Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #960

05.03.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۶۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۲ مِی ۲۰۲۳ - ۱۳ اردیبهشتبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۰ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن، بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شِستن(۱)، بی‌ او نتوان خفتنای حلقه‌زنِ این در، در باز نتان کردنزیرا که تو هشیاری، هر لحظه کشی گردنگردن ز طمع خیزد، زر خواهد و خون ریزداو عاشقِ گِل خوردن(۲)، همچون زنِ آبستنکو عاشقِ شیرین‌خَد(۳)، زر بدْهد و جان بدْهد؟چون مرغ دلِ او پرّد، زین گنبدِ بی‌روزناین باید و آن باید، از شرکِ خفی زایدآزاد بُوَد بنده زین وسوسه چون سوسنآن باید کو آرد، او جمله گُهَر باردیارَب که چه‌ها دارد آن ساقیِ شیرین فندو خواجه به یک خانه، شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده، پستی بُوَد و روغن(۴)(۱) شِستن: نشستن(۲) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.(۳) خَد: چهره، رخسار(۴) روغن: اشاره به اینکه روغن در بالا قرار می‌گیرد و آب در پستی.--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1649این جهان و، اهلِ او بی حاصل‌اندهر دو اندر بی‌وفایی، یک دل‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsوآن غصّه که می‌گویی: آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری، آن نیز غَرَر(۵) باشد(۵) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶)(۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۸) حَدید: آهن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان، کرد طَرَب‌سازییباطنِ او جِدِّ جِدّ، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2582, Divan e Shamsاین طُرفه(۹) که آن دلبر، با توست در این جُستندستِ تو گرفته‌ست او، هرجا که بگشتستی(۹) طُرفه: عجیب، شگفت--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۱۰) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۱۰) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّه‌یی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsتو چه دانی، تو چه دانی که چه کانی و چه جانی؟که خدا داند و بیند هنری کز بشر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو هنوز ناپدیدی، ز جمالِ خود چه دیدی؟سَحَری چو آفتابی ز درونِ خود برآییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاع(۱۱)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۱۲)(۱۱) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۱۲) استماع: شنیدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3197مُتَّصِل چون شُد دِلَت با آن عَدَن(۱۳)هین بِگو مَهْراس(۱۴) از خالی شُدنامر قُل زین آمدش کای راستینکم نخواهد شد بگو دریاست ایناَنْصِتوا یعنی که آبَت را به لاغ(۱۵)هین تَلَف کَم کُن، که لب‌خُشک است باغ(۱۳) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت(۱۴) مَهراس: نترس(۱۵) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ جَریده(۱۶)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۱۶) جَریده: یگانه، تنها--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۷)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۸)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۹)؟عاشقِ صُنعِ(۲۰) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۲۱) او کافر بُوَد(۱۷) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۹) گبر: کافر(۲۰) صُنع: آفرینش(۲۱) فَر: شکوهِ ایزدی(۲۲) مصنوع: آفریده، مخلوق--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۲۳) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجَرَم(۲۴) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۲۵)زآنکه جبّاران(۲۶) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۲۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۲۴) لاجَرَم: به ناچار(۲۵) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۶) جَبّار: ستمگر، ظالم--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151معنیِ جَفَّ الْقَلَم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بود؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316آن درِ اوّل که خوردی استخوانسخت گیر و حق گزار، آن را مَمان(۲۷)(۲۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباشبی‌وفایی را مکن بیهوده فاشمر سگان را چون وفا آمد شعاررو، سگان را ننگ و بدنامی میاربی‌وفایی چون سگان را عار بودبی‌وفایی چون روا داری نمود؟حق تعالی، فخر آورد از وفاگفت: مَنْ اوْفیٰ بِعَهْدٍ غَیْرِنا؟حضرت حق تعالی، نسبت به خویِ وفاداری، فخر و مباهات کرده و فرموده است: «چه کسی به جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟»قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111« وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»« و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كرده‌ايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بی‌وفایی دان، وفا با ردِّ حق(۲۸)بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق(۲۸) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اِهْبِطُوا(۲۹) بندی(۳۰) شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»(۲۹) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۳۰) بندی: اسیر، به بند درآمده--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1181چونکه در عهدِ خدا کردی وفااز کَرَم عهدت نگه دارد خدااز وفایِ حق تو بسته دیده‌ایاُذْکُروا اَذْکُرْکُمُ نشنیده‌ایاما تو از وفای به عهد الهی صرف نظر کرده‌ای، زیرا حقیقت آیهٔ «یادم کنید تا یادتان کنم» را به گوش جان نشنیده‌ای.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۵۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #152«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ»«پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد.»گوش نِه، اَوْفُوا بِعَهْدی گوش‌دارتا که اوفِ عَهدَکُمْ آید ز یاربه حقیقت آیهٔ «به عهدم وفا کنید» گوش جان بسپار تا از حضرتِ معشوق جواب «به عهد شما وفا کنم» در رسد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۴۰Quran, Al-Baqarah(#2), Line #40«…اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ …»«…نعمتى را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد بياوريد. و به عهد من وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2640, Divan e Shamsبا دوست وفا کُن، که وفا وامِ اَلَست استتَرسَم که بِمیری و در این وام بِمانیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدایِ بی‌وفایان می‌شویاز گُمانِ بَد، بدآن سو می‌روی؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #156گفت او: گر اَبْلَهم من در ادبزیرکم اندر وفا و در طلبگفت: ادب این بود خود که دیده شدآن دگر را خود همی‌ دانی تو لُدّ(۳۱)(۳۱) لُدّ: دشمنِ سرسخت--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #46عاشقِ هر پیشه‌ای و مطلبیحق بیآلود اوّلِ کارش، لبیچون بِدان آسیب در جُست آمدندپیشِ پاشان می‌نهد هر روز بندچون در افگندش به جُست و جُویِ کاربعد از آن دَر بَست که کابین بیآرهم بر آن بُو می‌تَنَند و می‌روندهر دَمی راجی(۳۲) و آیِس(۳۳) می‌شوندهر کسی را هست اُمّیدِ بَریکه گشادندش در آن روزی دَریباز در بستندش و، آن دَرپَرَست(۳۴)بر همان اُمّید آتش‌پا(۳۵) شده‌ست(۳۲) راجی: امیدوار(۳۳) آیِس: ناامید(۳۴) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۵) آتش‌پا: شتابان و تیزرو--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۸٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4782گفت پیغمبر که چون کوبی دَریعاقبت زآن در بُرون آید سَریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ(۳۶) و دیدارِ خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»(۳۶) جَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۳۷)(۳۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربی‌سبب، بی‌واسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دلِ بی‌بهره، از بهرام(۳۸) ترسوز شهان در ساعتِ اکرام(۳۹) ترس(۳۸) بهرام: نام پادشاهی در ایرانِ باستان، مریخ(۳۹) اِکرام: گرامی داشتن، بزرگ داشتن--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن، بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شِستن، بی‌ او نتوان خفتنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر، آن باشد که بگشاید رَهیراه، آن باشد که پیش آید شَهیشاه آن باشد که از خود شَه بُوَدنه به مخزن‌ها و لشکر شَه شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4608کار آن کار است ای مُشتاقِ مَستکاندر آن کار، ار رسد مرگت خوش استشد نشانِ صدقِ ایمان ای جوانآنکه آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بجُو اِکمالِ دینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدالِ(۴۰) اَمیرالْـمُؤْمِنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا، همچو سِرگین وقتِ چاشت(۴۱)(۴۰) اَبْدال: بَدَل، جانشین(۴۱) چاشت: اوّلِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۴۲) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۴۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsای حلقه‌زنِ این در، در باز نتان کردنزیرا که تو هشیاری، هر لحظه کشی گردنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #377 آرزو جُستن، بود بگریختنپیشِ عدلش خونِ تقوی ریختن این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزودر گریز از دام‌ها، روی آر، زُومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910با قضا پنجه مزن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیزمُرده باید بود پیش حکمِ حقتا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَققرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم»«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»«از شر آنچه بيافريده است»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد، زر خواهد و خون ریزداو عاشقِ گِل خوردن، همچون زنِ آبستنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #377آرزو جُستن، بود بگریختنپیشِ عدلش خونِ تقوی ریختن این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزودر گریز از دام‌ها، روی آر، زُوسعدی، مواعظ، غزلیّات، غزل شمارهٔ ۲۱Sa’di, Poem (Qazal) #21, Moezehنادر از عالَمِ توحید کسی برخیزدکز سَرِ هر دو جهان در نَفَسی برخیزدبه حوادث متفرّق نشوند اهلِ بهشتطفل باشد که به بانگِ جَرَسی(۴۳) برخیزدسعدیا دامنِ اقبال گرفتن کاریستکه نه از پنجهٔ هر بُوالْهَوَسی(۴۴) برخیزد(۴۳) جَرَس: زنگِ زنگوله، ناقوس(۴۴) بُوالْهَوَس: هوس‌ران، شهوت‌پرست--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsکو عاشقِ شیرین‌خَد، زر بدْهد و جان بدْهد؟چون مرغ دلِ او پرّد، زین گنبدِ بی‌روزنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۴۵)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم‌ها چون شد گذاره(۴۶)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۴۷) را(۴۵) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۴۶) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۴۷) بحر: دریا--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsتو در این سرا چو مرغی چو هوات آرزو شدبپری ز راهِ روزن، هله گیر در نداریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخ‌ست آن خانه کآن بی‌روزن استاصلِ دین، ای بنده رَوزَن کردن استتیشهٔ هر بیشه‌ای کم زَن، بیاتیشه زَن در کندنِ روزن، هلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsاین باید و آن باید، از شرکِ خفی زایدآزاد بُوَد بنده زین وسوسه چون سوسنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2648صد هزاران فضل داند از علوم  جانِ خود را می‌نداند آن ظَلوم(۴۸) داند او خاصیّتِ هر جوهری  در بیانِ جوهرِ خود چون خَری که همی‌دانم یَجُوز و لایَجُوز  خود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۴۹) (۴۸) ظَلوم: بسیار ستمگر(۴۹) عَجُوز: پیرزن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوشِ آنکس نوشد(۵۰) اسرارِ جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لال(۵۰) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4074این‌چنین ساحر درون توست و سِرّاِنَّ فی الْوَسواسِ سِحْراً مُسْتَتِرّچنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسه‌گری نفس، سحری نهفته شده است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2439, Divan e Shamsخاموش، خاموش ای زبان، همچون زبانِ سوسَنانمانندِ نرگس چشم شو، در باغ کن نَظّاره‌ای(۵۱)(۵۱) نَظّاره کردن: تماشا کردن و ناظر بودن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsآن باید کو آرد، او جمله گُهَر باردیارَب که چه‌ها دارد آن ساقیِ شیرین فنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #584, Divan e Shamsدلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهردلِ سنگین نمی‌خواهم که پندارِ گهر داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورَوْ که بی یَسْمَع و بی یُبصِر(۵۲) تویسِر توی، چه جایِ صاحب‌سِر تویچون شدی مَن کانَ لِلَه از وَلَه(۵۳)من تو را باشم که کان اللهُ لَه حدیث«مَنْ كانَ لَله كانَ اللهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»(۵۲) بی یَسْمَع و بی یُبصِر: به وسیلهٔ من می‌شنود و به وسیلهٔ من می‌بیند.(۵۳) وَلَه: حیرت--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsدو خواجه به یک خانه، شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده، پستی بُوَد و روغنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1465هین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بَد استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثالِ آفتابی نَرَوی مگر که تنهابه مثالِ ماهِ شب‌رو، حَشَم و حَشَر نداریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2281, Divan e Shamsاوصافت ای کس کم چو تو، پایان ندارد همچو توچند آب و روغن می‌کنم ای آبِ من روغن شدهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #346تو هم ای عاشق چو جُرمت گشت فاشآب و روغن ترک کن، اِشکسته باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #614بازگردانیدنِ سلیمان علیه‌السّلام رسولانِ بلقیس را به آن هدیه‌ها که آورده بودند سویِ بلقیس و دعوت کردنِ بلقیس را به ایمان و ترکِ آفتاب‎‌پرستیباز گردید ای رسولانِ خَجِل زر شما را، دل به من آرید، دلاین زرِ من بر سرِ آن زر نهید کوریِ تن، فَرجِ اَسْتَر را دهید فرجِ اَستر لایقِ حلقۀ ‌زر است زرّ عاشق، رویِ زرد اَصْفَر استقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۳۷Quran, An-Naml(#27), Line #37«ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ»«اكنون به نزدشان بازگرد. سپاهى بر سرشان مى‌كشيم كه هرگز طاقت آن را نداشته باشند. و به خوارى و خفت از آنجا بيرونشان مى‌كنيم.»که نظرگاهِ خداوند است آن کز نظر اندازِ خورشید است کانکو نظرگاهِ شعاعِ آفتاب؟ کو نظرگاهِ خداوندِ لُباب(۵۴)؟از گرفتِ من ز جان اسپَر کنید گرچه اکنون هم گرفتارِ من‌ایدمرغِ فتنۀ دانه، بر بام است او پَر گُشاده بستۀ‌ دام است او چون به دانه داد او دل را به جان ناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه می‌کند آن گِرِه دان کو به پا برمی‌زنددانه گوید: گر تو می‌دزدی نظر من همی دزدم ز تو صبر و مَقَر(۵۵)چون کشیدت آن نظر اندر پی‌ام پس بدانی کز تو من غافل نی‌ام(۵۴) خداوندِ لُباب: خداوندِ صاحبِ حقایق و عقول(۵۵) مَقَر: جایگاه--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #625قصّۀ عَطّاری که سنگِ ترازویِ او گِلِ سَرشوی بود، و دزدیدن مشتریِ گِل‌خوار از آن گِل هنگام سنجیدن شِکَر، دزدیده و پنهانپیشِ عطّاری یکی گِل‌خوار رفت تا خَرَد اَبْلوجِ(۵۶) قندِ خاصِ زَفْت پس بَرِ عطّارِ طَرّارِ(۵۷) دو دِلموضعِ سنگِ ترازو بود گِلگفت: گِل سنگِ ترازویِ من است گر تو را میلِ شِکَر بخْریدن استگفت: هستم در مُهِمّی قندجُو سنگِ میزان هرچه خواهی باش گُوگفت با خود: پیشِ آن که گِل‌خور است سنگ چه بْوَد؟ گِل نکوتر از زر استهمچو آن دَلّاله(۵۸) که گفت ای پسر نوعروسی یافتم بس خوب‌فَر سخت زیبا، لیک هم یک چیز هست کآن سَتیره(۵۹) دخترِ حلواگر استگفت: بهتر، این چنین خود گر بُوَد دخترِ او چرب و شیرین‌تر بُوَدگَر نداری سنگ و سنگت از گِل است این بِهْ و بِهْ، گِل مرا میوۀ دل استاندر آن کَفّۀ ‌ترازو ز اِعتداد(۶۰) او به جایِ سنگ، آن گِل را نهادپس برایِ کَفّۀ ‌دیگر به دست هم به قدرِ آن شکر را می‌شکست چون نبودش تیشه‌یی، او دیر ماند مشتری را منتظر آنجا نشاندرویش آن سو بود، گِل‌خور ناشِکِفت(۶۱) گِل ازو پوشیده، دزدیدن گرفتترس ترسان که نباید ناگهان چشمِ او بر من فتد از امتحاندید عطّار آن و، خود مشغول کرد که فزون‌تر دزد، هین ای روی‌زرد(۵۶) اَبْلوج: قندِ سفید، شکرِ سفید(۵۷) طَرّار: دزد(۵۸) دَلّاله: زنی که زنانِ دیگر را از راه به در کند. در اینجا به معنی واسطه و معرّف است.(۵۹) سَتیره: مستور، زنی که پوشیده و پاکدامن است(۶۰) اِعتداد: به شمار آوردن، به حساب آوردن، در اینجا یعنی وزن کردن(۶۱) ناشِکفت: بی‌صبرانه--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷  Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هَماره روی معشوقه نِگَراین به‌ دستِ توست، بِشْنو ای پدر!مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۰  Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #640گر بدزدی، وَز گِلِ من می‌بَری رَوْ که هم از پهلویِ خود می‌خوری تو همی ترسی زِ من، لیک از خَری من، همی ‌ترسم که تو کمتر خوریگرچه مشغولم، چنان احمق نی‌ام که شِکَر افزون کشی تو از نِی‎امچون ببینی مر شِکَر را ز آزمود پس بدانی احمق و غافل که بودمرغ ز آن دانه نظر خوش می‌کند دانه هم از دور راهش می‌زندگَر زِ نایِ چشم حَظّی می‌بَری نه کباب از پهلویِ خود می‌خوری؟ این نظر از دور چون تیر است و سَم عشقت افزون می‌شود، صبرِ تو کممالِ دنیا، دامِ مرغانِ ضعیف مُلکِ عُقْبیٰ، دامِ مرغانِ شریفتا بدین مُلکی که او دامی است ژرف در شکار آرند مرغانِ شگرفمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #649من سلیمان می‌نخواهم مُلکتان بلکه من بِرْهانَم از هر هُلکتان(۶۲)کین زمان هستید خود مملوکِ مُلک مالِکِ مُلک آنکه بجْهید او ز هُلک بازگونه(۶۳)، ای اسیرِ این جهان نامِ خود کردی امیرِ این جهان(۶۲) هُلک: هلاکی(۶۳) بازگونه: واژگونه--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #229عاشقان از درد زآن نالیده‌اندکه نظر ناجایگه مالیده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #652ای تو بندۀ این جهان، محبوس‌جانچند گویی خویش را خواجۀ جهان؟-------------------------مجموع لغات:(۱) شِستن: نشستن(۲) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.(۳) خَد: چهره، رخسار(۴) روغن: اشاره به اینکه روغن در بالا قرار می‌گیرد و آب در پستی.(۵) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن(۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۸) حَدید: آهن(۹) طُرفه: عجیب، شگفت(۱۰) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۱۱) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۱۲) استماع: شنیدن(۱۳) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت(۱۴) مَهراس: نترس(۱۵) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.(۱۶) جَریده: یگانه، تنها(۱۷) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۹) گبر: کافر(۲۰) صُنع: آفرینش(۲۱) فَر: شکوهِ ایزدی(۲۲) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۲۴) لاجَرَم: به ناچار(۲۵) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۶) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن(۲۸) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.(۲۹) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۳۰) بندی: اسیر، به بند درآمده(۳۱) لُدّ: دشمنِ سرسخت(۳۲) راجی: امیدوار(۳۳) آیِس: ناامید(۳۴) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۵) آتش‌پا: شتابان و تیزرو(۳۶) جَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه(۳۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۳۸) بهرام: نام پادشاهی در ایرانِ باستان، مریخ(۳۹) اِکرام: گرامی داشتن، بزرگ داشتن(۴۰) اَبْدال: بَدَل، جانشین(۴۱) چاشت: اوّلِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته(۴۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۴۳) جَرَس: زنگِ زنگوله، ناقوس(۴۴) بُوالْهَوَس: هوس‌ران، شهوت‌پرست(۴۵) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۴۶) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۴۷) بحر: دریا(۴۸) ظَلوم: بسیار ستمگر(۴۹) عَجُوز: پیرزن(۵۰) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.(۵۱) نَظّاره کردن: تماشا کردن و ناظر بودن(۵۲) بی یَسْمَع و بی یُبصِر: به وسیلهٔ من می‌شنود و به وسیلهٔ من می‌بیند.(۵۳) وَلَه: حیرت(۵۴) خداوندِ لُباب: خداوندِ صاحبِ حقایق و عقول(۵۵) مَقَر: جایگاه(۵۶) اَبْلوج: قندِ سفید، شکرِ سفید(۵۷) طَرّار: دزد(۵۸) دَلّاله: زنی که زنانِ دیگر را از راه به در کند. در اینجا به معنی واسطه و معرّف است.(۵۹) سَتیره: مستور، زنی که پوشیده و پاکدامن است(۶۰) اِعتداد: به شمار آوردن، به حساب آوردن، در اینجا یعنی وزن کردن(۶۱) ناشِکفت: بی‌صبرانه(۶۲) هُلک: هلاکی(۶۳) بازگونه: واژگونه----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شستن بی‌ او نتوان خفتنای حلقه‌زن این در در باز نتان کردنزیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردنگردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزداو عاشق گل خوردن همچون زن آبستنکو عاشق شیرین‌خد زر بدهد و جان بدهدچون مرغ دل او پرد زین گنبد بی‌روزناین باید و آن باید از شرک خفی زایدآزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسنآن باید کو آرد او جمله گهر باردیارب که چه‌ها دارد آن ساقی شیرین فندو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده پستی بود و روغنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1649این جهان و اهل او بی حاصل‌اندهر دو اندر بی‌وفایی یک دل‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsوآن غصه که می‌گویی آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری آن نیز غرر باشدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب‌سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2582, Divan e Shamsاین طرفه که آن دلبر با توست در این جستندست تو گرفته‌ست او هرجا که بگشتستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند با من ستیزه مکن زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsتو چه دانی تو چه دانی که چه کانی و چه جانیکه خدا داند و بیند هنری کز بشر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsتو هنوز ناپدیدی ز جمال خود چه دیدیسحری چو آفتابی ز درون خود برآییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاعمنتظر را به ز گفتن استماعمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3197متصل چون شد دلت با آن عدنهین بگو مهراس از خالی شدنامر قل زین آمدش کای راستینکم نخواهد شد بگو دریاست اینانصتوا یعنی که آبت را به لاغهین تلف کم کن که لب‌خشک است باغمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151معنی جف القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316آن در اول که خوردی استخوانسخت گیر و حق گزار آن را ممانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320صورت نقض وفای ما مباشبی‌وفایی را مکن بیهوده فاشمر سگان را چون وفا آمد شعاررو سگان را ننگ و بدنامی میاربی‌وفایی چون سگان را عار بودبی‌وفایی چون روا داری نمودحق تعالی فخر آورد از وفاگفت من اوفی بعهد غیرناحضرت حق تعالی نسبت به خوی وفاداری فخر و مباهات کرده و فرموده است چه کسی به جز ما در عهد و پیمان وفادارتر استقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111« وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»« و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كرده‌ايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بی‌وفایی دان وفا با رد حقبر حقوق حق ندارد کس سبقمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1181چونکه در عهد خدا کردی وفااز کرم عهدت نگه دارد خدااز وفای حق تو بسته دیده‌ایاذکروا اذکرکم نشنیده‌ایاما تو از وفای به عهد الهی صرف نظر کرده‌ای زیرا حقیقت آیه یادم کنید تا یادتان کنم را به گوش جان نشنیده‌ایقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۵۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #152«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ»«پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد.»گوش نه اوفوا بعهدی گوش‌دارتا که اوف عهدکم آید ز یاربه حقیقت آیه به عهدم وفا کنید گوش جان بسپار تا از حضرت معشوق جواب به عهد شما وفا کنم در رسدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۴۰Quran, Al-Baqarah(#2), Line #40«…اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ …»«…نعمتى را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد بياوريد. و به عهد من وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2640, Divan e Shamsبا دوست وفا کن که وفا وام الست استترسم که بمیری و در این وام بمانیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدای بی‌وفایان می‌شویاز گمان بد بدآن سو می‌رویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #156گفت او گر ابلهم من در ادبزیرکم اندر وفا و در طلبگفت ادب این بود خود که دیده شدآن دگر را خود همی‌ دانی تو لدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #46عاشق هر پیشه‌ای و مطلبیحق بیالود اول کارش لبیچون بدان آسیب در جست آمدندپیش پاشان می‌نهد هر روز بندچون در افگندش به جست و جوی کاربعد از آن در بست که کابین بیارهم بر آن بو می‌تنند و می‌روندهر دمی راجی و آیس می‌شوندهر کسی را هست امید بریکه گشادندش در آن روزی دریباز در بستندش و آن درپرستبر همان امید آتش‌پا شده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۸٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4782گفت پیغمبر که چون کوبی دریعاقبت زآن در برون آید سریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت‌الـماوى و دیدار خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربی‌سبب بی‌واسطه یاری غیرکافیم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1209, Divan e Shamsای دل بی‌بهره از بهرام ترسوز شهان در ساعت اکرام ترسمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شستن بی‌ او نتوان خفتنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر آن باشد که بگشاید رهیراه آن باشد که پیش آید شهیشاه آن باشد که از خود شه بودنه به مخزن‌ها و لشکر شه شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4608کار آن کار است ای مشتاق مستکاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآنکه آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296صد هزاران سال ابلیس لعینبود ابدال امیرالـمومنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا همچو سرگین وقت چاشتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsای حلقه‌زن این در در باز نتان کردنزیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #377 آرزو جستن بود بگریختنپیش عدلش خون تقوی ریختن این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزودر گریز از دام‌ها روی آر زومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910با قضا پنجه مزن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیزمرده باید بود پیش حکم حقتا نیاید زخم از رب الفلققرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم»«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»«از شر آنچه بيافريده است»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزداو عاشق گل خوردن همچون زن آبستنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #377آرزو جستن، بود بگریختنپیش عدلش خون تقوی ریختن این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزودر گریز از دام‌ها روی آر زوسعدی، مواعظ، غزلیّات، غزل شمارهٔ ۲۱Sa’di, Poem (Qazal) #21, Moezehنادر از عالم توحید کسی برخیزدکز سر هر دو جهان در نفسی برخیزدبه حوادث متفرق نشوند اهل بهشتطفل باشد که به بانگ جرسی برخیزدسعدیا دامن اقبال گرفتن کاریستکه نه از پنجه هر بوالهوسی برخیزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsکو عاشق شیرین‌خد زر بدهد و جان بدهدچون مرغ دل او پرد زین گنبد بی‌روزنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم‌ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsتو در این سرا چو مرغی چو هوات آرزو شدبپری ز راه روزن هله گیر در نداریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخ‌ست آن خانه کان بی‌روزن استاصل دین ای بنده روزن کردن استتیشه هر بیشه‌ای کم زن بیاتیشه زن در کندن روزن هلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsاین باید و آن باید از شرک خفی زایدآزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2648صد هزاران فضل داند از علوم  جان خود را می‌نداند آن ظلوم داند او خاصیت هر جوهری  در بیان جوهر خود چون خری که همی‌دانم یجوز و لایجوز  خود ندانی تو یجوزی یا عجوزمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوش آنکس نوشد اسرار جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لالمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4074این‌چنین ساحر درون توست و سران فی الوسواس سحرا مستترچنین ساحری در باطن و درون تو نهان استهمانا در وسوسه‌گری نفس سحری نهفته شده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2439, Divan e Shamsخاموش خاموش ای زبان همچون زبان سوسنانمانند نرگس چشم شو در باغ کن نظاره‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsآن باید کو آرد او جمله گهر باردیارب که چه‌ها دارد آن ساقی شیرین فنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479نه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #584, Divan e Shamsدلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهردل سنگین نمی‌خواهم که پندار گهر داردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورو که بی یسمع و بی یبصر تویسر توی چه جای صاحب‌سر تویچون شدی من کان لله از ولهمن تو را باشم که کان الله له حدیث«مَنْ كانَ لَله كانَ اللهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsدو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده پستی بود و روغنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1465هین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثال آفتابی نروی مگر که تنهابه مثال ماه شب‌رو حشم و حشر نداریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2281, Divan e Shamsاوصافت ای کس کم چو تو پایان ندارد همچو توچند آب و روغن می‌کنم ای آب من روغن شدهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #346تو هم ای عاشق چو جرمت گشت فاشآب و روغن ترک کن اشکسته باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #614بازگردانیدن سلیمان علیه‌السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه‌ها که آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتاب‎‌پرستیباز گردید ای رسولان خجل زر شما را دل به من آرید دلاین زر من بر سر آن زر نهید کوری تن فرج استر را دهید فرج استر لایق حلق ‌زر است زر عاشق روی زرد اصفر استقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۳۷Quran, An-Naml(#27), Line #37«ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ»«اكنون به نزدشان بازگرد. سپاهى بر سرشان مى‌كشيم كه هرگز طاقت آن را نداشته باشند. و به خوارى و خفت از آنجا بيرونشان مى‌كنيم.»که نظرگاه خداوند است آن کز نظر انداز خورشید است کانکو نظرگاه شعاع آفتابکو نظرگاه خداوند لباباز گرفت من ز جان اسپر کنید گرچه اکنون هم گرفتار من‌ایدمرغ فتنه دانه بر بام است او پر گشاده بسته دام است او چون به دانه داد او دل را به جان ناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه می‌کند آن گره دان کو به پا برمی‌زنددانه گوید گر تو می‌دزدی نظر من همی دزدم ز تو صبر و مقرچون کشیدت آن نظر اندر پی‌ام پس بدانی کز تو من غافل نی‌اممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #625قصه عطاری که سنگ ترازوی او گل سرشوی بودو دزدیدن مشتری گل‌خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهانپیش عطاری یکی گل‌خوار رفت تا خرد ابلوج قند خاص زفت پس بر عطار طرار دو دلموضع سنگ ترازو بود گلگفت گل سنگ ترازوی من است گر تو را میل شکر بخریدن استگفت هستم در مهمی قندجو سنگ میزان هرچه خواهی باش گوگفت با خود پیش آن که گل‌خور است سنگ چه بود گل نکوتر از زر استهمچو آن دلاله که گفت ای پسر نوعروسی یافتم بس خوب‌فر سخت زیبا لیک هم یک چیز هست کان ستیره دختر حلواگر استگفت بهتر این چنین خود گر بود دختر او چرب و شیرین‌تر بودگر نداری سنگ و سنگت از گل است این به و به گل مرا میو دل استاندر آن کفه ‌ترازو ز اعتداداو به جای سنگ آن گل را نهادپس برای کفه ‌دیگر به دست هم به قدر آن شکر را می‌شکست چون نبودش تیشه‌یی او دیر ماند مشتری را منتظر آنجا نشاندرویش آن سو بود گل‌خور ناشکفتگل ازو پوشیده دزدیدن گرفتترس ترسان که نباید ناگهان چشم او بر من فتد از امتحاندید عطار آن و خود مشغول کرد که فزون‌تر دزد هین ای روی‌زردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷  Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به‌ دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۰  Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #640گر بدزدی وز گل من می‌بری رو که هم از پهلوی خود می‌خوری تو همی ترسی ز من لیک از خری من همی ‌ترسم که تو کمتر خوریگرچه مشغولم چنان احمق نی‌ام که شکر افزون کشی تو از نی‎امچون ببینی مر شکر را ز آزمود پس بدانی احمق و غافل که بودمرغ ز آن دانه نظر خوش می‌کند دانه هم از دور راهش می‌زندگر ز نای چشم حظی می‌بری نه کباب از پهلوی خود می‌خوریاین نظر از دور چون تیر است و سم عشقت افزون می‌شود صبر تو کممال دنیا دام مرغان ضعیف ملک عقبی دام مرغان شریفتا بدین ملکی که او دامی است ژرف در شکار آرند مرغان شگرفمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #649من سلیمان می‌نخواهم ملکتان بلکه من برهانم از هر هلکتانکین زمان هستید خود مملوک ملک مالک ملک آنکه بجهید او ز هلک بازگونه ای اسیر این جهان نام خود کردی امیر این جهانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #229عاشقان از درد زآن نالیده‌اندکه نظر ناجایگه مالیده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #652ای تو بنده این جهان محبوس‌جانچند گویی خویش را خواجه جهان

More episodes from Ganj e Hozour Programs