04.03.2019 - By Parviz Shahbazi
برنامه صوتی شماره ۷۵۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۱ آوریل ۲۰۱۹ ـ ۱۳ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتبرنامه ۷۵۷ به صورت عکسPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Format مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 322 Divan e Shamsآمدهام که تا به خود(۱) گوش کشان کشانمتبی دل و بی خودت کنم، در دل و جان نشانمتآمدهام بهارِ خوش پیشِ تو، ای درختِ گلتا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمتآمدهام که تا تو را جلوه دهم درین سَراهمچو دعایِ عاشقان فوقِ فلک رسانَمَتآمدهام که بوسهیی از صَنمی(۲) رُبودهایباز بده به خوش دلی خواجه، که واستانَمَت(۳)گُل چه بُوَد؟ که کُل تویی، ناطقِ امرِ قُل(۴) توییگر دگری ندانَدَت(۵)، چون تو منی، بدانَمَتجان و روانِ من تویی، فاتحه خوانِ(۶) من توییفاتحه شو تو یکسری تا که به دل بخوانَمَتصیدِ منی، شکارِ من، گر چه ز دام جَستهای(۷)جانبِ(۸) دام باز رو، وَر نَرَوی برانَمت(۹)شیر بگفت مَر مرا نادره آهوی، برودر پیِ من چه میدَوی تیز که بَردَرانَمت(۱۰)زخم پذیر و پیش رو، چون سپرِ شجاعتیگوش به غیرِ زِه(۱۱) مَدِه تا چو کمان خمانَمَتاز حدِ خاک تا بشر چند هزار منزِلَستشهر به شهر بُردَمت، بر سرِ رَه نَمانَمَت(۱۲)هیچ مگو و کَف مکن، سر مگشای دیگ رانیک بجوش و صبر کن زانکه همی پَزانَمتنی که تو شیر زادهای، در تن آهویی نهانمن ز حجابِ آهویی یِکرَهه بگذرانمتگویِ منی و میدوی در چوگانِ حکمِ مندر پیِ تو همی دَوَم، گر چه که میدوانَمت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون ست نه موقوف علل مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شماره هفده Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 17, Divan e Shamsلیک تو اِشتاب(۱۳) کم کن، صبر کنگرچه فرمودست که: « الإِنْسانُ عَجول »*۱رَبَّنا اَفْرِغ عَلَینا صَبْرَنالا تُزِلْ اَقْدامَنا فی ذَاالْوَحول *۲*۱ قرآن کریم، سوره اسرا(۱۷)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Al-Israa (#17), Line #11وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا و آدمى به دعا شرى را مىطلبد چنانكه گويى به دعاخيرى را مىجويد. و آدمى تا بوده شتابزده بوده است.*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #250وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًاوَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند:پروردگارا، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردانو بر كافران پيروز ساز. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20 Divan e Shamsبگرفت دمِّ مار را یک خارپشت اندر دهنسر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغاآن مار ابله خویش را بر خار میزد دمبدمسوراخ سوراخ آمد از خود را زدن بر خارهابی صبر بود و بیحِیَل خود را بکشت او از عَجَل(۱۴)گر صبر کردی یک زمان، رستی ازو آن بد لقابر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!ساکن نشین، وین ورد خوان: جاء الْقَضا ضاق الْفَضا(۱۵)فرمود رب العالمین با صابرانم همنشینای همنشین صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنا* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250....أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا.......اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار...مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)#54 Divan e Shamsتصورهای روحانی خوشی بیپشیمانیز رزم و بزم پنهانی ز سر سر اَوْ اَخْفیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #2072پیش بینا، شد خموشی نفعِ توبهرِ این آمد خطابِ اَنصِتُوا(۱۶)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)خویش را بدخُو و خالی میکنیمتصل چون شد دلت با آن عَدَن(۱۹)هین بگو مَهراس(۲۰) از خالی شدنامر قُل زین آمدش کای راستینکم نخواهد شد بگو دریاست ایناَنْصِتوا یعنی که آبت را به لاغ(۲۱)هین تلف کم کن که لبخشک ست باغمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #921دیده ما چون بسی علت(۲۲) دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۲۳)یابی اندر دید او کل غَرَض طفل تا گیرا(۲۴) و تا پویا(۲۵) نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عَنا(۲۶) افتاد و در کور و کبود(۲۷) جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفا چون به امر اِهْبِطُوا(۲۸)* بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدند ما عِیال(۲۹) حضرتیم و شیرخواهگفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ لِلْاِله آنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهد* قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #38قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًىفَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ گفتيم: همه از بهشت فرود آیید؛پس اگر هدایتی از منبه سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند،نه بیمی دارند و نه اندوهی.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #928 آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6 Line #2764گر شود مات اندر این آن بُوالعَلاآن نباشد مات، باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخَرَدیک هُبوطش بر مَعارج ها(۳۰) بَرَدخام شوخی که رهانیدش مُدام (۳۱)از خُمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و اُستاد شدجَست از رِقِّ (۳۲) جهان و آزاد شداز شراب لایزالی گشت مستشد مُمَیِّز، از خلایق باز رستز اعتقاد سستِ پُر تقلیدشانوز خیال دیدهٔ بیدیدشانای عجب چه فن زند ادراکشانپیش جَزر و مَدِّ بحر بینشان؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1257ای خُنُک آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصد جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت(۳۳) زندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #4615گوش دار اکنون که عاشق میرسَدبَسته عشقْ او را به حَبْلٍ مِنْ مَسَدچون بِدید او چهرهٔ صَدْرِ جهانگوییا پَرّیدَش از تَنْ مُرغِ جانهَمچو چوبِ خُشک افتاد آن تَنَشسَرد شُد از فَرقِ جانْ تا ناخَنَشهرچه کردند از بُخور(۳۴) و از گُلابنه بِجُنبید و نه آمد در خِطابشاه چون دید آن مُزَعْفَر(۳۵) رویِ اوپس فُرود آمد زِ مَرکَبْ سویِ اوگفت عاشقْ دوست میجویَد به تَفْت(۳۶)چون که معشوق آمد آن عاشق بِرَفتعاشقِ حَقّیّ و حَقّ آن است کوچون بِیایَد نَبْوَد از تو تایِ(۳۷) موصد چو تو فانیست پیشِ آن نَظَرعاشقی بر نَفْیِ خود خواجه مگر؟سایهییّ و عاشقی بر آفتابشَمْس آید سایه لا گردد شِتابمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #615تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیتگفت ایزد: ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتگر بپرّانیم تیر، آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #3145صبر کردن جان تَسْبیحات توستصبر کن، کآن است تَسْبیح دُرُستهیچ تَسْبیحی ندارد آن دَرَج(۳۸)صبر کن، اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج(۳۹)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمیدویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #1405ای ز من دزدیده علمی ناتمامننگت آمد که بپرسی حالِ دام؟هم بچیدی دانه مرغ از خِرمَنشهم نیفتادی رَسَن(۴۰) در گردنشدانه کمتر خور، مکن چندین رَفُو(۴۱)چون کُلُوا خواندی بخوان لا تَسْرُفُوااز حظوظ نفسانی کمتر استفاده کن، و جسم خودرا با خوردن رفو مکن. اگر امرِ کُلُوا را خوانده ای،نهیِ لا تَسْرُفُوا را نیز بخوانتا خوری دانه، نیفتی تو به داماین کند علم و قناعت، وَالسَّلامقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۳۱Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #31يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُواوَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرُفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِيناى آدمیزادگان، به هنگام نماز در هر عبادتگاهی جامه هایخود را بپوشيد. و بخوريد و بياشاميد ولى اسراف مكنيد،كه خدا اسراف كاران را دوست نمىدارد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6 Line #528گفت: من مُضطَرَّم(۴۲) و مجروححالهست مُردار این زمان بر من حلالهین به دستوری(۴۳) ازین گندم خورمای امین و پارسا و محترمگفت: مُفتیِّ(۴۴) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بهور خوری، باری ضَمانِ(۴۵) آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسَنَش(۴۶) سَر بستَد از جذبِ عِنان(۴۷)چون بخورد آن گندم، اندر فَخ(۴۸) بماندچند او یاسین و الاَنعام خواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #1409نعمت از دنیا خورَد عاقل، نه غمجاهلان محروم مانده در نَدَم(۴۹)چون در افتد در گلوشان حَبلِ(۵۰) دامدانه خوردن گشت بر جمله حراممرغ اندر دام دانه کی خورَد؟دانه چون زَهرَست در دام، اَر چَرَدمرغِ غافل میخورد دانه ز دامهمچو اندر دامِ دنیا، این عَوام(۵۱)باز مرغانِ خَبیرِ(۵۲) هوشمندکردهاند از دانه خود را خُشکبَند(۵۳)کاندرونِ دام، دانه زَهرباست(۵۴)کور آن مرغی که در فَخ دانه خواستصاحبِ دام، ابلهان را سر بریدوآن ظریفان را به مجلس ها کشیدکه از آنها گوشت میآید به کاروز ظریفان بانگ و نالهٔ زیر و زارپس کنیزک آمد از اِشکافِ دردید خاتون را بِمُرده زیرِ خرگفت: ای خاتونِ احمق این چه بود؟گر تو را استاد خود نقشی نمودظاهرش دیدی، سِرَش از تو نهاناوستا ناگشته بگشادی دکان؟!یا چو مُستَغرَق(۵۵) شدی در عشقِ خرآن کدو پنهان بماندَت از نظر؟ظاهرِ صنعت بدیدی ز اوستاداوستادی برگرفتی شادِ شاد؟ای بسا زَرّاقِ(۵۶) گولِ بیُوقوفاز رَهِ مردان ندیده غیرِ صُوف(۵۷)ای بسا شُوخان(۵۸) ز اندک اِحْتِراف(۵۹)از شَهان ناموخته جز گفت و لافهر یکی در کف عصا، که موسیاممیدمد بر ابلهان که: عیسیامآه از آن روزی که صدقِ صادقانباز خواهد از تو، سنگِ امتحانآخر از استاد باقی را بپرساین حریصان جمله کورانند و خُرس(۶۰)جمله جُستی، باز ماندی از همهصیدِ گُرگانند این ابله رَمهصورتی بشنیده، گشتی ترجمانبیخبر از گفتِ خود، چون طوطیان(۱) به خود: به نزد خود(۲) صنم: دلبر، معشوق زیبا(۳) واستاندن: بازگرفتن، واپس گرفتن(۴) قُل: بگو، در اینجا اشاره به سه سوره پایانی قرآن که باکلمه "قُل" آغاز می شود.(۵) دانستن: شناختن(۶) فاتحه خوان: کسی که سوره فاتحه را برای شفا بر سر بیمار بخوانَد.(۷) جَستن: رهایی یافتن، خلاص شدن(۸) جانِب: سوی، جهت(۹) راندَن: روان کردن، جاری ساختن(۱۰) دَراندن: پاره کردن، چاک دادن(۱۱) زِه: چلۀ کمان، رودۀ تابیده که به کمان میبستند(۱۲) نَمانَمَت: نگذارم تو را(۱۳) اشتاب: شتاب، تعجیل(۱۴) عجل: عجله، شتاب(۱۵) جاء الْقَضا ضاق الْفَضا: مثل است، چون قضا آید، فضا تنگ می شود(۱۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۱۷) حَبْر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۹) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت(۲۰) مَهراس: نترس، فعل نهی از مصدر هراسیدن(۲۱) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است(۲۲) علت: بیماری(۲۳) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۲۴) گیرا: گیرنده، قوی(۲۵) پویا: راه رونده، پوینده(۲۶) عَنا: مخفّف عَناء، رنج، سختی(۲۷) کور و کبود: دید من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۲۸) اِهْبِطُو: فرود آیید، هُبوط کنید(۲۹) عِیال: خانوار(۳۰) مَعارج: بالا رفتن(۳۱) مُدام: شراب(۳۲) رِقّ: بندگی(۳۳) خرگاه: خیمه بزرگ(۳۴) بُخور: دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند،بخار آب داغ(۳۵) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۳۶) تَفْت: گرمی و حرارت(۳۷) تایِ مو: تار مو(۳۸) دَرَج: درجه(۳۹) اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است(۴۰) رَسَن: ریسمان، افسار(۴۱) رَفُو: دوختن پارگی و سوراخ لباس و فرش (۴۲) مُضطَر: بیچاره، ناچار(۴۳) به دستوری: به اذن و اجازه(۴۴) مُفتی: فتوا دهنده(۴۵) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۴۶) توسَن: اسب سرکش(۴۷) عِنان: لگام، دهانۀ اسب(۴۸) فَخ: دام(۴۹) نَدَم: پشیمانی و ندامت(۵۰) حَبل: ریسمان(۵۱) عَوام: مردم عادی(۵۲) خَبیر: آگاه، دانا(۵۳) خُشکبَند کردن: بستن زخم بی آنکه داروی تر بکار برند.در اینجا به معنی بازداشتن است.(۵۴) زَهربا: آش زهرناک، آش مسموم(۵۵) مُستَغرَق: غوطهورشونده، فرورونده در آب(۵۶) زَرّاق: بسیار حیله گر و مزوّر(۵۷) صُوف: لباس پشمی(۵۸) شُوخان: جمع شوخ به معنی گستاخ(۵۹) اِحْتِراف: پیشه وری، صاحب حرفه شدن(۶۰) خُرس: جمع اَخْرَس به معنی لال************************ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 322 Divan e Shamsآمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمتبی دل و بی خودت کنم، در دل و جان نشانمتآمدهام بهار خوش پیش تو، ای درخت گلتا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمتآمدهام که تا تو را جلوه دهم درین سَراهمچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمتآمدهام که بوسهیی از صنمی ربودهایباز بده به خوش دلی خواجه، که واستانمتگل چه بود؟ که کل تویی، ناطق امر قل توییگر دگری نداندت، چون تو منی، بدانمتجان و روان من تویی، فاتحه خوان من توییفاتحه شو تو یکسری تا که به دل بخوانمتصید منی، شکار من، گر چه ز دام جستهایجانب دام باز رو، ور نروی برانمتشیر بگفت مر مرا نادره آهوی، برودر پی من چه میدوی تیز که بردرانمتزخم پذیر و پیش رو، چون سپر شجاعتیگوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمتاز حد خاک تا بشر چند هزار منزلستشهر به شهر بردمت، بر سر ره نمانمتهیچ مگو و کف مکن، سر مگشای دیگ رانیک بجوش و صبر کن زانکه همی پزانمتنی که تو شیر زادهای، در تن آهویی نهانمن ز حجاب آهویی یکرهه بگذرانمتگوی منی و میدوی در چوگان حکم مندر پی تو همی دوم، گر چه که میدوانمت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون ست نه موقوف علل مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شماره هفده Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 17, Divan e Shamsلیک تو اشتاب کم کن، صبر کنگرچه فرمودست که: « الإِنْسانُ عَجول »*۱رَبَّنا اَفْرِغ عَلَینا صَبْرَنالا تُزِلْ اَقْدامَنا فی ذَاالْوَحول *۲*۱ قرآن کریم، سوره اسرا(۱۷)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Al-Israa (#17), Line #11وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا و آدمى به دعا شرى را مىطلبد چنانكه گويى به دعاخيرى را مىجويد. و آدمى تا بوده شتابزده بوده است.*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #250وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًاوَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: پروردگارا،بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردان و بر كافران پيروز ساز. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20 Divan e Shamsبگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهنسر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغاآن مار ابله خویش را بر خار میزد دمبدمسوراخ سوراخ آمد از خود را زدن بر خارهابی صبر بود و بیحیل خود را بکشت او از عجلگر صبر کردی یک زمان، رستی ازو آن بد لقابر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!ساکن نشین، وین ورد خوان: جاء الْقَضا ضاق الْفَضا(۱۵)فرمود رب العالمین با صابرانم همنشینای همنشین صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنا* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250....أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا.......اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار...مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)#54 Divan e Shamsتصورهای روحانی خوشی بیپشیمانیز رزم و بزم پنهانی ز سر سر او اخفیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #2072پیش بینا، شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب انصتوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حقشناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمتصل چون شد دلت با آن عدنهین بگو مهراس از خالی شدنامر قل زین آمدش کای راستینکم نخواهد شد بگو دریاست اینانصتوا یعنی که آبت را به لاغهین تلف کم کن که لبخشک ست باغمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرض طفل تا گیرا و تا پویا نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عنا افتاد و در کور و کبودجانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفا چون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدند ما عیال حضرتیم و شیرخواهگفت: الخلق عیال للاِله آنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهد* قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #38قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْتَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ گفتيم: همه از بهشت فرود آیید؛پس اگر هدایتی از من بهسوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند،نه بیمی دارند و نه اندوهی.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #928 آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6 Line #2764گر شود مات اندر این آن بوالعلاآن نباشد مات، باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخردیک هبوطش بر معارج ها بردخام شوخی که رهانیدش مدام از خمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و استاد شدجست از رق جهان و آزاد شداز شراب لایزالی گشت مستشد ممیز، از خلایق باز رستز اعتقاد سست پر تقلیدشانوز خیال دیدهٔ بیدیدشانای عجب چه فن زند ادراکشانپیش جزر و مد بحر بینشان؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1257ای خنک آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصد جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #4615گوش دار اکنون که عاشق میرسدبسته عشق او را به حبل من مسدچون بدید او چهرهٔ صدر جهانگوییا پریدش از تن مرغ جانهمچو چوب خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرق جان تا ناخنشهرچه کردند از بخور و از گلابنه بجنبید و نه آمد در خطابشاه چون دید آن مزعفر روی اوپس فرود آمد ز مرکب سوی اوگفت عاشق دوست میجوید به تفتچون که معشوق آمد آن عاشق برفتعاشق حقی و حق آن است کوچون بیاید نبود از تو تای موصد چو تو فانیست پیش آن نظرعاشقی بر نفی خود خواجه مگر؟سایهیی و عاشقی بر آفتابشمس آید سایه لا گردد شتابمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #615تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیتگفت ایزد: ما رمیت اذ رمیتگر بپرانیم تیر، آن نه ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #3145صبر کردن جان تسبیحات توستصبر کن، کآن است تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن، الصبر مفتاح الفرجمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #1405ای ز من دزدیده علمی ناتمامننگت آمد که بپرسی حال دام؟هم بچیدی دانه مرغ از خرمنشهم نیفتادی رسن در گردنشدانه کمتر خور، مکن چندین رفوچون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوااز حظوظ نفسانی کمتر استفاده کن، و جسم خودرا با خوردن رفو مکن. اگر امرِ کُلُوا را خوانده ای،نهیِ لا تَسْرُفُوا را نیز بخوانتا خوری دانه، نیفتی تو به داماین کند علم و قناعت، والسلامقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۳۱Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #31يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُواوَلَا تُسْرُفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِيناى آدمیزادگان، به هنگام نماز در هر عبادتگاهیجامه های خود را بپوشيد. و بخوريد و بياشاميد ولىاسراف مكنيد، كه خدا اسراف كاران را دوست نمىدارد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6 Line #528گفت من مضطرم و مجروححالهست مردار این زمان بر من حلالهین به دستوری ازین گندم خورمای امین و پارسا و محترمگفت: مفتی ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بهور خوری، باری ضمان آن بدهمرغ بس در خود فرو رفت آن زمانتوسنش سر بستد از جذب عنانچون بخورد آن گندم، اندر فخ بماندچند او یاسین و الانعام خواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #1409نعمت از دنیا خورد عاقل، نه غمجاهلان محروم مانده در ندمچون در افتد در گلوشان حبل دامدانه خوردن گشت بر جمله حراممرغ اندر دام دانه کی خورد؟دانه چون زهرست در دام، ار چردمرغ غافل میخورد دانه ز دامهمچو اندر دام دنیا، این عوامباز مرغان خبیر هوشمندکردهاند از دانه خود را خشکبندکاندرون دام، دانه زهرباستکور آن مرغی که در فخ دانه خواستصاحب دام، ابلهان را سر بریدوآن ظریفان را به مجلس ها کشیدکه از آنها گوشت میآید به کاروز ظریفان بانگ و نالهٔ زیر و زارپس کنیزک آمد از اشکاف دردید خاتون را بمرده زیر خرگفت: ای خاتون احمق این چه بود؟گر تو را استاد خود نقشی نمودظاهرش دیدی، سرش از تو نهاناوستا ناگشته بگشادی دکان؟!یا چو مستغرق شدی در عشق خرآن کدو پنهان بماندت از نظر؟ظاهر صنعت بدیدی ز اوستاداوستادی برگرفتی شاد شاد؟ای بسا زراق گول بیوقوفاز ره مردان ندیده غیر صوفای بسا شوخان ز اندک احترافاز شهان ناموخته جز گفت و لافهر یکی در کف عصا، که موسیاممیدمد بر ابلهان که: عیسیامآه از آن روزی که صدق صادقانباز خواهد از تو، سنگ امتحانآخر از استاد باقی را بپرساین حریصان جمله کورانند و خرسجمله جستی، باز ماندی از همهصید گرگانند این ابله رمهصورتی بشنیده، گشتی ترجمانبیخبر از گفت خود، چون طوطیان