Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #738

11.21.2018 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۳۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۹ نوامبر ۲۰۱۸ ـ ۲۹ آبانPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر بُراقِ(۱) بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاهِ صَعب(۲) به یک تَک(۳) عَبَر(۴) کننداز خارخارِ(۵) این گَرِ(۶) طَبع آن طرف روندبزم و سرایِ گلشن جایِ دِگر کنندبر پایِ لولیانِ(۷) طبیعت نَهند بندشاهانِ روح زو سر از این کوی دَرکنندپایِ خِرَد بِبَسته و اوباشِ(۸) نَفس رادستی چنین گشاده که تا شور و شَر(۹) کننداجزایِ ما بِمُرده در این گورهایِ تَنکو صورِ(۱۰) عشق تا سر از این گور بَرکنند؟مِسّیست(۱۱) شهوتِ تو و اِکسیر نورِ عشقاز نورِ عشق، مِسِّ وجودِ تو زَر کنندانصاف ده که با نَفَس گرمِ عشقِ اوسَردا(۱۲) جماعتی که حدیثِ هنر کنندچون صوفیانِ گُرسَنِه در مَطبخِ خردآیند و زَلّه‌هایِ(۱۳) گرانمایه(۱۴) جَر(۱۵) کنندزاغانِ طَبع را تو ز مُردار(۱۶) روزه دهتا طوطیان شوند و شکارِ شِکَر کننددر ظِلِّ(۱۷) میرِ(۱۸) آبِ حیاتِ شِکَرمزاجشاید که آتشانِ(۱۹) طبیعت، شَرَر(۲۰) کننداز رَشکِ(۲۱) نورهاست که عقلِ کمال رااز غیرتِ مِلاحتِ(۲۲) او کور و کَر کنندجز حق اگر به دیدنِ او غَمزه ‌یی کندآن دیده را به مُهرِ اَبد بی‌خبر کنندفخرِ جهان و دیده تبریز، شمسِ دینتا روز را بدو ز حوادث سپر کننداندر فضایِ روح نیابند مثلِ اوگر صد هزار بارَش زیر و زِبَر کنندخالی مباد از سرِ خورشید سایه‌اشکاجزایِ خاک از گذرش زیب(۲۳) و فَر(۲۴) کنندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 27نَفس با نَفسِ دِگر خندان شودظلمت افزون گشت، ره، پنهان شودیار، چشمِ توست، ای مردِ شکاراز خَس(۲۵) و خاشاک او را پاک دارهین به جاروبِ(۲۶) زبان، گَردی مکنچشم را از خَس، ره‌آوردی مکنچونکه مؤمن آینهٔ مؤمن بُوَدرویِ او ز آلودگی ایمن بُوَدیار، آیینه است جان را در حَزَن(۲۷)در رخِ آیینه ای جان، دَم مَزَنتا نپوشد روی خود را از دَمَتدَم فرو خوردن بباید هر دَمَتکم ز خاکی؟ چونکه خاکی یار یافتاز بهاری صد هزار اَنوار(۲۸) یافتآن درختی کو شود با یار جُفتاز هوای خوش ز سَر تا پا شِکُفتدر خزان چون دید او یارِ خلافدر کشید او رو و سَر زیرِ لحافگفت: یارِ بَد بلا آشفتن استچونکه او آمد، طریقم خُفتن استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3172چون نکردی هیچ سودی زین حِیَل(۲۹)ترک حیلت کن که پیش آید دُوَل(۳۰)چون یکی لحظه نخوردی بَر(۳۱) ز فَنترکِ فَن گو، می‌طلب رَبُّ الْـمِنَن(۳۲)چون مبارک نیست بر تو این علومخویشتن گُولی(۳۳) کُن و، بگذر ز شومچون ملایک گو که: لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختیقرآن کریم، سوره بقره (۲) ، آیه ۳۲Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #32قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُگفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1128آخِرونَ السّابِقُون(۳۴) باش ای ظریف(۳۵)بر شَجَر سابق بُوَد میوهٔ طریف(۳۶)(ای زیرک و دانا در زمره پسینان پیشتاز قرار بگیر، زیرا میوه تر و تازه درخت مقدم بر درخت است.)گرچه میوه آخِر آید در وجوداول ست او، زانکه او مقصود بودچون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا'تا بگیرد دست تو عَلَّمْتَنا'(مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنکه به ما آموختی» دست تو را بگیرد.)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2721روز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریش دارد بَلاغ(۳۷)ور نمی‌بینی، گمانی برده‌ایکه صباح ست و، تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۳۸) رحمت استوین نشان جستن، نشان علّت استاَنْصِتُوا(۳۹) بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُوا*گر نخواهی نُکس(۴۰)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۴۱)* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #204… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1197مناجاتای دهندهٔ قوت و تَمکین(۴۲) و ثَباتخلق را زین بی‌ثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنی ستقایمی ده نفس را، که مُنثَنی ست(۴۳)صبرشان بخش و کفهٔ میزان گرانوارَهانشان از فنِ صورتگران(۴۴)وز حسودی بازِشان خر ای کریمتا نباشند از حسد دیوِ رَجیم(۴۵)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1207در دلِ نه ‌دل، حسدها سَر کندنیست را هست این چنین مُضطَر(۴۶) کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1210گر نکردی شرع، افسونی لطیفبر دریدی هر کسی جسمِ حریفشرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زنددیو را در شیشهٔ حجّت کنداز گواه و از یَمین(۴۷) و از نُکول(۴۸)تا به شیشه در رود دیوِ فضول(۴۹)مثلِ میزانی که خشنودیِ دو ضِدّجمع می‌آید یقین در هَزل(۵۰) و جِدّشرع چون کَیْله(۵۱) و ترازو دان یقینکه بدو خصمان رهند از جنگ و کینگر ترازو نَبْوَد، آن خصم از جِدالکی رهد از وَهمِ حَیف(۵۲) و اِحتِیال(۵۳)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1218آن شیاطین خود حسودِ کهنه‌اندیک زمان از رَهزَنی خالی نه‌اندوآن بنی آدم که عِصیان کِشته‌انداز حسودی نیز شیطان گشته‌اندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1221دیو چون عاجز شود در اِفتِتان(۵۴)اِستِعانَت(۵۵) جوید او زین اِنسیان(۵۶)که شما یارید با ما، یاری ایجانبِ مایید جانب داری ایگر کسی را ره زنند اندر جهانهر دو گون(۵۷) شیطان، برآید شادمانور کسی جان بُرد و شد در دین بلندنوحه می‌دارند آن دو رَشک‌مَند(۵۸)هر دو می‌خایند(۵۹) دندانِ حسدبر کسی که داد اَدیب(۶۰) او را خردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1228گیرم این وحیِ نبی گَنجُور(۶۱) نیستهم کم از وحیِ دلِ زنبور نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1234توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1237هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ(۶۲) توکو حقیقت هست خون‌آشامِ تواز خلیلِ(۶۳) حق بیاموز این سِیَر(۶۴)که شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و اِلّاَ الله رادر نيابی مَنهَجِ(۶۵) این راه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1242آن یکی عاشق به پیشِ یار خودمی‌شمرد از خدمت و از کار خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1255تو همه کردی، نمردی، زنده‌ایهین بمیر ار یارِ جان‌ بازنده‌ایهم در آن دم شد دراز و جان بدادهمچو گل درباخت سر، خندان و شادماند آن خنده بر او وقفِ ابدهمچو جان و عقلِ عارف بی‌کَبَد(۶۶)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1261زآن نِجاساتِ ره و آلودگینور را حاصل نگردد بَدرَگی(۶۷)اِرجِعی بشنود نورِ آفتابسوی اصلِ خویش باز آمد شتابمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1265آن یکی پرسید از مُفتی(۶۸) به رازگر کسی گرید به نوحه در نمازآن نمازِ او عجب باطل شودیا نمازش جایز و کامل بود؟گفت: آبِ دیده نامش بهرِ چیست؟بنگری تا که چه دید او و گریستآبِ دیده، تا چه دید او از نهانتا بدآن شد او ز چشمهٔ خود روان؟آن جهان گر دیده است آن پر نیازرونقی یابد ز نوحه آن نمازور ز رنجِ تن بُد آن گریه و ز سوک(۶۹)ریسمان بِسکُست(۷۰) و هم بشکست دوک(۷۱)(۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد(۲) صَعب: سخت و دشوار(۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن(۵) خارخار: وسوسه ، اضطراب، نگرانی(۶) گَر: بیماری گال یا کچلی، مرضی است که مویها را بریزاند و بدن خاصه انگشتان خارش کند.(۷) لولیان: جمع لولی، به معنی سرمست، سرودگو، دراینجا هر چیز برونی جذاب(۸) اوباش:  مردم پست و عامی که سبب آزار دیگران شوند(۹) شور و شَر: فتنه و فساد(۱۰) صور: شیپور، بوق(۱۱) مِسّ: نماد من ذهنی (۱۲) سَردا: چه سرد و درد آور است(۱۳) زَلّه: طعامی که مردم فرومایه از مهمانی بردارند(۱۴) گرانمایه: گرانبها، عزیز و ارجمند(۱۵) جَرّ: گرفتن، کشیدن(۱۶) مُردار: لاشۀ حیوان مرده که ذبح نشده باشد(۱۷) ظِلّ: سایه، پناه، عنایت(۱۸) میر: امیر، سَروَر(۱۹) آتشان: جمع آتش(۲۰) شَرَر: آنچه از آتش به ‌هوا می‌پرد، جرقه(۲۱) رَشک: غیرت، حسادت (۲۲) مِلاحت: خوب روی بودن، نمکین بودن(۲۳) زیب: زینت، آرایش(۲۴) فَر: شکوه و جلال(۲۵) خَس: ریزۀ کاه، علف خشک، خار، خاشاک(۲۶) جاروب: جارو(۲۷) حَزَن: اندوه، غم(۲۸) اَنوار: جمع نَور به معنی شکوفه و اگر جمع نُور باشد به معنی روشنی است(۲۹) حِیَل: حیله ها، چاره ها(۳۰) دُوَل: جمع دولت(۳۱) بَر: میوه و ثمره(۳۲) رَبُّ الْـمِنَن: پروردگار نعمت ها(۳۳)‌ گُول: ابله، نادان، احمق(۳۴) آخِرونَ السّابِقُون: پسینان پیشتاز(۳۵) ظریف: زیرک و دانا، لطیف و خوش نما، نجیب(۳۶) طریف: تر و تازه(۳۷) بَلاغ:‌ دلالت، برهان و دلیل، پیام رسانی و کفایت کردن(۳۸) جَذوب: بسیار کِشنده، بسیار جذب کننده(۳۹) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۴۰) نُکس: عود کردن بیماری(۴۱) لَبیب: خردمند، عاقل(۴۲) تَمکین: قبول ‌کردن، استعداد انسان برای ماندن در حالت تسلیم یا استعداد فضا گشایی مداوم(۴۳) مُنثَنی: خمیده، دوتا، در اینجا به معنی سست کار و درمانده(۴۴) صورتگر: نقاش، مجسمه ساز، تصویر ساز(۴۵) رَجیم: ملعون، مطرود(۴۶) مُضطَر: درمانده، بیچاره(۴۷) یَمین: سوگند، قسم(۴۸) نُکول: خودداری کردن، فراموش کردن(۴۹) فضول: یاوه گو(۵۰) هَزل: شوخی، مقابل جدّی، غیر جدّی(۵۱) کَیْله: پیمانه(۵۲) حَیف: ستم کردن، ستم(۵۳) اِحتِیال: حیله گری(۵۴) اِفتِتان: گمراه کردن(۵۵) اِستِعانَت: یاری خواستن(۵۶) اِنسیان: آدمیان ، جمع اِنس(۵۷) گون: گونه، نوع(۵۸) رَشک‌مَند: حسود(۵۹) خاییدن: جویدن(۶۰) اَدیب: کسی که علم ادب می‌داند، سخن‌دان، بافرهنگ(۶۱) گَنجُور: صاحب گنج، گنج دار، گنج(۶۲) مام: مادر(۶۳) خَلیل: ابراهیم خلیل الله(۶۴) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۶۵) مَنهَج: راه آشکار و روشن(۶۶) کَبَد: رنج(۶۷) بَدرَگی: بد نهادی، ناسازگاری(۶۸) مُفتی: فتوی دهنده، فقیه(۶۹) سوک: سوگ(۷۰) سکُستن: گسستن، گسیختن(۷۱) دوک: آلت نخ‌ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می‌ریسند************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر براق بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاه صعب به یک تک عبر کننداز خارخار این گر طبع آن طرف روندبزم و سرای گلشن جای دگر کنندبر پای لولیان طبیعت نهند بندشاهان روح زو سر از این کوی درکنندپای خرد ببسته و اوباش نفس رادستی چنین گشاده که تا شور و شر کننداجزای ما بمرده در این گورهای تنکو صورِ عشق تا سر از این گور برکنندمسیست شهوت تو و اکسیر نور عشقاز نور عشق مس وجود تو زر کنندانصاف ده که با نفس گرم عشق اوسردا جماعتی که حدیث هنر کنندچون صوفیان گرسنه در مطبخ خردآیند و زله‌های گرانمایه جر کنندزاغان طبع را تو ز مردار روزه دهتا طوطیان شوند و شکارِ شکر کننددر ظل میر آب حیات شکرمزاجشاید که آتشان طبیعت شرر کننداز رشک نورهاست که عقل کمال رااز غیرت ملاحت او کور و کر کنندجز حق اگر به دیدن او غمزه ‌یی کندآن دیده را به مهر ابد بی‌خبر کنندفخرِ جهان و دیده تبریز شمسِ دینتا روز را بدو ز حوادث سپر کننداندر فضای روح نیابند مثل اوگر صد هزار بارش زیر و زِبر کنندخالی مباد از سرِ خورشید سایه‌اشکاجزای خاک از گذرش زیب و فر کنندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 27نفس با نفس دگر خندان شودظلمت افزون گشت ره پنهان شودیار چشم توست ای مرد شکاراز خس و خاشاک او را پاک دارهین به جاروب زبان گردی مکنچشم را از خس ره‌آوردی مکنچونکه مؤمن آینهٔ مؤمن بودروی او ز آلودگی ایمن بودیار آیینه است جان را در حزندر رخ آیینه ای جان دم مزنتا نپوشد روی خود را از دمتدم فرو خوردن بباید هر دمتکم ز خاکی چونکه خاکی یار یافتاز بهاری صد هزار انوار یافتآن درختی کو شود با یار جفتاز هوای خوش ز سر تا پا شکفتدر خزان چون دید او یارِ خلافدر کشید او رو و سر زیرِ لحافگفت یارِ بد بلا آشفتن استچونکه او آمد طریقم خفتن استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3172چون نکردی هیچ سودی زین حیلترک حیلت کن که پیش آید دولچون یکی لحظه نخوردی بر ز فنترک فن گو می‌طلب رب المننچون مبارک نیست بر تو این علومخویشتن گولی کن و بگذر ز شومچون ملایک گو که لا علم لنایا الهی غیر ما علمتنامانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختیقرآن کریم، سوره بقره (۲) ، آیه ۳۲Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #32قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُگفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1128آخرون السابقون باش ای ظریفبر شجر سابق بود میوهٔ طریف(ای زیرک و دانا در زمره پسینان پیشتاز قرار بگیر، زیرا میوه تر و تازه درخت مقدم بر درخت است.)گرچه میوه آخر آید در وجوداول ست او زانکه او مقصود بودچون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنا(مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنکه به ما آموختی» دست تو را بگیرد.)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2721روز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوا*گر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیب* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #204… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1197مناجاتای دهندهٔ قوت و تمکین و ثباتخلق را زین بی‌ثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنی ستقایمی ده نفس را که منثنی ستصبرشان بخش و کفهٔ میزان گرانوارهانشان از فن صورتگرانوز حسودی بازِشان خر ای کریمتا نباشند از حسد دیوِ رجیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1207در دل نه ‌دل حسدها سر کندنیست را هست این چنین مضطر کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1210گر نکردی شرع افسونی لطیفبر دریدی هر کسی جسم حریفشرع بهرِ دفع شر رایی زنددیو را در شیشهٔ حجت کنداز گواه و از یمین و از نکولتا به شیشه در رود دیوِ فضولمثلِ میزانی که خشنودی دو ضدجمع می‌آید یقین در هزل و جدشرع چون کیله و ترازو دان یقینکه بدو خصمان رهند از جنگ و کینگر ترازو نبود آن خصم از جدالکی رهد از وهم حیف و احتیالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1218آن شیاطین خود حسود کهنه‌اندیک زمان از رهزنی خالی نه‌اندوآن بنی آدم که عصیان کشته‌انداز حسودی نیز شیطان گشته‌اندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1221دیو چون عاجز شود در افتتاناستعانت جوید او زین انسیانکه شما یارید با ما یاری ایجانب مایید جانب داری ایگر کسی را ره زنند اندر جهانهر دو گون شیطان برآید شادمانور کسی جان برد و شد در دین بلندنوحه می‌دارند آن دو رشک‌مندهر دو می‌خایند دندان حسدبر کسی که داد ادیب او را خردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1228گیرم این وحی نبی گنجور نیستهم کم از وحی دل زنبور نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1234توبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1237هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام توکو حقیقت هست خون‌آشام تواز خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1241تا نخوانی لا و الا الله رادر نيابی منهج این راه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1242آن یکی عاشق به پیش یار خودمی‌شمرد از خدمت و از کار خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1255تو همه کردی نمردی زنده‌ایهین بمیر ار یارِ جان‌ بازنده‌ایهم در آن دم شد دراز و جان بدادهمچو گل درباخت سر خندان و شادماند آن خنده بر او وقف ابدهمچو جان و عقل عارف بی‌کبدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1261زآن نجاسات ره و آلودگینور را حاصل نگردد بدرگیارجعی بشنود نورِ آفتابسوی اصل خویش باز آمد شتابمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1265آن یکی پرسید از مفتی به رازگر کسی گرید به نوحه در نمازآن نمازِ او عجب باطل شودیا نمازش جایز و کامل بودگفت آب دیده نامش بهرِ چیستبنگری تا که چه دید او و گریستآبِ دیده تا چه دید او از نهانتا بدآن شد او ز چشمهٔ خود روانآن جهان گر دیده است آن پر نیازرونقی یابد ز نوحه آن نمازور ز رنج تن بد آن گریه و ز سوکریسمان بسکست و هم بشکست دوک

More episodes from Ganj e Hozour Programs