Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #955

03.29.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۵۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۲۸ مارس ۲۰۲۳ - ۹ فروردینبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsای دل به غمش دِه جان، یعنی بنمی‌ارزدبی‌سر شو و بی‌سامان، یعنی بنمی‌ارزدچون لعلِ لبش دیدی، یک بوسه بدزدیدیبرخیز ز لعل و کان، یعنی بنمی‌ارزددر عشقِ چنان چوگان می‌باش به سر گردانچون گوی درین میدان، یعنی بنمی‌ارزدبی‌پا شد و بی‌سر شد، تا مرد قَلَندَر(۱) شدشاباش(۲) زهی ارزان، یعنی بنمی‌ارزدچون آتشِ نو کردی، عقلم به گرو کردیخاکِ توام ای سلطان، یعنی بنمی‌ارزدبر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم منآن عید بدین قربان، یعنی بنمی‌ارزدچون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزدتا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادمچون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزد(۱) قَلَندَر: صوفی، انسان زنده به حضور، آزاد، رند(۲) شاباش: شاد باشید-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsای دل به غمش دِه جان، یعنی بنمی‌ارزدبی‌سر شو و بی‌سامان، یعنی بنمی‌ارزدچون لعلِ لبش دیدی، یک بوسه بدزدیدیبرخیز ز لعل و کان، یعنی بنمی‌ارزددر عشقِ چنان چوگان می‌باش به سر گردانچون گوی درین میدان، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»« اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1438ای دهندهٔ عقل‌ها، فریاد رَستا نخواهی تو نخواهد هیچ کسهم طلب از توست و هم آن نیکوییما که‌ایم؟ اوّل تویی، آخر توییهم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باشما همه لاشیم(۳) با چندین تراش(۳) لاش: هیچ چیز-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۴) بود(۴) تفتیق: شکافتن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۵)(۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۶) و رِمّ(۷)(منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)جمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجَوجَوی(۸)، چون جمع گردی ز اِشتباهپس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه(۶) طِمّ: دریا و آب فراوان(۷) رِمّ: زمین و خاک(۸) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۹)از غمِ هر مشتری هین برتر آ«کسی که فرموده است: «خداوند می‌خرد»، مشتری ماست.بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو استهین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بَد است(۹) اِشترى: خريد-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجانِ جانهایی تو، جان را برشکنکس تویی، دیگر کسان را برشکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #150, Divan e Shamsدردِ شمس‌الدین بود سرمایهٔ درمان مابی سر و سامانیِ عشقش بُوَد سامان مامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746امتحان بر امتحان است ای پدرهین، به کمتر امتحان، خود را مَخَرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360بنده را کی زَهره باشد کز فُضول(۱۰)امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟آن، خدا را می‌رسد کو امتحانپیش آرَد هر دَمی با بندگانتا به ما، ما را نماید آشکارکه چه داریم از عقیده در سِرار(۱۱)(۱۰) فُضول: فضولی و گستاخی(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430هرکه او بی‌سَر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود  کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشۀ او خَستنِ(۱۲) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد(۱۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #612تو مکانی، اصلِ تو در لامکاناین دکان بربند و بگشا آن دکان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shamsشیرین چو شکَر تو باش شاکرشاکِر هر دم شِکَر سِتانَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقیِ باقی‌ست خوش و عاشقانخاکِ سیه بر سرِ این باقیانزهر از آن دستِ کریمش بنوشتا که شوی مِهتَرِ(۱۳) حلواییانعشق چو مغز است جهان همچو پوستعشق چو حلوا و جهان چون تیان(۱۴)حلقِ من از لذّتِ حلوا بسوختتا نکنم حِلیهٔ(۱۵) حلوا بیان(۱۳) مِهتَر: بزرگ‌تر(۱۴) تیان: دیگِ سرگشادهٔ بزرگ(۱۵) حِلیه: زینت، مشخصاتِ ظاهر، وصف-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجانِ جانهایی تو، جان را برشکنکس تویی، دیگر کسان را برشکنگوهرِ باقی، درآ در دیده‌هاسنگ بستان، باقیان را برشکنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟   کاحمقان را این همه رغبت شگُفت‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۱۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمی‌دویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1555پای را بَربست و گفتا: گُو شَوَمدر خَمِ چوگانْش(۱۸)، غلطان می‌روم(۱۸) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گُویِ مخصوصی را می‌زنند.-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558گُوی شو، می‌گَرد بر پهلویِ صدقغَلْط غَلطان در خَمِ چوگانِ عشقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shamsگویِ منی و می‌دوی در چوگانِ حکمِ مندر پیِ تو همی ‌دَوَم، گرچه که می‌دوانَمتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009عشق چون دَعوی، جَفا دیدن گُواهچون گُواهت نیست، شد دَعوی تَباهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsدر حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد(۱۹)کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای(۱۹) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1802, Divan e Shamsغلبیرم(۲۰) اندر دستِ او، در دست می‌گرداندمغلبیر کردن کارِ او، غلبیر بودن کار من(۲۰) غَلبیر: غربال، الک-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shamsچون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجهمن تا گره دارم، یقین می‌کوبی و می‌ساییَممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۱)(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۲)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۳)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۳) حَدید: آهن-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت داده‌ایمشرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۲۴) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمی‌دویم اندر مکان و لامَکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۵) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۶) و سَنی(۲۷)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۲۸) و در چَهی ای قَلتَبان(۲۹)دست وادار از سِبالِ(۳۰) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۲۸) گَو: گودال(۲۹) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۳۰) سِبال: سبیل-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب‌ها تا به روزبا چنین اِستاره‌های دیوسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفت‌اندازِ(۳۱) قلعهٔ آسمان(۳۱) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبی‌پا شد و بی‌سر شد، تا مرد قَلَندَر شدشاباش زهی ارزان، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #189, Divan e Shamsچوگانِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدیاز پا و سر بُریدی، بی‌پا و سر به رقص آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2622اللَّه اللَّه زود بفروش و بخَرقطره‌ای دِه، بحرِ پُرگوهر ببرحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۷Poem (Qazal) #177, Divan e Hafezهزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو این جاستنه هر که سر بتراشد قلندری داندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۶Poem (Qazal) #66, Divan e Hafezقلندرانِ حقیقت به نیم‌ جو نخرندقبایِ اطلس آن کس که از هنر عاریستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2623اللَّه اللَّه هیچ تأخیری مکُن که ز بَحرِ لطف آمد این سخُنلطف، اندر لطفِ این گُم می‌شود کاسْفَلی(۳۲) بر چرخِ هفتم می‌شود(۳۲) اَسْفَل: پست و فرومایه-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون آتشِ نو کردی، عقلم به گرو کردیخاکِ توام ای سلطان، یعنی بنمی‌ارزدحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Poem (Qazal) #178, Divan e Hafezصوفیان واستدند از گروِ می همه رَختدلقِ ما بود که در خانه خمّار(۳۳) بمانْد(۳۳) خَمّار: مِی‌فروش-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۳۴) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم منآن عید بدین قربان، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که الله‌ام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … . »«… آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است… .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #820هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعث(۳۵)بعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحث(۳۵) بعث: رستاخیز، قیامت-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2143معنیِ تکبیر این است ای امامکای خدا پیشِ تو ما قربان شدیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2328زین خِرَد جاهل همی باید شدندست در دیوانگی باید زدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقیِ باقی‌ست خوش و عاشقانخاکِ سیه بر سرِ این باقیانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsعاشقی بر من، پریشانت کنمکم عمارت کن، که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنمتو بر آنکه خلق را حیران کنیمن بر آنکه مست و حیرانت کنمور تو افلاطون و لقمانی(۳۶) به علممن به یک دیدار نادانت کنم(۳۶) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشته‌اند.-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #560عُقده(۳۷) را بگشاده گیر ای مُنتهیعقده‌یی سخت‌ست بر کیسهٔ تهی(۳۷) عُقده: گِره-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsتا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادمچون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsگر کُهِ قافی، تو را چون آسیاآرَم اندر چرخ و گردانت کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2219, Divan e Shamsمن غلامِ قمرم غیرِ قمر هیچ مگوپیشِ من جز سخنِ شمع و شِکَر هیچ مگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَد-------------------------مجموع لغات:(۱) قَلَندَر: صوفی، انسان زنده به حضور، آزاد، رند(۲) شاباش: شاد باشید(۳) لاش: هیچ چیز(۴) تفتیق: شکافتن(۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی(۶) طِمّ: دریا و آب فراوان(۷) رِمّ: زمین و خاک(۸) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه(۹) اِشترى: خريد(۱۰) فُضول: فضولی و گستاخی(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان(۱۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۱۳) مِهتَر: بزرگ‌تر(۱۴) تیان: دیگِ سرگشادهٔ بزرگ(۱۵) حِلیه: زینت، مشخصاتِ ظاهر، وصف(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۱۸) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گُویِ مخصوصی را می‌زنند.(۱۹) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن(۲۰) غَلبیر: غربال، الک(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۳) حَدید: آهن(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۲۸) گَو: گودال(۲۹) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۳۰) سِبال: سبیل(۳۱) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.(۳۲) اَسْفَل: پست و فرومایه(۳۳) خَمّار: مِی‌فروش(۳۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۳۵) بعث: رستاخیز، قیامت(۳۶) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشته‌اند.(۳۷) عُقده: گِره---------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsای دل به غمش ده جان یعنی بنمی‌ارزدبی‌سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی‌ارزدچون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدیبرخیز ز لعل و کان یعنی بنمی‌ارزددر عشق چنان چوگان می‌باش به سر گردانچون گوی درین میدان یعنی بنمی‌ارزدبی‌پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شدشاباش زهی ارزان یعنی بنمی‌ارزدچون آتش نو کردی عقلم به گرو کردیخاک توام ای سلطان یعنی بنمی‌ارزدبر عشق گذشتم من قربان تو گشتم منآن عید بدین قربان یعنی بنمی‌ارزدچون مردم دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران یعنی بنمی‌ارزدتا دل به قمر دادم از گردش او شادمچون چرخ شدم گردان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsای دل به غمش ده جان یعنی بنمی‌ارزدبی‌سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی‌ارزدچون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدیبرخیز ز لعل و کان یعنی بنمی‌ارزددر عشق چنان چوگان می‌باش به سر گردانچون گوی درین میدان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویمقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»« اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1438ای دهنده عقل‌ها فریاد رستا نخواهی تو نخواهد هیچ کسهم طلب از توست و هم آن نیکوییما که‌ایم اول تویی آخر توییهم بگو تو هم تو بشنو هم تو باشما همه لاشیم با چندین تراشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رممنظور از طم و رم در اینجا آرزوهای دنیوی استجمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجوجوی چون جمع گردی ز اشتباهپس توان زد بر تو سکه پادشاهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتری ماست الله‌اشتریاز غم هر مشتری هین برتر آکسی که فرموده است خداوند می‌خرد مشتری ماستبهوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیاقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو استهین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجان جانهایی تو جان را برشکنکس تویی دیگر کسان را برشکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #150, Divan e Shamsدرد شمس‌الدین بود سرمایه درمان مابی سر و سامانی عشقش بود سامان مامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746امتحان بر امتحان است ای پدرهین به کمتر امتحان خود را مخرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360بنده را کی زهره باشد کز فضولامتحان حق کند ای گیج گولآن خدا را می‌رسد کو امتحانپیش آرد هر دمی با بندگانتا به ما ما را نماید آشکارکه چه داریم از عقیده در سرارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430هرکه او بی‌سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بود  کژرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشه او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #612تو مکانی اصل تو در لامکاناین دکان بربند و بگشا آن دکان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shamsشیرین چو شکر تو باش شاکرشاکر هر دم شکر ستاندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزان‌ست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقی باقی‌ست خوش و عاشقانخاک سیه بر سر این باقیانزهر از آن دست کریمش بنوشتا که شوی مهتر حلواییانعشق چو مغز است جهان همچو پوستعشق چو حلوا و جهان چون تیانحلق من از لذت حلوا بسوختتا نکنم حلیه حلوا بیانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجان جانهایی تو جان را برشکنکس تویی دیگر کسان را برشکنگوهر باقی درآ در دیده‌هاسنگ بستان باقیان را برشکنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت   کاحمقان را این همه رغبت شگفت‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمی‌دویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1555پای را بربست و گفتا گو شومدر خم چوگانش غلطان می‌روممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدقغلط غلطان در خم چوگان عشقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shamsگوی منی و می‌دوی در چوگان حکم مندر پی تو همی ‌دوم گرچه که می‌دوانمتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009عشق چون دعوی جفا دیدن گواهچون گواهت نیست شد دعوی تباهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsدر حرکت باش از آنک آب روان نفسردکز حرکت یافت عشق سر سراندازی‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1802, Divan e Shamsغلبیرم اندر دست او در دست می‌گرداندمغلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shamsچون آب باش و بی‌گره از زخم دندان‌ها بجهمن تا گره دارم یقین می‌کوبی و می‌ساییممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت داده‌ایمشرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمی‌دویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب‌ها تا به روزبا چنین استاره‌های دیوسوزهر یکی در دفع دیو بدگمانهست نفت‌انداز قلعه آسمانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبی‌پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شدشاباش زهی ارزان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #189, Divan e Shamsچوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدیاز پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2622الله الله زود بفروش و بخرقطره‌ای ده بحر پرگوهر ببرحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۷Poem (Qazal) #177, Divan e Hafezهزار نکته باریک‌تر ز مو این جاستنه هر که سر بتراشد قلندری داندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۶Poem (Qazal) #66, Divan e Hafezقلندران حقیقت به نیم‌ جو نخرندقبای اطلس آن کس که از هنر عاریستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2623الله الله هیچ تأخیری مکن که ز بحر لطف آمد این سخنلطف اندر لطف این گم می‌شود کاسفلی بر چرخ هفتم می‌شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزان‌ست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییان نیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون آتش نو کردی عقلم به گرو کردیخاک توام ای سلطان یعنی بنمی‌ارزدحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۷۸Poem (Qazal) #178, Divan e Hafezصوفیان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود که در خانه خمار بماندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبر عشق گذشتم من قربان تو گشتم منآن عید بدین قربان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که الله‌ام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … . »«… آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است… .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #820هی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2143معنی تکبیر این است ای امامکای خدا پیش تو ما قربان شدیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون مردم دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران یعنی بنمی‌ارزدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2328زین خرد جاهل همی باید شدندست در دیوانگی باید زدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقی باقی‌ست خوش و عاشقانخاک سیه بر سر این باقیانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsعاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنمتو بر آنکه خلق را حیران کنیمن بر آنکه مست و حیرانت کنمور تو افلاطون و لقمانی به علممن به یک دیدار نادانت کنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #560عقده را بگشاده گیر ای منتهیعقده‌یی سخت‌ست بر کیسه تهیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsتا دل به قمر دادم از گردش او شادمچون چرخ شدم گردان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsگر که قافی تو را چون آسیاآرم اندر چرخ و گردانت کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2219, Divan e Shamsمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخ وجود من ازین گردش فرو ماندبگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداند

More episodes from Ganj e Hozour Programs