Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #732

10.10.2018 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۳۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۸ اکتبر ۲۰۱۸ ـ ۱۷ مهرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shamsآنِ مایی، همچو ما دلشاد باشدر گلستان همچو سرو آزاد باشچون ز شاگردانِ عشقی ای ظریفدر گشادِ دل چو عشق استاد باشگر غمی آید، گلوی او بگیرداد(۱) ازو بستان، امیرِ داد باشجانِ تو مستست در بَزمِ اَحَد(۲)تن میانِ خلق گو آحاد(۳) باشگاه با شیرینِ خسرو خوش بخندگه ز هجرش کوه کن، فرهاد باشگه نشاط انگیز همچون گلشنشگه چو بلبل نال(۴) و خوش فریاد باشپیشِ سَروَش چون خرامد، خاک باشچون گلش عَنبَر(۵) فشاند، باد باشحاصل اینست ای برادر، چون فلکدر جهانِ کهنه نوبنیاد باشدر میانِ خارها چون خارپشتسر درون و شادمان و راد(۶) باشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4579ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی*، فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حَفْنه‌ای(۷)آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۸)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تنِ گشته وِثاقِ(۹) جان، بس استچند تانَد(۱۰) بحر در مَشکی نشست؟* قرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Sooreh Anfaal(#8), Line #17… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ … … وهنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد …مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4586سَجده‌گاهِ لامکانی در مکانمر بِلیسان را ز تو ویران دکانکه چرا من خدمتِ این طین(۱۱) کنم؟صورتی را من لقب چون دین کنم؟نیست صورت، چشم را نیکو بمالتا ببینی شَعشَعهٔ(۱۲) نورِ جلالمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836چونکه غم ‌بینی تو، استغفار کنغم به امر خالق آمد، کار کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1329پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودزان سبب، عالم کبودت می‌نمودگر نه کوری، این کبودی دان ز خویشخویش را بد گو، مگو کس را تو بیشمؤمن ار یَنْظُر بِنُورِ الله نبودغیب، مؤمن را برهنه چون نمود؟چونکه تو یَنْظُر به نارُالله(۱۳) بُدینیکوی را وا ندیدی از بدیقرآن کریم، سوره الهمزة(۱۰۴)، آیه ۶Quran, Sooreh Alhomaza(#104), Line #6نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُآتش افروخته خداستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3734چونکه قَبضی(۱۴) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتش دل(۱۵) مشوزآنکه در خَرجی در آن بَسط(۱۶) و گشادخرج را دَخلی بباید زاعتِداد(۱۷)گر هَماره فصلِ تابستان بُدیسوزشِ خورشید در بُستان شدیمَنبِتَش(۱۸) را سوختی از بیخ و بُنکه دگر تازه نگشتی آن کهنگر تُرُش‌روی(۱۹) است آن دی، مُشفِق(۲۰) استصَیف(۲۱) خندان است، اما مُحرِق(۲۲) استچونکه قَبض آید، تو در وی بَسط بینتازه باش و چین میفکن در جَبین(۲۳)کودکان خندان و دانایان تُرُشغم جگر را باشد و شادی ز شُشچشمِ کودک، همچو خر در آخُر استچشمِ عاقل، در حسابِ آخِر استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3747این دهان بستی، دهانی باز شدکو خورندهٔ لقمه‌های راز شدگر ز شیر دیو، تن را وابُریدر فِطام(۲۴) او، بسی نعمت خوریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3752قندِ شادی میوهٔ باغ غم استاین فَرَح(۲۵) زخم ست وآن غم مرهم ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3755جنگ می‌کردند حمّالان پَریر(۲۶)تو مَکَش، تا من کَشَم حملش چو شیرزآنکه زان رَنجِش همی‌دیدند سودحمل را هر یک ز دیگر می‌ربودمزدِ حق کو؟ مزدِ آن بی‌مایه کو؟این دهد گنجیت مزد و آن تَسُو(۲۷)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3760بهرِ روزِ مرگ، این دَم مُرده باشتا شوی با عشقِ سَرمَد، خواجه‌تاش(۲۸)مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsیکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل داناییببین تو چاره‌یی از نو که الحق سخت بیناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی آمد گه پریدنوی آهوی معانی آمد گه چریدنای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و اِلّاَ الله رادر نيابی مَنهَجِ(۲۹) این راه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1242داستان آن عاشق که با معشوق خود برمی‌شمرد خدمت ها و وفاهای خود را و شب های دراز تَتَجافی' جُنوبُهُم عَنِ الـْمَضاجِع را و بی‌نوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و می‌گفت که من جز این خدمت نمی‌دانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن که هر چه فرمایی مُنقادم، اگر در آتش رفتن است چون خلیل، و اگر در دهان نهنگ دریا فتادن است چون یونس، و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس، و اگر از گریه نابینا شدن است چون شُعیب، و وفا و جان بازی انبیا را شمار نیست، و جواب گفتن معشوق او راقرآن کریم، سوره سجده(۳۲)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Sajdeh(#32), Line #16تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَپهلوهاشان از بسترها (در دل شب) دور شود (از خواب بیدار شوند و به عبادت پردازند) پروردگار خود را با بیم و امید خوانند و از آنچه بدانان روزی داده ایم انفاق کنند.آن یکی عاشق به پیشِ یار خودمی‌شمرد از خدمت و از کار خودکز برای تو چنین کردم، چنانتیرها خوردم درین رزم و سِنان(۳۰)مال رفت و زور رفت و نام رفتبر من از عشقت بسی ناکام رفتهیچ صبحم خفته یا خندان نیافتهیچ شامم با سر و سامان نیافتآنچه او نوشیده بود از تلخ و درداو به تفصیلش یکایک می‌شمردنه از برای منّتی، بل می‌نمودبر درستیِّ محبّت صد شهودعاقلان را یک اشارت بس بودعاشقان را تشنگی زان کی رود؟می‌کند تکرار گفتن بی‌ملالکی ز اشارت بس کند حُوت(۳۱) از زلال؟صد سخن می‌گفت زان درد کَهُندر شکایت که نگفتم یک سَخُنآتشی بودش، نمی‌دانست چیستلیک چون شمع از تَفِ(۳۲) آن می‌گریستگفت معشوق: این همه کردی، ولیکگوش بگشا پهن و اندر یاب نیککانچه اصلِ اصلِ عشقست و وَلاست(۳۳)آن نکردی، اینچه کردی، فرع هاستگفتش آن عاشق: بگو کآن اصل چیست؟گفت: اصلش مردن است و نیستی ستتو همه کردی، نمردی، زنده‌ایهین بمیر ار یارِ جان‌ بازنده‌ایهم در آن دم شد دراز و جان بدادهمچو گل درباخت سر، خندان و شادماند آن خنده بر او وقفِ ابدهمچو جان و عقلِ عارف بی‌کَبَد(۳۴)نورِ مَه‌ آلوده کی گردد ابد؟گر زند آن نور بر هر نیک و بداو ز جمله پاک، وا گردد به ماههمچو نورِ عقل و جان سویِ اِلهوصفِ پاکی وقف بر نورِ مَه ‌استتابِشَش گر بر نِجاساتِ(۳۵) رَه ‌استزآن نِجاساتِ ره و آلودگینور را حاصل نگردد بَدرَگی(۳۶)اِرجِعی بشنود نورِ آفتابسوی اصلِ خویش باز آمد شتابنه ز گُلخَن ها(۳۷) بر او ننگی بماندنه ز گُلشن ها بر او رنگی بماندنورِ دیده و نورْدیده بازگشتماند در سودای او صحرا و دشتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 17هر که جز ماهی ز آبَش سیر شدهرکه بی روزیست روزَش دیر شدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 502نیست یکرنگی(۳۸) کزو خیزد مَلالبل مثالِ ماهی و آبِ زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یُبوست(۳۹) جنگهاستکیست ماهی؟ چیست دریا در مَثَل؟که بدان مانَد مَلِک(۴۰) عَزَّ وَ جَل(۴۱)صد هزاران بحر و ماهی در وجودسجده آرَد پیشَ آن اِکرام(۴۲) و جُود(۴۳)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3833تو مکن تهدید از کُشتن که منتشنهٔ زارم به خونِ خویشتنعاشقان را هر زمانی مُردنی ستمردنِ عشّاق، خود یک نوع نیستاو دو صد جان دارد از جانِ هُدی(۴۴)وآن دوصد را می‌کند هر دم فِدیهر یکی جان را ستاند دَه بهااز نُبی(۴۵) خوان: عَشرَةُ اَمثالِها**عاشق در برابر هر جانی که فدای حضرت معشوق می کند، ده برابر عوض می گیرد. از قرآن کریم این مطلب را بخوان که: هر عمل نیکی، ده برابر پاداش دارد.گر بریزد خونِ من آن دوست‌رُو(۴۶)پای‌کوبان جان برافشانم بر اوآزمودم مرگِ من در زندگی ستچون رَهَم زین زندگی، پایندگی ست**‌ قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۶۰Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #160مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَهر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند، و هر كه كار بدى انجام دهد تنها همانند آن كيفر بيند، تا ستمى بر آنها نرفته باشد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3050گفت: چون دیدِ مَنَت از خود نَبُرداین چنین جان را بباید زار مُردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2669پنج وقت آمد نماز و رهنمونعاشقان را فی صَلاةٍ دائِمون***نه به پنج، آرام گیرد آن خُمارکه در آن سَرهاست نی پانصد هزارنیست زُرْغِبّاً**** وظیفهٔ عاشقانسخت مَسْتَسْقِی ست(۴۷) جانِ صادقاننیست زُرْغِبّاً وظیفهٔ ماهیانزانکه بی‌دریا ندارند اُنسِ جان*** قرآن کریم، سوره معارج (۷۰) ، آیه ۲۳Quran, Sooreh Ma'arej(#70), Line #23الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَنمازگزاران [حقیقی] دائماً در حال نماز هستند.****حدیثدوستان خود را گاه گاه دیدار کنید تا علاقه تان نسبت به ایشان افزایش یابد.( نه هر روز و هر ساعت که از آنها دلزده شوید)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1265یکی پرسید از عالـِمی عارفی که اگر در نماز کسی بگرید به آواز و آه کند و نوحه کند نمازش باطل شود؟ جواب گفت که نام آن آبِ دیده است، تا آن گرینده چه دیده است؟ اگر شوق خدا دیده است و می‌گرید، یا پشیمانی گناهی، نمازش تباه نشود، بلکه کمال گیرد که لا صَلوةَ اِلّا بِحُضُورِ القَلْب و اگر او رنجوری تن یا فراق فرزند دیده است، نمازش تباه شود که اصل نماز، ترک تن است و ترک فرزند ابراهیم وار که فرزند را قربان می کرد از بهر تکمیل نماز، و تن را به آتش نمرود می سپرد، و امر آمد مصطفی را بدین خصال که: فَاتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ، لقَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَحدیثلا صَلوةَ اِلّا بِحُضُورِ القَلْبنماز مقبول درگاه حق نیفتد مگر به شرط حضور قلب.قرآن کریم، سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۳Quran, Sooreh Nahl(#16), Line #123ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَپس به سوی تو وحی کردیم که از آیین حنیف ابراهیم پیروی کن و او (ابراهیم) از مشرکان نبود.قرآن کریم، سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۴Quran, Sooreh Momtaheneh(#60), Line #4قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُبراستی که برای شما سرمشقی نکو در زندگی ابراهیم و پیروان او وجود دارد، آنگاه که به قوم کافر خود گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا می پرستید، بیرازیم. ما نسبت به آیین (شرک آلود) شما کافریم. میان ما دشمنی و عداوت همیشگی آشکار شده است. و اینگونه رابطه ادامه دارد تا آنکه به خدای یگانه ایمان آورید. مگر آن سخن ابراهیم که به پدرش وعده داده بود که برای تو آمرزش درخواست کنم. و این در حالی است که نمی توانم عذاب الهی را از تو دفع کنم. پروردگارا بر تو توکل کنیم و به تو روی آوریم و بازگشت همه به سوی توست.آن یکی پرسید از مُفتی(۴۸) به رازگر کسی گرید به نوحه در نمازآن نمازِ او عجب باطل شودیا نمازش جایز و کامل بود؟گفت: آبِ دیده نامش بهرِ چیست؟بنگری تا که چه دید او و گریستآبِ دیده، تا چه دید او از نهانتا بدآن شد او ز چشمهٔ خود روان؟آن جهان گر دیده است آن پر نیازرونقی یابد ز نوحه آن نمازور ز رنجِ تن بُد آن گریه و ز سوک(۴۹)ریسمان بِسکُست(۵۰) و هم بشکست دوک(۵۱)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 812آدمی دید است باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوست(۱) داد: عدل، انصاف(۲) اَحَد: یک، یگانه، از نام‌های خداوند(۳) آحاد: تک تک مردم(۴) نال: بنال(۵) عَنبَر: ماده‌ای خوش‌بو و خاکستری‌رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می‌شود(۶) راد: جوانمرد، آزاده، بخشنده(۷) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن(۸) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۹) وِثاق: اتاق، خرگاه(۱۰) تانَد: می تواند(۱۱) طین: گِل(۱۲) شَعشَعه: پراکنده شدن نور و روشنایی آفتاب(۱۳) نارُالله: آتش خدا، منظور هوشیاری دردناک جسمی من ذهنی(۱۴) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۱۵) آتش دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال(۱۶) بَسط: گستردن، فراخی، وسعت(۱۷) اِعتِداد: بشمار آمدن، به حساب آمدن(۱۸) مَنبِت: محل روییدن(۱۹) تُرُش‌رو: اخمو، بد اخم(۲۰) مُشفِق: مهربان(۲۱) صَیف: تابستان(۲۲) مُحرِق: سوزاننده(۲۳) جَبین: پیشانی(۲۴) فِطام: در لغت به معنی از شیر بازگرفتن است ، در مصطلحات صوفیه، کنایه است از انقطاع از عادات و اخلاق زشت و شهوات جسمانی و تجدید حیات روحانی.(۲۵) فَرَح: شادی، شادمانی، سرور(۲۶) پَریر: پَریروز، دوروز پیش(۲۷) تَسُو: ناچیز و حقیر و پشیز(۲۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب و مولی دارند(۲۹) مَنهَج: راه آشکار و روشن(۳۰) سِنان: سر نیزه(۳۱) حُوت: ماهی(۳۲) تَف: گرمی، حرارت، روشنی، پرتو(۳۳) وَلا: مخفف وَلاء به معنی دوستی(۳۴) کَبَد: رنج(۳۵) نِجاسات: جمع نجاسَت به معنی پلیدی و ناپاکی(۳۶) بَدرَگی: بد نهادی، ناسازگاری(۳۷) گُلخَن: تون، آتش خانه حمام های قدیمی(۳۸) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستی بی غرض و نفاق است(۳۹) یُبوست: خشکی(۴۰) مَلِک: پادشاه، صفت خداوند به اعتبار آنکه قادر بر ایجاد است و جهان و جهانیان زیر فرمان او هستند.(۴۱) عَزَّ وَ جَل: گرامی و بزرگ است، صفت خداوند(۴۲) اِکرام: بزرگ داشتن، گرامی داشتن(۴۳) جُود: کرم، بخشش، عطا(۴۴) هُدی: هدایت، در اینجا اسم فاعل به معنی هدایت کننده(۴۵) نُبی: قرآن(۴۶) دوست‌رُو: آشنا، دوست، یار مهربان(۴۷) مُسْتَسْقِی:‌ آب خواهنده، بسیار تشنه(۴۸) مُفتی: فتوی دهنده، فقیه(۴۹) سوک: سوگ(۵۰) سکُستن: گسستن، گسیختن(۵۱) دوک: آلت نخ‌ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می‌ریسند************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shamsآن مایی همچو ما دلشاد باشدر گلستان همچو سرو آزاد باشچون ز شاگردان عشقی ای ظریفدر گشاد دل چو عشق استاد باشگر غمی آید گلوی او بگیرداد ازو بستان امیرِ داد باشجان تو مستست در بزم احدتن میان خلق گو آحاد باشگاه با شیرینِ خسرو خوش بخندگه ز هجرش کوه کن، فرهاد باشگه نشاط انگیز همچون گلشنشگه چو بلبل نال و خوش فریاد باشپیش سروش چون خرامد خاک باشچون گلش عنبر فشاند باد باشحاصل اینست ای برادر چون فلکدر جهان کهنه نوبنیاد باشدر میان خارها چون خارپشتسر درون و شادمان و راد باشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4579ما رمیت اذ رمیتی* فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حفنه‌ایآفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تن گشته وِثاق جان بس استچند تاند بحر در مشکی نشست* قرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Sooreh Anfaal(#8), Line #17… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ … … وهنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد …مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4553سجده‌گاه لامکانی در مکانمر بلیسان را ز تو ویران دکانکه چرا من خدمت این طین کنمصورتی را من لقب چون دین کنمنیست صورت چشم را نیکو بمالتا ببینی شعشعهٔ نور جلالمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836چونکه غم ‌بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1329پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودزان سبب عالم کبودت می‌نمودگر نه کوری این کبودی دان ز خویشخویش را بد گو مگو کس را تو بیشمؤمن ار ینظر بنورِ الله نبودغیب مؤمن را برهنه چون نمودچونکه تو ینظر به نارالله بدینیکوی را وا ندیدی از بدیقرآن کریم، سوره الهمزة(۱۰۴)، آیه ۶Quran, Sooreh Alhomaza(#104), Line #6نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُآتش افروخته خداستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3734چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح توست آتش دل مشوزآنکه در خرجی در آن بسط و گشادخرج را دخلی بباید زاعتدادگر هماره فصل تابستان بدیسوزش خورشید در بستان شدیمنبتش را سوختی از بیخ و بنکه دگر تازه نگشتی آن کهنگر ترش‌روی است آن دی مشفق استصیف خندان است اما محرق استچونکه قبض آید تو در وی بسط بینتازه باش و چین میفکن در جبینکودکان خندان و دانایان ترشغم جگر را باشد و شادی ز ششچشم کودک همچو خر در آخر استچشم عاقل در حساب آخر استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3747این دهان بستی دهانی باز شدکو خورندهٔ لقمه‌های راز شدگر ز شیر دیو تن را وابریدر فطام او بسی نعمت خوریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3752قند شادی میوهٔ باغ غم استاین فرح زخم ست وآن غم مرهم ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3755جنگ می‌کردند حمالان پریرتو مکش تا من کشم حملش چو شیرزآنکه زان رنجش همی‌دیدند سودحمل را هر یک ز دیگر می‌ربودمزد حق کو مزد آن بی‌مایه کواین دهد گنجیت مزد و آن تسومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3760بهر روز مرگ این دم مرده باشتا شوی با عشق سرمد خواجه‌تاشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsیکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل داناییببین تو چاره‌یی از نو که الحق سخت بیناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی آمد گه پریدنوی آهوی معانی آمد گه چریدنای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و الا الله رادر نيابی منهج این راه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1242داستان آن عاشق که با معشوق خود برمی‌شمرد خدمت ها و وفاهای خود را و شب های دراز تَتَجافی' جُنوبُهُم عَنِ الـْمَضاجِع را و بی‌نوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و می‌گفت که من جز این خدمت نمی‌دانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن که هر چه فرمایی مُنقادم، اگر در آتش رفتن است چون خلیل، و اگر در دهان نهنگ دریا فتادن است چون یونس، و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس، و اگر از گریه نابینا شدن است چون شُعیب، و وفا و جان بازی انبیا را شمار نیست، و جواب گفتن معشوق او راقرآن کریم، سوره سجده(۳۲)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Sajdeh(#32), Line #16تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَپهلوهاشان از بسترها (در دل شب) دور شود (از خواب بیدار شوند و به عبادت پردازند) پروردگار خود را با بیم و امید خوانند و از آنچه بدانان روزی داده ایم انفاق کنند.آن یکی عاشق به پیش یار خودمی‌شمرد از خدمت و از کار خودکز برای تو چنین کردم چنانتیرها خوردم درین رزم و سنانمال رفت و زور رفت و نام رفتبر من از عشقت بسی ناکام رفتهیچ صبحم خفته یا خندان نیافتهیچ شامم با سر و سامان نیافتآنچه او نوشیده بود از تلخ و درداو به تفصیلش یکایک می‌شمردنه از برای منتی بل می‌نمودبر درستی محبت صد شهودعاقلان را یک اشارت بس بودعاشقان را تشنگی زان کی رودمی‌کند تکرار گفتن بی‌ملالکی ز اشارت بس کند حوت از زلالصد سخن می‌گفت زان درد کهندر شکایت که نگفتم یک سخنآتشی بودش نمی‌دانست چیستلیک چون شمع از تف آن می‌گریستگفت معشوق این همه کردی ولیکگوش بگشا پهن و اندر یاب نیککانچه اصل اصل عشقست و ولاستآن نکردی اینچه کردی فرع هاستگفتش آن عاشق بگو کآن اصل چیستگفت اصلش مردن است و نیستی ستتو همه کردی نمردی زنده‌ایهین بمیر ار یار جان‌ بازنده‌ایهم در آن دم شد دراز و جان بدادهمچو گل درباخت سر خندان و شادماند آن خنده بر او وقف ابدهمچو جان و عقل عارف بی‌کبدنورِ مه‌ آلوده کی گردد ابدگر زند آن نور بر هر نیک و بداو ز جمله پاک وا گردد به ماههمچو نور عقل و جان سوی الهوصف پاکی وقف بر نورِ مه ‌استتابشش گر بر نجاسات ره ‌استزآن نجاسات ره و آلودگینور را حاصل نگردد بدرگیارجعی بشنود نورِ آفتابسوی اصل خویش باز آمد شتابنه ز گلخن ها بر او ننگی بماندنه ز گلشن ها بر او رنگی بماندنورِ دیده و نوردیده بازگشتماند در سودای او صحرا و دشتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 17هر که جز ماهی ز آبش سیر شدهرکه بی روزیست روزش دیر شدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 502نیست یکرنگی کزو خیزد ملالبل مثال ماهی و آب زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یبوست جنگهاستکیست ماهی چیست دریا در مثلکه بدان ماند ملک عز و جلصد هزاران بحر و ماهی در وجودسجده آرد پیش آن اکرام و جودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3833تو مکن تهدید از کشتن که منتشنهٔ زارم به خون خویشتنعاشقان را هر زمانی مردنی ستمردن عشاق خود یک نوع نیستاو دو صد جان دارد از جان هدیوآن دوصد را می‌کند هر دم فدیهر یکی جان را ستاند ده بهااز نبی خوان عشرة امثالها**عاشق در برابر هر جانی که فدای حضرت معشوق می کند، ده برابر عوض می گیرد. از قرآن کریم این مطلب را بخوان که: هر عمل نیکی، ده برابر پاداش دارد.گر بریزد خون من آن دوست‌روپای‌کوبان جان برافشانم بر اوآزمودم مرگ من در زندگی ستچون رهم زین زندگی پایندگی ست**‌ قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۶۰Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #160مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَهر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند، و هر كه كار بدى انجام دهد تنها همانند آن كيفر بيند، تا ستمى بر آنها نرفته باشد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3050گفت چون دید منت از خود نبرداین چنین جان را بباید زار مردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۶۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2669پنج وقت آمد نماز و رهنمونعاشقان را فی صلاة دائمون***نه به پنج آرام گیرد آن خمارکه در آن سرهاست نی پانصد هزارنیست زرغبا**** وظیفهٔ عاشقانسخت مستسقی ست جان صادقاننیست زرغبا وظیفهٔ ماهیانزانکه بی‌دریا ندارند انس جان*** قرآن کریم، سوره معارج (۷۰) ، آیه ۲۳Quran, Sooreh Ma'arej(#70), Line #23الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَنمازگزاران [حقیقی] دائماً در حال نماز هستند.****حدیثدوستان خود را گاه گاه دیدار کنید تا علاقه تان نسبت به ایشان افزایش یابد.( نه هر روز و هر ساعت که از آنها دلزده شوید)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1265یکی پرسید از عالـِمی عارفی که اگر در نماز کسی بگرید به آواز و آه کند و نوحه کند نمازش باطل شود؟ جواب گفت که نام آن آبِ دیده است، تا آن گرینده چه دیده است؟ اگر شوق خدا دیده است و می‌گرید، یا پشیمانی گناهی، نمازش تباه نشود، بلکه کمال گیرد که لا صَلوةَ اِلّا بِحُضُورِ القَلْب و اگر او رنجوری تن یا فراق فرزند دیده است، نمازش تباه شود که اصل نماز، ترک تن است و ترک فرزند ابراهیم وار که فرزند را قربان می کرد از بهر تکمیل نماز، و تن را به آتش نمرود می سپرد، و امر آمد مصطفی را بدین خصال که: فَاتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ، لقَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَحدیثلا صَلوةَ اِلّا بِحُضُورِ القَلْبنماز مقبول درگاه حق نیفتد مگر به شرط حضور قلب.قرآن کریم، سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۳Quran, Sooreh Nahl(#16), Line #123ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَپس به سوی تو وحی کردیم که از آیین حنیف ابراهیم پیروی کن و او (ابراهیم) از مشرکان نبود.قرآن کریم، سوره ممتحنه (۶۰)، آیه ۴Quran, Sooreh Momtaheneh(#60), Line #4قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُبراستی که برای شما سرمشقی نکو در زندگی ابراهیم و پیروان او وجود دارد، آنگاه که به قوم کافر خود گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا می پرستید، بیرازیم. ما نسبت به آیین (شرک آلود) شما کافریم. میان ما دشمنی و عداوت همیشگی آشکار شده است. و اینگونه رابطه ادامه دارد تا آنکه به خدای یگانه ایمان آورید. مگر آن سخن ابراهیم که به پدرش وعده داده بود که برای تو آمرزش درخواست کنم. و این در حالی است که نمی توانم عذاب الهی را از تو دفع کنم. پروردگارا بر تو توکل کنیم و به تو روی آوریم و بازگشت همه به سوی توست.آن یکی پرسید از مفتی به رازگر کسی گرید به نوحه در نمازآن نمازِ او عجب باطل شودیا نمازش جایز و کامل بودگفت آب دیده نامش بهر چیستبنگری تا که چه دید او و گریستآب دیده تا چه دید او از نهانتا بدآن شد او ز چشمهٔ خود روانآن جهان گر دیده است آن پر نیازرونقی یابد ز نوحه آن نمازور ز رنجِ تن بد آن گریه و ز سوکریسمان بسکست و هم بشکست دوکمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 812آدمی دید است باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوست

More episodes from Ganj e Hozour Programs