Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #929

08.18.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۲۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۶ اوت ۲۰۲۲ -  ۲۶ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۹ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۹ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ مننورِ دو دیدهٔ منی، دور مشو ز چشمِ منشعلهٔ سینهٔ منی، کم مکن از شرارِ منیارِ من و حریفِ من، خوبِ من و لطیفِ منچستِ من و ظریفِ من، باغِ من و بهارِ منای تنِ من خرابِ تو، دیدهٔ من سحابِ توذرّهٔ آفتابِ تو، این دلِ بی‌قرارِ منلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکآخر تا کجا رسد پنج و ششِ قمارِ منتا که چه زاید این شبِ حامله از برایِ منتا به کجا کشد بگو مستیِ بی‌خمارِ من؟تا چه عمل کند عجب شُکرِ من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینهارِ منگفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ منمستِ منی و پستِ من، عاشق و می‌پرستِ منبرخورد او ز دستِ من، هر که کشید بارِ منرو، که تو راست کرّ و فر، مجلسِ عیش نِهْ ز سرزانکه نظر دهد نظر، عاقبت انتظارِ منگفتم: وانما که چون زنده کنی تو مرده را؟زنده کن این تنِ مرا از پیِ اعتبارِ(۱) منمرده‌تر از تنم مجو، زنده کنش به نورِ هوتا همه جان شود تنم، این تنِ جانسپارِ منگفت: ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بارِ من؟گفتم: دید دل، ولی سیر کجا شود دلیاز لُطَف(۲) و عجایبت، ای شه و شهریارِ من؟عشق کشید در زمان گوشِ مرا به گوشه‌ایخواند فسون، فسونِ او دامِ دلِ شکارِ منجان ز فسونِ او چه شد؟ دم مزن و مگو چه شدور بِچَخی(۳)، تو نیستی محرم و رازدارِ من(۱) اعتبار: عبرت گرفتن، اطمینان و اعتماد کردن(۲) لُطَف: نرمی، احسان(۳) چَخیدن: حرف زدن، کوشیدن، دشمنی کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ مننورِ دو دیدهٔ منی، دور مشو ز چشمِ منشعلهٔ سینهٔ منی، کم مکن از شرارِ منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۴) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1299نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن  نَی من و نی غیرِ من، ای هم تو منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1305دَم مَزَن تا بشنوی از دم‌زنانآنچه نامد در زبان و در بیاندَم مَزَن تا بشنوی زآن آفتابآنچه نامد درکتاب و در خطابدَم مَزَن تا دم زند بهر تو روحآشنا(۵) بگذار در کشتیِّ نوح(۵) آشنا: شنا----------حافظ، ديوان غزليات، غزل شمارهٔ ۱Poem(Qazal)#1, Divan e Hafezحضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظمَتَی مَا تَلقَ مَنْ تَهْوَی دَعِ الدُّنْیَا وَ اَهْمِلْهَا«اگر خواهانِ حضور در پیشگاهِ معشوقی، هرگز از او غایب مشو و هرگاه رسیدی به کسی که او را دوست می‌داری (معشوق)، دنیا را رها کن و از آن درگذر.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #228, Divan e Shamsبیار آن که قرین را سویِ قرین کَشَدافرشته را ز فَلَک جانبِ زمین کَشَدابِجِه بِجِه ز جهان همچو آهوان از شیرگرفتمش همه کان است، کان به کین کَشَدابِکَش تو خارِ جفاها، از آن که خارکَشیبه سبزه و گل و ریحان و یاسمین کَشَدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1091از لِقای هر کسی، چیزی خَوریوز قِرانِ(۶) هر قَرین، چیزی بَریچون ستاره با ستاره شد قرینلایقِ هر دو اثر زاید یقین(۶) قِران: در لغت به معنی بستن و پیوستن دو چیز به یکدیگر است. در اصطلاح نجومی دو ستاره‌ای را گویند که در یک برج به یک درجه رسند.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1100هر زمینی کآن قرین شد با زُحَلشوره گشت و کِشت را نبْود مَحَلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #888, Divan e Shamsپنبه برون کن ز گوش عقل و بصر را مپوشکان صنم حلّه‌پوش سوی بصر می‌رودنای و دف و چنگ را از پیِ گوشی زنندنقشِ جهان جانبِ نقش‌نگر(۷) می‌رودآن نظری جو که آن هست ز نورِ قدیمکاین نظرِ ناریت همچو شرر می‌رودجنس رود سویِ جنس، بس بُوَد این امتحانشه سویِ شه می‌رود، خر سویِ خر می‌رودهر چه نهالِ تَرَست، جانبِ بستان برندخشک چو هیزم شود، زیرِ تبر می‌رودآبِ معانی بخور، هر دم چون شاخِ ترشکر که در باغِ عشق، جویِ شِکَر می‌رودبس کن از این امر و نهی، بین که تو نفسِ حَرون(۸)چونْش بگویی: مرو، لنگ بَتَر می‌رود(۷) نقش‌نگر: ظاهربین، کسی که به نقش و نگار نظر دارد.(۸) حَرون: سرکش، نافرمان----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت  ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۹)پَست بنشین(۱۰) یا فرودآ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دمِ خوش را کنارِ بام دان(۹) مُدام: شراب(۱۰) پَست بنشین: آسوده بنشین، در اینجا یعنی عقب‌تر بنشین.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3704پس پیمبر دفع کرد این وَهْم از اوتا نباشد در غلط سوداپز(۱۱) اووآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بُوَد کو سویِ زیرمی‌رود، پندارد او کو هست چیر(۱۲)(۱۱) سوداپز: سوداپزنده، سودا پختن به معنی خیالات و آرزوهای واهی و بی اساس کردن است.(۱۲) چیر: چیره، غالب، مسلط----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۳) بود(۱۳) تَفتیق: شکافتن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256سَعیُکُم شَتّیٰ(۱۴)، تناقض اندریدروز می‌دوزید، شب بر می‌دَرید«تلاش‌های شما پراکنده و گونه‌گون است، و شما در دامِ تناقض گرفتار آمده‌اید. چنانکه مثلا روز می‌دوزید و شب همان را پاره می‌کنید.»قرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Lail(#92), Line #4«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ»   «كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه‌گون است.»(۱۴) شَتّی: پراکنده----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۵) و سَنی(۱۶)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۱۵) حَبر: دانشمند، دانا(۱۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمحور‌های شَر:۱- قرین: قرین یکی از لغزشگاه‌هاست که می‌تواند جلوی پیشرفتِ ما را بگیرد.۲- تمرکز بر روی دیگران: اگر حواست برود به دیگران، دیگر بدبخت شدی.۳- مراد خواستن از چیزهای این دنیایی؛ از خدا غیرِ خدا را خواستن نیز محورِ شر است.۴- نیک‌نامی: اگر دیگران را متقاعد می‌کنی که آنطوری که آنها فکر می‌کنند نیستی، یعنی واردِ محورِ شر شده‌ای. پندارِ کمال سبب می‌شود که نظراتِ دیگران برای ما مهم شود.۵- حسِّ بی‌ارزشی: وقتی خودمان را به حساب نمی‌آوریم، به دامِ قضاوت و تقلید می‌افتیم.۶- سبب‌سازیِ ذهن: ما فکر می‌کنیم که با تند تند فکر کردن می‌توانیم راهِ حل را پیدا کنیم. وقتی که مرکزِ‌ ما سبب‌ساز است، کارگهِ شیشه‌گری هستیم.۷- سوال کردن و عجله۸- پشیمانی و ملامت (البته پشیمانی الگوی تخریب است که جزءِ محورِ زمانِ روانشناختی است.)۹- فضابندی و عدمِ فضاگشایی۱۰- فکرهای همانیده‌ای که ما را خشک می‌کند.۱۱- میل به همانیدگی و همانیده شدن و جایگزینیِ همانیدگی ها۱۲-  خرافات و باورهای غلط۱۳- نفرین۱۴- عدمِ رعایتِ‌ قانونِ جبران۱۵- عدمِ تمییزِ نیازِ واقعی و نیازِ ذهنی۱۶- می‌دانمِ من ذهنی۱۷- سرنگونی: فکر می‌کنیم که داریم درست می‌کنیم، ولی در اصل داریم خراب می‌کنیم.۱۸- غفلت از حفظِ هشیاری و رفتن به گذشته و آینده۱۹ - مقایسه و حسادت۲۰ - با ذهن تلاش کردن و فهمیدن که خدا چگونه کار می‌کند.۲۱- عدمِ پرهیز خیلی راحت‌تر می‌تواند خراب‌کاری کند.۲۲- تأخیر۲۳- کارافزایی۲۴- مقایسه: چه حسِّ تحقیر باشد چه تکبّر۲۵- نیازهای روانشناختی: مثلاً ناراحت شدن برای چیزی که چندین سالِ پیش اتّفاق افتاده است؛ و یا نیازِ ما برای شکست خوردنِ کسی برای بالا آمدنِ خودمان.۲۶- ناز کردن و عدمِ اضطرار۲۷- محورِ شرِّ اصلی این است که خدا را به جسم دراوریم.۲۸- نقش‌ها: وقتی با نقش‌ها همانیده هستیم، در شر هستیم.۲۹- اختیار را دستِ من ذهنی دادن: ذهنِ بدونِ ناظر، خری است که رها شده است و زندگیِ ما را نیز خراب کرده است.۳۰- عدمِ توکّل و اطمینان به زندگی۳۱- نسیان و فراموشیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بَس دُعاها کان زیان است و هَلاکوَز کَرَم می‌نَشنَود یَزدانِ پاکمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shamsدل را تمام بَرکَن ای جان، ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۱۷)(۱۷) سامی: بلندمرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1144 هر نَفَس نو می‌‌شود دنیا و مابی‌‌خبر از نو شدن اندر بقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شد‌ست جانمهر جا که رَوَم، به گلستانمتا صورتِ تو قرینِ دل شدبر خاک نِیَم، بر آسمانممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #443چون به آخر، فرد خواهم ماندنخُو نباید کرد با هر مرد و زنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2102کی پَرَد مرغی مگر با جنسِ خودصحبتِ ناجنس، گور است و لَحَد(۱۸)(۱۸) لَحَد: قبر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ(۱۹) درویش و، هلاکِ بولهب(۱۹) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغاز قرآن تا تمامرَفضِ(۲۰) اسباب است و علّت، والسلامکشف این نه از عقلِ کارافزا بُوَدبندگی کن تا تو را پیدا شود(۲۰) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1474پس ز درد اکنون شکایت برمَدارکوست سویِ نیست اسبی راهوارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1467چونکه اصلِ کارگاه آن نیستی استکه خلأ و بی‌نشان است و تهی استجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۱)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۲)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌ْطَبَقبر همه بُردند درویشان سَبَق(۲۱) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۲) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنعِ حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بی‏قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1420ساعتی گرگی در آید در بشرساعتی یوسف‌رُخی همچون قمرمی‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماری‌َستزهرِ او در جمله جُفتان(۲۳) ساریَ‌ست(۲۴)(۲۳) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۲۴) ساری: سرایت‌کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت  ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۲۵) و سِجِل(۲۶)صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌(۲۵) ايماء: اشاره كردن(۲۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1237هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ تو   کو حقیقت هست خون‌آشامِ تو  از خلیلِ حق بیاموز این سِیَرکه شد او بیزار اوّل از پدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گُریز از شیر و اژدرهایِ نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بندِ خلق، جز اسباب نیست   هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #94در حقیقت هر عدو داروی توستکیمیا و نافع و دِلجُویِ توستکه ازو اندر گُریزی در خَلا(۲۷)استعانت(۲۸) جویی از لطفِ خدا(۲۷) خَلا: خلوت، خلوت‌گاه(۲۸) اِستِعانَت: یاری خواستن، یاری، کمک----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2641یار را با یار چون بنشسته شدصد هزاران لوحِ سِر دانسته شدلوحِ محفوظیست پیشانیِّ یاررازِ کَوْنَیْنَش نماید آشکارهادیِ راه است یار اندر قُدوم(۲۹)مصطفیٰ زین گفت: اَصحابی نُجُوم(۳۰)نَجم(۳۱)، اندر ریگ و دریا رهنماستچشم، اندر نَجم نِه، کو مُقتَداست(۳۲)چشم را با روی او می‌دار جفتگَرد مَنگیزان(۳۳) ز راهِ بحث و گفتزآنکه گردد نَجم پنهان، زآن غبارچشم بهتر از زبانِ با عِثار(۳۴)(۲۹) قُدوم: وارد شدن، در آمدن به جایی، امامت و پیشوایی در امر ارشاد و سلوک(۳۰) نجوم: جمعِ نَجم؛ ستارگان(۳۱) نَجم: ستاره(۳۲) مُقتَدا: پیشوا، رهبر(۳۳) گَرد مَنگیزان: گرد و خاک برپا مکن(۳۴) عِثار: لغزش----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #25خلوت از اغیار باید، نه ز یارپوستین بهرِ دی آمد نه بهارعقل با عقلِ دگر دوتا شودنور، افزون گشت و ره، پیدا شودنفس با نفسِ دگر خندان شودظلمت افزون گشت، ره، پنهان شودیار، چشمِ توست، ای مردِ شکاراز خس و خاشاک او را پاک دارهین به جاروبِ زبان، گَردی مکُنچشم را از خَس، ره آوردی مکنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781آفتی نَبْوَد بَتَر از ناشناختتو بَرِ یار و، ندانی عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1901همچنین تاجِ سلیمان میل کردروزِ روشن را بر او چون لَیْل(۳۵) کردگفت: تاجا کژ مشو بر فرقِ من آفتابا کم مشو از شرقِ من راست می‌کرد او به دست آن تاج راباز کژ می‌شد برو تاج ای فَتیٰ(۳۶)هشت بارش راست کرد و گشت کژگفت: تاجا چیست آخِر؟ کژ مَغَژگفت: اگر صد رَه کنی تو راست، منکژ روم، چون کژ روی ای مؤتَمَن(۳۷)پس سلیمان اَندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش، کرد سردبعد از آن تاجش همآن دَم راست شدآنچنانکه تاج را می‌خواست شد(۳۵) لَیل: شب(۳۶) فتیٰ: جوانمرد، جوان(۳۷) مؤتَمَن: امین، کسی که مورد اعتماد باشد.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #315گوش دار، ای اَحْوَل(۳۸) این‌ها را به هوشدارویِ دیده بکَش از راهِ گوش(۳۸) اَحْوَل: دوبین----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #459من به صحرا خلوتی بگزیده‌امخلق را من دزدِ جامه دیده‌اممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #712هین مشو چون قند پیشِ طوطیانبلکه زَهری شو، شو ایمن از زیانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1834دانه پنهان کن، به کلّی دام شوغنچه پنهان کن، گیاهِ بام شومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #263در زمینِ مردمان، خانه مکُنکارِ خود کن، کارِ بیگانه مکُنکیست بیگانه؟ تنِ خاکیِّ توکز برای اوست غمناکیِّ تومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #84پاک سُبحانی که سیبستان(۳۹) کنددر غَمامِ(۴۰) حرفشان پنهان کنندزین غَمامِ بانگ و حرف و گفت و گویپرده‌یی، کز سیب نآید غیرِ بویباری، افزون کَش تو این بو را به هوشتا سویِ اصلت بَرَد بگرفته گوشبو نگه‌دار و بپرهیز از زُکامتن بپوش از باد و بُودِ سردِ عامتا نَینداید(۴۱) مَشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردتر(۳۹) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۴۰) غَمام: لفظاً به معنیِ ابر است؛ در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۴۱) نَینداید: اندوده نکند. از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار؛ در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2671زآنکه جنسیّت عجایب جاذبی‌ستجاذبش جنس است هرجا طالبی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پَرده‌یی، موصول‌خُوستوهمِ او آنست، کآن خود عینِ هُوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #78چاره آن باشد که خود را بنگرمورنه او خندد مرا: من کی خَرم؟او جمیل(۴۲) است و مُحِبُّ لِلْجَمالکی جوانِ نو گزیند پیرِ زال(۴۳)؟خوب خوبی را کند جذب این بدانطَیّبات لِلطَّیبین بر وی بخوانحدیث«اِنَّ اللهَ جمیلٌ يُحِبُّ الْجَمال»«همانا خداوند، زیباست، زیبایی را دوست می‌دارد.»قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۲۶Quran, An-Noor(#24), Line #26«…وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ…»«…و زنان پاک برای مردان پاک…»ذهن خلاق و پاک از همانیدگی برای انسانهای هشیار به هشیاری حضور است.(۴۲) جمیل: زیبا(۴۳) پیرِ زال: پیرِ سفید مو، پیرِ فرتوت----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۴۴)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۴۵)(۴۴) نارِیه: آتشین(۴۵) عاریه: قرضی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #81در جهان هر چیز چیزی جذب کردگرم، گرمی را کشید و سرد، سردقسمِ باطل، باطلان را می‌کَشندباقیان از باقیان هم سرخَوشندناریان مر ناریان را جاذب‌اندنوریان مر نوریان را طالب‌اندچشم چون بستی، تو را تاسه گرفت(۴۶)نورِ چشم از نورِ روزن کی شِکِفت؟تاسهٔ تو جذبِ نورِ چشم بودتا بپیوندد به نورِ روز زودچشم، باز ار تاسه گیرد مر تو رادان که چشمِ دل ببستی، بر گُشا(۴۶) تاسه گرفتن: دل گرفتن----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز، بَرجه، کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروزِ روشن، هر که او جویَد چراغعینِ جُستن، کوریَش دارد بلاغ(۴۷)ور نمی‌بینی، گمانی بُرده‌ایکه صباح‌ست و، تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باش در میانِ روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردنست ای روزجو(۴۷) بلاغ: رسانیدن، دلالت کامل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsای تنِ من خرابِ تو، دیدهٔ من سحابِ توذرّهٔ آفتابِ تو، این دلِ بی‌قرارِ منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیرِ خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مَندیش و مَایست که هزاران خانه از یک نقدِ گنجتوان عمارت کرد، بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عُریان شودلیک آنِ تو نباشد، زآنکه روحمزدِ ویران کردنَسْتَش آن فُتوح(۴۸)(۴۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #123هیکلش از یاد رفت و، شد پدید اندرو شُوری، گریبان را دَریدمیزد او دو دست را بر رُو و سَر کَلّه را میکوفت بر دیوار و دَرآنچنان که خون ز بینیّ و سرششد روان و رحم کرد آن مَهترشنعره‌ها زد، خلق جمع آمد بر اوگبر گویان: اَیُهَاالنّاسُ احْذَروا(۴۹)می‌زد او بر سر که ای بی‌عقل سرمی‌زد او بر سینه که ای بی‌نور بَرسَجده می‌کرد او کای کُلِّ زمینشرمسارست از تو این جُزوِ مَهین(۵۰)تو که کُلّی، خاضِعِ امرِ وییمن که جُزوم، ظالم و زشت و غَوی(۵۱)تو که کُلّی خوار و لرزانی ز حقمن که جُزوم در خِلاف و در سَبَق(۵۲)هر زمان می‌کرد رُو بر آسمانکه ندارم رُویِ این قبلهٔ جهانچون ز حد بیرون، بلرزید و طپیدمصطفی‌اش در کنارِ خود کشیدساکنش کرد و بسی بنواختشدیده‌اش بگشاد و داد اِشناختشتا نگرید ابر، کی خندد چَمَن؟تا نگرید طفل، کی جُوشَد لَبَن(۵۳)؟طفلِ یک روزه همی‌داند طریقکه بگریم تا رسد دایهٔ شفیقتو نمی‌دانی که دایهٔ دایگانکم دهد بی‌گریه شیر او رایگان؟گفت فَلْیَبْکُوا کَثیراً، گوش دارتا بریزد شیرِ فضلِ کردگارقرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۸۲Quran, At-Tawba(#9), Line #82«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»«به سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.»گریهٔ ابرست و سوزِ آفتاباُستُن(۵۴) دنیا، همین دو رشته تاب(۵۵)گر نبودی سوزِ مهر و اشکِ ابرکی شدی جسم و عَرَض زَفْت و ستبر؟کی بُدی معمور این هر چار فصل؟گر نبودی این تَف(۵۶) و این گریه اصلسوز مهر و گریهٔ ابر جهانچون همی دارد جهان را خوش‌دهانآفتاب عقل را در سوز دارچشم را چون ابرِ اشک‌افروز دار(۴۹) احْذَروا: حذر کنید، پرهیز کنید(۵۰) مَهین: خوار و حقیر(۵۱) غَوی: گمراه(۵۲) در سَبَق: در پیشی گرفتن، در اینجا به معنی از حد گذشتن.(۵۳) لَبَن: شیر(۵۴) اُستُن: ستون(۵۵) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسل جو.(۵۶) تَف: حرارت، گرما----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکآخر تا کجا رسد پنج و ششِ قمارِ منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورَوْ که بی یَسْمَع و بی یُبصِر توییسِر تویی، چه جایِ صاحبْ‌سِر توییچون شدی مَن کانَ لِلَه از وَلَه(۵۷)من تو را باشم که کان اللهُ لَهحدیث«مَن کانَ لِلهِ کانَ اللهُ لَه»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گَه تویی گویم تو را، گاهی منمهر چه گویم، آفتابِ روشنمهر کجا تابم ز مِشکاتِ دَمیحل شد آنجا مشکلاتِ(۵۸) عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشتْ(۵۹)(۵۷) وَلَه: حیرت(۵۸) مِشکات: چراغدان(۵۹) چاشتْ: هنگام روز و نیمروز----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsتا چه عمل کند عجب شُکرِ من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینهارِ منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچسویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۶۰)(۶۰) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۶۱)اندرین حضرت ندارد اعتبار(۶۱) اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1546که اشْتِهارِ(۶۲) خلق، بندِ مُحْکَم استدر ره، این از بندِ آهن کی کم است؟(۶۲) اشْتِهار: مشهور بودن----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدآن فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم، روزِ چندهرکه را مردم سُجودی می‌کنندزهر اندر جانِ او می‌آکنندچونکه برگردد از او آن ساجدشدانَد او کان زَهر بود و موبِدشای خُنُک آن را که ذَلَّتْ نَفْسُهُوایِ آن کز سَرکشی شد چون کُه او اشاره به حدیث نبوی: «خوشا به حال کسی که نفسش رام و خوار شده و کسبش حلال گشته و درونش نکو شده و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده است.»این تکبّر، زهر قاتل دان که هستاز میِ پُرزَهر شد آن گیج، مستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکِه داد او، حُسنِ خود را در مَزاد(۶۳)صد قَضایِ بَد، سویِ او رو نَهاد(۶۳) مَزاد: مزایده و به معرضِ فروش گذاشتن.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۴Poem(Qazal)#74, Divan e Hafezحاصلِ کارگهِ کون و مکان، این همه نیستباده پیش آر که اسبابِ جهان، این همه نیست دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنارورنه با سعی و عمل، باغِ جنان، این همه نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsخود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاً از لفظِ رسول خوانده استم حدیث‏«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رَو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shamsتو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدیتو از آن کار نداری که شدستی همه‌کارههمه حجّاج برفته حرم و کعبه بدیدهتو شتر هم نخریده که شکستست مَهارهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت(۶۴) بُدَم کار درآورد(۶۵) مراطوطیِ اندیشهٔ او همچو شِکَر خَورد مراتابشِ خورشیدِ ازل، پرورشِ جان و جهانبر صفتِ گل به شِکَر(۶۶) پخت و بپرورد مرا(۶۴) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۶۵) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۶۶) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۳۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1306ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَققرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608کارْ آن کارست ای مُشتاقِ مَستکَاندر آن کار، ار رَسَد مرگت، خوش استشد نشانِ صدقِ ایمان ای جوانآنکه آید خوش تو را مرگ اندر آنگَر نَشُد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsمستِ منی و پستِ من، عاشق و می‌پرستِ منبرخورد او ز دستِ من، هر که کشید بارِ منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsرو، که تو راست کرّ و فر، مجلسِ عیش نِهْ ز سرزانکه نظر دهد نظر، عاقبت انتظارِ منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ(۶۷) تواَم در شکر و صبر(۶۸)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۶۹)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۶۷) صُنع: آفرینش، آفریدن(۶۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۶۹) گَبر: کافر----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1463در گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsمرده‌تر از تنم مجو، زنده کنش به نورِ هوتا همه جان شود تنم، این تنِ جانسپارِ منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۷۰) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۷۰) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیله‌گرمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۷۱)تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ(۷۲)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۷۳) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استقرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ…»«اوست اوّل و آخر...»هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحثشرطِ روزِ بعث، اوّل مُردن استزآنکه بعث از مُرده زنده کردن است(۷۱) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۷۲) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۷۳) اَحْوَل: لوچ، دوبین----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت: ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بارِ من؟مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #885هین درین بازارِ گرمِ بی‌نظیرکهنه‌ها بفروش و مُلکِ نقد گیرور تو را شکّی و رَیْبی ره زندتاجرانِ انبیا را کُن سَنَد بس که افزود آن شهنشه بختشانمی‌نتاند کُه کشیدن رختشانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsعشق کشید در زمان گوشِ مرا به گوشه‌ایخواند فسون، فسونِ او دامِ دلِ شکارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #409آنکه ارزد صید را، عشق است و بسلیک او کی گنجد اندر دام کس؟تو مگر آییّ و صید او شویدام بگذاری، به دامِ او رویعشق می‌گوید به گوشم پست پست(۷۴)صید بودن خوش‌تر از صیّادی استگولِ(۷۵) من کن خویش را و غِرّه شوآفتابی را رها کن، ذَرّه شوبر دَرَم ساکن شو و بی‌خانه باشدعوی شمعی مکُن، پروانه باشتا ببینی چاشنیِّ زندگیسلطنت بینی، نهان در بندگی(۷۴) پست پست: آهسته آهسته(۷۵) گول: ابله، نادان------------------------مجموع لغات:(۱) اعتبار: عبرت گرفتن، اطمینان و اعتماد کردن(۲) لُطَف: نرمی، احسان(۳) چَخیدن: حرف زدن، کوشیدن، دشمنی کردن(۴) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۵) آشنا: شنا(۶) قِران: در لغت به معنی بستن و پیوستن دو چیز به یکدیگر است. در اصطلاح نجومی دو ستاره‌ای را گویند که در یک برج به یک درجه رسند.(۷) نقش‌نگر: ظاهربین، کسی که به نقش و نگار نظر دارد.(۸) حَرون: سرکش، نافرمان(۹) مُدام: شراب(۱۰) پَست بنشین: آسوده بنشین، در اینجا یعنی عقب‌تر بنشین.(۱۱) سوداپز: سوداپزنده، سودا پختن به معنی خیالات و آرزوهای واهی و بی اساس کردن است.(۱۲) چیر: چیره، غالب، مسلط(۱۳) تَفتیق: شکافتن(۱۴) شَتّی: پراکنده(۱۵) حَبر: دانشمند، دانا(۱۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۷) سامی: بلندمرتبه(۱۸) لَحَد: قبر(۱۹) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی(۲۰) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۱) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۲) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند(۲۳) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۲۴) ساری: سرایت‌کننده(۲۵) ايماء: اشاره كردن(۲۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته(۲۷) خَلا: خلوت، خلوت‌گاه(۲۸) اِستِعانَت: یاری خواستن، یاری، کمک(۲۹) قُدوم: وارد شدن، در آمدن به جایی، امامت و پیشوایی در امر ارشاد و سلوک(۳۰) نجوم: جمعِ نَجم؛ ستارگان(۳۱) نَجم: ستاره(۳۲) مُقتَدا: پیشوا، رهبر(۳۳) گَرد مَنگیزان: گرد و خاک برپا مکن(۳۴) عِثار: لغزش(۳۵) لَیل: شب(۳۶) فتیٰ: جوانمرد، جوان(۳۷) مؤتَمَن: امین، کسی که مورد اعتماد باشد.(۳۸) اَحْوَل: دوبین(۳۹) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۴۰) غَمام: لفظاً به معنیِ ابر است؛ در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۴۱) نَینداید: اندوده نکند. از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار؛ در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۴۲) جمیل: زیبا(۴۳) پیرِ زال: پیرِ سفید مو، پیرِ فرتوت(۴۴) نارِیه: آتشین(۴۵) عاریه: قرضی(۴۶) تاسه گرفتن: دل گرفتن(۴۷) بلاغ: رسانیدن، دلالت کامل(۴۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش(۴۹) احْذَروا: حذر کنید، پرهیز کنید(۵۰) مَهین: خوار و حقیر(۵۱) غَوی: گمراه(۵۲) در سَبَق: در پیشی گرفتن، در اینجا به معنی از حد گذشتن.(۵۳) لَبَن: شیر(۵۴) اُستُن: ستون(۵۵) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسل جو.(۵۶) تَف: حرارت، گرما(۵۷) وَلَه: حیرت(۵۸) مِشکات: چراغدان(۵۹) چاشتْ: هنگام روز و نیمروز(۶۰) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده(۶۱) اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی(۶۲) اشْتِهار: مشهور بودن(۶۳) مَزاد: مزایده و به معرضِ فروش گذاشتن.(۶۴) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۶۵) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۶۶) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند(۶۷) صُنع: آفرینش، آفریدن(۶۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۶۹) گَبر: کافر(۷۰) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۷۱) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۷۲) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۷۳) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۷۴) پست پست: آهسته آهسته(۷۵) گول: ابله، نادان----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار مننور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله سینه منی کم مکن از شرار منیار من و حریف من خوب من و لطیف منچست من و ظریف من باغ من و بهار منای تن من خراب تو دیده من سحاب توذره آفتاب تو این دل بی‌قرار منلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکاخر تا کجا رسد پنج و شش قمار منتا که چه زاید این شب حامله از برای منتا به کجا کشد بگو مستی بی‌خمار منتا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینهار منگفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کار منمست منی و پست من عاشق و می‌پرست منبرخورد او ز دست من هر که کشید بار منرو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سرزانکه نظر دهد نظر عاقبت انتظار منگفتم وانما که چون زنده کنی تو مرده رازنده کن این تن مرا از پی اعتبار منمرده‌تر از تنم مجو زنده کنش به نور هوتا همه جان شود تنم این تن جانسپار منگفت ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بار منگفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلیاز لطف و عجایبت ای شه و شهریار منعشق کشید در زمان گوش مرا به گوشه‌ایخواند فسون فسون او دام دل شکار منجان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شدور بچخی تو نیستی محرم و رازدار منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار مننور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله سینه منی کم مکن از شرار منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1299نی تو گویی هم به گوش خویشتننی من و نی غیر من ای هم تو منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1305دم مزن تا بشنوی از دم‌زنانآنچه نامد در زبان و در بیاندم مزن تا بشنوی زآن آفتابآنچه نامد درکتاب و در خطابدم مزن تا دم زند بهر تو روحآشنا بگذار در کشتی نوححافظ، ديوان غزليات، غزل شمارهٔ ۱Poem(Qazal)#1, Divan e Hafezحضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملهااگر خواهان حضور در پیشگاه معشوقی هرگز از او غایب مشو و هرگاه رسیدی به کسی که او را دوست می‌داری معشوق دنیا را رها کن و از آن درگذرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #228, Divan e Shamsبیار آن که قرین را سوی قرین کشدافرشته را ز فلک جانب زمین کشدابجه بجه ز جهان همچو آهوان از شیرگرفتمش همه کان است کان به کین کشدابکش تو خار جفاها از آن که خارکشیبه سبزه و گل و ریحان و یاسمین کشدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1091از لقای هر کسی چیزی خوریوز قران هر قرین چیزی بریچون ستاره با ستاره شد قرینلایق هر دو اثر زاید یقینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1100هر زمینی کان قرین شد با زحلشوره گشت و کشت را نبود محلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #888, Divan e Shamsپنبه برون کن ز گوش عقل و بصر را مپوشکان صنم حله‌پوش سوی بصر می‌رودنای و دف و چنگ را از پی گوشی زنندنقش جهان جانب نقش‌نگر می‌رودآن نظری جو که آن هست ز نور قدیمکاین نظر ناریت همچو شرر می‌رودجنس رود سوی جنس بس بود این امتحانشه سوی شه می‌رود خر سوی خر می‌رودهر چه نهال ترست جانب بستان برندخشک چو هیزم شود زیر تبر می‌رودآب معانی بخور هر دم چون شاخ ترشکر که در باغ عشق جوی شکر می‌رودبس کن از این امر و نهی بین که تو نفس حرونچونش بگویی مرو لنگ بتر می‌رودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت  ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرودا والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3704پس پیمبر دفع کرد این وهم از اوتا نباشد در غلط سوداپز اووآنکه اندر وهم او ترک ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بود کو سوی زیرمی‌رود پندارد او کو هست چیرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256سعیکم شتی تناقض اندریدروز می‌دوزید شب بر می‌دریدتلاش‌های شما پراکنده و گونه‌گون است و شما در دام تناقض گرفتار آمده‌ایدچنانکه مثلا روز می‌دوزید و شب همان را پاره می‌کنیدقرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Lail(#92), Line #4«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ»   «كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه‌گون است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمحور‌های شر:قرین قرین یکی از لغزشگاه‌هاست که می‌تواند جلوی پیشرفت ما را بگیردتمرکز بر روی دیگران اگر حواست برود به دیگران دیگر بدبخت شدیمراد خواستن از چیزهای این دنیایی از خدا غیر خدا را خواستن نیز محور شر استنیک‌نامی اگر دیگران را متقاعد می‌کنی که آنطوری که آنها فکر می‌کنند نیستی یعنی وارد محور شر شده‌ای پندار کمال سبب می‌شود که نظرات دیگران برای ما مهم شودحس بی‌ارزشی وقتی خودمان را به حساب نمی‌آوریم به دام قضاوت و تقلید می‌افتیمسبب‌سازی ذهن ما فکر می‌کنیم که با تند تند فکر کردن می‌توانیم راهِ حل را پیدا کنیموقتی که مرکز‌ ما سبب‌ساز است، کارگه شیشه‌گری هستیمسوال کردن و عجلهپشیمانی و ملامت البته پشیمانی الگوی تخریب است که جزء محور زمان روانشناختی استفضابندی و عدم فضاگشاییفکرهای همانیده‌ای که ما را خشک می‌کندمیل به همانیدگی و همانیده شدن و جایگزینی همانیدگی هاخرافات و باورهای غلطنفرینعدم رعایت‌ قانون جبرانعدم تمییز نیاز واقعی و نیاز ذهنیمی‌دانم من ذهنیسرنگونی فکر می‌کنیم که داریم درست می‌کنیم ولی در اصل داریم خراب می‌کنیمغفلت از حفظ هشیاری و رفتن به گذشته و آیندهمقایسه و حسادتبا ذهن تلاش کردن و فهمیدن که خدا چگونه کار می‌کندعدم پرهیز خیلی راحت‌تر می‌تواند خراب‌کاری کندتأخیرکارافزاییمقایسه چه حس تحقیر باشد چه تکبرنیازهای روانشناختی مثلا ناراحت شدن برای چیزی که چندین سال پیش اتفاق افتاده استو یا نیاز ما برای شکست خوردن کسی برای بالا آمدن خودمانناز کردن و عدم اضطرارمحور شر اصلی این است که خدا را به جسم دراوریمنقش‌ها وقتی با نقش‌ها همانیده هستیم در شر هستیماختیار را دست من ذهنی دادن ذهن بدون ناظر خری است که رها شده است و زندگی ما را نیز خراب کرده استعدم توکل و اطمینان به زندگینسیان و فراموشیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموس خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1144 هر نفس نو می‌‌شود دنیا و مابی‌‌خبر از نو شدن اندر بقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شد‌ست جانمهر جا که روم به گلستانمتا صورت تو قرین دل شدبر خاک نیم بر آسمانممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #443چون به آخر فرد خواهم ماندنخو نباید کرد با هر مرد و زنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2102کی پرد مرغی مگر با جنس خودصحبت ناجنس گور است و لحدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغاز قرآن تا تمامرفض اسباب است و علت والسلامکشف این نه از عقل کارافزا بودبندگی کن تا تو را پیدا شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1474پس ز درد اکنون شکایت برمدارکوست سوی نیست اسبی راهوارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1467چونکه اصل کارگاه آن نیستی استکه خلا و بی‌نشان است و تهی استجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌طبقبر همه بردند درویشان سبقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی‏قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1420ساعتی گرگی در آید در بشرساعتی یوسف‌رخی همچون قمرمی‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماری‌ستزهر او در جمله جفتان ساری‌ستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت  ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیر نطق و غیر ایما و سجلصد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1237هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام تو   کو حقیقت هست خون‌آشام تو  از خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بند خلق جز اسباب نیست  هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #94در حقیقت هر عدو داروی توستکیمیا و نافع و دلجوی توستکه ازو اندر گریزی در خلااستعانت جویی از لطف خدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2641یار را با یار چون بنشسته شدصد هزاران لوح سر دانسته شدلوح محفوظیست پیشانی یارراز کونینش نماید آشکارهادی راه است یار اندر قدوممصطفی زین گفت اصحابی نجومنجم اندر ریگ و دریا رهنماستچشم اندر نجم نه کو مقتداستچشم را با روی او می‌دار جفتگَرد منگیزان ز راه بحث و گفتزآنکه گردد نجم پنهان زآن غبارچشم بهتر از زبان با عثارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #25خلوت از اغیار باید نه ز یارپوستین بهر دی آمد نه بهارعقل با عقل دگر دوتا شودنور افزون گشت و ره پیدا شودنفس با نفس دگر خندان شودظلمت افزون گشت ره پنهان شودیار چشم توست ای مرد شکاراز خس و خاشاک او را پاک دارهین به جاروب زبان گردی مکنچشم را از خس ره آوردی مکنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781آفتی نبود بتر از ناشناختتو بر یار و ندانی عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1901همچنین تاج سلیمان میل کردروز روشن را بر او چون لیل کردگفت تاجا کژ مشو بر فرق من آفتابا کم مشو از شرق من راست می‌کرد او به دست آن تاج راباز کژ می‌شد برو تاج ای فتیهشت بارش راست کرد و گشت کژگفت تاجا چیست آخر کژ مغژگفت اگر صد رَه کنی تو راست، منکژ روم چون کژ روی ای موتمنپس سلیمان اندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش کرد سردبعد از آن تاجش همان دم راست شدآنچنانکه تاج را می‌خواست شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #315گوش دار ای احول این‌ها را به هوشداروی دیده بکش از راه گوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #459من به صحرا خلوتی بگزیده‌امخلق را من دزد جامه دیده‌اممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #712هین مشو چون قند پیش طوطیانبلکه زهری شو شو ایمن از زیانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1834دانه پنهان کن به کلی دام شوغنچه پنهان کن گیاه بام شومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #263در زمین مردمان خانه مکنکار خود کن کار بیگانه مکنکیست بیگانه تن خاکی توکز برای اوست غمناکی تومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #84پاک سبحانی که سیبستان کنددر غمام حرفشان پنهان کنندزین غمام بانگ و حرف و گفت و گویپرده‌یی کز سیب ناید غیر بویباری افزون کش تو این بو را به هوشتا سوی اصلت برد بگرفته گوشبو نگه‌دار و بپرهیز از زکامتن بپوش از باد و بود سرد عامتا نینداید مشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردترمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2671زآنکه جنسیت عجایب جاذبی‌ستجاذبش جنس است هرجا طالبی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پرده‌یی موصول‌خوستوهمِ او آنست کان خود عین هوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #78چاره آن باشد که خود را بنگرمورنه او خندد مرا من کی خرماو جمیل است و محب للجمالکی جوان نو گزیند پیر زالخوب خوبی را کند جذب این بدانطیبات للطیبین بر وی بخوانحدیث«اِنَّ اللهَ جمیلٌ يُحِبُّ الْجَمال»«همانا خداوند، زیباست، زیبایی را دوست می‌دارد.»قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۲۶Quran, An-Noor(#24), Line #26«…وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ…»«…و زنان پاک برای مردان پاک…»ذهن خلاق و پاک از همانیدگی برای انسانهای هشیار به هشیاری حضور است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کان خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #81در جهان هر چیز چیزی جذب کردگرم گرمی را کشید و سرد سردقسم باطل باطلان را می‌کشندباقیان از باقیان هم سرخوشندناریان مر ناریان را جاذب‌اندنوریان مر نوریان را طالب‌اندچشم چون بستی تو را تاسه گرفتنور چشم از نور روزن کی شکفتتاسه تو جذب نور چشم بودتا بپیوندد به نور روز زودچشم باز ار تاسه گیرد مر تو رادان که چشم دل ببستی بر گشامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز برجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواهگویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح‌ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردنست ای روزجومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsای تن من خراب تو دیده من سحاب توذره آفتاب تو این دل بی‌قرار منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیر خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مندیش و مایست که هزاران خانه از یک نقد گنجتوان عمارت کرد بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عریان شودلیک آن تو نباشد زآنکه روحمزد ویران کردنستش آن فتوحمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #123هیکلش از یاد رفت و شد پدید اندرو شوری گریبان را دریدمیزد او دو دست را بر رو و سر کله را میکوفت بر دیوار و درآنچنان که خون ز بینی و سرششد روان و رحم کرد آن مهترشنعره‌ها زد خلق جمع آمد بر اوگبر گویان ایهاالناس احذروامی‌زد او بر سر که ای بی‌عقل سرمی‌زد او بر سینه که ای بی‌نور برسجده می‌کرد او کای کل زمینشرمسارست از تو این جزو مهینتو که کلی خاضع امر وییمن که جزوم ظالم و زشت و غویتو که کلی خوار و لرزانی ز حقمن که جزوم در خلاف و در سبقهر زمان می‌کرد رو بر آسمانکه ندارم روی این قبله جهانچون ز حد بیرون بلرزید و طپیدمصطفی‌اش در کنار خود کشیدساکنش کرد و بسی بنواختشدیده‌اش بگشاد و داد اشناختشتا نگرید ابر کی خندد چمنتا نگرید طفل کی جوشد لبنطفل یک روزه همی‌داند طریقکه بگریم تا رسد دایه شفیقتو نمی‌دانی که دایه دایگانکم دهد بی‌گریه شیر او رایگانگفت فلیبکوا کثیرا گوش دارتا بریزد شیر فضل کردگارقرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۸۲Quran, At-Tawba(#9), Line #82«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»«به سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.»گریه ابرست و سوز آفتاباستن دنیا همین دو رشته تابگر نبودی سوز مهر و اشک ابرکی شدی جسم و عرض زفت و ستبرکی بدی معمور این هر چار فصلگر نبودی این تف و این گریه اصلسوز مهر و گریه ابر جهانچون همی دارد جهان را خوش‌دهانآفتاب عقل را در سوز دارچشم را چون ابر اشک‌افروز دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکاخر تا کجا رسد پنج و شش قمار منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورو که بی یسمع و بی یبصر توییسر تویی چه جای صاحب‌سر توییچون شدی من کان لله از ولهمن تو را باشم که کان الله لهحدیث«مَن کانَ لِلهِ کانَ اللهُ لَه»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گه تویی گویم تو را گاهی منمهر چه گویم آفتاب روشنمهر کجا تابم ز مشکات دمیحل شد آنجا مشکلات عالمیظلمتی را کافتابش برنداشتاز دم ما گردد آن ظلمت چو چاشتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsتا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینهار منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی شکر آن باشد که هیچسوی آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1546که اشتهار خلق بند محکم استدر ره این از بند آهن کی کم استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدآن فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم روز چندهرکه را مردم سجودی می‌کنندزهر اندر جان او می‌آکنندچونکه برگردد از او آن ساجدشداند او کان زهر بود و موبدشای خنک آن را که ذلت نفسهوای آن کز سرکشی شد چون که اواشاره به حدیث نبوی خوشا به حال کسی که نفسش رام و خوار شده و کسبش حلال گشته و درونش نکو شده و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده استاین تکبر زهر قاتل دان که هستاز می پرزهر شد آن گیج مستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کار منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۴Poem(Qazal)#74, Divan e Hafezحاصل کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسباب جهان این همه نیستدولت آن است که بی خون دل آید به کنارورنه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsخود من جعل الـهموم هما از لفظ رسول خوانده استم حدیث‏«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shamsتو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدیتو از آن کار نداری که شدستی همه‌کارههمه حجاج برفته حرم و کعبه بدیدهتو شتر هم نخریده که شکستست مهارهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت بدم کار درآورد مراطوطی اندیشه او همچو شکر خورد مراتابش خورشید ازل پرورش جان و جهانبر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۳۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1306ما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبققرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608کار آن کارست ای مشتاق مستکاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآنکه آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsمست منی و پست من عاشق و می‌پرست منبرخورد او ز دست من هر که کشید بار منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsرو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سرزانکه نظر دهد نظر عاقبت انتظار منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1463در گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsمرده‌تر از تنم مجو زنده کنش به نور هوتا همه جان شود تنم این تن جانسپار منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیله‌گرمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دیدِ احول استورنه اول آخر آخر اول استقرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ…»«اوست اوّل و آخر...»هی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثشرط روز بعث اول مردن استزآنکه بعث از مرده زنده کردن استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بارِ منمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #885هین درین بازار گرم بی‌نظیرکهنه‌ها بفروش و ملک نقد گیرور تو را شکی و ریبی ره زندتاجران انبیا را کن سند بس که افزود آن شهنشه بختشانمی‌نتاند که کشیدن رختشانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsعشق کشید در زمان گوش مرا به گوشه‌ایخواند فسون فسون او دام دل شکار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #409آنکه ارزد صید را عشق است و بسلیک او کی گنجد اندر دام کستو مگر آیی و صید او شویدام بگذاری به دام او رویعشق می‌گوید به گوشم پست پستصید بودن خوش‌تر از صیادی استگول من کن خویش را و غره شوآفتابی را رها کن ذره شوبر درم ساکن شو و بی‌خانه باشدعوی شمعی مکن پروانه باشتا ببینی چاشنی زندگیسلطنت بینی نهان در بندگی

More episodes from Ganj e Hozour Programs