Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #957

04.13.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۵۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۱۱ آوریل ۲۰۲۳ - ۲۳ فروردینبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۷ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازوروی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازوبا تُرُشان لاغ(۱) کنی، خنده زنی، جنگ شودخنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازوشهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفییک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازوبا تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرمرویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازوصد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنشرقص‌کنان، دست‌زنان، بر سرِ هر طارَم(۲) ازوطوطیِ قند و شِکَرم، غیرِ شِکَر می‌نخورمهر چه به عالَم تُرُشی، دورم و بیزارم ازوگر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مراسُکسُک(۳) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازوهر که درین ره نرود، درّه و دوله‌ست(۴) رهشمن که درین شاه‌رهم، بر رهِ هموارم ازومسجدِ اَقصاست(۵) دلم، جنّتِ مأواست دلم*حور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازوهر که حَقَش خنده دهد، از دهنش خنده جهدتو اگر انکاری ازو، من همه اقرارم ازوقسمتِ گل خنده بُوَد، گریه ندارد، چه کند؟سوسن و گل می‌شکفد در دلِ هشیارم ازوصبر همی‌گفت که: من مژده‌دهِ وصلم ازوشُکر همی‌گفت که: من صاحبِ انبارم ازوعقل همی‌گفت که: من زاهد و بیمارم ازوعشق همی‌گفت که: من ساحر و طرّارم(۶) ازوروح همی‌گفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازوگنج همی‌گفت که: من در بنِ دیوارم(۷) ازوجهل همی‌گفت که: من بی‌خبرم، بیخود ازوعلم همی‌گفت که: من مِهتَرِ(۸) بازارم ازوزهد همی‌گفت که: من واقفِ اسرارم ازوفقر همی‌گفت که: من بی‌دل و دستارم ازواز سویِ تبریز اگر شمسِ حقم باز رسدشرح شود، کشف شود جملهٔ گفتارم ازو* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵Quran, An-Najm(#53), Line #15«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»(۱) لاغ: شوخی(۲) طارَم: خیمه، سراپرده(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.(۴) دوله‌: پست و بلند، ناهموار(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیت‌الـمقدس(۶) طرّار: دزد(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازوروی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازوبا تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شودخنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازوشهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفییک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353مُرتَضیٰ را گفت روزی یک عَنود(۹)کو ز تعظیمِ خدا آگه نبودبر سرِ بامی و قصری بس بلندحفظِ حق را واقفی ای هوشمند؟گفت: آری او حفیظ است و غنیهستیِ ما را ز طفلی و مَنیگفت: خود را اندر افکن هین ز باماعتمادی کن به حفظِ حق تمامتا یقین گردد مرا ایقانِ(۱۰) توو اعتقادِ خوبِ با بُرهانِ توپس امیرش گفت: خاُمش کن، بروتا نگردد جانْت زین جُرأت گِروکی رسد مر بنده را که با خداآزمایش پیش آرد ز ابتلا؟(۹) عَنود: ستیزه‌گر، مُعاند(۱۰) ایقان: اعتماد، باور، یقین----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380امتحان همچون تصرّف(۱۱) دان در اوتو تصرف بر چنان شاهی مَجُوچه تصرّف کرد خواهد نقش‌هابر چنان نقّاش، بهرِ ابتلا؟(۱۱) تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۱۲) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۱۲) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۱۳)پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن استزآنکه دلْشان بر سَرایر(۱۴)، فاطِن(۱۵) است‏تو به عکسی پیشِ کوران بهرِ جاهبا حضور آیی نشینی پایگاه‏ پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادبنارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۱۶)‏چون نداری فِطْنَت(۱۷) و، نورِ هُدیٰبهرِ کُوران، روی را می‏زن جَلاپیشِ بینایان، حَدَث(۱۸) در روی مالناز می‏کُن با چنین گَندیده حال(۱۳) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۱۴) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره(۱۵) فاطِن: دانا و زیرک(۱۶) حَطَب‏: هیزم(۱۷) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی(۱۸) حَدَث: مدفوع، ادرار----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320 در جوابش بر گُشاد آن یار، لبکز سویِ ما روز، سویِ توست شب حیله‌هایِ تیره اندر داوریپیشِ بینایان چرا می‌آوری؟ هر چه در دل داری از مکر و رُموزپیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روزگر بپوشیمش ز بَنده‌پَروَریتو چرا بی‌رُویی از حد می‌بَری؟ از پدر آموز، کآدم در گناهخوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۱۹)چون بدید آن عالِمُ‎الْاَسرار رابَر دو پا اِستاد استغفار راهمینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.(۱۹) پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071پیشِ بینایان خبر گفتن خطاستکآن دلیلِ غفلت و نقصان ماستپیشِ بینا، شد خموشی نفعِ توبهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُواگر بفرماید بگو، بر گُوی خَوشلیک اندک گُو، دراز اندر مَکَشور بفرماید که اندر کَش درازهمچنین شَرمین(۲۰) بگو، با امر ساز(۲۱)(۲۰) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۱) با امر ساز: از دستور اطاعت کن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گوییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsبیند مرّیخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کند در میانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و، تو بی‌‏خَبَردر سَلاسِل(۲۲) مانده‌‏ای پا تا به سَرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباه(۲۲) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادی‌ستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشمِ او مانده‌ست در جویِ روانبی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نَهَد دل بر سبب‌های جهان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۲۳)(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324از پدر آموز، کآدم در گناهخوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۲۴) چون بدید آن عالِمُ‎الْاَسرار رابَر دو پا اِستاد استغفار راهمینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نَجَست رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بسچونکه جانداران(۲۵) بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»دید، جاندارانِ پنهان همچو جاندُورباشِ(۲۶) هر یکی تا آسمان که هِلا پیشِ سلیمان، مور باشتا بنشْکافَد تو را این دورباش(۲۴) پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران(۲۵) جاندار: سلاح‌دار، محافظ، نگهبان(۲۶) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان می‌برده‌اند تا مردم بدانند که پادشاه می‌آید و خود را به کنار کشند.----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465لحظه‌‌ای ماهم کند، یک دَم سیاهخود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟‌‌پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْ‌فَکانمی‌‌دویم اندر مکان و لامکان‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۲۷) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم‌ اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیب‌وَشدر دلت ضَیف‌ست، او را دار خَوش(۲۷) ضَیف: مهمان----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سعدچشمِ او مانده‌ست در جُویِ روانبی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرْکبِ همّت سویِ اسباب رانداز مُسبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عیانکی نهد دل بر سبب‌های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ایدر سبب، از جهل بر چفسیده‌‌ای(۲۸)با سبب‌ها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنیربَّنا و ربَّناها می‌کُنیربّ می‌گوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۲۹) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۳۰)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۱)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۲۸) چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای(۲۹) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۳۰) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۳۱) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.---------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1551این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار صنعش را سزاستدیده‌‌ای باید، سبب‌سوراخ‌کُن(۳۲)تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُنتا مسبِّب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اَکساب(۳۳) و دکاناز مسبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدر(۳۲) سبب‌سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب(۳۳) اَکساب: کسب‌ها----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413بر قضا کم نِه بهانه، ای جوانجُرمِ خود را چون نهی بر دیگران؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #469چون قضا بیرون کُند از چرخ، سَرعاقلان گردند، جمله کور و کرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببینجنبش از خود بین و، از سایه مَبینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بینآنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جُنبد، بدانبادجُنبانی‌ست اینجا بادرانمرْوَحَهٔ(۳۴) تصریفِ صُنعِ ایزدشزد برین باد و، همی جُنبانَدش(۳۴) مِرْوَحَه: بادبزن----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیشِ بینا، شد خموشی نفعِ توبهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsباد را یا رَب نمودی، مِروَحِه پنهان مدارمِروَحِه دیدن چراغِ سینهٔ پاکان شدههر که بیند او سبب، باشد یقین صورت‌پرستوآنکه بیند او مسبّب، نورِ معنی‌دان شدهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #233حارسی دارم که مُلکش می‌سزدداند او بادی که آن بر من وزدسَرد بود آن باد یا گرم، آن علیمنیست غافل، نیست غایب، ای سَقیم(۳۵)(۳۵) سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیم؟گر ز خوش‌‌چشمان، کَرَشم(۳۶) آموختیمهست بر اسباب، اسبابی دگردر سبب منگر، در آن افگن نظرانبیا در قطعِ اسباب آمدندمعجزاتِ خویش بر کیوان زدند(۳۶) کَرَشم: ناز و کرشمه----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌بندِ خلق، جز اسباب نیستهرکه لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۷)(۳۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۸)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۳۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۹)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۹) حَدید: آهن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت داده‌ایمشرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۴۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل(۴۰) نَفَخْتُ: دمیدم----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمی‌دویم اندر مکان و لامَکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۱) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۴۱) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۲) و سَنی(۴۳)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۴۴) و در چَهی ای قَلتَبان(۴۵)دست وادار از سِبالِ(۴۶) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۴۴) گَو: گودال(۴۵) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۴۶) سِبال: سبیل----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب‌ها تا به روزبا چنین اِستاره‌های دیوسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفت‌اندازِ(۴۷) قلعهٔ آسمان(۴۷) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازوروی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازوبا تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شودخنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازوشهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفییک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۴۸)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۴۹)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۵۰)؟عاشقِ صُنعِ(۵۱) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۵۲) او کافر بُوَد(۴۸) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۴۹) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۵۰) گبر: کافر(۵۱) صُنع: آفرینش(۵۲) مصنوع: آفریده، مخلوق----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shamsالا ای قادرِ قاهر، ز تن پنهان به دل ظاهرزهی پیدایِ پنهانم، تو را خانه کجا باشد؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هَماره روی معشوقه نِگَراین به‌ دستِ توست، بِشنو ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsبا تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرمرویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1395, Divan e Shamsمُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنمریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۵۳) غم را بِکَنَم(۵۳) سِبلَت: سبیل----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شوددر شِکَر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییاننیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنشرقص کنان، دست زنان، بر سرِ هر طارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shamsبلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنندجغد و بوم و جُعلی(۵۴)، گر ز چمن بگریزی(۵۴) جُعل: سرگین‌گردانک----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsتا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادمچون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsگر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مراسُکسُک(۵۵) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازو(۵۵) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #229, Divan e Shamsشراب داد خدا مر مرا تو را سرکا(۵۶)چو قسمت است، چه جنگ است مر مرا و تو را؟(۵۶) سرکا: سرکه----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4013گر بزد مر اسب را آن کینه‌‌کَش(۵۷)آن نزد بر اسب، زد بر سُکْسُکش(۵۸)تا ز سُکْسُک وارَهَد خوش‌پی(۵۹) شودشیره را زندان کنی تا مِی شود(۵۷) کینه‌کَش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده(۵۸) سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکان‌های شدید شود، اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار(۵۹) خوش‌پی: خوش‌رفتار و راهوار، خوش‌خو----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4461چون قضایش حبلِ(۶۰) تدبیرت سُکُست(۶۱)چون نشد بر تو قضایِ آن درست؟(۶۰) حبل: ریسمان(۶۱) سُکُستن: شکستن، پاره کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsمسجدِ اَقصاست دلم، جنّتِ مأواست دلمحور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsقماشی کآنِ تو نَبوَد برون انداز از خانهدرونِ مسجدِ اَقصیٰ سگِ مُرده چرا باشد؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانه‌ام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434طَهِّرا بَیْتی(۶۲) بیان پاکی ‌استگنج نور است، ار طلسمش خاکی است خانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است. قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»(۶۲) طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که: من مژده‌دهِ وصلم ازوشُکر همی‌گفت که: من صاحبِ انبارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3101, Divan e Shamsچگونه خنده بپوشم؟ انارِ خندانمنبات و قند نتاند نمود سُمّاقی(۶۳)(۶۳) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمعِ رویِ تو نتان(۶۴) دیدن مرین دو راه را(۶۴) نَتان: نتوان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsعقل همی‌گفت که: من زاهد و بیمارم ازوعشق همی‌گفت که: من ساحر و طرّارم ازومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبيا گفتند: در دل علّتی‌ستکه از آن در حق شناسی آفتی‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsتو مردِ نیک ساده‌ای، زر را به دزدان داده‌ایخواهی بدانی دزد را، طرّار(۶۵) شو، طرّار شو(۶۵) طرّار: دزد----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4075اندر آن عالَم که هست این سِحرهاساحران هستند جادویی‌گشااندر آن صحرا که رُست این زَهرِ ترنیز روییده‌ست تِریاق(۶۶) ای پسرگویدت تریاق: از من جُو سپَرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفتِ او، سحرَست و ویرانیِ توگفتِ من، سِحرَست و دفعِ سِحرِ او(۶۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار می‌رفته است، پادزهر.----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی، زودتر کشفت شودمرغِ صبر از جمله پرّان‌تر بُوَدور بپرسی دیرتر حاصل شودسهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان: صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافعِ هر جا غَمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخِرِ وَالْعَصْر را آگَه بخوانصد هزاران کیمیا، حق آفریدکیمیایی همچو صبر، آدم ندیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2908گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَجصبر کن، اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج‌‌اِحتِما(۶۷) کن، اِحتِما ز اندیشه‌‌هافکر، شیر و گور و، دلها بیشه‌‌هااِحتِماها بر دواها سرور استزآنکه خاریدن فزونیِّ گَر استاِحتِما، اصلِ دوا آمد یقیناِحتِما کن قوهٔ جان را ببین(۶۷) احتما: پرهیز----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَدشُکرباره کی سوی نعمت رود؟شُکر، جانِ نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شُکر آرَد تو را تا کوی دوستنعمت آرَد غفلت و شکر اِنتِباهصیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsروح همی‌گفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازوگنج همی‌گفت که: من در بنِ دیوارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیرِ خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مَنْدیش و مَایستکه هزاران خانه از یک نقدِ گنجتوان عمارت کرد، بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عُریان شودلیک آنِ تو نباشد، زآنکه روحمزدِ ویران کردنَسْتَش آن فُتوح(۶۸)چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیسَ لِلْاِنسانِ اِلاّ ما سَعیٰ«آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»(۶۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550پاره‌دُوزی می‌کُنی اندر دکانزیرِ این دکّانِ تو، مدفون دو کانهست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۶۹) را می‌تراش(۶۹) تَک: ته، قعر، عمق----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsزهد همی‌گفت که: من واقفِ اسرارم ازوفقر همی‌گفت که: من بی‌دل و دستارم ازومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906پس سلیمان اَندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد-------------------------مجموع لغات:(۱) لاغ: شوخی(۲) طارَم: خیمه، سراپرده(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.(۴) دوله‌: پست و بلند، ناهموار(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیت‌الـمقدس(۶) طرّار: دزد(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس(۹) عَنود: ستیزه‌گر، مُعاند(۱۰) ایقان: اعتماد، باور، یقین(۱۱) تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن(۱۲) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۱۳) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۱۴) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره(۱۵) فاطِن: دانا و زیرک(۱۶) حَطَب‏: هیزم(۱۷) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی(۱۸) حَدَث: مدفوع، ادرار(۱۹) پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران(۲۰) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۱) با امر ساز: از دستور اطاعت کن(۲۲) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی(۲۴) پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران(۲۵) جاندار: سلاح‌دار، محافظ، نگهبان(۲۶) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان می‌برده‌اند تا مردم بدانند که پادشاه می‌آید و خود را به کنار کشند.(۲۷) ضَیف: مهمان(۲۸) چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای(۲۹) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۳۰) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۳۱) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.(۳۲) سبب‌سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب(۳۳) اَکساب: کسب‌ها(۳۴) مِرْوَحَه: بادبزن(۳۵) سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.(۳۶) کَرَشم: ناز و کرشمه(۳۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۳۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۹) حَدید: آهن(۴۰) نَفَخْتُ: دمیدم(۴۱) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۴۴) گَو: گودال(۴۵) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۴۶) سِبال: سبیل(۴۷) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.(۴۸) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۴۹) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۵۰) گبر: کافر(۵۱) صُنع: آفرینش(۵۲) مصنوع: آفریده، مخلوق(۵۳) سِبلَت: سبیل(۵۴) جُعل: سرگین‌گردانک(۵۵) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.(۵۶) سرکا: سرکه(۵۷) کینه‌کَش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده(۵۸) سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکان‌های شدید شود، اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار(۵۹) خوش‌پی: خوش‌رفتار و راهوار، خوش‌خو(۶۰) حبل: ریسمان(۶۱) سُکُستن: شکستن، پاره کردن(۶۲) طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.(۶۳) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی(۶۴) نَتان: نتوان(۶۵) طرّار: دزد(۶۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار می‌رفته است، پادزهر.(۶۷) احتما: پرهیز(۶۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش(۶۹) تَک: ته، قعر، عمق----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازوروی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازوبا ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شودخنده نهان کردم من اشک همی‌بارم ازوشهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفییک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازوبا ترشانش ترشم با شکرانش شکرمروی من او پشت من او پشت طرب خارم ازوصد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنشرقص‌کنان دست‌زنان بر سر هر طارم ازوطوطی قند و شکرم غیر شکر می‌نخورمهر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم ازوگر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مراسکسک و لنگی تو ازو من خوش و رهوارم ازوهر که درین ره نرود دره و دوله‌ست رهشمن که درین شاه‌رهم بر ره هموارم ازومسجد اقصاست دلم جنت ماواست دلمحور شده نور شده جمله آثارم ازوهر که حقش خنده دهد از دهنش خنده جهدتو اگر انکاری ازو من همه اقرارم ازوقسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کندسوسن و گل می‌شکفد در دل هشیارم ازوصبر همی‌گفت که من مژده‌ ده وصلم ازوشکر همی‌گفت که من صاحب انبارم ازوعقل همی‌گفت که من زاهد و بیمارم ازوعشق همی‌گفت که من ساحر و طرارم ازوروح همی‌گفت که من گنج گهر دارم ازوگنج همی‌گفت که من در بن دیوارم ازوجهل همی‌گفت که من بی‌خبرم بیخود ازوعلم همی‌گفت که من مهتر بازارم ازوزهد همی‌گفت که من واقف اسرارم ازوفقر همی‌گفت که من بی‌دل و دستارم ازواز سوی تبریز اگر شمس حقم باز رسدشرح شود کشف شود جمله گفتارم ازو* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵Quran, An-Najm(#53), Line #15«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازوروی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازوبا ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شودخنده نهان کردم من اشک همی‌بارم ازوشهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفییک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353مرتضی را گفت روزی یک عنودکو ز تعظیم خدا آگه نبودبر سر بامی و قصری بس بلندحفظ حق را واقفی ای هوشمندگفت آری او حفیظ است و غنیهستی ما را ز طفلی و منیگفت خود را اندر افکن هین ز باماعتمادی کن به حفظ حق تمامتا یقین گردد مرا ایقان توو اعتقاد خوب با برهان توپس امیرش گفت خامش کن بروتا نگردد جانت زین جرات گروکی رسد مر بنده را که با خداآزمایش پیش آرد ز ابتلامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380امتحان همچون تصرف دان در اوتو تصرف بر چنان شاهی مجوچه تصرف کرد خواهد نقش‌هابر چنان نقاش بهر ابتلامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی جف القلم کژ آیدتراستی آری سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏پیش اهل تن ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان نهان را ساترستپیش اهل دل ادب بر باطن استزآنکه دلشان بر سرایر فاطن است‏تو به عکسی پیش کوران بهر جاهبا حضور آیی نشینی پایگاه‏ پیش بینایان کنی ترک ادبنار شهوت را از آن گشتی حطبچون نداری فطنت و نور هدیبهر کوران روی را می‏زن جلاپیش بینایان حدث در روی مالناز می‏کن با چنین گندیده حالمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320 در جوابش بر گشاد آن یار لبکز سوی ما روز سوی توست شب حیله‌های تیره اندر داوریپیش بینایان چرا می‌آوری هر چه در دل داری از مکر و رموزپیش ما رسواست و پیدا همچو روزگر بپوشیمش ز بنده‌پروریتو چرا بی‌رویی از حد می‌بری از پدر آموز کادم در گناهخوش فرود آمد به سوی پایگاهچون بدید آن عالم‌الاسرار رابر دو پا استاد استغفار راهمینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071پیش بینایان خبر گفتن خطاستکان دلیل غفلت و نقصان ماستپیش بینا شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب انصتواگر بفرماید بگو بر گوی خوشلیک اندک گو دراز اندر مکشور بفرماید که اندر کش درازهمچنین شرمین بگو با امر سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گوییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsبیند مریخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کند در میانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و تو بی‌‏خبردر سلاسل مانده‌‏ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده راآن مه تابنده فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبه غیر خدمت ما که مشارق شادی‌ستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشم او مانده‌ست در جوی روانبی‌خبر از ذوق آب آسمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787آنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب‌های جهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324از پدر آموز کادم در گناهخوش فرود آمد به سوی پایگاه چون بدید آن عالم‌الاسرار رابر دو پا استاد استغفار راهمینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کردبر سر خاکستر انده نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نجست ربنا انا ظلمنا گفت و بسچونکه جانداران بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیمزیرا او در پیش و پس خود فرشتگان مراقب را مشاهده کردقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»دید جانداران پنهان همچو جاندورباش هر یکی تا آسمان که هلا پیش سلیمان مور باشتا بنشکافد تو را این دورباشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465لحظه‌‌ای ماهم کند یک دم سیاهخود چه باشد غیر این کار الهپیش چوگانهای حکم کن‌فکانمی‌‌دویم اندر مکان و لامکان‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم‌ اکنون باز پرد در عدمهر چه آید از جهان غیب‌وشدر دلت ضیف‌ست او را دار خوشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او مانده‌ست در جوی روانبی‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب‌های جهانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ایدر سبب از جهل بر چفسیده‌‌ایبا سبب‌ها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنیربنا و ربناها می‌کنیرب می‌گوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرا مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1551این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار صنعش را سزاستدیده‌‌ای باید سبب‌سوراخ‌کنتا حجب را برکند از بیخ و بنتا مسبب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اکساب و دکاناز مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413بر قضا کم نه بهانه ای جوانجرم خود را چون نهی بر دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #469چون قضا بیرون کند از چرخ سرعاقلان گردند جمله کور و کرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد نه بیم او را نه شرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415گرد خود برگرد و جرم خود ببینجنبش از خود بین و از سایه مبینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعل تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بینآنچه ممکن نبود در کف او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جنبد بدانبادجنبانی‌ست اینجا بادرانمروحه تصریف صنع ایزدشزد برین باد و همی جنباندشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیش بینا شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب انصتوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsباد را یا رب نمودی مروحه پنهان مدارمروحه دیدن چراغ سینه پاکان شدههر که بیند او سبب باشد یقین صورت‌پرستوآنکه بیند او مسبب نور معنی‌دان شدهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #233حارسی دارم که ملکش می‌سزدداند او بادی که آن بر من وزدسرد بود آن باد یا گرم آن علیمنیست غافل نیست غایب ای سقیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیمگر ز خوش‌‌چشمان کرشم آموختیمهست بر اسباب اسبابی دگردر سبب منگر در آن افگن نظرانبیا در قطع اسباب آمدندمعجزات خویش بر کیوان زدندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌بند خلق جز اسباب نیستهرکه لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت داده‌ایمشرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیستتا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمی‌دویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکَشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب‌ها تا به روزبا چنین استاره‌های دیوسوزهر یکی در دفع دیو بدگمانهست نفت‌انداز قلعه آسمانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازوروی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازوبا ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شودخنده نهان کردم من اشک همی‌بارم ازوشهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفییک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shamsالا ای قادر قاهر ز تن پنهان به دل ظاهرزهی پیدای پنهانم تو را خانه کجا باشدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به‌ دست توست بشنو ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsبا ترشانش ترشم با شکرانش شکرمروی من او پشت من او پشت طرب خارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1395, Divan e Shamsمطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنمریش طرب شانه کنم، سبلت غم را بکنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزان‌ست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییاننیشکر کوبید کار این است و بسجان برافشانید یار این است و بسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنشرقص کنان دست زنان بر سر هر طارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shamsبلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنندجغد و بوم و جعلی گر ز چمن بگریزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsتا دل به قمر دادم از گردش او شادمچون چرخ شدم گردان یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsگر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مراسکسک و لنگی تو ازو من خوش و رهوارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #229, Divan e Shamsشراب داد خدا مر مرا تو را سرکاچو قسمت است چه جنگ است مر مرا و تو رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4013گر بزد مر اسب را آن کینه‌‌کشآن نزد بر اسب زد بر سکسکشتا ز سکسک وارهد خوش‌پی شودشیره را زندان کنی تا می شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4461چون قضایش حبل تدبیرت سکستچون نشد بر تو قضای آن درستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsمسجد اقصاست دلم جنت ماواست دلمحور شده نور شده جمله آثارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsقماشی کان تو نبود برون انداز از خانهدرون مسجد اقصی سگ مرده چرا باشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانه‌ام پرست از عشق احدهرچه بینم اندر او غیر خداآن من نبود بود عکس گدامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434طهرا بیتی بیان پاکی ‌استگنج نور است ار طلسمش خاکی استخانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد کالبد عنصری گنجینه انوار الهیاست گرچه طلسم آن جسم خاکی است قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که من مژده‌ ده وصلم ازوشکر همی‌گفت که من صاحب انبارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3101, Divan e Shamsچگونه خنده بپوشم انار خندانمنبات و قند نتاند نمود سماقیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsعقل همی‌گفت که من زاهد و بیمارم ازوعشق همی‌گفت که من ساحر و طرارم ازومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبيا گفتند در دل علتی‌ستکه از آن در حق شناسی آفتی‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsتو مرد نیک ساده‌ای زر را به دزدان داده‌ایخواهی بدانی دزد را طرار شو طرار شومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4075اندر آن عالم که هست این سحرهاساحران هستند جادویی‌گشااندر آن صحرا که رست این زهر ترنیز روییده‌ست تریاق ای پسرگویدت تریاق از من جو سپرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفت او سحرست و ویرانی توگفت من سحرست و دفع سحر اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479نه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی زودتر کشفت شودمرغ صبر از جمله پران‌تر بودور بپرسی دیرتر حاصل شودسهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافع هر جا غمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخر والعصر را آگَه بخوانصد هزاران کیمیا حق آفریدکیمیایی همچو صبر آدم ندیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2908گر تو اشکالی به کلی و حرجصبر کن الصبر مفتاح الفرج‌‌احتما کن احتما ز اندیشه‌‌هافکر شیر و گور و دلها بیشه‌‌هااحتماها بر دواها سرور استزآنکه خاریدن فزونی گر استاحتما اصل دوا آمد یقیناحتما کن قوه جان را ببینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکر نعمت خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نعمت رودشکر جان نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستنعمت آرد غفلت و شکر انتباهصید نعمت کن به دام شکر شاهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsروح همی‌گفت که من گنج گهر دارم ازوگنج همی‌گفت که من در بن دیوارم ازومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsچون مردم دیوانه ویران کنم این خانهآن وصل بدین هجران یعنی بنمی‌ارزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیر خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مندیش و مایستکه هزاران خانه از یک نقد گنجتوان عمارت کرد بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عریان شودلیک آن تو نباشد زآنکه روحمزد ویران کردنستش آن فتوحچون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للانسان الا ما سعیآیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی داردمسلما ندارد زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیر این دکان تو مدفون دو کانهست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را می‌تراشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsزهد همی‌گفت که من واقف اسرارم ازوفقر همی‌گفت که من بی‌دل و دستارم ازومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906پس سلیمان اندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش کرد سرد

More episodes from Ganj e Hozour Programs