Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #932

09.08.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۳۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۶ سپتامبر ۲۰۲۲ -  ۱۶ شهریوربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۲ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۳۲ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۲ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۲ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب، وین دلِ پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که اِستاد به کاری، بنشست آخر کارکار آن دارد آن کز طلبِ آن ننشستهر که او نعرهٔ تسبیحِ جماد تو شنیدتا نبردش به سراپردهٔ سبحان ننشست تا سلیمان به جهان مُهرِ هوایت ننمودبر سرِ اوجِ هوا تختِ سلیمان ننشستهر که تشویشِ سرِ زلفِ پریشانِ تو دیدتا ابد از دلِ او فکرِ پریشان ننشستهر که در خواب خیالِ لبِ خندانِ تو دیدخواب ازو رفت و خیالِ لبِ خندان ننشستتُرُشی‌های تو صفرایِ رهی(۱) را ننشاندوز علاجِ سرِ سودایِ فراوان ننشستهر کرا بویِ گلستانِ وصالِ تو رسیدهمچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشست(۱) رهی: رونده، راهرو.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب، وین دلِ پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که اِستاد به کاری، بنشست آخر کارکار آن دارد آن کز طلبِ آن ننشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۳) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باش(۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس----------قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۴) نظرناامیدی ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهید(۴) اِکسیر: کیمیا، شربتِ حیات‌بخش----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #127پس بنه بر جای هر دَم را عِوَضتا ز وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرضبنابراین به جای هر لحظه ای که از عمر از دست می‌دهی، از سجده و قرب به حضرت حق و مابه ازایی برای آن بگمار تا از این طریق به مقصود حقیقی برسی.در تمامی کارها چندین مکوشجز به کاری که بُوَد در دین، مکوشعاقبت تو رفت خواهی ناتمامکارهایت اَبتَر(۵) و نانِ تو خام(۵) اَبتَر: ناتمام، ناقص، بی‌فرزند----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنفسِ زنده سویِ مرگی می‌تَندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنیبر امیدِ حال بر من می‌تَنیآنکه یک دَم کم، دمی کامل بُوَدنیست معبودِ خلیل، آفل بُوَدوآنکه آفل باشد و، گه آن و ایننیست دلبر، لااُحِبُّ‌الْآفِلینقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-Anaam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #669آنکه از غیری بُوَد او را فرارچون ازو ببرید، گیرد او قرار من که خَصمم هم منم، اندر گُریزتا ابد کارِ من آمد خیز خیز(۶)نه به هندست ایمن و نه در خُتَنآنکه خصمِ اوست سایهٔ خویشتنحدیث«در جایی که آدمی دشمنش درونی باشد هیچگاه آسودگی بال ندارد، مگر آنکه با پناه جستن به خدا از تقوی و پروا سپری دافع بسازد.»(۶) خیز خیز: برخاستن و برجستن----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۷) مُقتَضی(۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طُمطراقِ(۹) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیز(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنخاصه عُمری غرق در بیگانگیدر حضورِ شیر، رُوبَه‌شانگیعمرِ بیشم دِه که تا پس‌تر رَوَممَهْلَم افزون کُن که تا کمتر شومرُوبَه‌شانگی: مجازاً حیله و تزویرمَهْل: مهلت دادن، درنگ و آهستگیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب، از جهل بر چفسیده‌‌يی(۱۰)با سبب‌ها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنیربَّنا و ربَّناها می‌کُنیربّ می‌گوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۱۱) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۱۲)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۱۳)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُست«حضرتِ پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرماید: «هرگاه تو را به عالَمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری. کار تو همین است ای بندهٔ توبه‌شکن و سست‌عهد.»»لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۱۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۱۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۱۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۱۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۴) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون‌‌ست، نه موقوفِ علل(۱۴) نَفَخْتُ: دمیدم----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار صدر توست راهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر، آن باشد که بگشاید رَهیراه، آن باشد که پیش آید شَهیشاه آن باشد که از خود شَه بُوَدنه به مخزن ها و لشکر شَه شودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3259من غلامِ آن که اندر هر رِباط(۱۵)خویش را واصل نداند بر سِماط(۱۶)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مَسْکَن دررسد یک روز مرد(۱۵) رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا(۱۶) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام راکز پیِ دانه، نبیند دام رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2211جست و جویی از ورای جست‌و‌جومن نمی‌دانم، تو می‌دانی، بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2513, Divan e Shamsبه جان جمله مردان به دَرد جمله بادردانکه برگو تا چه می‌خواهی و زین حیران چه می‌جویی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۱۷)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۱۸)(۱۷) نارِیه: آتشین(۱۸) عاریه: قرضی----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت  ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۱۹)پَست بنشین(۲۰) یا فرودآ، وَالسَّلام(۱۹) مُدام: شراب(۲۰) پَست بنشین: آسوده بنشین، در اینجا یعنی عقب‌تر بنشین.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559جمله خَلقان، سُخرهٔ اندیشه‏اندزآن سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‏اندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Poem(Qazal)#178, Divan e Hafezصوفیان واستدند از گرو می همه رختدلقِ ما بود که در خانه خمّار(۲۱) بمانْد(۲۱) خَمّار: مِی‌فروش----------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۳۳Poem(Qazal)#233, Divan e Hafezدست از طلب ندارم تا کامِ من برآیدیا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsنیست شو، نیست از خودی زیرابَتَر از هستیَت جِنایَت(۲۲) نیست(۲۲) جِنایت: گناه----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها برآرَد او دَمارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1439هم طلب از توست و هم آن نیکوییما که‌ایم؟ اوّل تویی، آخر توییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shamsکنون پندار مُردَم آشتی کنکه در تسلیم ما چون مردگانیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #243, Divan e Shamsجان بِنه بر کفِ طلب، که طلب هست کیمیاتا تَن از جان جدا شدن، مَشو از جانِ جان جدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3506این تأنّی از پیِ تعلیم توستکه طلب آهسته باید بی‌سُکُست(۲۳)(۲۳) بی‌سُکُست: بی‌وقفه، ناگُسَسته----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3104, Divan e Shamsبِدِه تو مُلْکَت و مال و دلی به دست آوَرکه دلْ ضیا(۲۴) دَهَدَت در لَحَد(۲۵)، شبِ تاریهزار بَدْرِهٔ(۲۶) زَر، گَر بَری به حضرتِ حقحَقَت بِگوید دل آر، اگر به ما آریکه سیم و زَر بَرِ ما لاشَی(۲۷) است،‌ بی‌‌مقداردِلَست مَطْلَبِ ما، گَر مرا طَلَب‌کاری(۲۴) ضیا: نور، روشنایی(۲۵) لَحَد: گور، قبر(۲۶) بَدره: کیسۀ زر، همیان(۲۷) لاشَی: ناچیز، بی‌‌مقدار----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی چون تقاضا بر تقاضا می‌رسدموجِ آن دریا بدینجا می‌رسد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433هست صوفیِّ صفاجو ابنِ وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی، غرقِ نورِ ذوالجلالابنِ کَس نی، فارغ از اوقات و حالغرقهٔ نوری که او لَمْ یُولَدستلَمْ یَلِد لَمْ یُولَد آنِ ایزدستقرآن کریم، سورهٔ توحید (۱۱۲)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #3«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.»«نه زاده است و نه زاده شده.»رَوْ چنین عشقی بجو، گر زنده‌يیورنه وقتِ مختلف را بنده‌يیمنگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویشبنگر اندر عشق و، در مطلوبِ خویشمنگر آن که تو حقیری یا ضعیفبنگر اندر همّتِ خود ای شریفتو به هر حالی که باشی می‌طلبآب می‌جُو دایماً ای خشکْ‌لبکآن لبِ خشکت گواهی می‌دهدکو به آخر بر سرِ مَنْبَع رسدخشکیِ لب هست پیغامی زِ آبکه: به مات آرد یقین این اضطرابکاین طلبْ‌کاری، مُبارک جُنبشی‌ستاین طلب در راهِ حق، مانع کُشی‌ستاین طلب، مفتاحِ مطلوباتِ توستاین سپاه و نصرتِ رایاتِ(۲۸) توستاین طلب همچون خروسی در صِیاح(۲۹)می‌زند نعره که: می‌آید صَباح(۲۸) رایات: جمع رایَة، پرچم(۲۹) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1448گر یکی موری سلیمانی بجُستمنگر اندر جُستنِ او سُست‌ سُستهرچه داری تو، ز مال و پیشه‌اینه طلب بود اوّل و اندیشه‌ای؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1727مؤمنی، آخر در آ در صفّ رزمکه تو را بر آسمان بوده‌ست بزمبر امیدِ راهِ بالا کن قیامهمچو شمعی پیشِ محراب، ای غلاماشک می‌بار و همی‌سوز از طلبهم‌چو شمعِ سَر بُریده(۳۰) جمله شب(۳۰) شمعِ سَر بُریده: شمعی که سوختگی‌های فتیله‌اش را زده باشند تا بهتر بسوزد.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1733گر تو را آنجا بَرَد نبود عجبمنگر اندر عجز و، بنگر در طلبکین طلب در تو گروگانِ خداستزآنکه هر طالب به مطلوبی سزاستجَهد کن تا این طلب افزون شودتا دلت زین چاهِ تَن بیرون شود   مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1739جانِ خفته چه خبر دارد ز تنکو به گُلشن خُفت یا در گُولْخَن؟می‌زند جان در جهانِ آبگُوننعرهٔ یا لَیْتَ قَوْمی یَعلَمُونْگر نخواهد زیست جان بی این بَدَنپس فلک، ایوانِ کی خواهد بُدَنقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #26«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مى‌دانستند.»قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #898, Divan e Shamsصورت‌بخشِ جهان ساده و بی‌صورت استآن سر و پایِ همه بی‌سر و پا می‌رودهست صوابِ صواب، گر چه خطایی کندهست وفایِ وفا، گر به جفا می‌روددل مَثَلِ روزن است، خانه بدو روشن استتن به فنا می‌رود، دل به بقا می‌رودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر که او نعرهٔ تسبیحِ جماد تو شنیدتا نبردش به سراپردهٔ سبحان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4055دشمنی داری چنین در سِرِّ خویشمانعِ عقل‌ست و، خصمِ جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدالِ اَمیرالْمُؤْمِنینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258صد دریغ و درد کین عاریّتیاُمّتان را دور کرد از اُمّتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوارِ بلا نآید سَرشنشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams تا سلیمان به جهان مُهرِ هوایت ننمودبر سرِ اوجِ هوا تختِ سلیمان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رَو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsاز بندگی خدا ملولمزیرا که به جان گلوپرستم(۳۱)خود مَن جَعَل الْهُمومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده اَستمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هرکس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان می‌برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»(۳۱) گلوپرست: حریص----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر که تشویشِ سرِ زلفِ پریشانِ تو دیدتا ابد از دلِ او فکرِ پریشان ننشستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۹Poem(Qazal)#319, Divan e Hafezدر خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر کرا بویِ گلستانِ وصالِ تو رسیدهمچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #82بعد ازین باریک خواهد شد سَخُنکم کن آتش، هیزمش افزون مکنتا نجوشد دیگ‌هایِ خُرد زوددیگِ ادراکات خُرد است و فُرودپاک سُبحانی(۳۲) که سیبستان کنددر غَمامِ(۳۳) حرفشان پنهان کندزین غَمامِ بانگ و حرف و گفت و گویپرده‌یی، کز سیب نآید غیرِ بویباری، افزون کَش تو این بو را به هوشتا سویِ اصلت بَرَد بگرفته گوشبو نگه‌دار و بپرهیز از زُکامتن بپوش از باد و بُودِ سردِ عامتا نَینداید(۳۴) مَشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردترچون جَمادند و فسرده و تن‌شِگَرفمی‌جهد اَنفاسشان از تَلِّ برفچون زمین زین برف درپوشد کفنتیغِ خورشیدِ حُسام‌الدّین بزنهین برآر از شرق، سَیفُ‌الله راگرم کن زآن شرق، این درگاه رابرف را خنجر زند آن آفتابسیل‌ها ریزد ز کُه‌ها بر تُراب(۳۵)زآنکه لا شرقی است و لا غربی است اوبا مُنَجِّم روز و شب حَربی(۳۶) است اوکه چرا جز من نجومِ بی‌هُدی(۳۷)قبله کردی از لئیمی(۳۸) و عَمی(۳۹)؟ناخوشت آید مَقالِ آن امیندر نُبی(۴۰) که لا اُحِبُّ الآفِلینقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-Anaam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»از قُزَح(۴۱) در پیش مه بستی کمرزان همی رنجی ز وَانْشَقَّ الْقَمَرقرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Al-Qamar(#54), Line #1اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُقیامت بسیار نزدیک شد، و ماه از هم شکافت.مُنکِری این را که شَمسٌ کُوِّرَتْشمس، پیش توست اعلیٰ‌ مرتبتقرآن کریم، سورهٔ تكوير (٨١)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #1«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ.»«هنگامی که خورشید را به هم درپیچند.»از ستاره دیده تصریفِ هواناخوشت آید ِاذَالنَّجْمُ هَوی'قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #1«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ»«سوگند به ستاره هنگامی که [برای غروب کردن در کرانه افق] افتد.»خود مؤثرتر نباشد مَه زِ نانای بسا نان که بِبُرَّد عِرقِ جاناعلی‌ٰ مرتبت: عالی‌ترین مرتبهتصریف هوا: تغییر اوضاع جوّیخود مؤثرتر نباشد زُهره ز آبای بسا آبا که کرد او تن خرابمِهرِ آن در جانِ توست و پندِ دوستمی‌زند بر گوشِ تو بیرونِ پوستپندِ ما در تو نگیرد ای فلانپندِ تو در ما نگیرد هم، بدانجز مگر مفتاح خاص آید ز دوستکه مَقالیدُ السَّموات آنِ اوستقرآن کریم، سورهٔ زُمَر (٣٩)، آیهٔ ۶۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #63«لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»«کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است و آنان که به آیات خدا کفر ورزند جملگی‌شان زیانکارند.»این سخن هم‌چون ستاره‌ست و قمرلیک بی‌فرمانِ حق ندهد اثراین ستارهٔ بی‌جهت، تاثیرِ اومی‌زند بر گوشهایِ وَحی‌ْجُوکه بیایید از جهت تا بی‌جِهاتتا ندرّاند شما را گرگِ مات(۳۲) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۳۳) غَمام: لفظاً به معنی ابر است، در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۳۴) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۳۵) تُراب: خاک(۳۶) حَربی: در حال جنگ، جنگنده(۳۷) هُدی: هدایت(۳۸) لئیم: فرومایه، پست(۳۹) عَمی: کوری(۴۰) نُبی: قرآن کریم(۴۱) قُزَح: یکی از نام‌های شیطان----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #567پنبهٔ آن گوشِ سِر، گوشِ سَر استتا نگردد این کر، آن باطن، کر است------------------------مجموع لغات:(۱) رهی: رونده، راهرو.(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۴) اِکسیر: کیمیا، شربتِ حیات‌بخش(۵) اَبتَر: ناتمام، ناقص، بی‌فرزند(۶) خیز خیز: برخاستن و برجستن(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۱۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۱۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۱۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۱۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.(۱۴) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۵) رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا(۱۶) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده(۱۷) نارِیه: آتشین(۱۸) عاریه: قرضی(۱۹) مُدام: شراب(۲۰) پَست بنشین: آسوده بنشین، در اینجا یعنی عقب‌تر بنشین.(۲۱) خَمّار: مِی‌فروش(۲۲) جِنایت: گناه(۲۳) بی‌سُکُست: بی‌وقفه، ناگُسَسته(۲۴) ضیا: نور، روشنایی(۲۵) لَحَد: گور، قبر(۲۶) بَدره: کیسۀ زر، همیان(۲۷) لاشَی: ناچیز، بی‌‌مقدار(۲۸) رایات: جمع رایَة، پرچم(۲۹) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن(۳۰) شمعِ سَر بُریده: شمعی که سوختگی‌های فتیله‌اش را زده باشند تا بهتر بسوزد.(۳۱) گلوپرست: حریص(۳۲) سیبستان: سیب زار، باغ سیب(۳۳) غَمام: لفظاً به معنی ابر است، در اینجا یعنی حجاب و پوشش(۳۴) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۳۵) تُراب: خاک(۳۶) حَربی: در حال جنگ، جنگنده(۳۷) هُدی: هدایت(۳۸) لئیم: فرومایه، پست(۳۹) عَمی: کوری(۴۰) نُبی: قرآن کریم(۴۱) قُزَح: یکی از نام‌های شیطان----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که استاد به کاری بنشست آخر کارکار آن دارد آن کز طلب آن ننشستهر که او نعره تسبیح جماد تو شنیدتا نبردش به سراپرده سبحان ننشست تا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمودبر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشستهر که تشویش سر زلف پریشان تو دیدتا ابد از دل او فکر پریشان ننشستهر که در خواب خیال لب خندان تو دیدخواب ازو رفت و خیال لب خندان ننشستترشی‌های تو صفرای رهی را ننشاندوز علاج سر سودای فراوان ننشستهر کرا بوی گلستان وصال تو رسیدهمچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که استاد به کاری بنشست آخر کارکار آن دارد آن کز طلب آن ننشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386پس چه چاره جز پناه چاره‌گرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدی ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #127پس بنه بر جای هر دم را عوضتا ز واسجد واقترب یابی غرضبنابراین به جای هر لحظه ای که از عمر از دست می‌دهی از سجده و قرب به حضرت حق و مابه ازایی برای آن بگمار تا از این طریق به مقصود حقیقی برسیدر تمامی کارها چندین مکوشجز به کاری که بود در دین مکوشعاقبت تو رفت خواهی ناتمامکارهایت ابتر و نان تو خاممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428عاشق حالی نه عاشق بر منیبر امید حال بر من می‌تنیآنکه یک دم کم دمی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بودوآنکه آفل باشد و گه آن و ایننیست دلبر لااحب‌الافلینقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-Anaam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #669آنکه از غیری بود او را فرارچون ازو ببرید گیرد او قرارمن که خصمم هم منم اندر گریزتا ابد کار من آمد خیز خیزنه به هندست ایمن و نه در ختنآنکه خصم اوست سایه خویشتنحدیث«در جایی که آدمی دشمنش درونی باشد هیچگاه آسودگی بال ندارد، مگر آنکه با پناه جستن به خدا از تقوی و پروا سپری دافع بسازد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیزان عوان مقتضی که شهوت استدل اسیر حرص و آز و آفت استزان عوان سر شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهر توست راهدر خبر بشنو تو این پند نکوبین جنبیکم لکم اعدی عدوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن سرسخت ترین دشمن شما در درون شماستحدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طمطراق این عدو مشنو گریزکو چو ابلیس است در لج و ستیزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضور شیر روبه‌شانگیعمر بیشم ده که تا پس‌تر روممهلم افزون کن که تا کمتر شومروبه‌شانگی مجازا حیله و تزویرمهل مهلت دادن درنگ و آهستگیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب از جهل بر چفسیده‌‌يیبا سبب‌ها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنیربنا و ربناها می‌کنیرب می‌گوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستحضرت پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرماید هرگاه تو را به عالم اسباب بازگردانم دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری کار تو همین است ای بنده توبه‌شکن و سست‌عهدلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌‌ست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار صدر توست راهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر آن باشد که بگشاید رهیراه آن باشد که پیش آید شهیشاه آن باشد که از خود شه بودنه به مخزن ها و لشکر شه شودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3259من غلام آن که اندر هر رباطخویش را واصل نداند بر سماطبس رباطی که بباید ترک کردتا به مسکن دررسد یک روز مردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام راکز پی دانه نبیند دام رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2211جست و جویی از ورای جست‌و‌جومن نمی‌دانم تو می‌دانی بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2513, Divan e Shamsبه جان جمله مردان به درد جمله بادردانکه برگو تا چه می‌خواهی و زین حیران چه می‌جوییمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کان خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت  ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرودآ والسلاممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559جمله خلقان سخره اندیشه‏اندزآن سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‏اندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Poem(Qazal)#178, Divan e Hafezصوفیان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود که در خانه خمار بماندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۳۳Poem(Qazal)#233, Divan e Hafezدست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsنیست شو نیست از خودی زیرابتر از هستیت جنایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها برآرد او دمارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1439هم طلب از توست و هم آن نیکوییما که‌ایم اول تویی آخر توییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shamsکنون پندار مردم آشتی کنکه در تسلیم ما چون مردگانیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #243, Divan e Shamsجان بنه بر کف طلب که طلب هست کیمیاتا تن از جان جدا شدن مشو از جان جان جدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3506این تانی از پی تعلیم توستکه طلب آهسته باید بی‌سکستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3104, Divan e Shamsبده تو ملکت و مال و دلی به دست آورکه دل ضیا دهدت در لحد شب تاریهزار بدره زر گر بری به حضرت حقحقت بگوید دل آر اگر به ما آریکه سیم و زر بر ما لاشی است‌ بی‌‌مقداردلست مطلب ما گر مرا طلب‌کاریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقل جزو از کل گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی چون تقاضا بر تقاضا می‌رسدموج آن دریا بدینجا می‌رسد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433هست صوفی صفاجو ابن وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی غرق نور ذوالجلالابن کس نی فارغ از اوقات و حالغرقه نوری که او لم یولدستلم یلد لم یولد آن ایزدستقرآن کریم، سورهٔ توحید (۱۱۲)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #3«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.»«نه زاده است و نه زاده شده.»رو چنین عشقی بجو گر زنده‌يیورنه وقت مختلف را بنده‌يیمنگر اندر نقش زشت و خوب خویشبنگر اندر عشق و در مطلوب خویشمنگر آن که تو حقیری یا ضعیفبنگر اندر همت خود ای شریفتو به هر حالی که باشی می‌طلبآب می‌جو دایما ای خشک‌لبکان لب خشکت گواهی می‌دهدکو به آخر بر سر منبع رسدخشکی لب هست پیغامی ز آبکه به مات آرد یقین این اضطرابکاین طلب‌کاری مبارک جنبشی‌ستاین طلب در راه حق مانع کشی‌ستاین طلب مفتاح مطلوبات توستاین سپاه و نصرت رایات توستاین طلب همچون خروسی در صیاحمی‌زند نعره که می‌آید صباحمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1448گر یکی موری سلیمانی بجستمنگر اندر جستن او سست‌ سستهرچه داری تو ز مال و پیشه‌اینه طلب بود اول و اندیشه‌ایمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1727مومنی آخر در آ در صف رزمکه تو را بر آسمان بوده‌ست بزمبر امید راه بالا کن قیامهمچو شمعی پیش محراب ای غلاماشک می‌بار و همی‌سوز از طلبهم‌چو شمع سر بریده جمله شبمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1733گر تو را آنجا برد نبود عجبمنگر اندر عجز و بنگر در طلبکین طلب در تو گروگان خداستزآنکه هر طالب به مطلوبی سزاستجهد کن تا این طلب افزون شودتا دلت زین چاه تن بیرون شود   مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1739جان خفته چه خبر دارد ز تنکو به گلشن خفت یا در گولخنمی‌زند جان در جهان آبگوننعره یا لیت قومی یعلمونگر نخواهد زیست جان بی این بدنپس فلک ایوان کی خواهد بدنقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #26«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مى‌دانستند.»قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #898, Divan e Shamsصورت‌بخش جهان ساده و بی‌صورت استآن سر و پای همه بی‌سر و پا می‌رودهست صواب صواب گر چه خطایی کندهست وفای وفا گر به جفا می‌روددل مثل روزن است خانه بدو روشن استتن به فنا می‌رود دل به بقا می‌رودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر که او نعره تسبیح جماد تو شنیدتا نبردش به سراپرده سبحان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4055دشمنی داری چنین در سر خویشمانع عقل‌ست و خصم جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیس لعینبود ابدال امیرالمومنینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258صد دریغ و درد کین عاریتیامتان را دور کرد از امتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوار بلا ناید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsتا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمودبر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsاز بندگی خدا ملولمزیرا که به جان گلوپرستمخود من جعل الهموم همااز لفظ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هرکس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان می‌برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر که تشویش سر زلف پریشان تو دیدتا ابد از دل او فکر پریشان ننشستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۹Poem(Qazal)#319, Divan e Hafezدر خلاف ‌آمد عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلف پریشان کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shamsهر کرا بوی گلستان وصال تو رسیدهمچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #82بعد ازین باریک خواهد شد سخنکم کن آتش هیزمش افزون مکنتا نجوشد دیگ‌های خرد زوددیگ ادراکات خرد است و فرودپاک سبحانی که سیبستان کنددر غمام حرفشان پنهان کندزین غمام بانگ و حرف و گفت و گویپرده‌یی کز سیب ناید غیر بویباری افزون کش تو این بو را به هوشتا سوی اصلت برد بگرفته گوشبو نگه‌دار و بپرهیز از زکامتن بپوش از باد و بود سرد عامتا نینداید مشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردترچون جمادند و فسرده و تن‌شگرفمی‌جهد انفاسشان از تل برفچون زمین زین برف درپوشد کفنتیغ خورشید حسام‌الدین بزنهین برآر از شرق سیف‌الله راگرم کن زآن شرق این درگاه رابرف را خنجر زند آن آفتابسیل‌ها ریزد ز که‌ها بر ترابزآنکه لا شرقی است و لا غربی است اوبا منجم روز و شب حربی است اوکه چرا جز من نجوم بی‌هدیقبله کردی از لئیمی و عمیناخوشت آید مقال آن امیندر نبی که لا احب الافلینقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-Anaam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»از قزح در پیش مه بستی کمرزان همی رنجی ز وانشق القمرقرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Al-Qamar(#54), Line #1اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُقیامت بسیار نزدیک شد، و ماه از هم شکافت.منکری این را که شمس کورتشمس پیش توست اعلی مرتبتقرآن کریم، سورهٔ تكوير (٨١)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #1«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ.»«هنگامی که خورشید را به هم درپیچند.»از ستاره دیده تصریف هواناخوشت آید اذالنجم هویقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #1«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ»«سوگند به ستاره هنگامی که [برای غروب کردن در کرانه افق] افتد.»خود موثرتر نباشد مه ز نانای بسا نان که ببرد عرق جاناعلی‌ مرتبت عالی‌ترین مرتبهتصریف هوا تغییر اوضاع جویخود موثرتر نباشد زهره ز آبای بسا آبا که کرد او تن خرابمهر آن در جان توست و پند دوستمی‌زند بر گوش تو بیرون پوستپند ما در تو نگیرد ای فلانپند تو در ما نگیرد هم بدانجز مگر مفتاح خاص آید ز دوستکه مقالید السموات آن اوستقرآن کریم، سورهٔ زُمَر (٣٩)، آیهٔ ۶۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #63«لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»«کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است و آنان که به آیات خدا کفر ورزند جملگی‌شان زیانکارند.»این سخن هم‌چون ستاره‌ست و قمرلیک بی‌فرمان حق ندهد اثراین ستاره بی‌جهت تاثیر اومی‌زند بر گوشهای وحی‌جوکه بیایید از جهت تا بی‌جِهاتتا ندراند شما را گرگ ماتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #567پنبه آن گوش سر گوش سر استتا نگردد این کر آن باطن کر است

More episodes from Ganj e Hozour Programs