Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #761

05.01.2019 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۶۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۹ آوریل ۲۰۱۹ ـ ۱۰ اردیبهشتPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26 Divan e Shamsهر لحظه وحیِ آسمان آید به سرِّ جانهاکاخر چو دُردی(۱) بر زمین تا چند می‌باشی؟ برآ*هر کز گران جانان(۲) بُوَد، چون دُرد در پایان(۳) بُوَدآنگه رَوَد بالایِ خُم(۴)، کان دُردِ او یابد صفا**گِل را مَجنبان هر دمی، تا آبِ تو صافی شودتا دُردِ تو روشن شود، تا دَردِ تو گردد دوا***جانیست چون شعله، ولی دودَش ز نورَش بیشترچون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا(۵)گر دود را کمتر کنی، از نورِ شعله برخوریاز نورِ تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرادر آبِ تیره بنگری، نی ماه بینی، نی فلکخورشید و مه پنهان شود، چون تیرگی گیرد هوابادِ شمالی می‌وَزد، کز وی هوا صافی شودوز بهرِ این صیقل سَحَر در می‌دَمد بادِ صبابادِ نَفَس مر سینه را ز اندوه صیقل می‌زندگر یک نَفَس(۶) گیرد نَفَس، مر نَفْس را آید فناجانِ غریب اندر جهان مشتاقِ شهرِ لامکاننَفْسِ بهیمی در چَرا(۷)، چندین چرا باشد چرا؟ای جانِ پاکِ خوش گهر، تا چند باشی در سفرتو بازِ شاهی، باز پَر سویِ صَفیرِ(۸) پادشا *قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۵Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #175وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُالشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَخبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديمو او از آن علم عارى گشت و شيطان در پى‌اش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَهَوَاهُ ۚفَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْأَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚفَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُوناگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم،ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت.مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زباناز دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد.مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است.قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.***۱ قرآن کریم، سوره شمس(۹۱)، آیه ۹Quran, Sooreh Ash-Shams (#91), Line #9قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَابی تردید کسی که نفس را از آلودگی پاک کرد، رستگار شد.***۲ قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen (#36), Line #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد:موجود شو، پس موجود مى‌شود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 206 Divan e Shamsهر طرفی‌ام بجو، هر چه بخواهی بگوره نبری تارِ مو، تا ننمایم هُدیگرم شود رویِ آب از تبشِ آفتابباز همش آفتاب برکشد اندر عُلابر بردش خرد خرد تا که ندانی چه بُردصاف بدزدد ز دُرد شعشعه دلربازین سخنِ بُوالْعَجَب(۹) بستم من هر دو لبلیک فلک جمله شب می‌زندت اَلصَّلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1713 Divan e Shamsسجده کنان رویم سویِ بحر همچو سیلبر رویِ بحر زان پس ما کف زنان رویممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1142 Divan e Shamsچو قطره از وطنِ خویش رفت و بازآمدمصادفِ صدف او گشت و شد یکی گوهرنه یوسفی به سفر رفت از پدر گریاننه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387 Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر مردم در او بی‌خویشترخواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییمآن برف گوید دم بدم: بگدازم و سیلی شومغلطان سویِ دریا روم، من بحری و دریاییمتنها شدم، راکد شدم، بفسردم و جامد شدمتا زیرِ دندانِ بلا چون برف و یخ می خاییم(۱۰)چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجهمن تا گره دارم، یقین می کوبی و می ساییممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1667 Divan e Shamsدستِ ناپیدا گریبان می کشدمن پیِ دست و گریبان می روماینچنین پیدا و پنهان دستِ کیست؟تا که من پیدا و پنهان می روماین همان دستست کاوّل او مراجمع کرد و من پریشان می رومدر تماشای چنین دستِ عجبمن شدم از دست و حیران می روممن چو از دریایِ عمّان قطره‌امقطره قطره سوی عمّان می روممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2949 Divan e Shamsهستی ز غِیب رُسته، بر غیب پرده بستهو آن غیب همچو آتش، در پرده‌هایِ دودیدود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابشبگذر ز دودِ هستی، کز دود نیست سودیاز دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتیجان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودیگر گردِ پست شستی، قرصِ فلک شکستیدر نیست برشکستی، بر هستها فزودیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکار او کُنْ فَیَکُون‌ ست، نه موقوفِ عللقرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ٢٩Quran, Sooreh Al-Hijr (#15), Line #29فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم،در برابر او به سجده بيفتيد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #567پنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر استتا نگردد این کر، آن باطن، کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فِکرَت شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویدقرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Al-Fajr (#89), Line #27يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةًای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از اوخشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #137گفت فَلْیَبْکوا کَثیراً گوش دار*تا بریزد شیر فضل کردگارگریهٔ ابرست و سوز آفتاباُستُن دنیا، همین دو رشته تاب(۱۱)گر نبودی سوزِ مهر و اشکِ ابرکَی شدی جسم و عَرَض زَفْت و ستبر؟کَی بُدی معمور(۱۲) این هر چار فصل؟گر نبودی این تَف(۱۳) و این گریه اصلسوزِ مهر و گریهٔ ابرِ جهانچون همی دارد جهان را خوش‌دهانآفتابِ عقل را در سوز دارچشم را چون ابرِ اشک‌افروز دار* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ٨٢Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #82فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَبه سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #206چون شوم آلوده، باز آنجا رَوَمسوی اصلِ اصلِ پاکی ها رَوَمدلقِ(۱۴) چرکین برکَنَم آنجا زِ سَرخِلعَتِ(۱۵) پاکم دهد بارِ دگرکارِ او اینست و کارِ من همینعالَم‌ آرایست رَبُّ الْعالمَین*گر نبودی این پلیدی هایِ ماکَی بُدی این بارْنامه(۱۶) آب را؟کیسه‌های زر بدزدید از کسیمی‌رود هر سو که هین کو مُفلسی؟یا بریزد بر گیاه رُسته‌اییا بشُوید رُوی رُو ناشُسته‌ای(۱۷)یا بگیرد بر سَر او حَمّال‌وارکشتی بی‌دست و پا را در بِحار(۱۸)صد هزاران دارو اندر وی نهانزانکه هر دارو بروید زو چنانجان هر دُرّی، دل هر دانه‌ایمی‌رود در جو چو داروخانه‌ایزو یتیمان زمین را پرورشبستگان خشک را از وی رَوش(۱۹)چون نماند مایه‌اش، تیره شودهم‌چو ما اندر زمین خیره شود* قرآن کریم، سوره صافّات(۳۷)، آیه ۶Quran, Sooreh As-Saaffaat(#37), Line #6إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677انبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستنعمت از وی جملگی علّت شودطعمه در بیمار، کی قوّت شود؟چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر(۲۰)جمله ناخوش گشت و صافِ او کدرتو عدوِّ این خوشی ها آمدیگشت ناخوش هر چه بر وی کف زدیهر که او شد آشنا و یارِ توشد حقیر و خوار در دیدارِ توهر که او بیگانه باشد با تو، همپیش تو او بس مه ‌است و محترماین هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۲۱) ساری(۲۲) ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #199آب، بهرِ این ببارید از سِماک(۲۳)تا پلیدان را کند از خُبث(۲۴) پاک قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸Quran, Sooreh Al-Furqaan(#108), Line #1….. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً. «…. و از آسمان آبى پاك نازل كرديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3624رحمتی، بی‌علّتی، بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #1755ما بَری از پاک و ناپاکی همهاز گِرانجانّی(۲۵) و، چالاکی همهمن نکردم امر تا سودی کنمبلکه تا بر بندگان جُودی(۲۶) کنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1755ای گرانْ جان(۲۷)، خوار دیدستی مرازآنکه، بس ارزان خریدستی وراهرکه او ارزان خَرَد، ارزان دهدگوهری، طفلی به قُرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #1638کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman (#55), Line #29يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍهر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست،و او هر لحظه در كارى جدید است.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1544این دو همره، همدگر را راهزنگمره آن جان کو فرو ناید ز تَنجان ز هجرِ عرش اندر فاقه‌ایتَن ز عشقِ خاربُن(۲۸) چون ناقه‌ایجان گشاید سویِ بالا بال هادر زده تَن در زمین چنگال ها*تا تو با من باشی ای مُردهٔ وطنپس ز لیلی دُور مانَد جانِ من* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ….« و اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت…..» (۱) دُرد: ته نشین مایعات، مجازأ زمین گیر(۲) جانان: سخت جان، مقاومت کننده، ملال آور، تاریک دل(۳) پایان: تَه و بُنِ چیزی(۴) خُم: ظرفِ سفالی بزرگ(۵) ضیا: نور، روشنایی(۶) یک نَفَس: یک لحظه(۷) چَرا: چَریدن، علف خوردن(۸) صَفیر: سوت، ندای بازگشت(۹) بُوالْعَجَب: عجیب(۱۰) خاییدن: چیزی را با دندان نرم کردن، جویدن(۱۱) تاب: فعل امر حاضر از مصدر تابیدن. مراد اینست که به این دو امر توسل جو.(۱۲) معمور: تعمیر‌شده، آبادشده، آبادان(۱۳) تَف: حرارت، گرما(۱۴) دلق: خرقه، پوستین، جامه درویشی. دلقِ چرکین کنایه از روح و قلب ملوّث است. (۱۵) خِلعَت: در اینجا کنایه از روح و قلب مهذَّب است.(۱۶) بارْنامه: حشمت و بزرگی، اجازه نامه برای ورود به مجلس بزرگان.(۱۷) ناشسته‌ رو: پلید، ناپاک، کسی که روح و قلبی آلوده داشته باشد.(۱۸) بِحار: جمع بحر به معنی دریا(۱۹) رَوش: رشد و نموّ(۲۰) مُصِر: اصرارکننده(۲۱) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۲۲) ساری: سرایت‌کننده(۲۳) سِماک: در اینجا به معنی آسمان(۲۴) خُبث: ناپاکی و پلیدی(۲۵) گِرانجانی: سستی، پیری(۲۶) جُود: بخشش، عطا، جوانمردی(۲۷) گرانْ جان: كنایه از مردم فاقد ذوق و عشق(۲۸) خاربُن: بوته خار************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26 Divan e Shamsهر لحظه وحی آسمان آید به سر جانهاکاخر چو دردی بر زمین تا چند می‌باشی؟ برآ*هر کز گران جانان بود، چون درد در پایان بودآنگه رود بالای خم، کان دُردِ او یابد صفا**گل را مجنبان هر دمی، تا آب تو صافی شودتا درد تو روشن شود، تا درد تو گردد دوا***جانیست چون شعله، ولی دودش ز نورش بیشترچون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا(۵)گر دود را کمتر کنی، از نور شعله برخوریاز نور تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرادر آب تیره بنگری، نی ماه بینی، نی فلکخورشید و مه پنهان شود، چون تیرگی گیرد هواباد شمالی می‌وزد، کز وی هوا صافی شودوز بهر این صیقل سحر در می‌دمد باد صباباد نفس مر سینه را ز اندوه صیقل می‌زندگر یک نفس گیرد نفس، مر نفس را آید فناجان غریب اندر جهان مشتاق شهر لامکاننفس بهیمی در چرا، چندین چرا باشد چرا؟ای جان پاک خوش گهر، تا چند باشی در سفرتو باز شاهی، باز پر سوی صفیر پادشا *قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۵Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #175وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُالشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَخبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديمو او از آن علم عارى گشت و شيطان در پى‌اش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚفَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْأَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُوناگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت.مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد.مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است. قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.***۱ قرآن کریم، سوره شمس(۹۱)، آیه ۹Quran, Sooreh Ash-Shams (#91), Line #9قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَابی تردید کسی که نفس را از آلودگی پاک کرد، رستگار شد.***۲ قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen (#36), Line #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد:موجود شو، پس موجود مى‌شود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 206 Divan e Shamsهر طرفی‌ام بجو، هر چه بخواهی بگوره نبری تار مو، تا ننمایم هدیگرم شود روی آب از تبش آفتابباز همش آفتاب برکشد اندر علابر بردش خرد خرد تا که ندانی چه بردصاف بدزدد ز درد شعشعه دلربازین سخن بوالعجب بستم من هر دو لبلیک فلک جمله شب می‌زندت الصلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1713 Divan e Shamsسجده کنان رویم سوی بحر همچو سیلبر روی بحر زان پس ما کف زنان رویممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1142 Divan e Shamsچو قطره از وطن خویش رفت و بازآمدمصادف صدف او گشت و شد یکی گوهرنه یوسفی به سفر رفت از پدر گریاننه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387 Divan e Shamsهر جا حیاتی بیشتر مردم در او بی‌خویشترخواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییمآن برف گوید دم بدم بگدازم و سیلی شومغلطان سوی دریا روم، من بحری و دریاییمتنها شدم، راکد شدم، بفسردم و جامد شدمتا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییمچون آب باش و بی‌گره، از زخم دندان‌ها بجهمن تا گره دارم، یقین می کوبی و می ساییممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1667 Divan e Shamsدست ناپیدا گریبان می کشدمن پی دست و گریبان می روماینچنین پیدا و پنهان دست کیست؟تا که من پیدا و پنهان می روماین همان دستست کاول او مراجمع کرد و من پریشان می رومدر تماشای چنین دست عجبمن شدم از دست و حیران می روممن چو از دریای عمان قطره‌امقطره قطره سوی عمان می روممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2949 Divan e Shamsهستی ز غیب رسته، بر غیب پرده بستهو آن غیب همچو آتش، در پرده‌های دودیدود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابشبگذر ز دود هستی، کز دود نیست سودیاز دود گر گذشتی، جان عین نور گشتیجان شمع و تن چو طشتی، جان آب، تن چو رودیگر گرد پست شستی، قرص فلک شکستیدر نیست برشکستی، بر هستها فزودیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ ست، نه موقوف عللقرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ٢٩Quran, Sooreh Al-Hijr (#15), Line #29فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #567پنبه آن گوش سر، گوش سر استتا نگردد این کر، آن باطن، کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی فکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدقرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Al-Fajr (#89), Line #27يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةًای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از اوخشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #137گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار*تا بریزد شیر فضل کردگارگریه ابرست و سوز آفتاباستن دنیا، همین دو رشته تابگر نبودی سوز مهر و اشک ابرکی شدی جسم و عرض زفت و ستبر؟ی بدی معمور این هر چار فصل؟گر نبودی این تف و این گریه اصلسوز مهر و گریه ابر جهانچون همی دارد جهان را خوش‌دهانآفتاب عقل را در سوز دارچشم را چون ابر اشک‌افروز دار* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ٨٢Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #82فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَبه سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #206چون شوم آلوده، باز آنجا رومسوی اصل اصل پاکی ها رومدلق چرکین برکنم آنجا ز سرخلعت پاکم دهد بار دگرکار او اینست و کار من همینعالم‌ آرایست رب العالمین*گر نبودی این پلیدی های ماکَی بدی این بارنامه آب را؟کیسه‌های زر بدزدید از کسیمی‌رود هر سو که هین کو مفلسی؟یا بریزد بر گیاه رسته‌اییا بشوید روی رو ناشسته‌اییا بگیرد بر سر او حمال‌وارکشتی بی‌دست و پا را در بحارصد هزاران دارو اندر وی نهانزانکه هر دارو بروید زو چنانجان هر دری، دل هر دانه‌ایمی‌رود در جو چو داروخانه‌ایزو یتیمان زمین را پرورشبستگان خشک را از وی روشچون نماند مایه‌اش، تیره شودهم‌چو ما اندر زمین خیره شود* قرآن کریم، سوره صافّات(۳۷)، آیه ۶Quran, Sooreh As-Saaffaat(#37), Line #6إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستنعمت از وی جملگی علت شودطعمه در بیمار، کی قوت شود؟چند خوش پیش تو آمد ای مصرجمله ناخوش گشت و صاف او کدرتو عدو این خوشی ها آمدیگشت ناخوش هر چه بر وی کف زدیهر که او شد آشنا و یار توشد حقیر و خوار در دیدار توهر که او بیگانه باشد با تو، همپیش تو او بس مه ‌است و محترماین هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #199آب، بهر این ببارید از سماکتا پلیدان را کند از خبث پاک قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸Quran, Sooreh Al-Furqaan(#108), Line #1….. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً. «…. و از آسمان آبى پاك نازل كرديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3624رحمتی، بی‌علتی، بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #1755ما بری از پاک و ناپاکی همهاز گرانجانی و، چالاکی همهمن نکردم امر تا سودی کنمبلکه تا بر بندگان جودی کنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1755ای گران جان، خوار دیدستی مرازآنکه، بس ارزان خریدستی وراهرکه او ارزان خرد، ارزان دهدگوهری، طفلی به قرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #1638کل اصباح لنا شأن جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman (#55), Line #29يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍهر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1544این دو همره، همدگر را راهزنگمره آن جان کو فرو ناید ز تنجان ز هجر عرش اندر فاقه‌ایتن ز عشق خاربن چون ناقه‌ایجان گشاید سوی بالا بال هادر زده تن در زمین چنگال ها*تا تو با من باشی ای مرده وطنپس ز لیلی دور ماند جان من* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ….« و اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت…..» 

More episodes from Ganj e Hozour Programs