Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #754

03.13.2019 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۵۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۱ مارس ۲۰۱۹ ـ ۲۰ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247 Divan e Shamsعارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویشخونِ انگوری نخورده، باده شان هم خونِ خویشهر کسی اندر جهان مجنونِ لیلیّی شدندعارفان لیلیِّ خویش و دم به دم مجنونِ خویشساعتی میزانِ آنی، ساعتی موزونِ اینبعد از این میزانِ خود شو، تا شوی موزونِ خویشگر تو فرعونِ منی از مصرِ تن بیرون کنیدر درون حالی ببینی موسی و هارونِ خویشلنگری از گنجِ مادون(۱) بسته‌ای بر پای جانتا فروتر می‌روی هر روز با قارونِ خویشیونسی دیدم نشسته بر لبِ دریای عشقگفتمش: چونی؟ جوابم داد بر قانونِ خویشگفت: بودم اندرین دریا غذای ماهییپس چو حرفِ نون خمیدم تا شدم ذُاالنّونِ(۲) خویشزین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذرچون ز چونی دم زند آنکس که شد بی‌چونِ خویش؟باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریمرو به محبوسانِ غم ده ساقیا اَفیونِ خویشخونِ ما بر غم حرام و خونِ غم بر ما حلالهر غمی کو گِردِ ما گردید، شد در خونِ خویشباده گُلگونه‌ست(۳) بر رخسارِ بیمارانِ غمما خوش از رنگِ خودیم و چهره گلگونِ خویشمن نِیَم موقوفِ نَفخِ صور(۴) همچون مردگانهر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسونِ خویشدر بهشت اِسْتَبْرَقِ(۵) سبزست و خَلخال(۶) و حریرعشقِ نَقدم می‌دهد از اطلس و اَکسونِ(۷) خویشدی مُنَجِّم گفت: دیدم طالعی داری تو سَعد(۸)گفتمش: آری ولیک از ماهِ روزافزونِ خویشمَه که باشد با مَهِ ما؟ کز جمال و طالعشنَحسِ اکبر(۹)، سَعدِ اکبر(۱۰) گشت بر گردونِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۷۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1670 Divan e Shamsنان ما پخته‌ست و بویش می رسدتا به بوی نان به خباز آمدیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 30جمله معشوق است و عاشق پرده‌ایزنده معشوق است و عاشق مرده‌ای مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1456هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمامشمع اندر شب بُوَد اندر قیاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1709ای فسانه گشته و محو از وجودچند افسانه بخواهی آزمود؟خَندُمین تر(۱۱) از تو هیچ افسانه نیستبر لبِ گورِ خرابِ خویش ایستای فرو رفته به گورِ جهل و شکچند جویی لاغ(۱۲) و دستانِ فلک؟تا به کی نوشی تو عشوه این جهان؟که نه عقلت ماند بر قانون، نه جانلاغِ این چرخِ ندیمِ کِرد و مُردآبروی صد هزاران چون تو بُردمی درد، می دوزد این دَرزیِّ(۱۳) عام(۱۴)جامه صد سالکانِ طفلِ خاملاغِ او گر باغ ها را داد دادچون دی آمد، داده را بر باد دادپیره طفلان، شِسته(۱۵) پیشش بهرِ کَدّ(۱۶)تا به سَعد و نَحس، او لاغی کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1720اطلسِ عمرت به مِقراضِ(۱۷) شُهور(۱۸)بُرد پاره پاره خَیاطِ غَرور(۱۹)تو تمنّا می بَری کاختر مُداملاغ کردی سَعد بودی بر دوامسخت می تُولی(۲۰) ز تَربیعاتِ(۲۱) اووز دَلال(۲۲) و کینه و آفاتِ اوسخت می رنجی ز خاموشیِّ اووز نُحوس(۲۳) و قَبض(۲۴) و کین کوشیِّ(۲۵) اوکه چرا زُهره طرب در رقص نیست؟بر سُعود(۲۶) و رقصِ سَعدِ او مَایستاخترت گوید که: گر افزون کنملاغ را، پس کُلّی ات مَغبون(۲۷) کنمتو مبین قَلّابیِ(۲۸) این اخترانعشقِ خود بر قلب زَن(۲۹) بین ای مُهان(۳۰)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1768لا شَک(۳۱)، این تَرکِ هوا تلخی دِه استلیک از تلخیِّ بُعدِ حق بِه استگر جِهاد و صَوم(۳۲) سخت است و خشنلیک این بهتر ز بُعدِ مُمتَحِن(۳۳)رنج کی مانَد دَمی که ذُوالـْمِنَن(۳۴)گویدت: چونی؟ تو ای رنجورِ منور نگوید، کِت نه آن فهم و فن استلیک آن ذوقِ تو پرسش کردن استآن مَلیحان(۳۵) که طبیبانِ دل اندسوی رنجوران به پرسش مایل اندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1784تو بر آن رنگی که اوّل زاده اییک قدم زآن پیشتر ننهاده ایهمچنان دوغی تُرُش در معدنیخود نکردی زو مُخَلَّص(۳۶) روغنیهم خمیری، خُمره طینه(۳۷) دَریگر چه عمری در تنورِ آذری(۳۸)چون حشیشی پا به گِل بر پشته ایگر چه از بادِ هوس سرگشته ایهمچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۳۹) تیه(۴۰)مانده یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۱)می روی هر روز تا شب هَروَله(۴۲)خویش می بینی در اول مرحلهنگذری زین بُعدِ سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله توتا خیالِ عِجل(۴۳) از جانشان نرفتبُد بر ایشان تَیه چون گردابِ تَفت(۴۴)غیرِ این عِجلی کزو یابیده ایبی نهایت لطف و نعمت دیده ایگاو طبعی، ز آن نکوییهای زَفتاز دلت، در عشقِ این گوساله رفتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line #1810همچنین اجزایِ مستانِ وِصالحامل از تِمثال های(۴۵) حال و قالدر جمالِ حال وا مانده دهانچشم، غایب گشته از نقشِ جهانآن مَوالید(۴۶) از رهِ این چار(۴۷) نیستلاجَرَم منظورِ این اَبصار(۴۸) نیستآن مَوالید از تجلّی زاده اندلاجَرَم مَستورِ(۴۹) پرده ساده اندزاده گفتیم و حقیقت زاد نیستوین عبارت جز پی ارشاد نیستهین خَمُش کن تا بگوید شاهِ قُل(۵۰)بلبلی مفروش با این جنسِ گُلاین گُلِ گویاست پر جوش و خروشبلبلا ترکِ زبان کن، باش گوشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3205چند هنگامه نهی بر راهِ عام؟گام خَستی(۵۱)، بر نیامد هیچ کاموقتِ صِحَّت جمله یارند و حَریفوقتِ درد و غم، بجز حق کو اَلیف(۵۲)؟وقتِ دردِ چشم و دندان هیچ کسدستِ تو گیرد بجز فریاد رس؟پس همان درد و مرض را یاد دارچون اَیاز از پوستین کن اِعتِبار(۵۳)پوستین آن حالتِ دردِ تو استکه گرفته ست آن اَیاز آنرا به دستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1930گر بیابان پُر شود زَرّ و نُقود(۵۴)بی رضای حق جوی نتوان ربودور بخوانی صد صُحُف(۵۵) بی سَکته‌ایبی قَدَر یادت نماند نکته‌ایمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2344ای اَخی دست از دعا کردن مداربا اجابت یا ردِ اویت چه کار؟نان که سَدّ و مانعِ این آب بوددست از آن نان می بباید شست زودخویش را موزون و چُست(۵۶) و سَخته(۵۷) کنز آبِ دیده نانِ خود را پخته کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 189آن یکی الله می‌گفتی شبیتا که شیرین می‌شد از ذکرش لبیگفت شیطان: آخر ای بسیارگواین همه الله را لبّیک کومی‌نیاید یک جواب از پیش تختچند الله می‌زنی با روی سخت؟او شکسته‌دل شد و بنهاد سَردید در خواب او خَضِر را در خُضَر(۵۸)گفت: هین از ذکر چون وا مانده‌یی؟چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای؟گفت: لَبَّیکم نمی‌آید جوابز آن همی‌ترسم که باشم رَدِّ بابگفت: آن اللهِ تو لبّیکِ ماستو آن نیاز و درد و سوزت پیک ماستحیله‌ها و چاره‌جویی های توجذب ما بود و گشاد این پای توترس و عشق تو، کمند لطف ماستزیر هر یا ربِّ تو لبّیک هاستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3132 گور خوشتر از چنین دل مر تو راآخر از گور دل خود برتر آزنده‌ای و زنده‌زاد ای شوخ و شنگ(۵۹)دم نمی‌گیرد تو را زین گور تنگیوسف وقتی و خورشید سما(۶۰)زین چه و زندان بر آ و رو نمایونس ات در بطن ماهی پخته شدمَخْلَصش(۶۱) را نیست از تسبیح، بُدگر نبودی او مُسَبِّح(۶۲)، بطن نُون(۶۳)حبس و زندانش بدی تا یُبْعَثُوناو به تسبیح از تن ماهی بِجَستچیست تسبیح؟ آیت روز اَلَستگر فراموشت شد آن تسبیح جانبشنو این تسبیح های ماهیانهر که دید الله را، اللّهی استهر که دید آن بحر را، آن ماهی استاین جهان دریاست و تن، ماهی و روحیونس محجوب از نور صَبوحگر مُسَبِّح باشد از ماهی، رهیدورنه در وی هضم گشت و ناپدیدماهیان جان، در این دریا پُرندتو نمی‌بینی به گردت می پَرند؟بر تو خود را می‌زنند آن ماهیانچشم بگشا، تا ببینی شان عیانماهیان را گر نمی‌بینی پدیدگوش تو تسبیحشان آخر شنیدصبر کردن، جان تسبیحات توستصبر کن، کان است تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۶۴)صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۶۵)صبر چون پول(۶۶) صراط آن سو، بهشتهست با هر خوب، یک لالای(۶۷) زشتتا ز لالا می‌گریزی، وصل نیستزانک لالا را ز شاهد، فَصل(۶۸) نیست(۱) مادون: پایین‌ تر، پست‌ تر(۲) ذُاالنّون: ذُاالنّون مصری از عارفان بزرگ که مواعظ او معروف است.(۳) گُلگونه: سرخاب که زنان به چهره بمالند.(۴) نَفخِ صور: دمیده شدن شیپور در رستاخیز(۵) اِسْتَبْرَق: دیبای ستبر، ستبرک(۶) خَلخال: حلقه فلزی که زنان بر مچ پای اندازند(۷) اَکسون: دیبای سیاه نفیس(۸) سَعد: خجسته، مبارک(۹) نَحسِ اکبر: ستاره زحل، بزرگترین شومی(۱۰) سَعدِ اکبر: ستاره مشتری، بزرگترین خوش یمنی(۱۱) خَندُمین تر: خنده دارتر(۱۲) لاغ: شوخی، بازی، مسخرگی(۱۳) دَرزی: خیاط، دَرزیِّ عام یعنی پیر فلک(۱۴) عام: با تشدید میم به معنی عمومی و بدون تشدید میم به معنی سال است(۱۵) شِسته: نشسته(۱۶) کَدّ: گدایی(۱۷) مِقراض: قیچی(۱۸) شُهور: ماهها، جمع شَهر(۱۹) غَرور: بسیار فریبنده، فریفتار(۲۰) تُولیدن: رمیدن، نفرت داشتن(۲۱) تَربیعات: اتفاقات بد، جمع تربیع به معنی قرار گرفتن دو کوکب سیار به اندازۀ یک‌چهارم دورۀ فلک (سه برج) از یکدیگر(۲۲) دَلال: ناز، عشوه(۲۳) نُحوس: جمع نحس(۲۴) قَبض: گرفتن، تنگ کردن(۲۵) کین کوشی: کینه توزی(۲۶) سُعود: مبارک شدن، خجسته شدن(۲۷) مَغبون: فریب‌خورده در خرید و فروش(۲۸) قَلّابی: تقلّب، زدن سکه های بدلی(۲۹) قلب زَن: متقلّب، کسی که سکه های تقلبی می زند(۳۰) مُهان: خوار کرده شده، خوار، ذلیل(۳۱) لا شَک: بدون شک، بی تردید(۳۲) صَوم: روزه، روزه گرفتن(۳۳) مُمتَحِن: امتحان‌ کننده(۳۴) ذُوالـْمِنَن: صاحب منت‌ها، صاحب عطاها، از صفات خداوند(۳۵) مَلیح: نمکین، زیبا(۳۶) مُخَلَّص: خالص ‌شده، پاکیزه ‌شده(۳۷) طینه: گِل(۳۸) آذر: آتش(۳۹) حَرّ: گرما، حرارت(۴۰) تیه: بیابان شن‌زار و بی‌ آب‌ و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است(۴۱) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۲) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۴۳) عِجل: گوساله(۴۴) تَفت: با حرارت، شتابان(۴۵) تِمثال: تصویر، صورت، شبیه، تجلّی(۴۶) مَوالید: جمع مولود به معنی فرزندان(۴۷) چار: مخفف چهار، اشاره به عناصر اربعه(۴۸)‌ اَبصار: جمع بَصَر(۴۹) ‌مَستور: پوشیده، در پرده(۵۰) شاهِ قُل: حضرت حق(۵۱) خَستن: آزردن، زخمی ‌کردن(۵۲) اَلیف: خوگیرنده، دمساز، مونس(۵۳) اِعتِبار: عبرت آموزی(۵۴) نُقود: جمع نقد(۵۵) صُحُف: جمع صحیفه به معنی کتاب(۵۶) چُست: چابک، چالاک(۵۷) سَخته: سنجیده و موزون(۵۸) خُضَر: جمع خُضْرَة به معنی سبزی، سبزه زار(۵۹) شوخ و شَنگ: لطیف و زیبا، شیرین رفتار(۶۰) سَما: آسمان(۶۱) مَخْلَصش: محل خلاصى(۶۲) مُسَبِّح: تسبیح کننده(۶۳) نُون: ماهى(۶۴) دَرَج: درجه(۶۵) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است(۶۶) پول: پل(۶۷) لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد(۶۸) فَصل: جدا کردن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1247 Divan e Shamsعارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویشخون انگوری نخورده، باده شان هم خون خویشهر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدندعارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویشساعتی میزان آنی، ساعتی موزون اینبعد از این میزان خود شو، تا شوی موزون خویشگر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنیدر درون حالی ببینی موسی و هارون خویشلنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جانتا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویشیونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشقگفتمش: چونی؟ جوابم داد بر قانون خویشگفت: بودم اندرین دریا غذای ماهییپس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویشزین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذرچون ز چونی دم زند آنکس که شد بی‌چون خویش؟باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریمرو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویشخون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلالهر غمی کو گرد ما گردید، شد در خون خویشباده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غمما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویشمن نیم موقوف نفخ صور همچون مردگانهر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسون خویشدر بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریرعشق نقدم می‌دهد از اطلس و اکسون خویشدی منجم گفت: دیدم طالعی داری تو سعدگفتمش: آری ولیک از ماه روزافزون خویشمه که باشد با مه ما؟ کز جمال و طالعشنحس اکبر، سعد اکبر گشت بر گردون خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۷۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1670 Divan e Shamsنان ما پخته‌ست و بویش می رسدتا به بوی نان به خباز آمدیممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 30جمله معشوق است و عاشق پرده‌ایزنده معشوق است و عاشق مرده‌ای مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1456هین قم اللیل که شمعی ای همامشمع اندر شب بود اندر قیاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1709ای فسانه گشته و محو از وجودچند افسانه بخواهی آزمود؟خندمین تر از تو هیچ افسانه نیستبر لب گور خراب خویش ایستای فرو رفته به گور جهل و شکچند جویی لاغ و دستان فلک؟تا به کی نوشی تو عشوه این جهان؟که نه عقلت ماند بر قانون، نه جانلاغ این چرخ ندیم کرد و مردآبروی صد هزاران چون تو بردمی درد، می دوزد این درزی عامجامه صد سالکان طفل خاملاغ او گر باغ ها را داد دادچون دی آمد، داده را بر باد دادپیره طفلان، شسته پیشش بهر کدتا به سعد و نحس، او لاغی کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1720اطلس عمرت به مقراض شهوربرد پاره پاره خیاط غرورتو تمنا می بری کاختر مداملاغ کردی سعد بودی بر دوامسخت می تولی ز تربیعات اووز دلال و کینه و آفات اوسخت می رنجی ز خاموشی اووز نحوس و قبض و کین کوشی اوکه چرا زهره طرب در رقص نیست؟بر سعود و رقص سعد او مایستاخترت گوید که: گر افزون کنملاغ را، پس کلی ات مغبون کنمتو مبین قلابی این اخترانعشق خود بر قلب زن بین ای مهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1768لا شک، این ترک هوا تلخی ده استلیک از تلخی بعد حق به استگر جهاد و صوم سخت است و خشنلیک این بهتر ز بعد ممتحنرنج کی ماند دمی که ذوالـمننگویدت: چونی؟ تو ای رنجور منور نگوید، کت نه آن فهم و فن استلیک آن ذوق تو پرسش کردن استآن ملیحان که طبیبان دل اندسوی رنجوران به پرسش مایل اندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1784تو بر آن رنگی که اول زاده اییک قدم زآن پیشتر ننهاده ایهمچنان دوغی ترش در معدنیخود نکردی زو مخلص روغنیهم خمیری، خمره طینه دریگر چه عمری در تنور آذریچون حشیشی پا به گل بر پشته ایگر چه از باد هوس سرگشته ایهمچو قوم موسی اندر حر تیهمانده یی بر جای، چل سال ای سفیهمی روی هر روز تا شب هرولهخویش می بینی در اول مرحلهنگذری زین بعد سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله توتا خیال عجل از جانشان نرفتبد بر ایشان تیه چون گرداب تفتغیر این عجلی کزو یابیده ایبی نهایت لطف و نعمت دیده ایگاو طبعی، ز آن نکوییهای زفتاز دلت، در عشق این گوساله رفتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line #1810همچنین اجزای مستان وصالحامل از تمثال های حال و قالدر جمال حال وا مانده دهانچشم، غایب گشته از نقش جهانآن موالید از ره این چار نیستلاجرم منظور این ابصار نیستآن موالید از تجلی زاده اندلاجرم مستور پرده ساده اندزاده گفتیم و حقیقت زاد نیستوین عبارت جز پی ارشاد نیستهین خمش کن تا بگوید شاه قلبلبلی مفروش با این جنس لاین گل گویاست پر جوش و خروشبلبلا ترکِ زبان کن، باش گوشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3205چند هنگامه نهی بر راه عام؟گام خستی، بر نیامد هیچ کاموقت صحت جمله یارند و حریفوقت درد و غم، بجز حق کو الیف؟وقت درد چشم و دندان هیچ کسدست تو گیرد بجز فریاد رس؟پس همان درد و مرض را یاد دارچون ایاز از پوستین کن اعتبارپوستین آن حالت درد تو استکه گرفته ست آن ایاز آنرا به دستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1930گر بیابان پر شود زر و نقودبی رضای حق جوی نتوان ربودور بخوانی صد صحف بی سکته‌ایبی قدر یادت نماند نکته‌ایمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2344ای اخی دست از دعا کردن مداربا اجابت یا رد اویت چه کار؟نان که سد و مانع این آب بوددست از آن نان می بباید شست زودخویش را موزون و چست و سخته کنز آب دیده نانِ خود را پخته کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 189آن یکی الله می‌گفتی شبیتا که شیرین می‌شد از ذکرش لبیگفت شیطان: آخر ای بسیارگواین همه الله را لبّیک کومی‌نیاید یک جواب از پیش تختچند الله می‌زنی با روی سخت؟او شکسته‌دل شد و بنهاد سردید در خواب او خضر را در خضرگفت: هین از ذکر چون وا مانده‌یی؟چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای؟گفت: لبیکم نمی‌آید جوابز آن همی‌ترسم که باشم رد بابگفت: آن الله تو لبیک ماستو آن نیاز و درد و سوزت پیک ماستحیله‌ها و چاره‌جویی های توجذب ما بود و گشاد این پای توترس و عشق تو، کمند لطف ماستزیر هر یا رب تو لبّیک هاستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3132 گور خوشتر از چنین دل مر تو راآخر از گور دل خود برتر آزنده‌ای و زنده‌زاد ای شوخ و شنگدم نمی‌گیرد تو را زین گور تنگیوسف وقتی و خورشید سمازین چه و زندان بر آ و رو نمایونس ات در بطن ماهی پخته شدمخلصش را نیست از تسبیح، بدگر نبودی او مسبح، بطن نونحبس و زندانش بدی تا یبعثوناو به تسبیح از تن ماهی بجستچیست تسبیح؟ آیت روز الستگر فراموشت شد آن تسبیح جانبشنو این تسبیح های ماهیانهر که دید الله را، اللّهی استهر که دید آن بحر را، آن ماهی استاین جهان دریاست و تن، ماهی و روحیونس محجوب از نور صبوحگر مسبح باشد از ماهی، رهیدورنه در وی هضم گشت و ناپدیدماهیان جان، در این دریا پرندتو نمی‌بینی به گردت می پرند؟بر تو خود را می‌زنند آن ماهیانچشم بگشا، تا ببینی شان عیانماهیان را گر نمی‌بینی پدیدگوش تو تسبیحشان آخر شنیدصبر کردن، جان تسبیحات توستصبر کن، کان است تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن، الصبر مفتاح الفرجصبر چون پول صراط آن سو، بهشتهست با هر خوب، یک لالای زشتتا ز لالا می‌گریزی، وصل نیستزانک لالا را ز شاهد، فصل نیست

More episodes from Ganj e Hozour Programs