Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #934

09.22.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۳۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۲ -  ۳۰ شهریوربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۴ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۳۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروانِ عاشقان را شاد کردمدهانِ اژدها را بردریدمطریقِ عشق را آباد کردمز آبی من جهانی برتنیدم*پس آنگه آب را پرباد کردمببستم نقشها بر آب کان رانه بر عاج و نه بر شمشاد کردمز شادی نقش خود جان می‌دراندکه من نقشِ خودش میعاد(۱) کردمز چاهی یوسفان را برکشیدمکه از یعقوبِ ایشان یاد کردمچو خسرو زلفِ شیرینان گرفتماگر قصدِ یکی فرهاد کردمزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردم جهان داند که تا من شاهِ اویمبدادم دادِ ملک و داد کردمجهان داند که بیرون از جهانمتصوّر بهرِ استشهاد(۲) کردمچه استادان که من شهمات کردمچه شاگردان که من استاد کردمبسا شیران که غرّیدند بر ماچو روبه عاجز و مُنقاد(۳) کردمخَمُش کن، آنکه او از صُلبِ(۴) عشق استبَسَسْتَش اینکه من ارشاد کردمولیک آن را که طوفانِ بلا بُردفرو شد، گرچه من فریاد کردممگر از قعرِ طوفانش برآرمچنانکه نیست را ایجاد کردمبرآمد شمسِ تبریزی، بزد تیغزبان از تیغِ او پولاد کردم* قرآن کریم، سورهٔ طارق (۸۶)، آیات ۵ تا ۷Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #5-7«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ» (٥) «پس آدمى بنگرد كه از چه چيز آفريده شده‌است»«خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ» (٦) «از آبى جهنده آفريده شده‌است»«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ» (٧) «كه از ميان پشت و سينه بيرون مى‌آيد.»(۱) میعاد: وعده‌گاه(۲) استشهاد: شاهد آوردن(۳) مُنقاد: مطیع، فرمان‌بردار(۴) صُلب: استخوانهای پشت----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروانِ عاشقان را شاد کردمدهانِ اژدها را بردریدمطریقِ عشق را آباد کردممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحُفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2034این عجب که جان به زندان اندر استوآنگهی مفتاحِ زندانش به دستپای تا سر، غرقِ سِرگین آن جوانمی‌زند بر دامنش جویِ رواندایماً پهلو به پهلو بی‌قرارپهلویِ آرامگاه و پشت‌دار(۵)(۵) پشت‌دار: حامی، پشتیبان----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #608من نخواهم عِشوهٔ هجران شنودآزمودم چند خواهم آزمود؟هرچه غِیر شورش و دیوانگی‌ستاندرین ره دوری و بیگانگی‌ستهین بِنِه بر پایم این زنجیر را که دریدم سلسلهٔ تدبیر رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3489دیدِ خود مگذار از دیدِ خسانکه به مُردارت کَشَند این کرکسانچشم چون نرگس فروبندی که چی؟هین عصااَم کَش که کورم ای اَچی(۶)؟وآن عصاکش که گزیدی، در سفرخود ببینی باشد از تو کورتردست، کورانه بِحَبْلِ‌الله زنجز بر امر و نهیِ یزدانی مَتَنچیست حَبْلُ‌الله؟ رها کردن هواکین هوا شد صَرصَری مر عاد راقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۰۳Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #103«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا…»«و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد…» خلق در زندان نشسته، از هواستمرغ را پَرها ببسته، از هواست(۶) اَچی: برادر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3954مرغ را اندر قفس، زان سبزه‌زارنه خورش مانده‌ست، نه صبر و قرارسر ز هر سوراخ بیرون می‌کندتا بود کین بند از پا برکَنَدچون دل و جانش چنین بیرون بُوَدآن قفس را در گشایی، چون بُوَد؟نه چنان مرغ قفس در اَندُهان(۷)گِرد بر گِردش به حلقه گُربگانکی بُوَد او را درین خوف(۸) و حَزَن(۹)آرزوی از قفس بیرون شدن؟او همی‌خواهد کزین ناخوش حَصَص(۱۰)صد قفس باشد به گِردِ این قفس(۷) اَندُهان: اندوه، غم و افسردگی(۸) خوف: ترس(۹) حَزَن: اندوه(۱۰) حَصَص: کمیِ موی سر، کوتاهی موی سر، در اینجا منظور کنده شدن بال پرنده است. حِصَص نیز جمع حِصِّه است به معنی نصیب و قسمت.----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۵۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1053نفست اژدرهاست، او کی مُرده است؟از غم و بی‌آلتی افسرده استمولوی،‌ مثنوی، دفتر سوم،‌ بیت ۱۰۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1057اژدها را دار در برفِ فراقهین مَکش او را به خورشیدِ عراقمولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر پنجم، بیت ۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #120گرچه شَرمین(۱۱) بود، شرمش حرص بُردحرص اژدرهاست، نه چیزی‌ست خُرد (۱۱) شَرمین: خجالت زده----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #621خواب را بگذار امشب ای پدریک شبی بر کویِ بی‌خوابان گذربنگر اینها را که مجنون گشته‌اندهمچو پروانه به وُصلَت(۱۲) کُشته‌اندبنگر این کَشتیِّ خَلقان غرقِ عشقاژدهایی گشت گویی حلقِ عشقاژدهایی ناپدیدِ دلرُباعقل همچون کوه را او کهرُباعقلِ هر عطّار کآگه شد ازوطبله‌ها(۱۳) را ریخت اندر آبِ جورَو کزین جو برنیایی تا ابدلَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ.»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»ای مُزَوِّر(۱۴) چشم بگشای و ببینچند گویی: می‌ندانم آن و این؟از وَبایِ(۱۵) زَرْق(۱۶) و محرومی برآدر جهانِ حَیّ و قَیّومی درآتا نمی‌بینم، همی‌ بینم شودوین ندانم‌هات، می‌دانم بودبگذر از مستیّ و مستی‌بَخش باشزین تَلَوُّن(۱۷) نقل کن در اِستِواش(۱۸)(۱۲) وُصلت: رسیدن، وصال(۱۳) طَبله: صندوقچه(۱۴) مُزَوِّر: حیله گر، مکّار، دروغگو(۱۵) وبا: نوعی بیماری، در اینجا صرفا به معنی بیماری است.(۱۶) زَرْق: حیله و تزویر(۱۷) تَلَوُّن: رنگ به رنگ شدن، تغییر حال(۱۸) اِستِوا: ثبات الهی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsببستم نقشها بر آب کان رانه بر عاج و نه بر شمشاد کردمحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۷۴Poem(Qazal)#374, Divan e Hafezبیا تا گُل برافشانیم و مِی در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز چاهی یوسفان را برکشیدمکه از یعقوبِ ایشان یاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حُسنیّ و، این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر امرِ اِلهیوسفا، آمد رَسَن، در زَن دو دَستاز رَسَن غافل مشو، بیگه شده‌ستحمد لله، کین رَسَن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۲۰)ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز(۲۰) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، حرکت، نوسان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُنَدنفسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۲۱)(۲۱) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی----------در مورد طریق عشق را آباد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2551گفت پیغمبر: مَر آن بیمار رااین بگو کِای سهل‌ْکُن(۲۲) دشوار راآتِنا فی دارِ دُنْیانا حَسَنآتِنا فی دارِ عُقْبانا حَسَن«پروردگارا در سرای دنیا بر ما خیر و نیکی ارزانی دار، و در سرای آخرت نیز خیر و نیکی بر ما عطا فرما.»قرآن کریم، سوره بقره (٢)، آيه ٢٠١Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #201«… رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»«… پروردگارا در دنیا، به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی ارزانی دار و ما را از کیفر دوزخ مصون دار.»راه را بر ما چو بُستان کن لطیفمنزلِ ما، خود تو باشی ای شَریف(۲۲) سهل‌ْکُن: آسان كننده----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shamsجانِ منی و یارِ من، دولتِ پایدارِ منباغِ من و بهار من، باغِ مرا خزان دهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۲۳)(۲۳) عِماد: ستون----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سِرِّ خویشمانعِ عقل‌ست و، خصمِ جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4062تا چو فرصت یافت سر آرَد برونزین‌چنین مکری شود مارش زبونگر نه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۲۴) مُقتَضی(۲۵) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»(۲۴) عَوان: مأمور(۲۵) مُقتَضی: خواهش‌گر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4078گفتِ او، سحرست و ویرانیِ توگفتِ من، سحرست و دفعِ سِحرِ اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مکر است و داممولوی،‌ مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #916نیست کسبی از توکّل خوب‌ترچیست از تسلیم، خود محبوب‌ترمولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2523آبِ شیرین چون نبیند مرغِ کورچون نگردد گرد چشمهٔ آبِ شور؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams جهان داند که تا من شاهِ اویمبدادم دادِ ملک و داد کردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّه‌یی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودپیش این شاهان، هماره جان کَنیبی‌خبر ایشان ز غَدر(۲۶) و روشنیگفتِ غَمّازی(۲۷) که بد گوید تو راضایع آرَد خدمتت را سال‌هاپیشِ شاهی که سمیع است و بصیرگفتِ غَمّازان نباشد جای‌گیر(۲۸)جمله غَمّازان ازو آیِس(۲۹) شوندسوی ما آیند و افزایند بندبس جفا گویند شه را پیشِ ماکه برو، جَفَّ‌الْقَلَم، کم کن وفامعنیِ جَفَّ‌الْقَلَم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بود؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ‌الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ‌الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»قرآن کریم، سورهٔ اِسراء (۱۷)، آیهٔ ۷Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #7«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا…»«اگر نيكى كنيد به خود مى‌كنيد، و اگر بدى كنيد به خود مى‌كنيد…»عفو باشد، لیک کو فرِّ امیدکه بود بنده ز تقوی روسپید؟دزد را گر عفو باشد، جان بَرَدکی وزیر و خازنِ مخزن شود؟(۲۶) غَدر: حیله، مکر، خیانت(۲۷) غَمّاز: سخن‌چین(۲۸) جای‌گیر: جای‌گیرنده(۲۹) آیِس: ناامید----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113 هرچه صورت می‌ وسیلت سازدشزان وسیلت، بحر دُور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #404دادِ تو وا خواهم از هر بی‌خبرداد، کِه‌دْهَد جز خدایِ دادگر؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsجهان داند که بیرون از جهانمتصوّر بهرِ استشهاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107هرچه اندیشی، پذیرای فناستآنکه در اندیشه ناید، آن خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ(۳۰) ایجاد بین(۳۰) قُلْزُم: دریا----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsخَمُش کن، آنکه او از صُلبِ عشق استبَسَسْتَش اینکه من ارشاد کردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که الله‌ام کَفی قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, #38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر         بی‌سبب، بی‌واسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۳۱)لیکَش این دانش و کِفایَت نیستگوید: این مُشکل و کِنایات(۳۲) استاین صَریح است این کِنایَت نیست(۳۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۳۲) کِنایات: جمع کنایه و کنایت، مقابل صراحت، پوشیده سخن گفتن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsولیک آن را که طوفانِ بلا بُردفرو شد، گرچه من فریاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکنِ منبند بِسکُست(۳۳) و درآمد سویِ من سیلِ بلا(۳۳) سُکُستَن: گسستن، گسیختن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsمگر از قعرِ طوفانش برآرمچنانکه نیست را ایجاد کردممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #950, Divan e Shams کُهِ وجود چو کاهَست پیشِ بادِ عدمکدام کوه که او را عدم چو کَه نَرُبود؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3354گرچه دوری، دور می‌جنبان تو دُمحَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وَجهَکُمگر چه در ذهن هستی و از او دوری، از دور دُم آشنایی با او (از جنس او بودن) را به حرکت در آر. به این آیه قرآن توجه کن که می گوید: در هر جا که هستی رو به او کن.قرآن کریم، سوره بقرهٔ (۲)، آیهٔ ۱۴۴Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #144«قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚفَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»«نگريستنت را به اطراف آسمان مى‌بينيم. تو را به سوى قبله‌اى كه مى‌پسندى مى‌گردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مى‌دانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مى‌كنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1932اعتماد کردن بر تملّق و وفایِ خرساژدهایی خرس را در می‌کشیدشیرْمردی(۳۴) رفت و فریادش رسیدشیرْمردانند در عالَم مددآن زمان کافغانِ مظلومان رسدبانگِ مظلومان ز هر جا بشنوندآن طرف چون رحمتِ حق می‌دوند(۳۴) شیرْمَرد: دلاور----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2124تتمّهٔ اعتمادِ آن مغرور، بر تملّقِ خرسشخص، خُفت و خرس می‌راندی مگسوز ستیز آمد مگس زُو بازپسچند بارش رانْد از رویِ جوانآن مگس زو باز می‌آمد دَوانخشمگین شد با مگس خرس و، برفتبرگرفت از کوه، سنگی سخت زَفْتسنگ آورد و، مگس را دید بازبر رُخِ خفته گرفته جایْ‌ساز(۳۵)برگرفت آن آسیاسنگ و بزَدبر مگس تا آن مگس واپس خزدسنگ، رویِ خُفته را خشخاش کرداین مَثَل بر جُمله عالَم فاش کردمِهرِ ابله، مِهرِ خرس آمد یقینکینِ او مِهرست و، مِهرِ اوست کینعهد او سست است و ویران و ضعیفگفتِ او زَفْت و، وفایِ او نحیفگر خورَد سوگند هم، باور مکُنبشکند سوگند مردِ کژْسُخُنچونکه بی‌سوگند، گفتش بُد دروغتو مَیُفْت از مکر و سوگندش به دوغ(۳۶)نفسِ او میرست و، عقلِ او اسیرصد هزاران مُصْحَفش خود خورده گیرچونکه بی‌سوگند، پیمان بشکندگر خورد سوگند هم آن بشکندزآنکه نفس، آشفته‌تر گردد از آنکه کُنی بندش به سوگندِ گرانچون اسیری بند بر حاکم نهدحاکم آن را بر دَرَد، بیرون جَهَدبر سَرَش کوبد ز خشم، آن بَند رامی‌زَنَد بر روی او، سوگند راتو ز اُوفُوا بالْعُقُودش دست شواحْفَظُوا اَیْمانَکُمْ با او مگوتو ای خردمند به احمقان مگو: به عهد خود وفا کنید. باید از گفتن این سخن به او دست برداری. نیز به احمقان مگو: سوگندهای خود را نگه دارید.قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #1«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ…»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به پيمان‌ها وفا كنيد…»قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۸۹Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #89«…وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ…»«…به قسم‌هاى خود وفا كنيد…»وآنکه دانَد عهد با که می‌کندتن کند چون تار و، گِردِ او تَنَد(۳۵) جایْ‌ساز گرفتن: مستقر شدن، قرار گرفتن(۳۶) دوغ: امیال باطل، خواهش‌های بیهوده، لهو و بازی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1935آن ستون‌های خَلَل‌هایِ جهانآن طبیبانِ مرض‌هایِ نهانمحضِ مِهر و داوری و رحمت‌اندهمچو حق، بی‌علّت و بی‌رَشوت‌ا‌نداین چه یاری می‌کنی یکبارگیش؟گوید: از بهرِ غم و بیچارگیشمهربانی شد شکارِ شیرْمرددر جهان دارو نجوید غیرِ دردهر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.چرخ را در زیرِ پا آر ای شجاعبشنو از فوقِ فلک، بانگِ سَماعپنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوش‌ات آید از گردون، خروشپاک کن دو چشم را از مویِ عیبتا ببینی باغ و سَروستانِ(۳۷) غیبدفع کن از مغز و از بینی زُکام(۳۸)تا که ریحُ‌الله(۳۹) در آید در مَشامهیچ مگذار از تب و صَفرا اثرتا بیابی از جهان، طعمِ شِکَرداروی مردی کن و عِنّین(۴۰) مپویتا برون آیند صدگون خوب‌ْرویکُندهٔ تن را ز پای جان بِکَنتا کُنَد جولان به گِردِ انجمنغُلِّ(۴۱) بُخل(۴۲) از دست و گردن دور کنبختِ نو دریاب در چرخِ کُهُنور نمی‌تانی به کعبهٔ لطف پَرعرضه کن بیچارگی بر چاره‌گرزاری و گریه، قوی سرمایه‌ای استرحمتِ کُلّی، قوی‌تر دایه‌ای استدایه و مادر، بهانه‌جو بُوَدتا که کی آن طفلِ او گریان شودطفلِ حاجاتِ شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدیدگفت: اُدْعُوا(۴۳) الله، بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده‌اید] نیکوترین نام‌ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»هُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابردر غمِ مااَند، یک ساعت تو صبرفِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیده‌یی؟اندرین پستی چه بر چَفْسیده‌یی(۴۴)؟مگر نشنیده‌ای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیده‌ای؟قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»ترس و نومیدیت دان آوازِ غولمی‌کَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول(۴۵)هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَداین بلندی نیست از رویِ مکاناین بلندی‌هاست سویِ عقل و جانهر سبب بالاتر آمد از اثرسنگ و آهن فایق آمد بر شَرَرآن فلانی فوقِ آن سَرْکَش نشستگرچه در صورت به پهلویش نشستفوقيئی(۴۶) آنجاست از رویِ شرفجایِ دور از صدر باشد مُستَخَف(۴۷)سنگ و آهن زین جهت که سابق استدر عمل فوقیِّ این دو، لایق استوآن شَرَر از روی مقصودیِّ خویشزآهن و سنگ است زین رُو پیش‌پیشسنگ و آهن اوّل و، پایان شَرَرلیک این هر دو تنند، و جان شَرَرآن شرر گر در زمان واپس‌ترستدر صفت از سنگ و آهن برترستدر زمان، شاخ از ثمر سابق‌ترستدر هنر از شاخ، او فایق‌ترستچونکه مقصود از شجر آمد ثمرپس ثمر اوّل بُوَد، آخِر شَجَرخرس چون فریاد کرد از اژدهاشیرْمردی کرد از چنگش رهاحیلت و مردی به هم دادند پُشتاژدها را او بدین قُوّت بکُشتاژدها را هست قوّت، حیله نیستنیز فوق حیلهٔ تو، حیله‌ای استحیلهٔ خود را چو دیدی، باز رَوْکز کجا آمد، سویِ آغاز رَوْهر چه در پستی است، آمد از عُلا(۴۸)چشم را سویِ بلندی، نِه، هلاروشنی بخشد نظر اندر عُلاگرچه اوّل خیرگی آرَد بلاچشم را در روشنایی خوی کُنگر نه خفّاشی، نظر آن سوی کُنعاقبتْ‌بینی نشانِ نورِ توستشهوتِ حالی، حقیقت گورِ توستعاقبتْ‌بینی که صد بازی بدیدمثلِ آن نَبْوَد که یک بازی شنیدزآن یکی بازی چنان مغرور شدکز تکبّر ز اوستادان دُور شدسامریْ‌وار آن هنر در خود چو دیداو ز موسی از تکبّر سر کَشیداو ز موسی آن هنر آموختهوز معلّم، چشم را بردوختهلاجَرَم موسی دگر بازی نمودتا که آن بازی و جانش را رُبودای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بدآن خود سر رَوَدسر نخواهی که رود، تو پای باشدر پناهِ قطبِ صاحب‌ْرای باشگر چه شاهی، خویش فوقِ او مَبینگر چه شهدی، جُز نباتِ او مَچینفکرِ تو نقش است و، فکرِ اوست جاننقدِ تو قلب است و، نقدِ اوست کاناو تویی، خود را بجُو در اویِ اوکو و کو گو، فاخته(۴۹) شو سویِ اوور نخواهی خدمتِ اَبنایِ جنسدر دهان اژدهایی همچو خرسبوک استادی رَهاند مر تو راوز خطر بیرون کشانَد مر تو رازاریی می‌کن، چو زورت نیست هینچونکه کوری، سر مَکَش از راه‌بین(۵۰)تو کم از خرسی نمی‌نالی ز درد؟خرس رَست از درد چون فریاد کردای خدا سنگین‌ْدلِ ما موم کننالهٔ ما را خوش و مرحوم کن(۳۷) سَروستانِ: جایی که درخت سرو بسیار باشد، بوستان(۳۸) زکام: التهاب مخاط بینی که بر اثر سرماخوردگی یا حساسیت ایجاد می‌شود و با عطسه، آب‌ریزش و گرفتگی بینی همراه است، در اینجا خواهش و هوای نفسانی که مانع از ادراک حقیقت می‌شود.(۳۹) ریحُ الله: نسیم جانبخش الهی(۴۰) عِنّین: مردی که در آمیزش جنسی ناتوان است.(۴۱) غُل: زنجیر(۴۲) بُخل: تنگ‌ نظری(۴۳) اُدْعُوا: بخوانید(۴۴) چَفْسیده‌یی: چسبیده‌ای(۴۵) سُفول: پستی(۴۶) فوقيئی: برتری(۴۷) مُستَخَف: حقیر، بی‌ارزش(۴۸) عُلا: رفعت، شرف، بزرگی(۴۹) فاخته: قُمری، که موقع آواز خواندن کو، کو… می کند.(۵۰) راه‌بین: بینندهٔ راه، مرشدِ هدایتگر------------------------مجموع لغات:(۱) میعاد: وعده‌گاه(۲) استشهاد: شاهد آوردن(۳) مُنقاد: مطیع، فرمان‌بردار(۴) صُلب: استخوانهای پشت(۵) پشت‌دار: حامی، پشتیبان(۶) اَچی: برادر(۷) اَندُهان: اندوه، غم و افسردگی(۸) خوف: ترس(۹) حَزَن: اندوه(۱۰) حَصَص: کمیِ موی سر، کوتاهی موی سر، در اینجا منظور کنده شدن بال پرنده است. حِصَص نیز جمع حِصِّه است به معنی نصیب و قسمت.(۱۱) شَرمین: خجالت زده(۱۲) وُصلت: رسیدن، وصال(۱۳) طَبله: صندوقچه(۱۴) مُزَوِّر: حیله گر، مکّار، دروغگو(۱۵) وبا: نوعی بیماری، در اینجا صرفا به معنی بیماری است.(۱۶) زَرْق: حیله و تزویر(۱۷) تَلَوُّن: رنگ به رنگ شدن، تغییر حال(۱۸) اِستِوا: ثبات الهی(۱۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۲۰) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، حرکت، نوسان(۲۱) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۲) سهل‌ْکُن: آسان كننده(۲۳) عِماد: ستون(۲۴) عَوان: مأمور(۲۵) مُقتَضی: خواهش‌گر(۲۶) غَدر: حیله، مکر، خیانت(۲۷) غَمّاز: سخن‌چین(۲۸) جای‌گیر: جای‌گیرنده(۲۹) آیِس: ناامید(۳۰) قُلْزُم: دریا(۳۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۳۲) کِنایات: جمع کنایه و کنایت، مقابل صراحت، پوشیده سخن گفتن(۳۳) سُکُستَن: گسستن، گسیختن(۳۴) شیرْمَرد: دلاور(۳۵) جایْ‌ساز گرفتن: مستقر شدن، قرار گرفتن(۳۶) دوغ: امیال باطل، خواهش‌های بیهوده، لهو و بازی(۳۷) سَروستانِ: جایی که درخت سرو بسیار باشد، بوستان(۳۸) زکام: التهاب مخاط بینی که بر اثر سرماخوردگی یا حساسیت ایجاد می‌شود و با عطسه، آب‌ریزش و گرفتگی بینی همراه است، در اینجا خواهش و هوای نفسانی که مانع از ادراک حقیقت می‌شود.(۳۹) ریحُ الله: نسیم جانبخش الهی(۴۰) عِنّین: مردی که در آمیزش جنسی ناتوان است.(۴۱) غُل: زنجیر(۴۲) بُخل: تنگ‌ نظری(۴۳) اُدْعُوا: بخوانید(۴۴) چَفْسیده‌یی: چسبیده‌ای(۴۵) سُفول: پستی(۴۶) فوقيئی: برتری(۴۷) مُستَخَف: حقیر، بی‌ارزش(۴۸) عُلا: رفعت، شرف، بزرگی(۴۹) فاخته: قُمری، که موقع آواز خواندن کو، کو… می کند.(۵۰) راه‌بین: بینندهٔ راه، مرشدِ هدایتگر----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروان عاشقان را شاد کردمدهان اژدها را بردریدمطریق عشق را آباد کردمز آبی من جهانی برتنیدمپس آنگه آب را پرباد کردمببستم نقشها بر آب کان رانه بر عاج و نه بر شمشاد کردمز شادی نقش خود جان می‌دراندکه من نقش خودش میعاد کردمز چاهی یوسفان را برکشیدمکه از یعقوب ایشان یاد کردمچو خسرو زلف شیرینان گرفتماگر قصد یکی فرهاد کردمزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردم جهان داند که تا من شاه اویمبدادم داد ملک و داد کردمجهان داند که بیرون از جهانمتصور بهر استشهاد کردمچه استادان که من شهمات کردمچه شاگردان که من استاد کردمبسا شیران که غریدند بر ماچو روبه عاجز و منقاد کردمخمش کن آنکه او از صلب عشق استبسستش اینکه من ارشاد کردمولیک آن را که طوفان بلا بردفرو شد گرچه من فریاد کردممگر از قعر طوفانش برآرمچنانکه نیست را ایجاد کردمبرآمد شمس تبریزی بزد تیغزبان از تیغ او پولاد کردم* قرآن کریم، سورهٔ طارق (۸۶)، آیات ۵ تا ۷Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #5-7«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ» (٥) «پس آدمى بنگرد كه از چه چيز آفريده شده‌است»«خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ» (٦) «از آبى جهنده آفريده شده‌است»«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ» (٧) «كه از ميان پشت و سينه بيرون مى‌آيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروان عاشقان را شاد کردمدهان اژدها را بردریدمطریق عشق را آباد کردممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2034این عجب که جان به زندان اندر استوآنگهی مفتاح زندانش به دستپای تا سر غرق سرگین آن جوانمی‌زند بر دامنش جوی رواندایما پهلو به پهلو بی‌قرارپهلوی آرامگاه و پشت‌دارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #608من نخواهم عشوه هجران شنودآزمودم چند خواهم آزمودهرچه غیر شورش و دیوانگی‌ستاندرین ره دوری و بیگانگی‌ستهین بنه بر پایم این زنجیر را که دریدم سلسله تدبیر رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3489دید خود مگذار از دید خسانکه به مردارت کشند این کرکسانچشم چون نرگس فروبندی که چیهین عصاام کش که کورم ای اچیوآن عصاکش که گزیدی در سفرخود ببینی باشد از تو کورتردست کورانه بحبل‌الله زنجز بر امر و نهی یزدانی متنچیست حبل‌الله رها کردن هواکین هوا شد صرصری مر عاد راقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۰۳Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #103«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا…»«و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد…» خلق در زندان نشسته، از هواستمرغ را پَرها ببسته، از هواستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3954مرغ را اندر قفس زان سبزه‌زارنه خورش مانده‌ست نه صبر و قرارسر ز هر سوراخ بیرون می‌کندتا بود کین بند از پا برکندچون دل و جانش چنین بیرون بودآن قفس را در گشایی چون بودنه چنان مرغ قفس در اندهانگرد بر گردش به حلقه گربگانکی بود او را درین خوف و حزنآرزوی از قفس بیرون شدناو همی‌خواهد کزین ناخوش حصصصد قفس باشد به گرد این قفسمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۵۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1053نفست اژدرهاست او کی مرده استاز غم و بی‌آلتی افسرده استمولوی،‌ مثنوی، دفتر سوم،‌ بیت ۱۰۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1057اژدها را دار در برف فراقهین مکش او را به خورشید عراقمولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر پنجم، بیت ۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #120گرچه شرمین بود شرمش حرص بردحرص اژدرهاست نه چیزی‌ست خرد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #621خواب را بگذار امشب ای پدریک شبی بر کوی بی‌خوابان گذربنگر اینها را که مجنون گشته‌اندهمچو پروانه به وصلت کشته‌اندبنگر این کشتی خلقان غرق عشقاژدهایی گشت گویی حلق عشقاژدهایی ناپدید دلرباعقل همچون کوه را او کهرباعقل هر عطار کآگه شد ازوطبله‌ها را ریخت اندر آب جورو کزین جو برنیایی تا ابدلم یکن حقا له کفوا احدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ.»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»ای مزور چشم بگشای و ببینچند گویی می‌ندانم آن و ایناز وبای زرق و محرومی برآدر جهان حی و قیومی درآتا نمی‌بینم همی‌ بینم شودوین ندانم‌هات می‌دانم بودبگذر از مستی و مستی‌بخش باشزین تلون نقل کن در استواشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsببستم نقشها بر آب کان رانه بر عاج و نه بر شمشاد کردمحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۷۴Poem(Qazal)#374, Divan e Hafezبیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز چاهی یوسفان را برکشیدمکه از یعقوب ایشان یاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حسنی و این عالم چو چاهوین رسن صبرست بر امر الهیوسفا آمد رسن در زن دو دستاز رسن غافل مشو بیگه شده‌ستحمد لله کین رسن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتدر مورد طریق عشق را آباد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2551گفت پیغمبر مر آن بیمار رااین بگو کای سهل‌کن دشوار راآتنا فی دار دنیانا حسنآتنا فی دار عقبانا حسنپروردگارا در سرای دنیا بر ما خیر و نیکی ارزانی دار و در سرای آخرت نیز خیر و نیکی بر ما عطا فرماقرآن کریم، سوره بقره (٢)، آيه ٢٠١Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #201«… رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»«… پروردگارا در دنیا، به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی ارزانی دار و ما را از کیفر دوزخ مصون دار.»راه را بر ما چو بستان کن لطیفمنزل ما خود تو باشی ای شریفمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shamsجان منی و یار من دولت پایدار منباغ من و بهار من باغ مرا خزان دهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردش بدین جرم اوستادکه مساز از چوب پوسیده عمادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سر خویشمانع عقل‌ست و خصم جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4062تا چو فرصت یافت سر آرد برونزین‌چنین مکری شود مارش زبونگر نه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیزان عوان مقتضی که شهوت استدل اسیر حرص و آز و آفت استزان عوان سر شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهر توست راهدر خبر بشنو تو این پند نکوبین جنبیکم لکم اعدی عدوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن سرسخت ترین دشمن شما در درون شماستحدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4078گفت او سحرست و ویرانی توگفت من سحرست و دفع سحر اومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جز توکل جز که تسلیم تمامدر غم و راحت همه مکر است و داممولوی،‌ مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #916نیست کسبی از توکل خوب‌ترچیست از تسلیم خود محبوب‌ترمولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2523آب شیرین چون نبیند مرغ کورچون نگردد گرد چشمه آب شورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams جهان داند که تا من شاه اویمبدادم داد ملک و داد کردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودپیش این شاهان هماره جان کنیبی‌خبر ایشان ز غدر و روشنیگفت غمازی که بد گوید تو راضایع آرد خدمتت را سال‌هاپیش شاهی که سمیع است و بصیرگفت غمازان نباشد جای‌گیرجمله غمازان ازو آیس شوندسوی ما آیند و افزایند بندبس جفا گویند شه را پیش ماکه برو، جف‌القلم کم کن وفامعنی جف‌القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف‌القلموآن وفا را هم وفا جف‌القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»قرآن کریم، سورهٔ اِسراء (۱۷)، آیهٔ ۷Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #7«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا…»«اگر نيكى كنيد به خود مى‌كنيد، و اگر بدى كنيد به خود مى‌كنيد…»عفو باشد لیک کو فر امیدکه بود بنده ز تقوی روسپیددزد را گر عفو باشد جان بردکی وزیر و خازن مخزن شودمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113 هرچه صورت می‌ وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #404داد تو وا خواهم از هر بی‌خبرداد که‌دهد جز خدای دادگرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsجهان داند که بیرون از جهانمتصور بهر استشهاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107هرچه اندیشی پذیرای فناستآنکه در اندیشه ناید آن خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsخمش کن آنکه او از صلب عشق استبسستش اینکه من ارشاد کردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که الله‌ام کفی قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, #38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیر         بی‌سبب بی‌واسطه یاری غیرکافیم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بدی بنده را کفی باللهلیکش این دانش و کفایت نیستگوید این مشکل و کنایات استاین صریح است این کنایت نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsولیک آن را که طوفان بلا بردفرو شد گرچه من فریاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بسکست و درآمد سوی من سیل بلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsمگر از قعر طوفانش برآرمچنانکه نیست را ایجاد کردممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #950, Divan e Shamsکه وجود چو کاهست پیش باد عدمکدام کوه که او را عدم چو که نربودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3354گرچه دوری دور می‌جنبان تو دمحیث ما کنتم فولوا وجهکمگر چه در ذهن هستی و از او دوری از دور دم آشنایی با او از جنس او بودن را به حرکت در آر به این آیه قرآن توجه کن که می گوید در هر جا که هستی رو به او کنقرآن کریم، سوره بقرهٔ (۲)، آیهٔ ۱۴۴Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #144«قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚفَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»«نگريستنت را به اطراف آسمان مى‌بينيم. تو را به سوى قبله‌اى كه مى‌پسندى مى‌گردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مى‌دانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مى‌كنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1932اعتماد کردن بر تملق و وفای خرساژدهایی خرس را در می‌کشیدشیرمردی رفت و فریادش رسیدشیرمردانند در عالم مددآن زمان کافغان مظلومان رسدبانگ مظلومان ز هر جا بشنوندآن طرف چون رحمت حق می‌دوندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2124تتمه اعتماد آن مغرور بر تملق خرسشخص خفت و خرس می‌راندی مگسوز ستیز آمد مگس زو بازپسچند بارش راند از روی جوانآن مگس زو باز می‌آمد دوانخشمگین شد با مگس خرس و برفتبرگرفت از کوه سنگی سخت زفتسنگ آورد و مگس را دید بازبر رخ خفته گرفته جای‌سازبرگرفت آن آسیاسنگ و بزدبر مگس تا آن مگس واپس خزدسنگ روی خفته را خشخاش کرداین مثل بر جمله عالم فاش کردمهر ابله مهر خرس آمد یقینکین او مهرست و مهر اوست کینعهد او سست است و ویران و ضعیفگفت او زفت و وفای او نحیفگر خورد سوگند هم باور مکنبشکند سوگند مرد کژسخنچونکه بی‌سوگند گفتش بد دروغتو میفت از مکر و سوگندش به دوغنفس او میرست و عقل او اسیرصد هزاران مصحفش خود خورده گیرچونکه بی‌سوگند پیمان بشکندگر خورد سوگند هم آن بشکندزآنکه نفس آشفته‌تر گردد از آنکه کنی بندش به سوگند گرانچون اسیری بند بر حاکم نهدحاکم آن را بر درد بیرون جهدبر سرش کوبد ز خشم آن بند رامی‌زند بر روی او سوگند راتو ز اوفوا بالعقودش دست شواحفظوا ایمانکم با او مگوتو ای خردمند به احمقان مگو به عهد خود وفا کنید باید از گفتن این سخن به او دست بردارینیز به احمقان مگو سوگندهای خود را نگه داریدقرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #1«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ…»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، به پيمان‌ها وفا كنيد…»قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۸۹Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #89«…وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ…»«…به قسم‌هاى خود وفا كنيد…»وآنکه داند عهد با که می‌کندتن کند چون تار و گرد او تندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1935آن ستون‌های خلل‌های جهانآن طبیبان مرض‌های نهانمحض مهر و داوری و رحمت‌اندهمچو حق بی‌علت و بی‌رشوت‌ا‌نداین چه یاری می‌کنی یکبارگیشگوید از بهر غم و بیچارگیشمهربانی شد شکار شیرمرددر جهان دارو نجوید غیر دردهر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنچرخ را در زیر پا آر ای شجاعبشنو از فوق فلک بانگ سماعپنبه وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوش‌ات آید از گردون خروشپاک کن دو چشم را از مویِ عیبتا ببینی باغ و سَروستانِ(۳۷) غیبدفع کن از مغز و از بینی زکامتا که ریح‌الله در آید در مشامهیچ مگذار از تب و صفرا اثرتا بیابی از جهان طعم شکرداروی مردی کن و عنین مپویتا برون آیند صدگون خوب‌رویکنده تن را ز پای جان بکنتا کند جولان به گرد انجمنغل بخل از دست و گردن دور کنبخت نو دریاب در چرخ کهنور نمی‌تانی به کعبه لطف پرعرضه کن بیچارگی بر چاره‌گرزاری و گریه قوی سرمایه‌ای استرحمت کلی قوی‌تر دایه‌ای استدایه و مادر بهانه‌جو بودتا که کی آن طفل او گریان شودطفل حاجات شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدیدگفت ادعوا الله بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده‌اید] نیکوترین نام‌ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»هوی هوی باد و شیرافشان ابردر غم مااند یک ساعت تو صبرفی السماء رزقکم نشنیده‌ییاندرین پستی چه بر چفسیده‌ییمگر نشنیده‌ای که حق تعالی می فرماید روزی شما در آسمان است پس چرا به این دنیای پست چسبیده‌ایقرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»ترس و نومیدیت دان آواز غولمی‌کشد گوش تو تا قعر سفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم درداین بلندی نیست از روی مکاناین بلندی‌هاست سوی عقل و جانهر سبب بالاتر آمد از اثرسنگ و آهن فایق آمد بر شررآن فلانی فوق آن سرکش نشستگرچه در صورت به پهلویش نشستفوقيئی آنجاست از روی شرفجای دور از صدر باشد مستخفسنگ و آهن زین جهت که سابق استدر عمل فوقی این دو لایق استوآن شرر از روی مقصودی خویشزآهن و سنگ است زین رو پیش‌پیشسنگ و آهن اول و پایان شررلیک این هر دو تنند، و جان شررآن شرر گر در زمان واپس‌ترستدر صفت از سنگ و آهن برترستدر زمان شاخ از ثمر سابق‌ترستدر هنر از شاخ او فایق‌ترستچونکه مقصود از شجر آمد ثمرپس ثمر اول بود آخر شجرخرس چون فریاد کرد از اژدهاشیرمردی کرد از چنگش رهاحیلت و مردی به هم دادند پشتاژدها را او بدین قوت بکشتاژدها را هست قوت حیله نیستنیز فوق حیله تو حیله‌ای استحیله خود را چو دیدی باز روکز کجا آمد سوی آغاز روهر چه در پستی است آمد از علاچشم را سوی بلندی نه هلاروشنی بخشد نظر اندر علاگرچه اول خیرگی آرد بلاچشم را در روشنایی خوی کنگر نه خفاشی نظر آن سوی کنعاقبت‌بینی نشان نور توستشهوت حالی حقیقت گور توستعاقبت‌بینی که صد بازی بدیدمثل آن نبود که یک بازی شنیدزآن یکی بازی چنان مغرور شدکز تکبر ز اوستادان دور شدسامری‌وار آن هنر در خود چو دیداو ز موسی از تکبر سر کشیداو ز موسی آن هنر آموختهوز معلم چشم را بردوختهلاجرم موسی دگر بازی نمودتا که آن بازی و جانش را ربودای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بدآن خود سر رودسر نخواهی که رود تو پای باشدر پناه قطب صاحب‌رای باشگر چه شاهی خویش فوق او مبینگر چه شهدی جز نبات او مچینفکر تو نقش است و فکر اوست جاننقد تو قلب است و نقد اوست کاناو تویی خود را بجو در اوی اوکو و کو گو فاخته شو سوی اوور نخواهی خدمت ابنای جنسدر دهان اژدهایی همچو خرسبوک استادی رهاند مر تو راوز خطر بیرون کشاند مر تو رازاریی می‌کن چو زورت نیست هینچونکه کوری سر مکش از راه‌بینتو کم از خرسی نمی‌نالی ز دردخرس رست از درد چون فریاد کردای خدا سنگین‌دل ما موم کنناله ما را خوش و مرحوم کن

More episodes from Ganj e Hozour Programs