09.29.2022 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۳۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۲ - ۶ مهربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۳۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۵ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۵ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا بیا که نیابی چو ما دگر یاریچو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری؟بیا بیا و به هر سوی روزگار مبرکه نیست نقدِ تو را پیشِ غیر بازاریتو همچو وادیِ(۱) خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماریبه غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادیستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریهزار صورتِ جنبان به خواب میبینیچو خواب رفت، نبینی ز خلق دیّاری(۲)ببند چشمِ خر و برگشای چشمِ خردکه نَفْس همچو خر افتاد و حرص افساریز باغِ عشق طلب کن عقیدهٔ(۳) شیرینکه طبع سرکهفروش(۴) است و غورهافشاری(۵)بیا به جانبِ دارالشّفایِ(۶) خالقِ خویشکز آن طبیب ندارد گریز بیماریجهان مثالِ تنِ بیسر است بی آن شاهبپیچ گردِ چنان سر مثالِ دستاریاگر سیاه نهای، آینه مَده از دستکه روح آینهٔ توست و جسم زنگاریکجاست تاجرِ مسعودِ مشتریطالعکه گرمدار(۷) مَنَش باشم و خریداریبیا و فکرتِ من کن، که فکرتت دادمچو لعل میخری، از کانِ من بخر باریبه پای جانبِ آن کس برو که پایت دادبدو نگر به دو دیده که داد دیداریدو کف به شادیِ او زن که کف ز بحرِ وی استکه نیست شادیِ او را غمی و تیماریتو بی ز گوش شنو، بیزبان بگو با اوکه نیست گفتِ زبان بیخلاف و آزاری(۱) وادی: بیابان(۲) دیّاری: کَسی، احدی(۳) عقیده: شیره، در اینجا یعنی میوه(۴) سرکه فروش: مجازاً اخم آلود، ترشرو(۵) غوره افشاری: مجازاً گریه کردن(۶) دارالشّفا: شفاخانه، بیمارستان(۷) گرمدار: مشوّق، به شوق آورنده، غمخوار----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #71 پردههایِ دیده را دارویِ صبرهم بسوزد هم بسازد شرحِ صدرقرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Ash-i-Sharh(#94), Line #1«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» «آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1777, Divan e Shamsیا رَبِّ اِشْرَحْ صَدْرَنا، یا رَبِّ اِرْفَعْ قَدْرَنایا رَبِّ اَظْهِرْ بَدْرَنا، لا تَعْبُدوا اَرْبابَکُمپروردگارا سینه ما را گشاده کن، پروردگارا به قدرِ ما بیفزا، پروردگارا ماه ما را ظاهر کن، به خدایان ساختگی عبادت مکنید. مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552دیدهیی باید، سببْ سوراخْ کُن(۸)تا حُجُب را بَر کَنَد از بیخ و بُنتا مسبِّب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اَکساب(۹) و دکاناز مسبِّب میرسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدر(۸) سببْ سوراخْ کُن: سوراخ کنندهی سبب(۹) اَکساب: کسبها----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2380خشک بر میخِ طبیعت چون قَدید(۱۰)بستهٔ اسباب، جانش لایَزید(۱۱)و آن فضایِ خَرْقِ(۱۲) اسباب و عللهست اَرضُالله، ای صدرِ اَجَل(۱۳)قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۱۰Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #10«…وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ…»«…و زمين خدا پهناور است…»هر زمان مُبدَل(۱۴) شود چون نقشِ جاننو به نو بیند جهانی در عِیانگر بود فردوس و اَنهارِ(۱۵) بهشتچون فسردهٔ یک صفت شد، گشت زشت(۱۰) قَدید: گوشت خشکیده نمک سود(۱۱) لا یَزید: افزون نمیشود(۱۲) خَرْق: پاره کردن(۱۳) صدر اَجَل: وزیر اعظم، بزرگترین وزیر(۱۴) مُبدَل: عوضشده، تبدیلشده(۱۵) اَنهار: نهرها، جویباران----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّابْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4692زین همه بگذر، نه آن مایهٔ عدمعالَمم زاد و بزایَد دَم به دَم؟بر جَهید و بر طپید و شادِ شادیک دو چرخی زد، سجود اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانکه تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را میبین مُداممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۱۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۱۸)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۱۹) را(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۱۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۱۹) بحر: دریا----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا بیا که نیابی چو ما دگر یاریچو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری؟بیا بیا و به هر سوی روزگار مبرکه نیست نقدِ تو را پیشِ غیر بازاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۲۰)(۲۰) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود، دارد خود یکیستلیک ایشان را در او رَیب و شکیست از هوای مشتریِّ بیشُکوهمشتری را باد دادند این گروه ٰمشتریِّ ماست اللهُاشْتَری(۲۱)از غمِ هر مشتری هین برتر آ «کسی که فرموده است: «خداوند میخرد»، مشتری ماست. بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو است هین مَکَش هر مشتری را تو به دست(۲۲)عشقْبازی با دو معشوقه بَد است زو نیابی سود و مایه گر خَرَدنبْودش خود قیمت عقل و خِرَد(۲۱) اِشترى: خريد(۲۲) دست کشیدن: لمس کردن، گدایی کردن، دست دراز کردن از روی طمع. در اینجا منظور طلب کردن است.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2834, Divan e Shamsهمه خَلق در کَشاکَش، تو خراب و مست و دلخوشهمه را نظاره میکن، هله از کنارِ بامیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادیِ خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3159لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۲۳) و ایمن(۲۴) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجو(۲۳) فارِغ: راحت و آسوده(۲۴) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادیستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر، آن باشد که بگشاید رَهیراه، آن باشد که پیش آید شَهیشاه، آن باشد که از خود شَه بُوَدنه به مخزنها و لشکر شَه شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هر که دیدِ او نباشد دفعِ مرگدوست نَبْوَد، که نه میوهستش، نه برگکار آن کار است ای مُشتاقِ مَستکاندر آن کار، ار رسد مرگت خوش استشد نشانِ صدقِ ایمان ای جوانآنکه آید خوش ترا مرگ اندر آنگر نشد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بجُو اِکمالِ دینهر که اندر کارِ تو شد مرگدوستبر دلِ تو، بی کراهت دوست، اوستچون کراهت رفت، آن خود مرگ نیستصورتِ مرگست و نُقلان کردنیستچون کراهت رفت، مُردن نفع شدپس درست آید که مُردن، دفع شددوست، حق است و، کسی کِش گفت اوکه تویی آنِ من و، من آنِ توگوش دار اکنون که عاشق میرسدبسته عشق، او را به حَبْلٍ مِنْ مَسَدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.»«و زنش هيزمكش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهرهٔ صدرِ جهانگوییا پَرّیدْش از تن، مرغِ جانهمچو چوبِ خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرقِ جان تا ناخنشهرچه کردند از بُخور و از گُلابنه بجنبید و، نه آمد در خِطابشاه چون دید آن مُزَعْفَر(۲۵) رویِ اوپس فرود آمد ز مَرْکَب، سویِ اوگفت: عاشق دوست میجُوید به تَفْت(۲۶)چونکه معشوق آمد، آن عاشق برفتعاشقِ حقّی و حق آنست کوچون بیاید، نبود از تو تایِ مو(۲۷)صد چو تو فانیست پیشِ آن نظرعاشقی بر نفیِ خود خواجه مگر؟سایهییّ و، عاشقی بر آفتابشمس آید، سایه لا گردد شتاب(۲۵) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۲۶) تَفْت: گرمی و حرارت(۲۷) تایِ مو: تار مو----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsهزار صورتِ جنبان به خواب میبینیچو خواب رفت، نبینی ز خلق دیّاریمولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سومRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat) #43, Divan e Shamsخفته هزار غم خورَد از بهرِ هیچ چیزدر خواب، گرگ بیند، یا خوفِ رهزنیدر خواب، جان ببیند صد تیغ و صد سنانبیدار شد، نبیند زان جمله سوزنیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #413خفته آن باشد که او از هر خیالدارد اومید و کند با او مَقال(۲۸)دیو را چون حُور(۲۹) بیند او به خوابپس ز شهوت ریزد او با دیو، آبچونکه تخمِ نسلِ او در شوره ریختاو به خویش آمد، خیال از وی گریختضعفِ سَر بیند از آن و تن پلیدآه از آن نقشِ پدیدِ ناپدید(۲۸) مَقال: گفتار و گفتگو(۲۹) حُور: زن بغایت زیبای بهشتی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836چونکه غم بینی، تو استغفار(۳۰) کنغم به امرِ خالق آمد، کار کن(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّههایِ دَم به دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّالْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsببند چشمِ خر و برگشای چشمِ خردکه نَفْس همچو خر افتاد و حرص افساریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1112میروی در خواب، شادان چپّ و راستهیچ دانی راهِ آن میدان کجاست؟تو ببند آن چشم و، خود تسلیم کنخویش را بینی در آن شهرِ کهنچشم چون بندی که صد چشمِ خُماربندِ چشمِ توست این سو از غِرار(۳۱)چارچشمی تو ز عشقِ مشتریبر امیدِ مهتریّ و سروریور بخسپی، مشتری بینی بخوابجغدِ بَد کی خواب بیند جز خراب؟مشتری خواهی به هر دم پیچ پیچتو چه داری که فروشی؟ هیچ هیچگر دلت را نان بُدی یا چاشتیاز خریداران فراغت داشتی(۳۱) غِرار: گول خوردن----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3342چشم داری تو، به چشمِ خود نِگرمَنگر از چشمِ سفیهی بیخبرگوش داری تو، به گوشِ خود شنوگوشِ گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کنهم برایِ عقلِ خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #47حِسِّ خُفّاشت، سویِ مغرب دَوانحِسِّ دُرْپاشت(۳۲)، سویِ مشرق روانراهِ حِس، راهِ خران است ای سوارای خران را تو مزاحم، شرم دارپنج حِسّی هست، جز این پنج حِسآن چو زرِّ سرخ و این حِس ها چو مِساندر آن بازار کِایشان ماهرندحسِّ مِس را چون حسِ زر، کی خرند؟حسِّ اَبدان، قُوتِ ظلمت میخَوردحسِّ جان، از آفتابی میچَرَد(۳۲) دُرْپاش: نثار کنندهٔ مروارید، پاشندهٔ مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsز باغِ عشق طلب کن عقیدهٔ شیرینکه طبع سرکهفروش است و غورهافشاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروانِ عاشقان را شاد کردمدهانِ اژدها را بردریدمطریقِ عشق را آباد کردمزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردم مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #17چونکه سرکه سرکگی(۳۳) افزون کندپس شِکَر را واجب افزونی بود(۳۳) سرکگی: ترشی----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَست، ارزانتر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهمچو طوطی، کوریِ صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا به جانبِ دارالشّفایِ خالقِ خویشکز آن طبیب ندارد گریز بیماریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبیا گفتند: در دل علّتیستکه از آن در حقشناسی آفتیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shamsتو سببسازی و داناییِ آن سلطان بینآنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #71پَردههایِ دیده را دارویِ صَبرهم بِسوزد، هَم بِسازد شَرحِ صَدْرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنماییسپهِ رنج گریزند و نمایند قفابه طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَستمَشنَوَش چون کارِ او ضد آمدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsجهان مثالِ تنِ بیسر است بی آن شاهبپیچ گردِ چنان سر مثالِ دستاریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنبتا قلاووزت نجنبد تو مَجُنبهرکه او بیسَر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشۀ او خَستنِ(۳۴) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد(۳۴) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445بازگرد اکنون تو در شرحِ عدمکه چو پازهرست و، پنداریش سَممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همهکی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدال، و اَمیرالْمُؤْمِنینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsاگر سیاه نهای، آینه مَده از دستکه روح آینهٔ توست و جسم زنگاریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #34آینهات، دانی چرا غمّاز نیست؟زآنکه زنگار از رُخَش ممتاز نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shamsمن از عدم زادم تو را، بر تخت بنهادم تو راآیینهیی دادم تو را، باشد که با ما خو کنیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583ور تو ريوِ(۳۵) خويشتن را مُنْكِرىاز ترازو و آینه، کی جان بَری؟(۳۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #572گر طَمَع در آینه برخاستیدر نفاق، آن آینه چون ماستیگر ترازو را طَمَع بودی به مالراست کی گفتی ترازو وصفِ حال؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #512, Divan e Shamsآینه جوییست(۳۶) نشانِ جمالکه رُخم از عیب و کَلَف(۳۷) عاریَست(۳۶) آینه جویی: حالتِ کسی که در طلب آینه باشد.(۳۷) کَلَف: لکّه، لک و پیس----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #122هم ترازو را ترازو راست کردهم ترازو را ترازو کاست کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #94گفتم آخر آینه از بهرِ چیست؟تا بداند هر کسی کو چیست و کیست؟آینهٔ آهن(۳۸) برای پوستهاستآینهٔ سیمایِ جان، سنگیْ بهاستآینهٔ جان نیست اِلّا رویِ یاررویِ آن یاری که باشد زآن دیارگفتم: ای دل آینهٔ کُلّی(۳۹) بجورَوْ به دریا، کار بر ناید به جُوزین طلب بنده به کویِ تو رسیددردْ، مریم را به خُرمابُن(۴۰) کَشیدقرآن کریم، سورهٔ مريم (۱۹)، آیهٔ ۲۳Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #23«فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا»«درد زاييدن او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم.»دیدهٔ تو چون دلم را دیده شدشد دلِ نادیده، غرقِ دیده شد آینهٔ کُلّی تو را دیدم اَبَددیدم اندر چشمِ تو، من نقشِ خَودگفتم: آخر خویش را من یافتمدر دو چشمش، راهِ روشن یافتمگفت وَهمَم(۴۱): کان خیالِ توست هانذاتِ خود را از خیالِ خود بداننقشِ من از چشمِ تو آواز دادکه منم تو، تو منی در اتّحاد(۳۸) آینهٔ آهن: صفحههای صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار میرفته است.(۳۹) آینهٔ کُلّی: در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده میباشد.(۴۰) خُرمابُن: درخت خرما، نخل(۴۱) وَهم: خیال، پندار، آن قسمت از مغز که تخیّل میکند.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsکجاست تاجرِ مسعودِ مشتریطالعکه گرمدار مَنَش باشم و خریداریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2455, Divan e Shamsخیره مَیا، خیره مَرو، جانبِ بازارِ جهانزانکه دَرین بِیْع و شَریٰ(۴۲) این ندهی، آن نَبَری(۴۲) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود، دارد خود یکیستلیک ایشان را در او رَیب و شکیست از هوای مشتریِّ بیشکوهمشتری را باد دادند این گروه ٰمشتریِّ ماست اللهُاشْتَری(۴۳)از غمِ هر مشتری هین برتر آ مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو است هین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشقْبازی با دو معشوقه بَد است(۴۳) اِشترى: خريد----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1470مُشتری را صابران دریافتندچون سویِ هر مشتری نشتافتندآنکه گردانید رو زآن مشتریبخت و اقبال و بقا شد زو بَریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #831مر شما را نیز در سوداگریدست کی جنبد چو نَبْوَد مشتری؟کی نَظاره(۴۴) اهل بِخْریدن بُوَد؟آن نَظاره گول(۴۵) گردیدن بُوَدپُرس پُرسان، کین به چند و آن به چند؟از پی تعبیرِ وقت و ریشخنداز ملولی کاله(۴۶) میخواهد ز تونیست آن کس مشتری و کالهجوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود(۴۷) او؟ پیمود باد(۴۸)کو قُدوم و کَرّ و فَرّ مشتریکو مِزاح گَنگَلیِّ(۴۹) سَرسَریچونکه در ملکش نباشد حَبّهایجز پی گَنگَل چه جوید جُبّهای(۵۰)؟در تجارت نیستش سرمایهایپس چه شخصِ زشتِ او، چه سایهایمایه در بازار این دنیا زر استمایه آنجا عشق و دو چشمِ تر استهر که او بیمایهیی بازار رفتعمر رفت و، بازگشت او خام تَفت(۵۱)هی کجا بودی برادر؟ هیچ جاهی چه پختی بهرِ خوردن؟ هیچبا(۵۲)مشتری شو تا بجنبد دستِ منلعل زاید معدن آبَستِ(۵۳) من(۴۴) نَظاره: تماشاکنندگان، تماشاچیان(۴۵) گول: نادان، احمق(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی خریدن لباس(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری(۴۹) گَنگَل: هزل، مسخرگی، شوخی(۵۰) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامههای دیگر بر تن کنند.(۵۱) تَفت: تند و با شتاب(۵۲) هیچبا: آش هیچ و پوچ، با به معنی آش است.(۵۳) آبَست: آبستن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرتِ من کن، که فکرتت دادمچو لعل میخری، از کانِ من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1137این سخن و آواز، از اندیشه خاستتو ندانی بَحرِ اندیشه کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shamsبیاموز از پیامبر کیمیاییکه هر چِت حق دهد، میده رضاییهمان لحظه درِ جنّت گشایدچو تو راضی شوی در ابتلاییرسولِ غم اگر آید بَرِ توکنارش گیر همچون آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۵۴)ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز(۵۴) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، حرکت، نوسان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه پای جانبِ آن کس برو که پایت دادبدو نگر به دو دیده که داد دیداریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444بال، بازان را سویِ سلطان بَرَدبال، زاغان را به گورستان بَرَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره رویِ معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2673سَر ببخشد، شکر خواهد سجدهییپا ببخشد، شکر خواهد قعدهییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsدو کف به شادیِ او زن که کف ز بحرِ وی استکه نیست شادیِ او را غمی و تیماریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1454حسرتِ آن مُردگان از مرگ نیستزآنْسْت کاندر نقشها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جُنبد و یابَد علفچونکه بحر افگند کفها را به بَرتو به گورستان رو، آن کفها نگرپس بگو کو جُنبش و جولانِتانبحر افگندهست در بُحرانِتان؟تا بگویندت به لب نی، بل به حالکه ز دریا کن، نه از ما، این سؤالنقشِ چون کف کی بجنبد بی ز موج؟خاک، بی بادی کجا آید بر اوج؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460 چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۵۵) و لَحمی(۵۶) پود و تار شَحمِ تو در شمعها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور را نآمد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظر (۵۵) شَحْم: پیه(۵۶) لَحْم: گوشت----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2643هادیِ راه است یار اندر قُدوممصطفی زین گفت: اَصحابی نُجُومحدیث«یاران من همچون ستارگان اند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ز گوش شنو، بیزبان بگو با اوکه نیست گفتِ زبان بیخلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4686گوشِ بیگوشی درین دَم بَرگُشابهرِ رازِ یَفْعَلُ الله ما یَشاقرآن كريم، سوره ابراهيم (۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1934, Divan e Shamsخاموش که گفت نیز هستیستباش از پیِ اَنْصِتُواش(۵۷) الکن(۵۸)(۵۷) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۸) الکن: لال----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1932اژدهایی خرس را در میکشیدشیرْمردی رفت و فریادش رسیدشیرْمردانند در عالَم مددآن زمان کافغانِ مظلومان رسدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1946هیچ مگذار از تب و صَفرا اثرتا بیابی از جهان، طعمِ شِکَرداروی مردی کن و عِنّین مپویتا برون آیند صدگون خوبْرویمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1949غُلِّ(۵۹) بُخل(۶۰) از دست و گردن دور کنبختِ نو دریاب در چرخِ کُهُنور نمیتانی به کعبهٔ لطف پَرعرضه کن بیچارگی بر چارهگر(۵۹) غُل: زنجیر(۶۰) بُخل: تنگ نظری----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت: اُدْعُوا(۶۱) الله، بیزاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشهُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابردر غمِ مااَند، یک ساعت تو صبرفِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهیی؟اندرین پستی چه بر چَفْسیدهیی(۶۲)؟مگر نشنیدهای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیدهای؟ترس و نومیدیت دان آوازِ غولمیکَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول(۶۳)هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد(۶۱) اُدْعُوا: بخوانید(۶۲) چَفْسیدهیی: چسبیدهای(۶۳) سُفول: پستی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1966سنگ و آهن اوّل و، پایان شَرَرلیک این هر دو تنند، و جان شَرَرآن شرر گر در زمان واپسترستدر صفت از سنگ و آهن برترستدر زمان، شاخ از ثمر سابقترستدر هنر از شاخ، او فایقترستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1974هر چه در پستی است، آمد از عُلا(۶۴)چشم را سویِ بلندی، نِه، هلاروشنی بخشد نظر اندر عُلاگرچه اوّل خیرگی آرَد بلاچشم را در روشنایی خوی کُنگر نه خفّاشی، نظر آن سوی کُنعاقبتْبینی نشانِ نورِ توستشهوتِ حالی، حقیقت گورِ توست(۶۴) عُلا: رفعت، شرف، بزرگی------------------------مجموع لغات:(۱) وادی: بیابان(۲) دیّاری: کَسی، احدی(۳) عقیده: شیره، در اینجا یعنی میوه(۴) سرکه فروش: مجازاً اخم آلود، ترشرو(۵) غوره افشاری: مجازاً گریه کردن(۶) دارالشّفا: شفاخانه، بیمارستان(۷) گرمدار: مشوّق، به شوق آورنده، غمخوار(۸) سببْ سوراخْ کُن: سوراخ کنندهی سبب(۹) اَکساب: کسبها(۱۰) قَدید: گوشت خشکیده نمک سود(۱۱) لا یَزید: افزون نمیشود(۱۲) خَرْق: پاره کردن(۱۳) صدر اَجَل: وزیر اعظم، بزرگترین وزیر(۱۴) مُبدَل: عوضشده، تبدیلشده(۱۵) اَنهار: نهرها، جویباران(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۱۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۱۹) بحر: دریا(۲۰) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۱) اِشترى: خريد(۲۲) دست کشیدن: لمس کردن، گدایی کردن، دست دراز کردن از روی طمع. در اینجا منظور طلب کردن است.(۲۳) فارِغ: راحت و آسوده(۲۴) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۲۵) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۲۶) تَفْت: گرمی و حرارت(۲۷) تایِ مو: تار مو(۲۸) مَقال: گفتار و گفتگو(۲۹) حُور: زن بغایت زیبای بهشتی(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی(۳۱) غِرار: گول خوردن(۳۲) دُرْپاش: نثار کنندهٔ مروارید، پاشندهٔ مروارید، کنایه از حِسِّ روحانیِ انسان.(۳۳) سرکگی: ترشی(۳۴) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۳۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ(۳۶) آینه جویی: حالتِ کسی که در طلب آینه باشد.(۳۷) کَلَف: لکّه، لک و پیس(۳۸) آینهٔ آهن: صفحههای صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار میرفته است.(۳۹) آینهٔ کُلّی: در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده میباشد.(۴۰) خُرمابُن: درخت خرما، نخل(۴۱) وَهم: خیال، پندار، آن قسمت از مغز که تخیّل میکند.(۴۲) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش(۴۳) اِشترى: خريد(۴۴) نَظاره: تماشاکنندگان، تماشاچیان(۴۵) گول: نادان، احمق(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی خریدن لباس(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری(۴۹) گَنگَل: هزل، مسخرگی، شوخی(۵۰) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامههای دیگر بر تن کنند.(۵۱) تَفت: تند و با شتاب(۵۲) هیچبا: آش هیچ و پوچ، با به معنی آش است.(۵۳) آبَست: آبستن(۵۴) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، حرکت، نوسان(۵۵) شَحْم: پیه(۵۶) لَحْم: گوشت(۵۷) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۸) الکن: لال(۵۹) غُل: زنجیر(۶۰) بُخل: تنگ نظری(۶۱) اُدْعُوا: بخوانید(۶۲) چَفْسیدهیی: چسبیدهای(۶۳) سُفول: پستی(۶۴) عُلا: رفعت، شرف، بزرگی----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا بیا که نیابی چو ما دگر یاریچو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداریبیا بیا و به هر سوی روزگار مبرکه نیست نقد تو را پیش غیر بازاریتو همچو وادی خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهر خرابی و ما چو معماریبه غیر خدمت ما که مشارق شادیستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریهزار صورت جنبان به خواب میبینیچو خواب رفت نبینی ز خلق دیاریببند چشم خر و برگشای چشم خردکه نفس همچو خر افتاد و حرص افساریز باغ عشق طلب کن عقیده شیرینکه طبع سرکهفروش است و غورهافشاریبیا به جانب دارالشفای خالق خویشکز آن طبیب ندارد گریز بیماریجهان مثال تن بیسر است بی آن شاهبپیچ گرد چنان سر مثال دستاریاگر سیاه نهای آینه مده از دستکه روح آینه توست و جسم زنگاریکجاست تاجر مسعود مشتریطالعکه گرمدار منش باشم و خریداریبیا و فکرت من کن که فکرتت دادمچو لعل میخری از کان من بخر باریبه پای جانب آن کس برو که پایت دادبدو نگر به دو دیده که داد دیداریدو کف به شادی او زن که کف ز بحر وی استکه نیست شادی او را غمی و تیماریتو بی ز گوش شنو بیزبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بیخلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #71پردههای دیده را داروی صبرهم بسوزد هم بسازد شرح صدرقرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱Quran, Sooreh Ash-i-Sharh(#94), Line #1«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» «آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1777, Divan e Shamsیا رب اشرح صدرنا یا رب ارفع قدرنایا رب اظهر بدرنا لا تعبدوا اربابکمپروردگارا سینه ما را گشاده کن پروردگارا به قدر ما بیفزاپروردگارا ماه ما را ظاهر کن به خدایان ساختگی عبادت مکنیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552دیدهیی باید سبب سوراخ کنتا حجب را بر کند از بیخ و بنتا مسبب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اکساب و دکاناز مسبب میرسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2380خشک بر میخ طبیعت چون قدیدبسته اسباب جانش لایزیدو آن فضای خرق اسباب و عللهست ارضالله ای صدر اجلقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۱۰Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #10«…وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ…»«…و زمين خدا پهناور است…»هر زمان مبدل شود چون نقش جاننو به نو بیند جهانی در عیانگر بود فردوس و انهار بهشتچون فسرده یک صفت شد گشت زشتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همان جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصابوار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4692زین همه بگذر نه آن مایه عدمعالمم زاد و بزاید دم به دمبر جهید و بر طپید و شاد شادیک دو چرخی زد سجود اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل خود جذب است لیک ای خواجهتاشکار کن موقوف آن جذبه مباشزانکه ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را میبین مداممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها میبیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا بیا که نیابی چو ما دگر یاریچو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداریبیا بیا و به هر سوی روزگار مبرکه نیست نقد تو را پیش غیر بازاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود دارد خود یکیستلیک ایشان را در او ریب و شکیست از هوای مشتری بیشکوهمشتری را باد دادند این گروه مشتری ماست اللهاشتریاز غم هر مشتری هین برتر آکسی که فرموده است خداوند میخرد مشتری ماست بهوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیاقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو است هین مکش هر مشتری را تو به دستعشقبازی با دو معشوقه بد استزو نیابی سود و مایه گر خردنبودش خود قیمت عقل و خردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2834, Divan e Shamsهمه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوشهمه را نظاره میکن هله از کنار بامیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادی خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهر خرابی و ما چو معماریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3159لیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو میخورم تو غم مخوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه غیر خدمت ما که مشارق شادیستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر آن باشد که بگشاید رهیراه آن باشد که پیش آید شهیشاه آن باشد که از خود شه بودنه به مخزنها و لشکر شه شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هر که دید او نباشد دفع مرگدوست نبود که نه میوهستش نه برگکار آن کار است ای مشتاق مستکاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآنکه آید خوش ترا مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینهر که اندر کار تو شد مرگدوستبر دل تو بی کراهت دوست اوستچون کراهت رفت آن خود مرگ نیستصورت مرگست و نقلان کردنیستچون کراهت رفت مردن نفع شدپس درست آید که مردن دفع شددوست حق است و کسی کش گفت اوکه تویی آن من و من آن وگوش دار اکنون که عاشق میرسدبسته عشق او را به حبل من مسدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.»«و زنش هيزمكش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهره صدر جهانگوییا پریدش از تن مرغ جانهمچو چوب خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرق جان تا ناخنشهرچه کردند از بخور و از گلابنه بجنبید و نه آمد در خطابشاه چون دید آن مزعفر روی اوپس فرود آمد ز مرکب سوی اوگفت عاشق دوست میجوید به تفتچونکه معشوق آمد آن عاشق برفتعاشق حقی و حق آنست کوچون بیاید نبود از تو تای موصد چو تو فانیست پیش آن نظرعاشقی بر نفی خود خواجه مگرسایهیی و عاشقی بر آفتابشمس آید سایه لا گردد شتابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsهزار صورت جنبان به خواب میبینیچو خواب رفت نبینی ز خلق دیاریمولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سومRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat) #43, Divan e Shamsخفته هزار غم خورد از بهر هیچ چیزدر خواب گرگ بیند یا خوف رهزنیدر خواب جان ببیند صد تیغ و صد سنانبیدار شد نبیند زان جمله سوزنیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #413خفته آن باشد که او از هر خیالدارد اومید و کند با او مقالدیو را چون حور بیند او به خوابپس ز شهوت ریزد او با دیو آبچونکه تخم نسل او در شوره ریختاو به خویش آمد خیال از وی گریختضعف سر بیند از آن و تن پلیدآه از آن نقش پدید ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836چونکه غم بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصههای دم به دماین بود معنی قد جفالقلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرهیی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsببند چشم خر و برگشای چشم خردکه نفس همچو خر افتاد و حرص افساریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1112میروی در خواب شادان چپ و راستهیچ دانی راه آن میدان کجاستتو ببند آن چشم و خود تسلیم کنخویش را بینی در آن شهر کهنچشم چون بندی که صد چشم خماربند چشم توست این سو از غرارچارچشمی تو ز عشق مشتریبر امید مهتری و سروریور بخسپی مشتری بینی بخوابجغد بد کی خواب بیند جز خرابمشتری خواهی به هر دم پیچ پیچتو چه داری که فروشی هیچ هیچگر دلت را نان بدی یا چاشتیاز خریداران فراغت داشتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3342چشم داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیهی بیخبرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گروبی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم برای عقل خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #47حس خفاشت سوی مغرب دوانحس درپاشت سوی مشرق روانراه حس راه خران است ای سوارای خران را تو مزاحم شرم دارپنج حسی هست جز این پنج حسآن چو زر سرخ و این حس ها چو مساندر آن بازار کایشان ماهرندحس مس را چون حس زر کی خرندحس ابدان قوت ظلمت میخوردحس جان از آفتابی میچردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsز باغ عشق طلب کن عقیده شیرینکه طبع سرکهفروش است و غورهافشاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsز زندان خلق را آزاد کردمروان عاشقان را شاد کردمدهان اژدها را بردریدمطریق عشق را آباد کردمزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردم مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #17چونکه سرکه سرکگی افزون کندپس شکر را واجب افزونی بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانست ارزانتر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهمچو طوطی کوری صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا به جانب دارالشفای خالق خویشکز آن طبیب ندارد گریز بیماریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبیا گفتند در دل علتیستکه از آن در حقشناسی آفتیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shamsتو سببسازی و دانایی آن سلطان بینآنچه ممکن نبود در کف او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #71پردههای دیده را داروی صبرهم بسوزد هم بسازد شرح صدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنماییسپه رنج گریزند و نمایند قفابه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نفس تو کاینجا بدستمشنوش چون کار او ضد آمدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsجهان مثال تن بیسر است بی آن شاهبپیچ گرد چنان سر مثال دستاریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبهرکه او بیسر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بود کژرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشه او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگرد از هست سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445بازگرد اکنون تو در شرح عدمکه چو پازهرست و پنداریش سممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی بیعلتی بیخدمتیآید از دریا مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چارهایدر کف شیر نر خونخوارهایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همهکی شود زنده تنی که سر او گشت جدامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیس لعینبود ابدال و امیرالمومنینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsاگر سیاه نهای آینه مده از دستکه روح آینه توست و جسم زنگاریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #34آینهات دانی چرا غماز نیستزآنکه زنگار از رخش ممتاز نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shamsمن از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو راآیینهیی دادم تو را باشد که با ما خو کنیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #572گر طمع در آینه برخاستیدر نفاق آن آینه چون ماستیگر ترازو را طمع بودی به مالراست کی گفتی ترازو وصف حالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #512, Divan e Shamsآینه جوییست نشان جمالکه رخم از عیب و کلف عاریستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #122هم ترازو را ترازو راست کردهم ترازو را ترازو کاست کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #94گفتم آخر آینه از بهر چیستتا بداند هر کسی کو چیست و کیستآینه آهن برای پوستهاستآینه سیمای جان سنگی بهاستآینه جان نیست الا روی یارروی آن یاری که باشد زآن دیارگفتم ای دل آینه کلی بجورو به دریا کار بر ناید به جوزین طلب بنده به کوی تو رسیددرد مریم را به خرمابن کشیدقرآن کریم، سورهٔ مريم (۱۹)، آیهٔ ۲۳Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #23«فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا»«درد زاييدن او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم.»دیده تو چون دلم را دیده شدشد دل نادیده غرق دیده شد آینه کلی تو را دیدم ابددیدم اندر چشم تو من نقش خودگفتم آخر خویش را من یافتمدر دو چشمش راه روشن یافتمگفت وهمم کان خیال توست هانذات خود را از خیال خود بداننقش من از چشم تو آواز دادکه منم تو تو منی در اتحادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsکجاست تاجر مسعود مشتریطالعکه گرمدار منش باشم و خریداریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2455, Divan e Shamsخیره میا خیره مرو جانب بازار جهانزانکه درین بیع و شری این ندهی آن نبریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود دارد خود یکیستلیک ایشان را در او ریب و شکیست از هوای مشتری بیشکوهمشتری را باد دادند این گروه مشتری ماست اللهاشتریاز غم هر مشتری هین برتر آ مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو است هین مکش هر مشتری را تو به دستعشقبازی با دو معشوقه بد استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1470مشتری را صابران دریافتندچون سوی هر مشتری نشتافتندآنکه گردانید رو زآن مشتریبخت و اقبال و بقا شد زو بریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #831مر شما را نیز در سوداگریدست کی جنبد چو نبود مشتریکی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریشخنداز ملولی کاله میخواهد ز تونیست آن کس مشتری و کالهجوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسریچونکه در ملکش نباشد حبهایجز پی گنگل چه جوید جبهایدر تجارت نیستش سرمایهایپس چه شخص زشت او چه سایهایمایه در بازار این دنیا زر استمایه آنجا عشق و دو چشم تر استهر که او بیمایهیی بازار رفتعمر رفت و بازگشت او خام تفتهی کجا بودی برادر هیچ جاهی چه پختی بهر خوردن هیچبامشتری شو تا بجنبد دست منلعل زاید معدن آبست منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرت من کن که فکرتت دادمچو لعل میخری از کان من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1137این سخن و آواز از اندیشه خاستتو ندانی بحر اندیشه کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرانیم تیر آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shamsبیاموز از پیامبر کیمیاییکه هر چت حق دهد میده رضاییهمان لحظه در جنت گشایدچو تو راضی شوی در ابتلاییرسول غم اگر آید بر توکنارش گیر همچون آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذت بیکرانهای است عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه پای جانب آن کس برو که پایت دادبدو نگر به دو دیده که داد دیداریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444بال بازان را سوی سلطان بردبال زاغان را به گورستان بردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2673سر ببخشد شکر خواهد سجدهییپا ببخشد شکر خواهد قعدهییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsدو کف به شادی او زن که کف ز بحر وی استکه نیست شادی او را غمی و تیماریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1454حسرت آن مردگان از مرگ نیستزآنست کاندر نقشها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جنبد و یابد علفچونکه بحر افگند کفها را به برتو به گورستان رو آن کفها نگرپس بگو کو جنبش و جولانتانبحر افگندهست در بحرانتانتا بگویندت به لب نی بل به حالکه ز دریا کن نه از ما این سؤالنقش چون کف کی بجنبد بی ز موجخاک بی بادی کجا آید بر اوجمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460 چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمعها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظر مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2643هادی راه است یار اندر قدوممصطفی زین گفت اصحابی نجومحدیث«یاران من همچون ستارگان اند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ز گوش شنو بیزبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بیخلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4686گوش بیگوشی درین دم برگشابهر راز یفعل الله ما یشاقرآن كريم، سوره ابراهيم (۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim(#14), Line #27«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1934, Divan e Shamsخاموش که گفت نیز هستیستباش از پی انصتواش الکنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1932اژدهایی خرس را در میکشیدشیرمردی رفت و فریادش رسیدشیرمردانند در عالم مددآن زمان کافغان مظلومان رسدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1946هیچ مگذار از تب و صفرا اثرتا بیابی از جهان طعم شکرداروی مردی کن و عنین مپویتا برون آیند صدگون خوبرویمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1949غل بخل از دست و گردن دور کنبخت نو دریاب در چرخ کهنور نمیتانی به کعبه لطف پرعرضه کن بیچارگی بر چارهگرمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت ادعوا الله بیزاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشهوی هوی باد و شیرافشان ابردر غم مااند یک ساعت تو صبرفی السماء رزقکم نشنیدهییاندرین پستی چه بر چفسیدهییمگر نشنیدهای که حق تعالی می فرماید روزی شما در آسمان استپس چرا به این دنیای پست چسبیدهایترس و نومیدیت دان آواز غولمیکشد گوش تو تا قعر سفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1966سنگ و آهن اول و پایان شررلیک این هر دو تنند و جان شررآن شرر گر در زمان واپسترستدر صفت از سنگ و آهن برترستدر زمان شاخ از ثمر سابقترستدر هنر از شاخ او فایقترستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1974هر چه در پستی است آمد از علاچشم را سوی بلندی نه هلاروشنی بخشد نظر اندر علاگرچه اول خیرگی آرد بلاچشم را در روشنایی خوی کنگر نه خفاشی نظر آن سوی کنعاقبتبینی نشان نور توستشهوت حالی حقیقت گور توست