Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #736

11.07.2018 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۳۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۵ نوامبر ۲۰۱۸ ـ ۱۵ آبانPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2439, Divan e Shamsدامن کشانم می‌کشد در بُتکده عَیّاره‌ای(۱)من همچو دامن می‌دوم اندر پیِ خون خواره‌اییک لحظه هَستم می‌کند، یک لحظه پَستم می‌کندیک لحظه مَستم می‌کند، خودکامه‌ای(۲)، خَمّاره‌ای(۳)چون مُهره‌ام در دستِ او، چون ماهِیَم در شَستِ(۴) اوبر چاهِ بابِل می‌تنم، از غَمزه سَحّاره‌ای(۵)لاهوت(۶) و ناسوتِ(۷) من او، هاروت و ماروتِ من اومرجان و یاقوتِ من او، بر رَغمِ هر بَدکاره‌ایدر صورتِ آبِ خوشی، ماهی چو برجِ آتشیدر سینه دلبر دلی، چون مرمری، چون خاره‌ایاسرارِ آن گنجِ جهان، با تو بگویم در نهانتو مهلتم ده تا که من با خویش آیم پاره‌ایروزی ز عکسِ رویِ او، بردم سبُو تا جویِ اودیدم ز عکسِ نورِ او، در آبِ جو اِستاره‌ای(۸)گفتم که: آنچ از آسمان جُستم، بدیدم در زمینناگاه فَضلِ ایزدی شد چاره بیچاره‌ایشُکر است در اوّل صفم، شمشیرِ هندی در کَفَمدر باغِ نُصرَت بشکفم، از فَرِّ(۹) گُل رُخساره‌ای(۱۰)آن رفت کز رنج و غَمان، خَم داده بودم چون کمانبود این تنم چون استخوان در دستِ هر سَگساره‌ای(۱۱)خورشید دیدم نیمشب، زُهره درآمد در طَرَبدر شهرِ خویش آمد عجب سرگشته‌ای آواره‌ایاندر خمِ طغرایِ کُن*، نو گشت این چرخ کَهُنعیسی درآمد در سَخُن، بربسته در گهواره‌ایدر دل نیفتد آتشی، در پیش ناید ناخوشیسر برنیارد سرکشی، نَفسی نمانْد اَمّاره‌ای(۱۲)خوش شد جهانِ عاشقان، آمد قِرانِ(۱۳) عاشقانوارَست جانِ عاشقان، از مکرِ هر مَکّاره‌ای(۱۴)جانِ لطیفِ بانمک، بر عرش گردد چون مَلَک(۱۵)نَبوَد دگر زیرِ فَلَک مانندِ هر سَیّاره‌ایمانندِ موران عقل و جان گشتند در طاسِ(۱۶) جهانآن رِخنِه جویان(۱۷) را نهان وا شد دَر و دَرساره‌ای(۱۸)بی‌خار گردد شاخِ گُل زیرا که ایمن شد زِ ذُلّ(۱۹)زیرا نماندش دشمنی، گُل چین و گُل اَفشاره‌ای(۲۰)خاموش، خاموش ای زبان، همچون زبانِ سوسَنانمانندِ نرگس چشم شو، در باغ کن نَظّاره‌ای(۲۱)*قرآن کریم، سوره يس (٣۶) ، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yassin(#36), Line #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُچون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می گوید: باش، پس مى‌شود.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2465لحظه‌ای ماهم کند یک دَم سیاهخود چه باشد غیرِ این کار اِله؟پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمی‌دویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3460خویش را صافی کن از اوصافِ خودتا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خودفردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، گفتار اندر آفرینش مردمFerdowsi Poem, Shahname, Fist part, Afarineshتو را از دو گیتی برآورده‌اندبه چندین میانجی بپرورده‌اندنخستینِ فِطرَت پَسینِ شمارتویی خویشتن را به بازی مدارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1356اوّلِ صف بر کسی مانَد به کامکو نگیرد دانه، بیند بندِ داممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4761چونکه با بی‌برگیِ غربت بساختبرگِ بی‌برگی به سوی او بتاختمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 616گر بپرّانیم تیر، آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4580آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 918گر قَضا انداخت ما را در عذابکی رود آن خو و طبع مُستَطاب(۲۲)؟گر گدا گشتم، گدارو کی شوم؟ور لباسم کهنه گردد، من نُواَممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1258گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 578, Divan e Shamsزِهی حاضِر، زِهی ناظِر، زِهی حافِظ، زِهی ناصِرزِهی اِلزامِ هر مُنکر، چو او بُرهانِ من باشدیکی جانیست در عالَم که ننگش آید از صورتبپوشد صورتِ انسان ولی انسانِ من باشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3339نعرهٔ لاضَیْر(۲۳)** بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زییمای خُنُک(۲۴) آن را که ذاتِ خود شناختاندر اَمنِ سَرمدی قصری بساختکودکی گرید پیِ جُوز(۲۵) و مَویزپیشِ عاقل باشد آن بس سهل چیزپیشِ دل، جُوز و مَویز آمد جسدطفل کی در دانشِ مردان رسد؟هر که محجوب است، او خود کودک استمرد آن باشد که بیرون از شک استگر به ریش و خایه مردستی کسیهر بُزی را ریش و مو باشد بسیپیشوایِ بَد بُوَد آن بُز، شتابمی‌برد اصحاب را پیشِ قَصابریش شانه کرده که من سابِقَم(۲۶)سابِقی، لیکن به سوی مرگ و غمهین روش بگزین و ترکِ ریش کنترکِ این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بوی گل با عاشقانپیشوا و رهنمای گُلسِتان(۲۷)کیست بوی گل؟ دَمِ عقل و خردخوش قَلاوُوزِ(۲۸) رَهِ مُلکِ ابد** قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Shoaraa(#26), Line #50قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَگفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.مثنوی، مولوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4120تفسیر گفتن ساحران، فرعون را در وقت سیاست که لا ضَیرَ اِنّا اِلی رَبِّنا مُنقَلِبوننعرهٔ لا ضَیْر** بشنید آسمانچرخ، گویی شد پیِ آن صَولَجان(۲۹)حتی آسمان نیز فریاد «زیانی نیست» را شنید و فلک در برابر آن چوگان به صورتِ گویی غلطان در آمد.ضَربتِ فرعون ما را نیست ضَیر(۳۰)لطفِ حق غالب بُوَد بر قهرِ غَیرگر بدانی سِرِّ ما را ای مُضِلّ(۳۱)می‌رهانیمان ز رنج ای کور دلهین بیا زین سو ببین کین اَرغَنون(۳۲)می‌زند یا لَیتَ قَومی یَعلَمُون***بهوش باش و بیا به این طرف ببین که اَرغَنون این نغمه را می نوازد: کاش قوم من می دانستند.داد ما را فضلِ حق فرعونیینه چو فرعونیت و مُلکَت فانییسر بر آر و مُلک بین زنده و جَلیل(۳۳)ای شده غِرّه(۳۴) به مصر و رودِ نیلگر تو تَرکِ این نَجِس خرقه کنینیل را در نیلِ جان(۳۵) غرقه کنیهین بدار از مصر ای فرعون دستدر میانِ مصرِ جان صد مصر هستتو اَنا رَبُّ**** همی ‌گویی به عامغافل از ماهیّتِ این هر دو نامتو به عوام الناس می گویی من پروردگارم. اما از حقیقت این دو نام (من و پروردگار) بی خبریرَبّ بر مَربوب(۳۶) کی لرزان بود؟کی اَنَادان(۳۷) بندِ جسم و جان بود؟نَک(۳۸) اَنَا ماییم رَسته از اَنااز اَنایِ پر بلای پر عَنا(۳۹)آن اَنایی بر تو ای سگ شوم بوددر حقِ ما دولتِ مَحتُوم(۴۰) بودگر نبودت این اَنایی کینه‌کَش(۴۱)کی زدی بر ما چنین اقبالِ خَوش؟شکرِ آن کز دارِ فانی می‌رهیمبر سرِ این دار پندت می‌دهیمدارِ قتلِ ما، بُراقِ(۴۲) رِحلَت(۴۳) استدارِ مُلکِ(۴۴) تو غرور و غفلت استاین حیاتی، خُفیه(۴۵) در نقشِ مَمات(۴۶)وان مَماتی خُفیه در قِشرِ(۴۷) حیاتمی‌نماید نور، نار و نار، نورورنه دنیا کی بُدی دارُالغُرور*****(۴۸)؟هین مکن تَعجیل(۴۹)، اول نیست شوچون غروب آری، بر آ از شرقِ ضَو(۵۰)از اَناییِ اَزَل دل دَنگ(۵۱) شداین اَنایی سرد گشت و ننگ شدزآن اَنایَ بی‌اَنا خوش گشت جانشد جهان او از اَناییِّ جهاناز اَنا چون رَست، اکنون شد اَناآفرین ها بر اَنایِ بی عَناکو گریزان و اَنایی در پی اشمی‌دود چون دید وی را بی وی اشطالبِ اویی، نگردد طالبتچون بِمُردی طالبت شد مَطلَبَتزنده‌ای، کی مرده‌شو شوید تو را؟طالبی کی مطلبت جوید تو را؟اندرین بحث ار خِرَد ره‌بین بُدیفَخرِ رازی رازدانِ دین بُدیلیک چون مَن لـَم یَذُق لَم یَدرِ بودعقل و تخییلاتِ او حیرت فزوداما چون در مَثَل گفته اند که: حلوای تَنتَنانی تا نخوری ندانی، عقل و خیالات او، حیرت و سرگشتگی او را بیشتر کرد.کی شود کشف از تفکّر این اَنا؟آن اَنا مکشوف شد بعد از فنامی‌فتد این عقل ها در اِفتِقاد(۵۲)در مَغاکیِّ(۵۳) حُلول و اِتّحادای اَیازِ گشته فانی ز اقتِراب(۵۴)هم‌چو اختر در شعاعِ آفتاببلکه چون نطفه مُبَدَّل تو به تننه از حُلول و اتّحادی مُفتَتَن(۵۵)عفو کن، ای عفو در صندوقِ توسابقِ(۵۶) لطفی، همه مَسبُوقِ(۵۷) تومن که باشم که بگویم: عفو کن؟ای تو سلطان و خلاصهٔ اَمرِ کُنمن که باشم که بُوَم من با مَنَت؟ای گرفته جمله مَن ها دامنت*** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۶Quran, Sooreh Yasin(#36), Line #26قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَآنگاه که به او گفته شد: به بهشت اندر آی، گفت: کاش قوم من (سبب آمرزش و نجاتِ مرا) می دانستند.**** قرآن کریم، سوره نازعات(۷۹)، آیه ۲۴Quran, Sooreh Nazeaat(#79), Line #24فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ و گفت: من پروردگار برتر شما هستم.***** حدیثهر گاه نور به قلب آدمی در آید، قلب گشوده و فراخ شود. سئوال شد: علامتِ آن نور چیست؟ فرمود: برکنار شدن و دوری گزیدن از سرای غرور و بازگشتن به سرای جاودان و آماده شدن برای مرگ پیش از آنکه بر آدمی فرود آید.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3606نور خواهی، مستعدِّ نور شودور خواهی، خویش‌بین و دور شوور رهی خواهی ازین سِجْنِ خَرِب(۵۸)سر مکش از دوست وَ اسْجُدْ وَاقْتَرِبْقرآن کریم، سوره علق(٩۶)، آیه ١٩Quran, Sooreh Alagh(#96), Line #19كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْنه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو.(۱) عَیّاره: مؤنث عَیّار، زن فریبنده و حیله باز(۲) خودکامه: خودرأی، خودسر، لَجوج(۳) خَمّاره: مؤنث خَمّار، می‌فروش، شراب‌فروش(۴) شَست: تور یا قلاب ماهیگیری(۵) سَحّاره: مؤنث ساحر، سحر کننده(۶) لاهوت: عالم غیرمادی، عالم غیب، ملکوت، جهان معنی(۷) ناسوت: عالم طبیعت و اجسام، جهان فُرودین(۸) اِستاره: ستاره(۹) فَرّ: شکوه، برکت ایزدی(۱۰) گُل رُخساره: گُل رُخسار، آن که رویش چون گل سرخ لطیف و سرخ فام باشد(۱۱) سَگساره: سگ طبع(۱۲) اَمّاره: مؤنث اَمّار، بسیار امرکننده(۱۳) قِران: قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه، آگاه شدن هوشیاری از هوشیاری(۱۴) مَکّاره: مؤنث مَکّار، زن بسیار مکرکننده و حیله گر(۱۵) مَلَک: فرشته(۱۶) طاس: سوراخ کوچک قیف‌مانندی در زمین که مورچه‌خوار برای به دام انداختن مورچه می‌سازد(۱۷) رِخنِه: شکاف، منفذ، چاره(۱۸) دَرساره: سر در، درگاه(۱۹) ذُلّ: فروتنی، خواری، صفر بودن من ذهنی(۲۰) گُل اَفشاره: مؤنث گُل اَفشار، مجازاً کسی که طبع و خوی لطیف و نرم دارد(۲۱) نَظّاره کردن: تماشا کردن و ناظر بودن(۲۲) مُستَطاب:‌ پاک و پاکیزه(۲۳) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۲۴) خُنُک: خوشا (۲۵) جُوز: گردو(۲۶) سابِق: سبقت‌گیرنده، پیشتاز(۲۷) گُلسِتان: گُلِستان، گلزار، گلشن(۲۸) قَلاوُوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما(۲۹) صَولَجان: معرَّبِ چوگان(۳۰) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۳۱) مُضِلّ: گمراه‌کننده، کوردل(۳۲) اَرغَنون: نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن‌ها صدا ایجاد می‌شود، ارگ(۳۳) جَلیل: با شکوه، بزرگوار، از نام های خداوند(۳۴) غِرّه: مغرور به چیزی، فریفته(۳۵) نیلِ جان: کنایه از سلطنت الهی(۳۶) مَربوب: پروریده، آفریده، بنده(۳۷) اَنَادان: آنکه حقیقت «من» را می داند(۳۸) نَک: اینک، اکنون(۳۹) عَنا: رنج، تعب، سختی(۴۰) مَحتُوم: حتمی، ثابت و استوار(۴۱) کینه‌کَش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده(۴۲) بُراق: اسب تندرو، اسب حضرت رسول در شب معراج(۴۳) رِحلَت: کوچیدن، سفر کردن(۴۴) دارِ مُلک: پایتخت، مرکز استقرار(۴۵) خُفیه: پنهان، نهفته(۴۶) مَمات: مرگ(۴۷) قِشر: پوسته، پوشش(۴۸) دارُالغُرور: سرای غرور، کنایه از دنیا(۴۹) تَعجیل: شتاب‌ کردن، شتافتن، عجله ‌کردن(۵۰) ضَو: ضَوء، نور، روشنایی(۵۱) دَنگ: احمق، ابله، گیج(۵۲) اِفتِقاد: جُستن چیز گم شده(۵۳) مَغاک: گودال(۵۴) اِقتِراب: نزدیکی جستن(۵۵) مُفتَتَن: شیفته، فریفته، مفتون(۵۶) سابقِ: سبقت‌گیرنده، پیشتاز(۵۷) مَسبُوق: آن‌که یا آنچه برآن سبقت گرفته‌اند، پیشی‌گرفته‌شده(۵۸) سِجْنِ خَرِب: زندان ویران************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2439, Divan e Shamsدامن کشانم می‌کشد در بتکده عیاره‌ایمن همچو دامن می‌دوم اندر پی خون خواره‌اییک لحظه هستم می‌کند یک لحظه پستم می‌کندیک لحظه مستم می‌کند خودکامه‌ای خماره‌ایچون مهره‌ام در دست او چون ماهیم در شست اوبر چاه بابل می‌تنم از غمزه سحاره‌ایلاهوت و ناسوت من او هاروت و ماروت من اومرجان و یاقوت من او بر رغم هر بدکاره‌ایدر صورت آب خوشی ماهی چو برج آتشیدر سینه دلبر دلی چون مرمری چون خاره‌ایاسرار آن گنج جهان با تو بگویم در نهانتو مهلتم ده تا که من با خویش آیم پاره‌ایروزی ز عکس روی او بردم سبو تا جوی اودیدم ز عکس نور او در آب جو استاره‌ایگفتم که آنچ از آسمان جستم بدیدم در زمینناگاه فضل ایزدی شد چاره بیچاره‌ایشکر است در اول صفم شمشیرِ هندی در کفمدر باغ نصرت بشکفم از فر گل رخساره‌ایآن رفت کز رنج و غمان خم داده بودم چون کمانبود این تنم چون استخوان در دست هر سگساره‌ایخورشید دیدم نیمشب زهره درآمد در طربدر شهر خویش آمد عجب سرگشته‌ای آواره‌ایاندر خم طغرای کن*نو گشت این چرخ کهنعیسی درآمد در سخن بربسته در گهواره‌ایدر دل نیفتد آتشی در پیش ناید ناخوشیسر برنیارد سرکشی نفسی نماند اماره‌ایخوش شد جهان عاشقان آمد قران عاشقانوارست جان عاشقان از مکرِ هر مکاره‌ایجان لطیف بانمک بر عرش گردد چون ملکنبود دگر زیرِ فلک مانند هر سیاره‌ایمانند موران عقل و جان گشتند در طاس جهانآن رخنه جویان را نهان وا شد در و درساره‌ایبی‌خار گردد شاخ گل زیرا که ایمن شد زِ ذلزیرا نماندش دشمنی گل چین و گل افشاره‌ایخاموش خاموش ای زبان همچون زبان سوسنانمانند نرگس چشم شو در باغ کن نظاره‌ای*قرآن کریم، سوره يس (٣۶) ، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yassin(#36), Line #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُچون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می گوید: باش، پس مى‌شود.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2465لحظه‌ای ماهم کند یک دم سیاهخود چه باشد غیرِ این کار الهپیش چوگانهای حکم کن فکانمی‌دویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3460خویش را صافی کن از اوصاف خودتا ببینی ذات پاک صاف خودفردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، گفتار اندر آفرینش مردمFerdowsi Poem, Shahname, Fist part, Afarineshتو را از دو گیتی برآورده‌اندبه چندین میانجی بپرورده‌اندنخستین فطرت پسین شمارتویی خویشتن را به بازی مدارمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1356اول صف بر کسی ماند به کامکو نگیرد دانه بیند بند داممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4761چونکه با بی‌برگی غربت بساختبرگ بی‌برگی به سوی او بتاختمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 616گر بپرانیم تیر آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4580آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 918گر قضا انداخت ما را در عذابکی رود آن خو و طبع مستطابگر گدا گشتم گدارو کی شومور لباسم کهنه گردد من نواممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1258گر قضا پوشد سیه همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 578, Divan e Shamsزِهی حاضر زِهی ناظر زِهی حافظ زِهی ناصرزِهی الزامِ هر منکر چو او برهان من باشدیکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورتبپوشد صورت انسان ولی انسان من باشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3339نعرهٔ لاضیر** بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زییمای خنک آن را که ذات خود شناختاندر امن سرمدی قصری بساختکودکی گرید پی جوز و مویزپیشِ عاقل باشد آن بس سهل چیزپیش دل جوز و مویز آمد جسدطفل کی در دانش مردان رسدهر که محجوب است او خود کودک استمرد آن باشد که بیرون از شک استگر به ریش و خایه مردستی کسیهر بزی را ریش و مو باشد بسیپیشوای بد بود آن بز شتابمی‌برد اصحاب را پیش قصابریش شانه کرده که من سابقمسابقی لیکن به سوی مرگ و غمهین روش بگزین و ترک ریش کنترک این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بوی گل با عاشقانپیشوا و رهنمای گلستانکیست بوی گل دم عقل و خردخوش قلاووزِ ره ملک ابد** قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Shoaraa(#26), Line #50قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَگفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.مثنوی، مولوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4120تفسیر گفتن ساحران، فرعون را در وقت سیاست که لا ضَیرَ اِنّا اِلی رَبِّنا مُنقَلِبوننعرهٔ لا ضیر** بشنید آسمانچرخ گویی شد پی آن صولجانحتی آسمان نیز فریاد «زیانی نیست» را شنید و فلک در برابر آن چوگان به صورتِ گویی غلطان در آمد.ضربت فرعون ما را نیست ضیرلطف حق غالب بود بر قهر غیرگر بدانی سر ما را ای مضلمی‌رهانیمان ز رنج ای کور دلهین بیا زین سو ببین کین ارغنونمی‌زند یا لیت قومی یعلمون***بهوش باش و بیا به این طرف ببین که اَرغَنون این نغمه را می نوازد: کاش قوم من می دانستند.داد ما را فضلِ حق فرعونیینه چو فرعونیت و ملکت فانییسر بر آر و ملک بین زنده و جلیلای شده غره به مصر و رود نیلگر تو ترک این نجس خرقه کنینیل را در نیل جان غرقه کنیهین بدار از مصر ای فرعون دستدر میان مصر جان صد مصر هستتو انا رب**** همی ‌گویی به عامغافل از ماهیت این هر دو نامتو به عوام الناس می گویی من پروردگارم. اما از حقیقت این دو نام (من و پروردگار) بی خبریرب بر مربوب کی لرزان بودکی انادان بند جسم و جان بودنک انا ماییم رسته از انااز انای پر بلای پر عناآن انایی بر تو ای سگ شوم بوددر حق ما دولت محتوم بودگر نبودت این انایی کینه‌کشکی زدی بر ما چنین اقبال خوششکر آن کز دارِ فانی می‌رهیمبر سر این دار پندت می‌دهیمدارِ قتل ما براق رحلت استدارِ ملک تو غرور و غفلت استاین حیاتی خفیه در نقش مماتوان مماتی خفیه در قشرِ حیاتمی‌نماید نور نار و نار نورورنه دنیا کی بدی دارالغرور*****هین مکن تعجیل اول نیست شوچون غروب آری بر آ از شرق ضواز انایی ازل دل دنگ شداین انایی سرد گشت و ننگ شدزآن انای بی‌انا خوش گشت جانشد جهان او از انایی جهاناز انا چون رست اکنون شد اناآفرین ها بر انای بی عناکو گریزان و انایی در پی اشمی‌دود چون دید وی را بی وی اشطالب اویی نگردد طالبتچون بمردی طالبت شد مطلبتزنده‌ای کی مرده‌شو شوید تو راطالبی کی مطلبت جوید تو رااندرین بحث ار خرد ره‌بین بدیفخرِ رازی رازدان دین بدیلیک چون من لم یذق لم یدرِ بودعقل و تخییلات او حیرت فزوداما چون در مَثَل گفته اند که: حلوای تَنتَنانی تا نخوری ندانی، عقل و خیالات او، حیرت و سرگشتگی او را بیشتر کرد.کی شود کشف از تفکر این اناآن انا مکشوف شد بعد از فنامی‌فتد این عقل ها در افتقاددر مغاکی حلول و اتحادای ایازِ گشته فانی ز اقترابهم‌چو اختر در شعاع آفتاببلکه چون نطفه مبدل تو به تننه از حلول و اتحادی مفتتنعفو کن ای عفو در صندوق توسابق لطفی همه مسبوق تومن که باشم که بگویم عفو کنای تو سلطان و خلاصهٔ امر کنمن که باشم که بوم من با منتای گرفته جمله من ها دامنت*** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۲۶Quran, Sooreh Yasin(#36), Line #26قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَآنگاه که به او گفته شد: به بهشت اندر آی، گفت: کاش قوم من (سبب آمرزش و نجاتِ مرا) می دانستند.**** قرآن کریم، سوره نازعات(۷۹)، آیه ۲۴Quran, Sooreh Nazeaat(#79), Line #24فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ و گفت: من پروردگار برتر شما هستم.***** حدیثهر گاه نور به قلب آدمی در آید، قلب گشوده و فراخ شود. سئوال شد: علامتِ آن نور چیست؟ فرمود: برکنار شدن و دوری گزیدن از سرای غرور و بازگشتن به سرای جاودان و آماده شدن برای مرگ پیش از آنکه بر آدمی فرود آید.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3606نور خواهی مستعد نور شودور خواهی خویش‌بین و دور شوور رهی خواهی ازین سجن خربسر مکش از دوست و اسجد واقترِبقرآن کریم، سوره علق(٩۶)، آیه ١٩Quran, Sooreh Alagh(#96), Line #19كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْنه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديك شو.

More episodes from Ganj e Hozour Programs