، خود را چو پُر از آب دیدکرد اِستغنا و از دریا بُریدبر جگر، آبش یکی قطره نماندبحر، رحمت کرد و او را باز خواندرحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیالله الله، گِردِ دریابار(۲۱) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زردتا که آید لطفِ بخشایشگریسرخ گردد رویِ زرد از گوهری(۱۸) کِسوه: جامه، لباس(۱۹) خِلعت: لباسی فاخر که شخصی بزرگ به کسی میبخشد.(۲۰) دُردناک: دُردآلود، مایع آمیخته به دُرد و رسوب، مانند شراب و جز آن.(۲۱) دریابار: کنار دریا، ساحل دریا-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1531گرچه ناصح را بُوَد صد داعیَه(۲۲)پند را اُذْنی بباید واعیَه(۲۳)قرآن کریم، سورهٔ حاقّه (۶۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Haqqah(#69), Line #12«لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ»«تا آن را مايه اندرزتان گردانيم و گوش نگهدارنده اندرز آن را فرا گيرد.»تو به صد تلطیف پندش میدهیاو ز پندت میکند پهلو تهییک کسِ نامستمع ز استیز و رَدصد کسِ گوینده را عاجز کند(۲۲) داعیَه: خواسته و آرزو(۲۳) واعیَه: شنوا-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2264پند گفتن با جَهولِ(۲۴) خوابناکتخم افگندن بُوَد در شورهخاکچاکِ حُمْق(۲۵) و جهل نپْذیرد رفوتخمِ حکمت کم دِهَش(۲۶) ای پندگو(۲۴) جَهول: نادان(۲۵) حُمْق: نادانى(۲۶) كم دِهَش: او را نده-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1534ز انبیا ناصحتر و خوش لهجهترکی بود؟ که گْرِفت دَمْشان در حَجَرزآنچه کوه و سنگ در کار آمدندمینشد بدبخت را بگشاده بندآنچنان دلها که بُدشان ما و مننعتشان شد: بَلْ اَشَدُّ قَسْوَةًقلبهایی که گرفتار خودبینی هستند در قرآن کریم اینگونه توصیف شدهاند: حتی از سنگ نیز سختترند.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۷۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #74«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»«پس از آن دلهاى شما چون سنگ، سخت گرديد، حتى سختتر از سنگ كه از سنگ گاه جويها روان شود، و چون شكافته شود آب از آن بيرون جهد، و گاه از ترس خدا از فراز به نشيب فرو غلتد، و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۷) و سَنی(۲۸)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2227پا رهانَد رُوبهان را در شکارو آن ز دُم دانند روباهان غِرار(۲۹)عشقها با دُمِّ خود بازند کینمیرهاند جان ما را در کمینروبها، پا را نگه دار از کلوخپا چو نبْود، دُم چه سود ای چشمْشوخ(۳۰)؟ما چو روباهیم و پایِ ما کِرام(۳۱)میرهاندمان ز صدگون انتقامحیلهٔ باریکِ ما چون دُمِّ ماستعشق ها بازیم با دُم چپّ و راستدُم بجنبانیم ز استدلال و مکرتا که حیران مانْد از ما زید و بکرطالبِ حیرانیِ خلقان شدیمدستِ طَمْع اندر الوهیّت(۳۲) زدیمتا به افسون، مالک دلها شویماین نمیبینیم ما، کَاندر گَویمدر گویّ(۳۳) و در چَهی ای قَلتَبان(۳۴)دست وادار از سِبالِ(۳۵) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَشای چو خَربنده(۳۶) حریفِ کونِ خربوسهگاهی یافتی، ما را ببَرچون ندادت بندگیِّ دوست دستمیلِ شاهی از کجااَت خاستهست؟در هوایِ آنکه گویندت: زهیبستهای در گردنِ جانت زهیروبَها، این دُمِّ حیلت را بِهِل(۳۷)وقف کن دل بر خداوندانِ دل(۲۹) غِرار: گول خوردن، غفلت، بیخبری(۳۰) چشمشوخ: گستاخ(۳۱) کِرام: جمعِ کریم، بزرگواران، بلند همتان(۳۲) الُوهیَّت: خدایی، صفت خدایی(۳۳) گَو: گودال(۳۴) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۳۵) سِبال: سبیل(۳۶) خَربنده: خادمِ الاغ، خَرَکچی(۳۷) هِلیدن: واگذاشتن، رها کردن-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #51هست احوالم خِلافِ همدگرهر یکی با هم مخالف در اثرچونکه هر دم راه خود را میزنمبا دگر کَس سازگاری چون کنم؟موج لشکرهای احوالم ببینهر یکی با دیگری در جنگ و کینمینگر در خود چنین جنگِ گرانپس چه مشغولی به جنگِ دیگران؟یا مگر زین جنگ، حقّت واخَرَددر جهان صلح یک رنگت بَرَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهانگر بدانی، گنجِ زر آمد نهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2634حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۳۸)که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَدمارِ بَد جانی ستاند از سَلیم(۳۹)یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیماز قَرین(۴۰) بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اوچونکه او افکند بر تو سایه رادزدد آن بیمایه از تو مایه را(۳۸) صَمَد: بینیاز، از صفاتِ خداوند(۳۹) سَلیم: مار گَزیده(۴۰) قَرین: همنشین-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2596اندک اندک آب را دزدد هوادین چنین دزدد هم احمق از شمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865آمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۴۱)ای به هر رنجی به ما امّیدوارحُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو راکه تو را گوید به هر دَم برتر آ(۴۱) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2727گر نخواهی نُکس(۴۲)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۴۳)(۴۲) نُکس: عود کردن بیماری(۴۳) لَبیب: خردمند، عاقل-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214عِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۴۴)(۴۴) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298 گفت مادر: تا جهان بودهست از اینکارافزایان بُدند اندر زمینهین تو کار خویش کن ای ارجمندزود، کایشان ریشِ خود بر میکَنَند(۴۵)(۴۵) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک(۴۶) آن عیب از تو گردد نیز فاش(۴۶) بوک: ای بسا، باشد که-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۴۷)که: بگویید از طریقِ انبساط(۴۷) بِساط: هر چیزِ گستردنی مانندِ فرش و سفره-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 44, Divan e Shamsزَهر به پیش او بِبَر تا کُنَدَش بهْ از شِکَرقهر به پیش او بِنه تا کُنَدَش همه رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدان فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم روز چندهر که را مردم سُجودی میکنندزهر اَندر جانِ او میآکَنَند چونکه برگردد از او آن ساجدشدانَد او کان زَهر بود و مُوبِدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۴۸)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۴۹)دور کن آلت، بینداز اختیار(۴۸) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.(۴۹) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #492من غلامِ آن مسِ همّت پَرَستکو به غیرِ کیمیا نآرَد شکستدستِ اِشکسته برآور در دعاسوی اِشکسته پَرَد فضلِ خداگر رهایی بایدت زین چاهِ تنگای برادر رو بر آذر(۵۰) بیدرنگمکرِ حق را بین و مکرِ خود بِهِل(۵۱)ای ز مکرش مکرِ مکّاران خجلچونکه مکرت شد فنایِ مکرِ رَبّبرگشایی یک کَمینی بُوالعَجَب(۵۲)که کمینهٔ(۵۳) آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عُروج و اِرتِقا(۵۴)(۵۰) آذر: آتش(۵۱) بِهِل: رها کن، ترک کن(۵۲) بُوالعَجَب: هر چیز عجیب و غریب(۵۳) کمینه: کمترین(۵۴) اِرتِقا: ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558گُوی شو، میگَرد بر پهلویِ صدقغَلْط غَلْطان در خَمِ چوگانِ عشقمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رَهَش دور است تا دیدارِ دوستکو نجویَد سَر، رئیسیش(۵۵) آرزوست(۵۵) رئیسی: ریاست-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام بَرکَن ای جان، ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بیچون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۵۶)(۵۶) سامی: بلندمرتبه-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #290جانور فَربه شود، لیک از علفآدمی فَربه ز عِزّست و شرفآدمی فَربه شود، از راه گوشجانور فَربه شود از حلق و نوشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بیجَهاتَت(۵۷)(۵۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی-----------عطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarزخم کآید بر منی آید همهتا تو میرنجی منی داری هنوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430هرکه او بیسَر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشۀ او خَستنِ(۵۸) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خویِ مستمرّش این بُوَدخود صلاحِ اوست آن سَرکوفتنتا رهد جانریزهاش زآن شومتن (۵۸) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْنبر زمین آهسته میرانند و هَوْن«حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفتهاند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمیدارند.» پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟جز به وقفه و فِکرَت و پرهیزگارعطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۶۴Poem(Qazal)# 264, Divan e Attarتو صاحبنفسی ای غافل میانِ خاک خون میخورکه صاحبدل اگر زهری خورَد آن انگبین باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 538, Divan e Shams از آفتابِ مشتعِل هر دَم ندا آید به دلتو شمعِ این سَر را بِهِل، تا باز شمعت سرزندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #227همچو اسماعیل، پیشش سَر بِنهشاد و خندان پیشِ تیغش جان بدهتا بمانَد جانْت خندان تا اَبَدهمچو جانِ پاک احمد با اَحَدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1546که اشْتِهارِ(۵۹) خلق، بندِ مُحْکَم استدر ره، این از بندِ آهن کی کم است؟(۵۹) اشْتِهار: مشهور بودن-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفی قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Lines #36 and 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3036چون که بر سر مر تو را دَه ریش هستمَرهَمَت بر خویش باید کار بَستعیب کردن ریش را داروی اوستچون شکسته گشت، جایِ اِرْحَمُوست(۶۰)حدیث«اِرْحَمُوا تُرحَمُوا»«رحم کنید، تا بر شما رحم شود.»گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاش(۶۰) اِرْحَمُو: فعل امر به معنی رحم کنید.-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838 غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیلهگریک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فَسادو آن عنایت هست موقوفِ مَمات(۶۱)تجربه کردند این رَه را ثِقات(۶۲)بلک مرگش، بیعنایت نیز نیستبیعنایت، هان و هان جایی مَایست(۶۱) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی(۶۲) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.-----------مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مُرده زنده بیرون میکشدهر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۶۳)چون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتَنَد(۶۴)مُرده شو تا مُخْرِجُالْحَیِّ(۶۵) الصَّمَدزندهیی زین مُرده بیرون آورد(۶۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن(۶۴) میتَنَد: میگراید(۶۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده-----------قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-Anaam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsاز برایِ شرحِ آتشهایِ غمیا زبانی یا دلی برجاستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsرو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستیهر جا دو مست باشد، ناچار عربدهستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۶۶)ز آنکه جَبّاران(۶۷) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۶۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۷) جَبّار: ستمگر، ظالم-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsیا شعاعی زان رخِ مهتابِ اودر شبِ تاریکِ غم با ماستیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهندهٔ قوت و تَمْکین و ثَباتخلق را زین بیثباتی دِه نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی دِه نفس را، که مُنْثَنیست(۶۸)(۶۸) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمسالدین بُدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsیا کسی دیگر برایِ همدمیهم از آن رو بیسر و بیپاستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 599, Divan e Shamsمن بندهٔ آن عاشق کاو نَر(۶۹) بُوَد و صادقکز چُستی و شبخیزی از مَهْ کُلَهی یابد(۶۹) نَر: مجازاً قوی، تمام قوّت و کامل-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر اثر بودی از آن مه بر زمیننالهها از آسمان برخاستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1456هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمامشمع اندر شب بُوَد اندر قیام«بهوش باش ای بزرگمرد، شب هنگام برخیز، زیرا که شمع در تاریکیِ شب ایستاده و فروزان است.»قرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»«شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1478زورِ جانِ کوهْکَن، شَقِّ حَجَر(۷۰)زورِ جانِ جان، در اِنْشَقَّ الْقَمَر(۷۱)(۷۰) شَقِّ حَجَر: شکافتن سنگ(۷۱) اِنشَقَّ الْقَمَر: شکافتن ماه-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsورنه دستِ غیرتستی بر دهانراست و چپ بی این دهان غوغاستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنصِتُواتا زبانتان من شوم در گفت و گوقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Al-Araaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #615تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیتگفت ایزد: ما رَمَیْتَ ِاذْ رَمَیْتگر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ… .»«… و آنگاه كه تير مىانداختى، تو تير نمىانداختى، خدا بود كه تير مىانداخت… .»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۷۲) و سِجِل(۷۳)صد هزاران ترجمان خیزد ز دل(۷۲) ايماء: اشاره كردن(۷۳) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر از آن دُر پرتوی بر دل زدییا به دریا، یا خود او دریاستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بیاختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2269دل نباشد غیر آن دریایِ نوردل نظرگاهِ خدا، و آنگاه کور؟نی، دل اندر صد هزاران خاص و عامدر یکی باشد، کدامست آن کدام؟ریزهٔ دل را بِهِل، دل را بجوتا شود آن ریزه چون کوهی ازومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی(۷۴) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سَرکه پدید آمد مَعاد(۷۵) و مُستَقَرّ(۷۶)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۷۷) شویسُخرهٔ(۷۸) هر قبلهٔ باطل شویچون شوی تمییزدِه(۷۹) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۸۰) قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۸۱) و بُرّ(۸۲)نیمساعت هم ز همدردان مبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۸۳)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۸۴) (۷۴) تَحَرّی: جستجو کردن، حقیقتجویی(۷۵) مَعاد: محل بازگشت، قیامت(۷۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۷۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۷۸) سُخره: ذلیل و زیردست(۷۹) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.(۸۰) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۸۱) بِرّ: نیکی(۸۲) بُرّ: گندم(۸۳) مُعین: یار، یاری کننده (۸۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد-----------قرآن کریم، سورهٔ زخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zukhruf(#43), Line #38«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»«تا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بَدَست(۸۵) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۸۵) بَدَست: وَجب-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2348هر که خوابی دید از روزِ اَلَسْتمست باشد در رَهِ طاعات، مستمیکشد چون اشترِ مست این جوالبی فُتور و، بی گُمان و، بیملالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsورنه غیرت خاک زد در چشمِ دلچشمه چشمه سویِ دریاهاستیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۵۲Poem(Qazal)# 152, Divan e Hafezمدعی خواست که آید به تماشاگَهِ رازدست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرَد او دَمارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3782آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و، ساحرستتا ز جهل و، خوابناکیّ و، فضولاو به پیشِ ما و، ما از وی مَلول(۸۶)(۸۶) مَلول: افسرده، اندوهگین-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۸۷) نیست(۸۷) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #688غیرتِ عقل است بر خوبی روحپُر ز تشبیهات و تمثیل این نُصُوح(۸۸)با چنین پنهانیی کین روح راستعقل بر وی اینچنین رَشکین(۸۹) چراست؟(۸۸) نُصُوح: نصیحتها(۸۹) رَشکین: غیور، رشک بَرَنده-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1713غیرت آن باشد که او غیرِ همهستآن که افزون از بیان و دَمْدَمهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsنیست پروایِ دو عالم عشق راورنه ز الّا هر دو عالم لاستیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2726هر چه جز عشقست، شد مأکولِ(۹۰) عشقدو جهان یک دانه پیشِ نَوْلِ(۹۱) عشق(۹۰) مأکول: خورده شده(۹۱) نول: منقار-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 43, Divan e Shamsحُسنِ غریبِ تو مرا، کرد غریبِ دو جهانفردیِ تو چون نکند از همگان فرد مرا؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsعشق را خود خاک باشی، آرزوستورنه عاشق بر سرِ جوزاستیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۹۲) رب(۹۲) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsتا چو برف، این هر دو عالم در گدازز آتشِ عشقِ جحیم آساستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3497که تأنّی(۹۳) هست از رحمان یقینهست تعجیلت ز شیطانِ لعینحدیث«اَلتَّأَنّی مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطٰانِ»«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»(۹۳) تأنّی: درنگ کردن؛ به آهستگی و آرامی کاری را کردن-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3500 با تأنّی گشت موجود از خداتا به شش روز این زمین و چرخهاور نه قادر بود کو کُنفَیَکُونصد زمین و چرخ آوردی بُرونآدمی را اندک اندک آن هُمامتا چهل سالش کند مردِ تمامگرچه قادر بود کاندر یک نَفَساز عدم پَرّان کُند پنجاه کسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 18, Divan e Shamsگفتم که «ز آتشهایِ دل، بر روی مَفرَشهای(۹۴) دلمیغَلْت(۹۵) در سودایِ دل تا بحرِ یَفْعَل ما یَشا»؟قرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۲۷Quran, Ibrahim(#14), Line #27«…وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«… و هر چه خواهد همان مىكند.»(۹۴) مَفرَش: هرچیز گستردنی. جای پَهن کردن فرش(۹۵) غَلْتیدن: گردیدن چیزی بر روی خود یا روی سطحی-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3506این تأنّی از پیِ تعلیم توستکه طلب آهسته باید بیسُکُست(۹۶)جُویَکی کوچک که دایم میرودنه نجس گردد، نه گَنده میشود(۹۶) بیسُکُست: بیوقفه، ناگسسته-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت، آن تفتیق(۹۷) بود(۹۷) تَفتیق: شکافتن-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256سَعیُکُم شَتّیٰ(۹۸)، تناقض اندریدروز میدوزید، شب بر میدَرید«تلاشهای شما پراکنده و گونه گون است، و شما در دام تناقض گرفتار آمدهاید. چنانکه مثلا روز می دوزید و شب همان را پاره می کنید.»قرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Lail(#92), Line #4«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ» «كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونهگون است.»(۹۸) شَتّی: پراکنده-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsاژدهایِ عشق خوردی جمله راگر عصا در پنجهٔ موساستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623بنگر این کَشتیِّ خَلقان غرقِ عشقاژدهایی گشت گویی حلقِ عشقاژدهایی ناپدیدِ دلرُباعقل همچون کوه را او کهرُباعقلِ هر عطّار کآگه شد از اوطبلهها(۹۹) را ریخت اندر آبِ جورَو کزین جو برنیایی تا ابدلَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»(۹۹) طبله: صندوقچه------------------------مجموع لغات:(۱) درواستی: مخفّف و مُبدَلِ دربایستی(۲) خاک بودن: مجازاً تواضع، فروتنی(۳) جوزا: دو پیکر، صورت سوم از صورتهای فلکی(۴) جحیم آسا: مانند دوزخ(۵) جوعِ کلب: گرسنگی مفرط که بیمار هرچه خورد سیر نمیشود.(۶) مُسْتوفیٰ: تمام، کامل(۷) فصل: گسستن(۸) وصل: پیوستن(۹) غَلیل: هم به معنی تشنگی شدید است و هم به معنی شخص تشنه.(۱۰) سوداپز: سوداپزنده، سودا پختن به معنی خیالات و آرزوهای واهی و بی اساس کردن است.(۱۱) چیر: چیره، غالب، مسلط(۱۲) مَهابت: بزرگی و شکوه، عظمت، هیبت(۱۳) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۴) سِبلت: سِبیل(۱۵) صانع: آفریننده(۱۶) تن زدن: خودداری کردن(۱۷) لا اُحْصی: به شمار در نمیآورم(۱۸) کِسوه: جامه، لباس(۱۹) خِلعت: لباسی فاخر که شخصی بزرگ به کسی میبخشد.(۲۰) دُردناک: دُردآلود، مایع آمیخته به دُرد و رسوب، مانند شراب و جز آن.(۲۱) دریابار: کنار دریا، ساحل دریا(۲۲) داعیَه: خواسته و آرزو(۲۳) واعیَه: شنوا(۲۴) جَهول: نادان(۲۵) حُمْق: نادانى(۲۶) كم دِهَش: او را نده(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۲۹) غِرار: گول خوردن، غفلت، بیخبری(۳۰) چشمشوخ: گستاخ(۳۱) کِرام: جمعِ کریم، بزرگواران، بلند همتان(۳۲) الُوهیَّت: خدایی، صفت خدایی(۳۳) گَو: گودال(۳۴) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۳۵) سِبال: سبیل(۳۶) خَربنده: خادمِ الاغ، خَرَکچی(۳۷) هِلیدن: واگذاشتن، رها کردن(۳۸) صَمَد: بینیاز، از صفاتِ خداوند(۳۹) سَلیم: مار گَزیده(۴۰) قَرین: همنشین(۴۱) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.(۴۲) نُکس: عود کردن بیماری(۴۳) لَبیب: خردمند، عاقل(۴۴) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۴۵) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن(۴۶) بوک: ای بسا، باشد که(۴۷) بِساط: هر چیزِ گستردنی مانندِ فرش و سفره(۴۸) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.(۴۹) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۵۰) آذر: آتش(۵۱) بِهِل: رها کن، ترک کن(۵۲) بُوالعَجَب: هر چیز عجیب و غریب(۵۳) کمینه: کمترین(۵۴) اِرتِقا: ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن(۵۵) رئیسی: ریاست(۵۶) سامی: بلندمرتبه(۵۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۵۸) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۵۹) اشْتِهار: مشهور بودن(۶۰) اِرْحَمُو: فعل امر به معنی رحم کنید.(۶۱) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی(۶۲) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.(۶۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن(۶۴) میتَنَد: میگراید(۶۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده(۶۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۷) جَبّار: ستمگر، ظالم(۶۸) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده(۶۹) نَر: مجازاً قوی، تمام قوّت و کامل(۷۰) شَقِّ حَجَر: شکافتن سنگ(۷۱) اِنشَقَّ الْقَمَر: شکافتن ماه(۷۲) ايماء: اشاره كردن(۷۳) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته(۷۴) تَحَرّی: جستجو کردن، حقیقتجویی(۷۵) مَعاد: محل بازگشت، قیامت(۷۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۷۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۷۸) سُخره: ذلیل و زیردست(۷۹) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.(۸۰) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۸۱) بِرّ: نیکی(۸۲) بُرّ: گندم(۸۳) مُعین: یار، یاری کننده (۸۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۸۵) بَدَست: وَجب(۸۶) مَلول: افسرده، اندوهگین(۸۷) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۸۸) نُصُوح: نصیحتها(۸۹) رَشکین: غیور، رشک بَرَنده(۹۰) مأکول: خورده شده(۹۱) نول: منقار(۹۲) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۹۳) تأنّی: درنگ کردن؛ به آهستگی و آرامی کاری را کردن(۹۴) مَفرَش: هرچیز گستردنی. جای پَهن کردن فرش(۹۵) غَلْتیدن: گردیدن چیزی بر روی خود یا روی سطحی(۹۶) بیسُکُست: بیوقفه، ناگسسته(۹۷) تَفتیق: شکافتن(۹۸) شَتّی: پراکنده(۹۹) طبله: صندوقچه----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بیسری درواستیسرنگونان را سری درواستیاز برای شرح آتشهای غمیا زبانی یا دلی برجاستییا شعاعی زان رخ مهتاب اودر شب تاریک غم با ماستییا کسی دیگر برای همدمیهم از آن رو بیسر و بیپاستیگر اثر بودی از آن مه بر زمیننالهها از آسمان برخاستیورنه دست غیرتستی بر دهانراست و چپ بی این دهان غوغاستیگر از آن در پرتوی بر دل زدییا به دریا یا خود او دریاستیورنه غیرت خاک زد در چشم دلچشمه چشمه سوی دریاهاستینیست پروای دو عالم عشق راورنه ز الا هر دو عالم لاستیعشق را خود خاک باشی آرزوستورنه عاشق بر سر جوزاستیتا چو برف این هر دو عالم در گدازز آتش عشق جحیم آساستیاژدهای عشق خوردی جمله راگر عصا در پنجه موساستیلقمهای کردی دو عالم را چنانکپیش جوع کلب نان یکتاستیپیش شمسالدین تبریز آمدیتا تجلیهاش مستوفاستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بیسری درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3695بیتعلق نیست مخلوقی بدوآن تعلق هست بیچون ای عموزآنکه فصل و وصل نبود در روانغیر فصل و وصل نندیشد گمانغیر فصل و وصل پی بر از دلیللیک پی بردن بننشاند غلیلپی پیاپی میبر ار دوری ز اصلتا رگ مردیت آرد سوی وصلاین تعلق را خرد چون ره بردبسته فصلست و وصلست این خردزین وصیت کرد ما را مصطفیبحث کم جویید در ذات خداآنکه در ذاتش تفکر کردنیستدر حقیقت آن نظر در ذات نیستهست آن پندار او زیرا به راهصد هزاران پرده آمد تا الههر یکی در پردهیی موصول خوستوهم او آنست کان خود عین هوستپس پیمبر دفع کرد این وهم از اوتا نباشد در غلط سوداپز اووآنکه اندر وهم او ترک ادببیادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بود کو سوی زیرمیرود پندارد او کو هست چیرزآنکه حد مست باشد این چنینکو نداند آسمان را از زمیندر عجبهااش به فکر اندر رویداز عظیمی وز مهابت گم شویدچون ز صنعش ریش و سبلت گم کندحد خود داند ز صانع تن زندجز که لا احصی نگوید او ز جانکز شمار و حد برون است آن بیانحديث «لااُحْصی ثَناءً عَلَیْکَ اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلی نَفْسِکَ.»«شب معراج خداوند به پیغمبر فرمود: «مرا ثنا بگو» «پیغمبر فرمود: «من نتوانم ثنای تو گفتن، آنسان که خود ثنای خود گفتهای.»»«لااُحْصی ثَناءً ما عَلَیْکَ»«نمی توانم تو را چنانکه باید بستایم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3610قرص خورشیدست خلوتخانهاشکی حجاب آرد شب بیگانهاشعلت و پرهیز شد بحران نماندکفر او ایمان شد و کفران نماندچون الف از استقامت شد به پیشاو ندارد هیچ از اوصاف خویشگشت فرد از کسوه خوهای خویششد برهنه جان به جانافزای خویشچون برهنه رفت پیش شاه فردشاهش از اوصاف قدسی جامه کردخلعتی پوشید از اوصاف شاهبر پرید از چاه بر ایوان جاهاین چنین باشد چو دردی صاف گشتاز بن طشت آمد او بالای طشتدر بن طشت از چه بود او دردناکشومی آمیزش اجزای خاکیار ناخوش پر و بالش بسته بودورنه او در اصل بس برجسته بودچون عتاب اهبطوا انگیختندهمچو هاروتش نگون آویختندقرآن کریم، سورهٔ بقرهٔ (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»«گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد، بر آنها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمىشوند.»بود هاروت از ملاک آسماناز عتابی شد معلق همچنانسرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندآن سپد خود را چو پر از آب دیدکرد استغنا و از دریا بریدبر جگر آبش یکی قطره نماندبحر رحمت کرد و او را باز خواندرحمتی بیعلتی بیخدمتیآید از دریا مبارک ساعتیالله الله گرد دریابار گردگرچه باشند اهل دریابار زردتا که آید لطف بخشایشگریسرخ گردد روی زرد از گوهریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1531گرچه ناصح را بود صد داعیهپند را اذنی بباید واعیهقرآن کریم، سورهٔ حاقّه (۶۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Haqqah(#69), Line #12«لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ»«تا آن را مايه اندرزتان گردانيم و گوش نگهدارنده اندرز آن را فرا گيرد.»تو به صد تلطیف پندش میدهیاو ز پندت میکند پهلو تهییک کس نامستمع ز استیز و ردصد کس گوینده را عاجز کندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2264پند گفتن با جهول خوابناکتخم افگندن بود در شورهخاکچاک حمق و جهل نپذیرد رفوتخم حکمت کم دهش ای پندگومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1534ز انبیا ناصحتر و خوش لهجهترکی بود که گرفت دمشان در حجرزآنچه کوه و سنگ در کار آمدندمینشد بدبخت را بگشاده بندآنچنان دلها که بدشان ما و مننعتشان شد بل اشد قسوهقلبهایی که گرفتار خودبینی هستند در قرآن کریم اینگونه توصیف شدهاند حتی از سنگ نیز سختترندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۷۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #74«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»«پس از آن دلهاى شما چون سنگ، سخت گرديد، حتى سختتر از سنگ كه از سنگ گاه جويها روان شود، و چون شكافته شود آب از آن بيرون جهد، و گاه از ترس خدا از فراز به نشيب فرو غلتد، و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2227پا رهاند روبهان را در شکارو آن ز دم دانند روباهان غرارعشقها با دم خود بازند کینمیرهاند جان ما را در کمینروبها پا را نگه دار از کلوخپا چو نبود دم چه سود ای چشمشوخما چو روباهیم و پای ما کراممیرهاندمان ز صدگون انتقامحیله باریک ما چون دم ماستعشق ها بازیم با دم چپ و راستدم بجنبانیم ز استدلال و مکرتا که حیران ماند از ما زید و بکرطالب حیرانی خلقان شدیمدست طمع اندر الوهیت زدیمتا به افسون مالک دلها شویماین نمیبینیم ما کاندر گَویمدر گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشای چو خربنده حریف کون خربوسهگاهی یافتی ما را ببرچون ندادت بندگی دوست دستمیل شاهی از کجاات خاستهستدر هوای آنکه گویندت زهیبستهای در گردن جانت زهیروبها این دم حیلت را بهلوقف کن دل بر خداوندان دلمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #51هست احوالم خلاف همدگرهر یکی با هم مخالف در اثرچونکه هر دم راه خود را میزنمبا دگر کس سازگاری چون کنمموج لشکرهای احوالم ببینهر یکی با دیگری در جنگ و کینمینگر در خود چنین جنگ گرانپس چه مشغولی به جنگ دیگرانیا مگر زین جنگ حقت واخرددر جهان صلح یک رنگت بردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفای خلق با تو در جهانگر بدانی گنج زر آمد نهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2634حق ذات پاک الله الصمدکه بود به مار بد از یار بدمار بد جانی ستاند از سلیمیار بد آرد سوی نار مقیماز قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اوچونکه او افکند بر تو سایه رادزدد آن بیمایه از تو مایه رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2596اندک اندک آب را دزدد هوادین چنین دزدد هم احمق از شمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865آمد از حضرت ندا کای مردکارای به هر رنجی به ما امیدوارحسن ظن است و امیدی خوش تو راکه تو را گوید به هر دم برتر آمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2727گر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیبمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298گفت مادر تا جهان بودهست از اینکارافزایان بدند اندر زمینهین تو کار خویش کن ای ارجمندزود کایشان ریش خود بر میکنندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 44, Divan e Shamsزهر به پیش او ببر تا کندش به از شکرقهر به پیش او بنه تا کندش همه رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدان فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم روز چندهر که را مردم سجودی میکنندزهر اندر جان او میآکنند چونکه برگردد از او آن ساجدشداند او کان زهر بود و موبدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #492من غلام آن مس همت پرستکو به غیر کیمیا نارد شکستدست اشکسته برآور در دعاسوی اشکسته پرد فضل خداگر رهایی بایدت زین چاه تنگای برادر رو بر آذر بیدرنگمکر حق را بین و مکر خود بهلای ز مکرش مکر مکاران خجلچونکه مکرت شد فنای مکر رببرگشایی یک کمینی بوالعجبکه کمینه آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558گوی شو میگرد بر پهلوی صدقغلط غلطان در خم چوگان عشقمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رهش دور است تا دیدار دوستکو نجوید سر رئیسیش آرزوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموس خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بیچون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #290جانور فربه شود لیک از علفآدمی فربه ز عزست و شرفآدمی فربه شود از راه گوشجانور فربه شود از حلق و نوشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتعطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarزخم کاید بر منی آید همهتا تو میرنجی منی داری هنوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430هرکه او بیسر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بود کژرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشه او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سرکوفتنتا رهد جانریزهاش زآن شومتن مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته میرانند و هونحق تعالی فرموده است بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفتهانددر روی زمین به آهستگی و فروتنی تسلیم و فضا گشایی گام برمیدارند پا برهنه چون رود در خارزارجز به وقفه و فکرت و پرهیزگارعطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۶۴Poem(Qazal)# 264, Divan e Attarتو صاحبنفسی ای غافل میان خاک خون میخورکه صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 538, Divan e Shamsاز آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دلتو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سرزندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #227همچو اسماعیل پیشش سر بنهشاد و خندان پیش تیغش جان بدهتا بماند جانت خندان تا ابدهمچو جان پاک احمد با احدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1546که اشتهار خلق بند محکم استدر ره این از بند آهن کی کم استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که اللهام کفی قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Lines #36 and 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3036چون که بر سر مر تو را ده ریش هستمرهمت بر خویش باید کار بستعیب کردن ریش را داروی اوستچون شکسته گشت جای ارحموستحدیث«اِرْحَمُوا تُرحَمُوا»«رحم کنید، تا بر شما رحم شود.»گر همان عیبت نبود ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیلهگریک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فسادو آن عنایت هست موقوف مماتتجربه کردند این ره را ثقاتبلک مرگش بیعنایت نیز نیستبیعنایت هان و هان جایی مایستمولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مرده زنده بیرون میکشدهر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمرده شو تا مخرجالحی الصمدزندهیی زین مرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-Anaam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsاز برای شرح آتشهای غمیا زبانی یا دلی برجاستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsرو محو یار شو به خرابات نیستیهر جا دو مست باشد ناچار عربدهستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرز آنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsیا شعاعی زان رخ مهتاب اودر شب تاریک غم با ماستیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهنده قوت و تمکین و ثباتخلق را زین بیثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی ده نفس را که منثنیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمسالدین بدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsیا کسی دیگر برای همدمیهم از آن رو بیسر و بیپاستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 599, Divan e Shamsمن بنده آن عاشق کاو نر بود و صادقکز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر اثر بودی از آن مه بر زمیننالهها از آسمان برخاستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1456هین قم اللیل که شمعی ای همامشمع اندر شب بود اندر قیامبهوش باش ای بزرگمرد شب هنگام برخیز زیرا که شمع در تاریکی شب ایستاده و فروزان استقرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»«شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1478زور جان کوهکن شق حجرزور جان جان در انشق القمرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsورنه دست غیرتستی بر دهانراست و چپ بی این دهان غوغاستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفت و گوقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Al-Araaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #615تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیتگفت ایزد ما رمیت اذ رمیتگر بپرانیم تیر آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ… .»«… و آنگاه كه تير مىانداختى، تو تير نمىانداختى، خدا بود كه تير مىانداخت… .»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیر نطق و غیر ایماء و سجلصد هزاران ترجمان خیزد ز دلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر از آن در پرتوی بر دل زدییا به دریا یا خود او دریاستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بیاختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2269دل نباشد غیر آن دریای نوردل نظرگاه خدا و آنگاه کورنی، دل اندر صد هزاران خاص و عامدر یکی باشد کدامست آن کدامریزه دل را بهل دل را بجوتا شود آن ریزه چون کوهی ازومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخره هر قبله باطل شویچون شوی تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیمساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرین قرآن کریم، سورهٔ زخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zukhruf(#43), Line #38«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»«تا آنگاه كه نزد ما آيد، مىگويد: اى كاش دورى من و تو دورى مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدى بودى.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2348هر که خوابی دید از روز الستمست باشد در ره طاعات مستمیکشد چون اشتر مست این جوالبی فتور و بی گمان و بیملالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsورنه غیرت خاک زد در چشم دلچشمه چشمه سوی دریاهاستیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۵۲Poem(Qazal)# 152, Divan e Hafezمدعی خواست که آید به تماشاگه رازدست غیب آمد و بر سینه نامحرم زدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرد او دمارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3782آن سلیمان پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشمبند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکی و فضولاو به پیش ما و ما از وی ملولمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر استور نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #688غیرت عقل است بر خوبی روحپر ز تشبیهات و تمثیل این نصوحبا چنین پنهانیی کین روح راستعقل بر وی اینچنین رشکین چراستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1713غیرت آن باشد که او غیر همهستآن که افزون از بیان و دمدمهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsنیست پروای دو عالم عشق راورنه ز الا هر دو عالم لاستیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2726هر چه جز عشقست شد ماکول عشقدو جهان یک دانه پیش نول عشقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 43, Divan e Shamsحسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهانفردی تو چون نکند از همگان فرد مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsعشق را خود خاک باشی آرزوستورنه عاشق بر سر جوزاستیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsتا چو برف این هر دو عالم در گدازز آتش عشق جحیم آساستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همان جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3497که تانی هست از رحمان یقینهست تعجیلت ز شیطان لعینحدیث«اَلتَّأَنّی مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطٰانِ»«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3500با تانی گشت موجود از خداتا به شش روز این زمین و چرخهاور نه قادر بود کو کنفیکونصد زمین و چرخ آوردی برونآدمی را اندک اندک آن همامتا چهل سالش کند مرد تمامگرچه قادر بود کاندر یک نفساز عدم پران کند پنجاه کسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 18, Divan e Shamsگفتم که ز آتشهای دل بر روی مفرشهای دلمیغلت در سودای دل تا بحر یفعل ما یشاقرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۲۷Quran, Ibrahim(#14), Line #27«…وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«… و هر چه خواهد همان مىكند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3506این تانی از پی تعلیم توستکه طلب آهسته باید بیسکستجویکی کوچک که دایم میرودنه نجس گردد نه گنده میشودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256سعیکم شتی تناقض اندریدروز میدوزید شب بر میدریدتلاشهای شما پراکنده و گونه گون است و شما در دام تناقض گرفتار آمدهایدچنانکه مثلا روز می دوزید و شب همان را پاره می کنیدقرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Lail(#92), Line #4«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ» «كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونهگون است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsاژدهای عشق خوردی جمله راگر عصا در پنجه موساستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623بنگر این کشتی خلقان غرق عشقاژدهایی گشت گویی حلق عشقاژدهایی ناپدید دلرباعقل همچون کوه را او کهرباعقل هر عطار کاگه شد از اوطبلهها را ریخت اندر آب جورو کزین جو برنیایی تا ابدلم یکن حقا له کفوا احدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»