01.26.2023 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۴۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۴ ژانویه ۲۰۲۳ - ۵ بهمنبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۴۷ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۴۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت PDF متن نوشته شده بخش تلفنی برنامه با فرمتخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۷ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۷ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsسخت خوش است چشمِ تو وآن رخِ گلفشانِ تودوش چه خوردهای دلا؟ راست بگو به جانِ توفتنهگر است نامِ تو، پُرشِکَر است دامِ توبا طرب است جامِ تو، با نمک است نانِ تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی؟ که مِی فاش کند نهانِ توبویِ کباب میزند از دلِ پرفغانِ منبویِ شراب میزند از دم و از فغانِ توبهرِ خدا بیا بگو، ور نه بِهِل مرا که تایک دو سخن به نایبی بَردَهَم از زبانِ توخوبیِ جمله شاهدان مات شد و کساد شدچون بنمود ذرّهای خوبیِ بیکرانِ توباز بدید چشمِ ما آنچه ندید چشمِ کسباز رسید پیرِ ما بیخود و سرگرانِ(۱) توهر نفسی بگوییَم: عقلِ تو کو؟ چه شد تو را؟عقل نماند بنده را در غم و امتحانِ توهر سَحَری چو ابرِ دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستانِ تومشرق و مغرب ار رَوَم، ور سویِ آسمان شومنیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ توزاهدِ کشوری بُدم، صاحبِ مِنبری بُدمکرد قضا دلِ مرا عاشق و کفزنانِ تواز میِ این جهانیان حقِّ خدا(۲) نخوردهامسخت خراب میشوم، خایفم(۳) از گمانِ توصبر پرید از دلم، عقل گریخت از سرمتا به کجا کَشَد مرا مستیِ بیامان توشیرِ سیاهِ عشقِ تو میکَنَد استخوانِ مننی تو ضمانِ من بُدی، پس چه شد این ضمانِ تو؟ای تبریز بازگو بهرِ خدا به شمسِ دینکاین دو جهان حسد بَرَد بر شرفِ جهانِ تو(۱) سرگران: مست، سرخوش(۲) حقِّ خدا: به حقِّ خدا، خدا را(۳) خایف: ترسان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsسخت خوش است چشمِ تو وان رخِ گلفشانِ تودوش چه خوردهای دلا؟ راست بگو به جانِ توفتنهگر است نامِ تو، پرشِکَر است دامِ توبا طرب است جامِ تو، با نمک است نانِ تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1396آفتابی خویش را ذرّه نمودو اندک اندک، رویِ خود را برگشودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1644, Divan e Shamsگلفشانِ رُخِ تو خرمنِ گُل میبخشدما چه موقوفِ بهار و گُلِ گُلگون باشیم؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580آفتابی در یکی ذَرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو هنوز ناپدیدی، ز جمالِ خود چه دیدی؟سَحَری چو آفتابی ز درونِ خود برآییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است، باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182« وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)« و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۴) عشق این باشد بگو(۴) مقتضا: لازمه، اقتضا شده----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علّت(۵) دروسترو فنا کُن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۶)یابی اندر دید او کل غَرَض(۵) علّت: بیماری(۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1406آدمی دید است و باقی پوست است دید، آن است آن، که دیدِ دوست استچونکه دیدِ دوست نَبْوَد کور بِهْدوست، کو باقی نباشد، دُور بِهْمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۸)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۹) راقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۹) بحر: دریا----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1398چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه راکِی بدانی ثَمَّ وَجْهُ الله را؟«ای کسی که چشم دلت از موهای زائد هویٰ و هوس پاک نشده است، چون همراهِ وسوسههای شیطانِ بدخواه هستی، کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا روی آورد، ذاتِ حضرتِ حق در آن جا متجلّی است؟»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399هر که را باشد ز سینه فتحِ باب(۱۰)او ز هر شهری، ببیند آفتابحق پدید است از میانِ دیگرانهمچو ماه، اندر میانِ اختران(۱۱)(۱۰) فتحِ باب: گشودن در(۱۱) اَختَران: ستارگان----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بس تا نپوشد بحر را خاشاک و خس مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1463در گداز این جمله تن را در بَصَر در نظر رَوْ، در نظر رَوْ، در نظر منسوب به مولانادیدهای خواهم که باشد شهشناستا شناسد شاه را در هر لباسمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورَوْ که بییَسْمَع و بییُبصِر تویسِر توی، چه جایِ صاحبسِر تویچون شدی مَن کانَ لِلَه از وَلَه(۱۲)من تو را باشم که کان اللهُ لَهحدیث«مَنْ كانَ لِِـلّهِ كانَ اللهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»(۱۲) وَلَه: حیرت----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsاز بندگیِ خدا مَلولمزیرا که به جان گلوپرستم(۱۳)خود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده استمچون بر دلِ من نشسته دودیچون زود چو گَرد برنجستم؟ حدیث« مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ. » « هر کس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان می برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد. خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»(۱۳) گلوپرست: حریص----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رَو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3434آنکه مُردن، پیشِ چشمش تَهْلُکهست(۱۴)اَمرِ لاٰتُلْقُوا(۱۵) بگیرد او به دستآن کسی که مرگِ جسمانی را هلاکت مطلق و نیستی کامل حساب میکند، آیهٔ لاٰتُلْقُوا را دستاویز خود میسازد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۹۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #195«وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»«در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.»وآنکه مُردن پیشِ او شد فتحِ بابساٰرِعُوا آید مَر او را در خِطابو امّا کسی که مرگِ جسمانی در نظرش باعث گشوده شدن در معرفت است، مشمول خطابِ بشتابید است.قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۳۳Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #133«وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ.»«بر يكديگر پيشى گيريد براى آمرزش پروردگار خويش و رسيدن به آن بهشت كه پهنايش به قدر همه آسمانها و زمين است و براى پرهيزگاران مهيا شده است.»اَلْحَذَر ای مرگْبینان، باٰرِعُوا(۱۶)اَلْعَجَل ای حَشرْبینان، ساٰرِعُوا(۱۷)ای کسانی که مرگِ جسمانی را نیستیِ کامل و هلاکتِ شامل به شمار میآورید، در رسیدن به مرگ و نابودی خویش بر یکدیگر برتری بجویید. ای کسانی که رستاخیز را دیدهاید، عجله کنید، شتاب کنید.اَلصَّلا(۱۸) ای لطفبینان، اِفْرَحُوااَلْبَلا ای قهرْبینان، اِتْرَحُوا ضیافت در پیش است، ای کسانی که مرگِ جسمانی را لطف حق میشمرید، شادی کنید. بلا در پیش است ای کسانی که مرگِ جسمانی را قهر و عذاب میبینید، غمگین شوید.هر که یوسف دید، جان کردش فِدیٰهر که گُرگش دید، برگشت از هُدیٰ(۱۹)مرگِ هر یک ای پسر همرنگِ اوستپیشِ دشمن، دشمن و، بر دوست، دوست پیشِ تُرک، آیینه را خوشرنگی استپیشِ زنگی، آینه هم زنگی است(۱۴) تَهْلُکه: هلاکت(۱۵) لاٰتُلْقُوا: میفکنید، نیندازید(۱۶) باٰرِعُوا: برتری بجویید، پیش دستی کنید.(۱۷) ساٰرِعُوا: شتاب کنید، پیشی گیرید.(۱۸) اَلصَّلا: آتش افروختن به نشانِ دعوت به مهمانی و اعلام حوادث.(۱۹) هُدیٰ: هدایت----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3441آنکه میترسی ز مرگ اندر فرارآن ز خود ترسانی ای جان، هوش دار رویِ زشت توست نه رخسارِ مرگجانِ تو همچون درخت و، مرگ، بَرگاز تو رُستهست، ار نکوی است ار بد استناخوش و خوش، هر ضمیرت از خودَستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1378برگِ بیبرگی، تو را چون برگ شد جانِ باقی یافتیّ و، مرگ شدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3444گر به خاری خستهیی(۲۰)، خود کِشتهایور حریر و قَزْ(۲۱) دَری خود رشتهای دان که نبود فعل، همرنگِ جزاهیچ خدمت نیست همرنگِ عطا مزدِ مُزدوران نمیمانَد به کارکآن عَرَض، وین جوهر است و، پایدار(۲۰) خَسته: زخمی(۲۱) قَزْ: ابریشم، پرنیان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3447آنهمه سختیّ و زور است و عرقوین همه سیم است و زرّ است و طَبَقمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباش زآنکه تخم است و برویانَد خُداش مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427جُرم بر خود نِهْ، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1165عشق چون وافیست، وافی(۲۲) میخرددر حریفِ(۲۳) بیوفا میننگردچون درختست آدمیّ و بیخ، عهدبیخ را تیمار میباید به جهدعهدِ فاسد بیخِ پوسیده بُوَدوز ثِمار و لطف ببریده بُوَدشاخ و برگِ نخل گر چه سبز بودبا فساد بیخ، سبزی نیست سودور ندارد برگ سبز و، بیخ هستعاقبت بیرون کند صد برگ دستتو مشو غِرّه به علمش، عهد جُوعلم چون قشرست و، عهدش مغزِ او(۲۲) وافی: وفادار(۲۳) حریف: در اینجا به معنی رفیق و همراه است.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3142پادشاهی که به پیشِ تختِ اوفرق نبود از امین و ظلمجُوآنکه میلرزد ز بیمِ ردِّ اووآنکه طعنه میزند در جَدِّ(۲۴) اوفرق نبود هر دو یک باشد برششاه نبود خاک تیره بر سرشذرّهیی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بود(۲۴) جَدّ: عظمت، توانگری، بهره و نصیب----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3138بلک معنی آن بود جَفَّ الْقَلَمنیست یکسان پیش من عدل و ستم حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3480 خشمِ تو، تخم سَعیرِ(۲۵) دوزخ استهین بکُش این دوزخت را، کین فَخ(۲۶) است کشتنِ این نار، نبوَد جز به نورنُورُکَ اطْفَأ ناٰرَناٰ نَحْنُالشَّکُور دوزخ با طبقات هفتگانهاش خطاب به مؤمن گویند: نورِ ایمان تو آتش ما را خاموش کرد. ما از تو سپاسگزاریم.(۲۵) سَعیرِ: زبانهٔ آتش، آتشِ شعلهور(۲۶) فَخ: دام----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1333اندک اندک آب، بر آتش بزنتا شود نارِ تو نور، ای بوالْحَزَن(۲۷)تو بزن یا رَبَّنا آبِ طَهور(۲۸)تا شود این نارِ عالَم، جمله نور(۲۷) بوالْحَزَن: اندوهگین(۲۸) طَهور: پاک و پاک کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3482گر تو، بینوری، کنی حِلْمی(۲۹) به دستآتشت زندهست و، در خاکستراستآن تکلّف باشد و، روپوش هیننار را نکْشد به غیرِ نورِ دین تا نبینی نورِ دین، ایمن مباشکآتشِ پنهان شود یک روز فاش(۲۹) حِلْم: فضاگشایی----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3485 نور، آبی دان و، هَم در آب چَفْس(۳۰)چونکه داری آب، از آتش مترس آب آتش را کُشد کآتش به خُومیبسوزد نسل و، فرزندانِ او سویِ آن مرغابیان رَوْ روزِ چندتا تو را در آبِ حیوانی کَشَندمرغِ خاکی، مرغِ آبی همتناندلیک ضِدّانند، آب و روغناند هر یکی مر اصلِ خود را بندهانداحتیاطی کن، به هم مانندهاند همچنانکه وسوسه و وَحیِ اَلَستهر دو معقولاند، لیکن فرق هستحدیث«اِنَّ لِلشَّيْطانِ لَـمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَکِ لَـمَّةٌ. فَاَمّاٰ لَـمَّةُ الشَّيْطاٰنِ فَاِيعاٰدٌ بِالشَّرِّ و تَكذيبٌ بِالْخَيْرِ. وَ اَمّا لَـمَّةُ الْـمَلَکِ فَاِيعاٰدٌ بِالْخَيْر و تَصْديقٌ بِالْحَقِّ. فَمَنْ وَجَدَ ذٰلِکَ، فَلْيَعْلَمْ اَنَّهُ مِنَ اللهِ فَليَحْمَدِ اللهَ وَمَنْ وَجَدَالْاُخْرىٰ فَلْيَتَعَوَّذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ.»آدمی هم از سوی شیطان مورد القا قرار میگیرد و هم از سوی فرشته. امّا القای شیطان عبارت است از وعده دادن به بدی و تکذیب حق. و القای فرشته عبارت است از وعده به نیکی و تصدیق حق. پس هر که القای فرشتگی یافت باید خدا را حمد گوید و هر که القای شیطانی یافت باید از شرّ شیطان به خدا پناه ببرد.(۳۰) چَفْس: بچسب، تمسّک پیدا کن.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوَرَدبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3491هر دو دَلّالانِ بازارِ ضمیررختها را میستایند ای امیر گر تو صرّافِ دلی(۳۱)، فکرت شناسفرق کن سِرِّ دو فکر چون نخاس(۳۲)ور ندانی این دو فکرت از گمانلاخِلابَه(۳۳) گوی و، مشتاب و مران(۳۱) صرّافِ دل: دلی که میتواند سَرَه را از ناسَرَه تمییز دهد. چنانکه صرّاف به کسی گویند که میتواند سکّههای تقلّبی را از سکّههای حقیقی بازشناسد.(۳۲) نَخّاس: دلّال فروش چهارپا یا برده(۳۳) لاخِلابه: فریبی نیست----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3496گفت: در بیعی(۳۴) که ترسی از غِرار(۳۵) شرط کن سه روز خود را اختیارکه تأنّی(۳۶) هست از رحمان یقین هست تعجیلت ز شیطانِ لعین(۳۴) بیع: خرید و فروش(۳۵) غِرار: فریب خوردن(۳۶) تأنّی: درنگ کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۷) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۳۸)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.(۳۸) دَنی: فرومایه، پست----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم. و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی خبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656گفت پیغمبر که اصحابی نجومرهروان را شمع و شیطان را رجومحدیث«اَصْحابی کَالنُّجومِ فَبِاَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمْ اِهْدَیْتُمْ.»«اصحابِ من مانندِ اخترانی هستند که به دنبالِ هرکدامشان بروید راهِ راست را خواهید یافت.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1490در گنه، او از ادب پنهانْش کردزان گنه بر خود زدن، او بَر بخَورد(۳۹)بعد توبه گفتش: ای آدم نه منآفریدم در تو آن جُرم و مِحَن(۴۰)؟نه که تقدیر و قضای من بُد آنچُون به وقتِ عُذر کردی آن نهان؟گفت: ترسیدم ادب نگذاشتمگفت: هم من پاسِ آنَت داشتمهر که آرد حرمت، او حرمت بَرَدهر که آرد قند، لوزینه(۴۱) بَرَد(۳۹) بَر بخَورد: برخوردار و کامیاب شد.(۴۰) مِحَن: رنج ها و سعی ها. جمع مِحنَت(۴۱) لوزینه: حلوایی که از مغز بادام ساخته باشند.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۲) و سَنی(۴۳)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۴۴) و در چَهی ای قَلتَبان(۴۵)دست وادار از سِبالِ(۴۶) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۴۴) گَو: گودال(۴۵) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۴۶) سِبال: سبیل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی؟ که مِی فاش کند نهانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsبهرِ خدا بیا بگو، ور نه بِهِل مرا که تایک دو سخن به نایبی بَردَهَم از زبانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1867هر زمان که قصدِ خواندن باشدتیا ز مُصحفها قِرائت بایدتمن در آن دَم وادَهَم چشمِ تو راتا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنصِتُوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsباز بدید چشمِ ما آنچه ندید چشمِ کسباز رسید پیرِ ما بیخود و سرگرانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هرچه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1770, Divan e Shamsصورتِ من نآید در چشمِ سَرزآنکه از این سَر نیَم و زآن سَرممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر نفسی بگوییَم: عقلِ تو کو؟ چه شد تو را؟عقل نماند بنده را در غم و امتحانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْـمَنون(۴۷)(۴۷) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمَگُریز، ای برادر، تو ز شعلههایِ آذرز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2906, Divan e Shamsپیش آتش رو تو از نقصان مترسچونکه از آتش چنین کامل شدیعشرتِ دیوانگان را دیدهایننگ بادت باز چون عاقل شدیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر سَحَری چو ابرِ دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۴۸)اندرین حضرت ندارد اعتبار(۴۸) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار روم، ور سویِ آسمان شومنیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590گر گریزی بر امیدِ راحتیزآن طرف هم پیشت آید آفتیهیچ کُنجی بیدَد(۴۹) و بیدام نیستجز به خلوتگاهِ حق، آرام نیست(۴۹) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsزاهدِ کشوری بُدم، صاحبِ منبری بُدمکرد قضا دلِ مرا عاشق و کفزنانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #940, Divan e Shamsرُبود عشقِ تو تسبیح و داد بیت و سُرودبسی بکردم لاحَوْل(۵۰) و توبه، دل نَشُنودغزلسَرا شدم از دستِ عشق و دست زنانبسوخت عشقِ تو ناموس و شَرم و هرچِم(۵۱) بود(۵۰) لاحَوْل: لاحول و لاقوة الـّا بالله گفتن که برای راندن شیطان گویند.(۵۱) هرچِم: مرا هر چه بود، هر چه داشتم----------مولوی، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #954, Divan e Shamsزاهد بودم، ترانه گویم کردیسَرفتنهٔ بَزم و بادهجویم کردیسجّادهنشینِ با وقارم دیدیبازیچهٔ کودکانِ کویَم کردیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsشیرِ سیاهِ عشقِ تو میکَنَد استخوانِ مننی تو ضمانِ من بُدی، پس چه شد این ضمانِ تو؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059 هر که را فتح و ظَفَر(۵۲) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُرادهر که پایَندانِ(۵۳) وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزار؟چون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۵۴)(۵۲) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۵۳) پایَندان: ضامن، کفیل(۵۴) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُالْـمَأوىٰ(۵۵) و دیدارِ خداحدیث« وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»(۵۵) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsای تبریز بازگو بهرِ خدا به شمسِ دینکاین دو جهان حسد برد بر شرفِ جهانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۵۶)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۵۷)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۵۸)؟عاشقِ صُنعِ(۵۹) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۶۰) او کافر بُوَد(۵۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۵۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۵۸) گبر: کافر(۵۹) صُنع: آفرینش(۶۰) مصنوع: آفریده، مخلوق----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #306«عذر خواستنِ آن عاشق از گناهِ خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردنِ معشوق، آن را نیز» گفت عاشق: امتحان کردم مگیرتا ببینم تو حریفی یا سَتیر(۶۱) من همیدانستمت بیامتحانلیک کَی باشد خبر همچون عِیان؟ آفتابی نامِ تو مشهور و فاشچه زیان است ار بکردم ابتلاش(۶۲)؟تو مَنی، من خویشتن را امتحانمیکنم هر روز در سود و زیان انبیا را امتحان کرده عُدات(۶۳)تا شده ظاهر از ایشان مُعجزاتامتحانِ چشمِ خود کردم به نورای که چشمِ بد ز چشمانِ تو دُوراین جهان همچون خراب است و تو گنجگر تفحُّص کردم از گنجت، مَرَنج زآن چنین بیخُردِگی(۶۴) کردم گِزافتا زنم با دشمنان هر بار لاف تا زبانم چون تو را نامی نهدچشم ازین دیده گواهیها دهدگر شدم در راهِ حُرمت، راهزنآمدم ای مَه به شمشیر و کفن جز به دستِ خود مَبُرَّم پا و سرکه ازین دستم، نه از دستِ دگر از جدایی باز میرانی سُخُنهر چه خواهی کن، ولیکن این مکندر سخنْآباد این دَم، راه شدگفت امکان نیست، چون بیگاه شدپوستها گفتیم و، مغز آمد دَفینگر بمانیم، این نمانَد همچنین(۶۱) سَتیر: مستور، پوشیده، پاکدامن(۶۲) اِبتلا: امتحان(۶۳) عُدات: عُداة، جمعِ «عادی» به معنی دشمن، متجاوز.(۶۴) بیخُردِگی: در اینجا به معنی گستاخی است.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320«رد کردنِ معشوقه، عذرِ عاشق را، و تلبیسِ او را در رویِ او مالیدن(۶۵)»در جوابش بر گُشاد آن یار، لبکز سویِ ما روز، سویِ توست شب حیلههایِ تیره اندر داوریپیشِ بینایان چرا میآوری؟ هر چه در دل داری از مکر و رُموزپیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روزگر بپوشیمش ز بَندهپَروَریتو چرا بیرُویی از حد میبَری؟ از پدر آموز، کآدم در گناهخوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۶۶)چون بدید آن عالِمُالْاَسرار رابَر دو پا اِستاد استغفار راهمینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد. بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نَجَست رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بسچونکه جانداران بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»دید، جاندارانِ(۶۷) پنهان همچو جاندُورباشِ(۶۸) هر یکی تا آسمان که هِلا پیشِ سلیمان، مور باشتا بنشْکافَد تو را این دورباش جز مقامِ راستی یک دَم مَایستهیچ لالا(۶۹) مَرد را چون چشم نیستحتی برای لحظهای هم که شده در جایی غیر از مقام صدق و راستی توقف مکن، زیرا هیچ محافظ و نگهدارندهای برای انسان مانند چشم نیست.(۶۵) در روی مالیدن: به رخ کشیدن، به رو آوردن(۶۶) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران(۶۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان(۶۸) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند.(۶۹) لالا: خدمتکار، مربیِّ بزرگزادگان------------------------مجموع لغات:(۱) سرگران: مست، سرخوش(۲) حقِّ خدا: به حقِّ خدا، خدا را(۳) خایف: ترسان(۴) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۵) علّت: بیماری(۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۹) بحر: دریا(۱۰) فتحِ باب: گشودن در(۱۱) اَختَران: ستارگان(۱۲) وَلَه: حیرت(۱۳) گلوپرست: حریص(۱۴) تَهْلُکه: هلاکت(۱۵) لاٰتُلْقُوا: میفکنید، نیندازید(۱۶) باٰرِعُوا: برتری بجویید، پیش دستی کنید.(۱۷) ساٰرِعُوا: شتاب کنید، پیشی گیرید.(۱۸) اَلصَّلا: آتش افروختن به نشانِ دعوت به مهمانی و اعلام حوادث.(۱۹) هُدیٰ: هدایت(۲۰) خَسته: زخمی(۲۱) قَزْ: ابریشم، پرنیان(۲۲) وافی: وفادار(۲۳) حریف: در اینجا به معنی رفیق و همراه است.(۲۴) جَدّ: عظمت، توانگری، بهره و نصیب(۲۵) سَعیرِ: زبانهٔ آتش، آتشِ شعلهور(۲۶) فَخ: دام(۲۷) بوالْحَزَن: اندوهگین(۲۸) طَهور: پاک و پاک کننده(۲۹) حِلْم: فضاگشایی(۳۰) چَفْس: بچسب، تمسّک پیدا کن.(۳۱) صرّافِ دل: دلی که میتواند سَرَه را از ناسَرَه تمییز دهد. چنانکه صرّاف به کسی گویند که میتواند سکّههای تقلّبی را از سکّههای حقیقی بازشناسد.(۳۲) نَخّاس: دلّال فروش چهارپا یا برده(۳۳) لاخِلابه: فریبی نیست(۳۴) بیع: خرید و فروش(۳۵) غِرار: فریب خوردن(۳۶) تأنّی: درنگ کردن(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳۸) دَنی: فرومایه، پست(۳۹) بَر بخَورد: برخوردار و کامیاب شد.(۴۰) مِحَن: رنج ها و سعی ها. جمع مِحنَت(۴۱) لوزینه: حلوایی که از مغز بادام ساخته باشند.(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۴۴) گَو: گودال(۴۵) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۴۶) سِبال: سبیل(۴۷) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار(۴۸) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی(۴۹) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی(۵۰) لاحَوْل: لاحول و لاقوة الـّا بالله گفتن که برای راندن شیطان گویند.(۵۱) هرچِم: مرا هر چه بود، هر چه داشتم(۵۲) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۵۳) پایَندان: ضامن، کفیل(۵۴) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت(۵۵) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه(۵۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۵۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۵۸) گبر: کافر(۵۹) صُنع: آفرینش(۶۰) مصنوع: آفریده، مخلوق(۶۱) سَتیر: مستور، پوشیده، پاکدامن(۶۲) اِبتلا: امتحان(۶۳) عُدات: عُداة، جمعِ «عادی» به معنی دشمن، متجاوز.(۶۴) بیخُردِگی: در اینجا به معنی گستاخی است.(۶۵) در روی مالیدن: به رخ کشیدن، به رو آوردن(۶۶) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران(۶۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان(۶۸) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند.(۶۹) لالا: خدمتکار، مربیِّ بزرگزادگان----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsسخت خوش است چشم تو وآن رخ گلفشان تودوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان توفتنهگر است نام تو پرشکر است دام توبا طرب است جام تو با نمک است نان تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش کند نهان توبوی کباب میزند از دل پرفغان منبوی شراب میزند از دم و از فغان توبهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تایک دو سخن به نایبی بردهم از زبان توخوبی جمله شاهدان مات شد و کساد شدچون بنمود ذرهای خوبی بیکران توباز بدید چشم ما آنچه ندید چشم کسباز رسید پیر ما بیخود و سرگران توهر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم و امتحان توهر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستان تومشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان توزاهد کشوری بدم صاحب منبری بدمکرد قضا دل مرا عاشق و کفزنان تواز می این جهانیان حق خدا نخوردهامسخت خراب میشوم خایفم از گمان توصبر پرید از دلم عقل گریخت از سرمتا به کجا کشد مرا مستی بیامان توشیر سیاه عشق تو میکند استخوان مننی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان توای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دینکاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsسخت خوش است چشم تو وان رخ گلفشان تودوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان توفتنهگر است نام تو پرشکر است دام توبا طرب است جام تو با نمک است نان تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1396آفتابی خویش را ذره نمودو اندک اندک روی خود را برگشودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1644, Divan e Shamsگلفشان رخ تو خرمن گل میبخشدما چه موقوف بهار و گل گلگون باشیممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو هنوز ناپدیدی ز جمال خود چه دیدیسحری چو آفتابی ز درون خود برآییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیهر چه غیر اوست استدراج توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182« وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)« و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرضمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1406آدمی دید است و باقی پوست است دید آن است آن که دید دوست استچونکه دید دوست نبود کور بهدوست کو باقی نباشد دور بهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها میبیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1398چون رفیقی وسوسه بدخواه راکی بدانی ثم وجه الله راای کسی که چشم دلت از موهای زائد هوی و هوس پاک نشده استچون همراه وسوسههای شیطان بدخواه هستی کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا روی آورد ذات حضرت حق در آن جا متجلی استقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399هر که را باشد ز سینه فتح باباو ز هر شهری ببیند آفتابحق پدید است از میان دیگرانهمچو ماه اندر میان اخترانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بس تا نپوشد بحر را خاشاک و خس مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1463در گداز این جمله تن را در بصر در نظر رو در نظر رو در نظر منسوب به مولانادیدهای خواهم که باشد شهشناستا شناسد شاه را در هر لباسمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورو که بییسمع و بییبصر تویسر توی چه جای صاحبسر تویچون شدی من کان لله از ولهمن تو را باشم که کان الله لهحدیث«مَنْ كانَ لِِـلّهِ كانَ اللهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1557, Divan e Shamsاز بندگی خدا ملولمزیرا که به جان گلوپرستمخود من جعل الـهموم همااز لفظ رسول خوانده استمچون بر دل من نشسته دودیچون زود چو گرد برنجستم حدیث« مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ. » « هر کس غمهایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غمهای دنیوی او را از میان می برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد. خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غمها خدا از وی بریدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3434آنکه مردن پیش چشمش تهلکهستامر لاتلقوا بگیرد او به دستآن کسی که مرگ جسمانی را هلاکت مطلق و نیستی کامل حساب میکند آیه لاتلقوا را دستاویز خود میسازدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۹۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #195«وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»«در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.»وآنکه مردن پیش او شد فتح بابسارعوا آید مر او را در خطابو اما کسی که مرگ جسمانی در نظرش باعث گشوده شدن در معرفت است مشمول خطاب بشتابید استقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۳۳Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #133«وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ.»«بر يكديگر پيشى گيريد براى آمرزش پروردگار خويش و رسيدن به آن بهشت كه پهنايش به قدر همه آسمانها و زمين است و براى پرهيزگاران مهيا شده است.»الحذر ای مرگبینان بارعواالعجل ای حشربینان سارعواای کسانی که مرگ جسمانی را نیستی کامل و هلاکت شامل به شمار میآوریددر رسیدن به مرگ و نابودی خویش بر یکدیگر برتری بجوییدای کسانی که رستاخیز را دیدهاید عجله کنید شتاب کنیدالصلا ای لطفبینان افرحواالبلا ای قهربینان اترحوا ضیافت در پیش است ای کسانی که مرگ جسمانی را لطف حق میشمرید شادی کنیدبلا در پیش است ای کسانی که مرگ جسمانی را قهر و عذاب میبینید غمگین شویدهر که یوسف دید جان کردش فدیهر که گرگش دید برگشت از هدیمرگ هر یک ای پسر همرنگ اوستپیش دشمن دشمن و بر دوست دوست پیش ترک آیینه را خوشرنگی استپیش زنگی آینه هم زنگی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3441آنکه میترسی ز مرگ اندر فرارآن ز خود ترسانی ای جان هوش دار روی زشت توست نه رخسار مرگجان تو همچون درخت و مرگ برگاز تو رستهست ار نکوی است ار بد استناخوش و خوش هر ضمیرت از خودستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1378برگ بیبرگی تو را چون برگ شد جان باقی یافتی و مرگ شدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3444گر به خاری خستهیی خود کشتهایور حریر و قز دری خود رشتهای دان که نبود فعل همرنگ جزاهیچ خدمت نیست همرنگ عطا مزد مزدوران نمیماند به کارکان عرض وین جوهر است و پایدارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3447آنهمه سختی و زور است و عرقوین همه سیم است و زر است و طبقمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی بترس آمن مباش زآنکه تخم است و برویاند خداش مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427جرم بر خود نه که تو خود کاشتیبا جزا و عدل حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعل تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1165عشق چون وافیست وافی میخرددر حریف بیوفا میننگردچون درختست آدمی و بیخ عهدبیخ را تیمار میباید به جهدعهد فاسد بیخ پوسیده بودوز ثمار و لطف ببریده بودشاخ و برگ نخل گر چه سبز بودبا فساد بیخ سبزی نیست سودور ندارد برگ سبز و بیخ هستعاقبت بیرون کند صد برگ دستتو مشو غره به علمش عهد جوعلم چون قشرست و عهدش مغز اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3142پادشاهی که به پیش تخت اوفرق نبود از امین و ظلمجوآنکه میلرزد ز بیم رد اووآنکه طعنه میزند در جد اوفرق نبود هر دو یک باشد برششاه نبود خاک تیره بر سرشذرهیی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3138بلک معنی آن بود جف القلمنیست یکسان پیش من عدل و ستم حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3480 خشم تو تخم سعیر دوزخ استهین بکش این دوزخت را کین فخ است کشتن این نار نبود جز به نورنورک اطفا نارنا نحنالشکور دوزخ با طبقات هفتگانهاش خطاب به مومن گویند نور ایمان تو آتش ما را خاموش کرد ما از تو سپاسگزاریممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1333اندک اندک آب بر آتش بزنتا شود نار تو نور ای بوالحزنتو بزن یا ربنا آب طهورتا شود این نار عالم جمله نورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3482گر تو بینوری کنی حلمی به دستآتشت زندهست و در خاکستراستآن تکلف باشد و روپوش هیننار را نکشد به غیر نور دین تا نبینی نور دین ایمن مباشکاتش پنهان شود یک روز فاشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3485 نور آبی دان و هم در آب چفسچونکه داری آب از آتش مترس آب آتش را کشد کاتش به خومیبسوزد نسل و فرزندان او سوی آن مرغابیان رو روز چندتا تو را در آب حیوانی کشندمرغ خاکی مرغ آبی همتناندلیک ضدانند آب و روغناند هر یکی مر اصل خود را بندهانداحتیاطی کن به هم مانندهاند همچنانکه وسوسه و وحی الستهر دو معقولاند لیکن فرق هستحدیث«اِنَّ لِلشَّيْطانِ لَـمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَکِ لَـمَّةٌ. فَاَمّاٰ لَـمَّةُ الشَّيْطاٰنِ فَاِيعاٰدٌ بِالشَّرِّ و تَكذيبٌ بِالْخَيْرِ. وَ اَمّا لَـمَّةُ الْـمَلَکِ فَاِيعاٰدٌ بِالْخَيْر و تَصْديقٌ بِالْحَقِّ. فَمَنْ وَجَدَ ذٰلِکَ، فَلْيَعْلَمْ اَنَّهُ مِنَ اللهِ فَليَحْمَدِ اللهَ وَمَنْ وَجَدَالْاُخْرىٰ فَلْيَتَعَوَّذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ.»آدمی هم از سوی شیطان مورد القا قرار میگیرد و هم از سوی فرشته. امّا القای شیطان عبارت است از وعده دادن به بدی و تکذیب حق. و القای فرشته عبارت است از وعده به نیکی و تصدیق حق. پس هر که القای فرشتگی یافت باید خدا را حمد گوید و هر که القای شیطانی یافت باید از شرّ شیطان به خدا پناه ببرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3491هر دو دلالان بازار ضمیررختها را میستایند ای امیر گر تو صراف دلی فکرت شناسفرق کن سر دو فکر چون نخاسور ندانی این دو فکرت از گمانلاخلابه گوی و مشتاب و مرانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3496گفت در بیعی که ترسی از غرارشرط کن سه روز خود را اختیارکه تانی هست از رحمان یقین هست تعجیلت ز شیطان لعینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردیاو گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیمو او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی خبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656گفت پیغمبر که اصحابی نجومرهروان را شمع و شیطان را رجومحدیث«اَصْحابی کَالنُّجومِ فَبِاَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمْ اِهْدَیْتُمْ.»«اصحابِ من مانندِ اخترانی هستند که به دنبالِ هرکدامشان بروید راهِ راست را خواهید یافت.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1490در گنه او از ادب پنهانش کردزان گنه بر خود زدن او بر بخوردبعد توبه گفتش ای آدم نه منآفریدم در تو آن جرم و محننه که تقدیر و قضای من بد آنچون به وقت عذر کردی آن نهانگفت ترسیدم ادب نگذاشتمگفت هم من پاس آنت داشتمهر که آرد حرمت او حرمت بردهر که آرد قند لوزینه بردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش کند نهان تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده راآن مه تابنده فرخنده رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsبهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تایک دو سخن به نایبی بردهم از زبان تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1867هر زمان که قصد خواندن باشدتیا ز مصحفها قرائت بایدتمن در آن دم وادهم چشم تو راتا فرو خوانی معظم جوهرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsباز بدید چشم ما آنچه ندید چشم کسباز رسید پیر ما بیخود و سرگران تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هرچه گویی ای دم هستی از آنپرده دیگر بر او بستی بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1770, Divan e Shamsصورت من ناید در چشم سرزآنکه از این سر نیم و زآن سرممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم و امتحان تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب الـمنونمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمگریز ای برادر تو ز شعلههای آذرز برای امتحان را چه شود اگر درآییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2906, Divan e Shamsپیش آتش رو تو از نقصان مترسچونکه از آتش چنین کامل شدیعشرت دیوانگان را دیدهایننگ بادت باز چون عاقل شدیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستان تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590گر گریزی بر امید راحتیزآن طرف هم پیشت آید آفتیهیچ کنجی بیدد و بیدام نیستجز به خلوتگاه حق آرام نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsزاهد کشوری بدم صاحب منبری بدمکرد قضا دل مرا عاشق و کفزنان تومولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #940, Divan e Shamsربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرودبسی بکردم لاحول و توبه دل نشنودغزلسرا شدم از دست عشق و دست زنانبسوخت عشق تو ناموس و شرم و هرچم بودمولوی، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #954, Divan e Shamsزاهد بودم ترانه گویم کردیسرفتنه بزم و بادهجویم کردیسجادهنشین با وقارم دیدیبازیچه کودکان کویم کردیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsشیر سیاه عشق تو میکند استخوان مننی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظفر پیغام دادپیش او یک شد مراد و بیمرادهر که پایندان وی شد وصل یاراو چه ترسد از شکست و کارزارچون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوت اسپ و پیل هستش ترهاتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همیخواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنتالـماوى و دیدار خداحدیث« وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار صدر توست راهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دینکاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #306عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز گفت عاشق امتحان کردم مگیرتا ببینم تو حریفی یا ستیر من همیدانستمت بیامتحانلیک کی باشد خبر همچون عیان آفتابی نام تو مشهور و فاشچه زیان است ار بکردم ابتلاشتو منی من خویشتن را امتحانمیکنم هر روز در سود و زیان انبیا را امتحان کرده عداتتا شده ظاهر از ایشان معجزاتامتحان چشم خود کردم به نورای که چشم بد ز چشمان تو دوراین جهان همچون خراب است و تو گنجگر تفحص کردم از گنجت مرنج زآن چنین بیخردگی کردم گزافتا زنم با دشمنان هر بار لاف تا زبانم چون تو را نامی نهدچشم ازین دیده گواهیها دهدگر شدم در راه حرمت راهزنآمدم ای مه به شمشیر و کفن جز به دست خود مبرم پا و سرکه ازین دستم نه از دست دگر از جدایی باز میرانی سخنهر چه خواهی کن ولیکن این مکندر سخنآباد این دم راه شدگفت امکان نیست چون بیگاه شدپوستها گفتیم و مغز آمد دفینگر بمانیم این نماند همچنینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدندر جوابش بر گشاد آن یار لبکز سوی ما روز سوی توست شب حیلههای تیره اندر داوریپیش بینایان چرا میآوری هر چه در دل داری از مکر و رموزپیش ما رسواست و پیدا همچو روزگر بپوشیمش ز بندهپروریتو چرا بیرویی از حد میبری از پدر آموز کادم در گناهخوش فرود آمد به سوی پایگاهچون بدید آن عالمالاسرار رابر دو پا استاد استغفار راهمینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کردروی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد بر سر خاکستر انده نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نجست ربنا انا ظلمنا گفت و بسچونکه جانداران بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیمزیرا او در پیش و پس خود فرشتگان مراقب را مشاهده کردقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»دید جانداران پنهان همچو جاندورباش هر یکی تا آسمان که هلا پیش سلیمان مور باشتا بنشکافد تو را این دورباش جز مقام راستی یک دم مایستهیچ لالا مرد را چون چشم نیستحتی برای لحظهای هم که شده در جایی غیر از مقام صدق و راستی توقف مکنزیرا هیچ محافظ و نگهدارندهای برای انسان مانند چشم نیست