Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #807

03.25.2020 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۸۰۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۳ مارس ۲۰۲۰ - ۵ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2740, Divan e Shamsبازم صنما چه می‌فریبی؟بازم به دَغا(۱) چه می‌فریبی؟هر لحظه بخوانیَم که ای دوستای دوست، مرا چه می‌فریبی؟عمری تو و عمر را وفا نیستما را به وفا چه می‌فریبی؟دل سیر نمی‌شود به جیحون(۲)ما را به سَقا(۳) چه می‌فریبی؟تاریک شده ست چشم(۴) بی توما را به عصا چه می‌فریبی؟ای دوست، دعا وظیفه ماستما را به دعا چه می‌فریبی؟آن را که مثالِ امن دادیبا خُوف و رَجا(۵) چه می‌فریبی؟گفتی: به قضایِ حق رضا دهما را به قضا چه می‌فریبی؟چون نیست دَوا پذیر(۶) این دردما را به دوا چه می‌فریبی؟تنها خوردن(۷) چو پیشه کردیما را به صَلا(۸) چه می‌فریبی؟چون چنگِ نشاط ما شکستیما را به سه تا(۹) چه می‌فریبی؟ما را بی ‌ما چو می‌نوازی؟ما را با ما چه می‌فریبی؟ای بسته کمر به پیشِ تو جانما را به قَبا(۱۰) چه می‌فریبی؟خاموش، که غیرِ تو نخواهیمما را به عَطا(۱۱) چه می‌فریبی؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 475حازِمی(۱۲) باید که ره تا دِه بردحَزم نبود طمع طاعون آورداو یکی دزدست فتنه ‌سیرتیچون خیال او را به هر دم صورتیکس نداند مکرِ او اِلّا خدادر خدا بگریز و وارَه زآن دَغامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2063تا به دیوارِ بَلا ناید سَرَشنشنود پندِ دل آن گوشِ کَرَشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677انبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۱۳) ساری(۱۴) ستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2730گفت: غیر راستی نَرْهاندتداد، سوی راستی می‌خواندتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 866بس سرای پر ز جمع و اَنبُهی(۱۵)پیش چشم عاقبت‌بینان تُهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3044هست جمعیت به صورتها فُشار(۱۶)جمع معنی خواه، هین از کردگارآرامش ظاهری بر اساس انباشتگی چیزها بی اساس و بیهوده است. تو آرامش و جمعیت خاطر را، بر اساس مرکز عدم، از خداوند بخواه.نیست جمعیت ز بسیاری جسمجسم را بر باد قایم دان چو اسمجمعیت خاطر و آرامش درون، از کثرت و انباشتگی اجسام حاصل نیاید. بدان که اجسام نیز مانند اسماء و کلمات برپایه باد قرار دارد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 163اعتمادِ زَن بر آن کو هیچ باراین زمان فا(۱۷) خانه نآمد او زِ کارآن قیاسش(۱۸) راست نآمد(۱۹) از قَضاگرچه سَتّارست، هم بِدْهَد سَزا(۲۰)چونکه بَد کردی، بترس، آمِن(۲۱) مباشزآنکه تخم است و برویانَد خُداشچند گاهی او بپوشانَد که تاآیدت ز آن بَد پشیمان و حَیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 173آن نمی‌دانست عقل پای‌سستکه سبو دایم ز جو ناید درستآنچنانش تنگ آورد آن قضاکه منافق را کند مرگ فُجا(۲۲)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3353ای اَیاز از تو غلامی نور یافت   نورت از پستی سوی گردون شتافتحسرتِ آزادگان شد بندگیبندگی را چون تو دادی زندگیمؤمن آن باشد که اندر جَزر و مَدکافر از ایمانِ او حسرت خورَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2764گر شود مات اندر این آن بُوالعَلاآن نباشد مات، باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخَرَدیک هُبوطش بر مَعارج ها(۲۳) بَرَدخام شوخی که رهانیدش مُدام(۲۴)از خُمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و اُستاد شدجَست از رِقِّ(۲۵) جهان و آزاد شداز شراب لایزالی گشت مستشد مُمَیِّز، از خلایق باز رستز اعتقاد سستِ پُر تقلیدشانوز خیال دیدهٔ بی‌دیدشانای عجب چه فن زند ادراکشانپیش جَزر و مَدِّ بحر بی‌نشان؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 684چون کند دعویِّ(۲۶) خیاطی خَسی(۲۷)افکند در پیش او شه، اطلسیکه بِبُر این را بَغَلطاق(۲۸) فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مُخَنَّث(۲۹) در وَغا(۳۰) رُستم بدیخود مُخَنَّث را زره پوشیده گیرچون ببیند زخم، گردد چون اسیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2037, Divan e Shamsچون جان تو می‌ستانی، چون شِکّرست مردنبا تو ز جانِ شیرین، شیرین تَرَست مردنبردار این طبق را زیرا خلیلِ حق راباغست و آبِ حیوان(۳۱)، گر آذرست(۳۲) مردنقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #76« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ »« چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۲۵Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #125«…وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا »«…و خدا ابراهيم را به دوستى خود برگزيد.»قرآن کریم، سوره انبياء(۲۱)، آیه ۶۹و۶۸Quran, Sooreh Al-Anbiyaa(#21), Line #68,69« قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ »(۶۸)« گفتند: اگر مى‌خواهيد كارى بكنيد، بسوزانيدش و خدايان خود را نصرت دهيد.»« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »(۶۹)« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 814بُت‌شکن بوده ست اصلِ اصلِ ماچون خلیلِ حقّ و، جمله انبیاگر در آییم ای رَهی(۳۳) در بُتکدهبُت سُجود آرَد نه ما در مَعْبَده(۳۴)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت۴۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 433جَوْق‌ جَوْق(۳۵) و صف صف از حرص و شتابمُحْتَرِز(۳۶) ز آتش گُریزان سوی آب لاجرم، ز آتش برآوردند سراعتباراَلِْاعتبار(۳۷) ای بی‌خبر بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول(۳۸)من نیَم آتش، منم چشمهٔ قبولچشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نَظَردر من آی و هیچ مگریز از شَرَرای خلیل اینجا شَرار(۳۹) و دود نیستجز که سِحْر و خُدعهٔ(۴۰) نمرود نیستچون خلیلِ حق اگر فرزانه‌ایآتش آبِ توست و تو پروانه‌ایمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲٣۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1237هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ(۴۱) توکو حقیقت هست خون‌آشامِ تواز خلیلِ(۴۲) حق بیاموز این سِیَر(۴۳)که شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 765این سخن را نیست پایان و فَراغای خلیلِ حق چرا کُشتی تو زاغ؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 767کاغْ کاغ(۴۴) و نعره زاغِ سیاهدایماً باشد به دنیا عُمْرخواه(۴۵)هَمچو اِبلیس از خدای پاکِ فرد(۴۶)تا قیامت عمرِ تَن درخواست کردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 770عمرِ بی توبه، همه جان کندن استمرگِ حاضر، غایب از حق بودن استعمر و مرگ این هر دو با حق خوش بُوَد*بی‌خدا آبِ حیات آتش بُوَدآن هم از تأثیرِ لعنت بود کودر چنان حضرت همی ‌شد عُمرْجُواز خدا غیرِ خدا را خواستنظَّنِ افزونی ست و کُلّی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضورِ شیر، روبَه‌شانگی(۴۷)عمر بیشم ده که تا پس‌تر روممَهْلَم(۴۸) افزون کن که تا کمتر شومتا که لعنت را نشانه او بُوَدبَد کسی باشد که لعنتْ‌جُو بودعُمرِ خوش، در قُرب(۴۹)، جان پروردن استعمرِ زاغ از بهرِ سِرگین(۵۰) خوردن استعمرِ بیشم دِه که تا گُه می‌خورمدایم اینم دِه که بس بَدگوهرمگرنه گُه خوارست آن گَنده‌ دهانگویدی کز خویِ زاغم وارهان(۵۱)* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۶۲Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #162« قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »« بگو: نماز من و قربانى من و زندگى من و مرگ من براى خدا آن پروردگار جهانيان است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3340هر دَمی پُر می‌شوی، تی می‌شویپس بدانکه در کفِ صُنعِ وییچشمْ‌بند از چشم، روزی که رَودصُنع از صانع چه سان شیدا شودچشم ‌داری تو، به چشمِ خود نِگرمَنگر از چشمِ سفیهی بی‌خبرگوش داری تو، به گوشِ خود شنوگوشِ گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کنهم برایِ عقلِ خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2444دست گیر از دستِ ما، ما را بِخَرپرده را بَر دار و، پردهٔ ما مَدَرباز خَر، ما را ازین نفسِ پلیدکاردَش تا استخوانِ ما رسیداز چو ما بیچارگان این بندِ سختکِی گُشاید ای شهِ بی‌تاج و تخت؟این چنین قفلِ گران را ای وَدود(۵۲)که تواند جز که فضلِ(۵۳) تو گشود؟ما ز خود، سویِ تو گردانیم سَرچون توی از ما به ما نزدیکتر*این دعا هم بخشش و تعلیم توست**گَر نَه در گُلْخَن(۵۴)، گلستان از چه رُست؟* قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16«…نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »«…ما از رگ گردنش به او نزديک ‌تريم »**۱ قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا »« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت. ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.» **۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۸۶Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #186« وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »« و هرگاه بندگان من درباره من از تو بپرسند بگو كه بی گمان من نزديكم و دعای دعا کننده را که مرا خواند، اجابت می کنم. پس باید آنان دعوت مرا بپذیرند و به من ايمان آورند. باشد که راه راست يابند.»**۳ قرآن کریم، سوره ماعون(۱۰۷)، آیه ۷-۴Quran, Sooreh Al-Ma'un(#107), Line #4-7فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ(۴) پس واى بر آن نمازگزاران‌الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ(۵)كه در نماز خود سهل انگارندالَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ(۶)آنان كه ريا مى‌كنند،وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (۷) و مایحتاج زندگی را [از نیازمندان] دریغ می دارند.حکیم سنایی، قصیدهٔ شمارهٔ ۷، در مقام اهل توحیدمکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والاقدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجابهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمانبهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیباعروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغاعجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشیکه از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینااگر دینت همی باید ز دنیا دار پی بگسلکه حرصش با تو هر ساعت بود بی‌حرف و بی‌آواچو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شبچو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالااز این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشایدمسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودرداگر از زحمت همی ترسی ز نااهلان ببر صحبتکه از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقامرا باری بحمدالله ز راه رافت و رحمتبه سوی خِطهٔ وحدت برد عقل از خِطهٔ اشیابه هر چه بسته شود راهرو حجاب وی استتو خواه مُصحَف و سَجاده گیر، خواه نمازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364باز فرمود او که اندر هر قَضامَر مسلمان را رضا باید رضاروایتخدای متعال فرمود: « هر که به قضای من، رضا ندهد و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجوید. »  مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2039, Divan e Shamsبر شاه خوبرویان واجب وفا نباشدای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کندردی است غیر مردن آن را دوا نباشدپس من چگونه گویم کاین درد را دوا کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3906پس عدم گردم عدم چون ارغَنون گویدم انّا الیهِ راجِعُونمثنوی، مولوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4123هین بیا زین سو ببین کین اَرغَنونمی‌زند یا لَیتَ قَومی یَعلَمُونمولوی، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1136, Divan e Shamsاز عشق تو گشتم ارغنون عالموز زخمهٔ تو فاش شده احوالمماننده چنگ شده همه اشکالمهر پرده که می‌زنی مرا مینالم  (۱) دَغا: مکّار، حیله گر، دغل، مکر، حیله(۲) جیحون: رود، دریا(۳) سَقا: آب دهنده(۴) تاریک شدن چشم: کم سو شدن و نابینا شدن چشم(۵) رَجا: امید داشتن، ترسیدن(۶) دَوا پذیر: قابل علاج، درمان پذیر(۷) تنها خوردن: کنایه از امساک و بخیلی و اشاره به اینکه فقط اگر هشیارانه، از جنس خدا شویم، از زندگی برخوردار می شویم، نه با من ذهنی.(۸) صَلا: آواز دادن مردم برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری(۹) سه تا: طنبوری است دارای سه تار(۱۰) قَبا: نوعی لباس جلو باز بلند مردانه که دو طرف جلو آن با دکمه بسته می شود.(۱۱) عَطا: بخشش(۱۲) حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر(۱۳) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۱۴) ساری: سرایت‌کننده(۱۵) اَنبُه: مخفف انبوه، بسیار، متعدد(۱۶) فُشار: بیهوده، سخن یاوه(۱۷) فا: به(۱۸) قیاس: گمان، حدس(۱۹) راست آمدن: هماهنگی یا سازگاری یافتن(۲۰) سَزا: پاداش نیکی یا بدی(۲۱) آمِن: در اطمینان و امن و امان، بی ترس و بیم و آسوده(۲۲) مرگ فُجا:مرگ ناگهانی(۲۳) مَعارج: بالا رفتن ها، جمع مَعْرَج(۲۴) مُدام: شراب(۲۵) رِقّ: بندگی(۲۶) دعوی: ادعا کردن(۲۷) خَس: انسان پست، فرومایه(۲۸) بَغَلطاق: ‌قبا، لباس(۲۹) مُخَنَّث: نامرد، مردی که اطوار زنانه دارد(۳۰) وَغا: جنگ و پیکار(۳۱) آب حیوان: آبِ زندگانی(۳۲) آذر: اشاره به آتش نمرود است که به امر خداوند بر ابراهیم (ع) به گلستان و باغ بدل شد.(۳۳) رَهی: بنده، غلام(۳۴) مَعْبَده: عبادتگاه، معبد(۳۵) جَوْق‌ جَوْق: دسته دسته، جمع جَوق، اَجْواق است.(۳۶) مُحْتَرِز: دوری کننده، پرهیز کننده(۳۷) اعتباراَلِْاعتبار: عبرت بگیر، عبرت بگیر.(۳۸) گول: ابله، نادان(۳۹) شَرار: جرقّه، پاره آتشی که به هوا جَهَد.(۴۰) خُدعه: حیله گری، فریبکاری(۴۱) مام: مادر(۴۲) خلیل: ابراهیم خلیل الله(۴۳) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۴۴) کاغْ کاغ: بانک کلاغ، قار قار(۴۵) عُمْرخواه: عُمر خواهنده(۴۶) فرد: یگانه، بی همتا، بی نظیر(۴۷) روبَه‌شانگی: حیله و تزویر(۴۸) مَهْل: مهلت دادن، درنگ و آهستگی(۴۹) قُرب: نزدیک شدن، نزدیکی(۵۰) سرگین: فضله چارپایان (۵۱) وارهان: آزاد کن، رهاکن(۵۲) وَدود: بسیار مهربان، دوستدار(۵۳) فضل: بخشش، احسان، نیکویی   (۵۴) گُلْخَن: آتش خانه حمام************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2740, Divan e Shamsبازم صنما چه می‌فریبی؟بازم به دغا چه می‌فریبی؟هر لحظه بخوانیم که ای دوستای دوست مرا چه می‌فریبی؟عمری تو و عمر را وفا نیستما را به وفا چه می‌فریبی؟دل سیر نمی‌شود به جیحونما را به سقا چه می‌فریبی؟تاریک شده ست چشم بی توما را به عصا چه می‌فریبی؟ای دوست دعا وظیفه ماستما را به دعا چه می‌فریبی؟آن را که مثال امن دادیبا خوف و رجا چه می‌فریبی؟گفتی به قضای حق رضا دهما را به قضا چه می‌فریبی؟چون نیست دوا پذیر این دردما را به دوا چه می‌فریبی؟تنها خوردن چو پیشه کردیما را به صلا چه می‌فریبی؟چون چنگ نشاط ما شکستیما را به سه تا چه می‌فریبی؟ما را بی ‌ما چو می‌نوازی؟ما را با ما چه می‌فریبی؟ای بسته کمر به پیش تو جانما را به قبا چه می‌فریبی؟خاموش که غیر تو نخواهیمما را به عطا چه می‌فریبی؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 475حازمی باید که ره تا ده بردحزم نبود طمع طاعون آورداو یکی دزدست فتنه ‌سیرتیچون خیال او را به هر دم صورتیکس نداند مکر او الا خدادر خدا بگریز و واره زآن دغامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2063تا به دیوار بلا ناید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2730گفت غیر راستی نرهاندتداد سوی راستی می‌خواندتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 866بس سرای پر ز جمع و انبهیپیش چشم عاقبت‌بینان تهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3044هست جمعیت به صورتها فشارجمع معنی خواه هین از کردگارآرامش ظاهری بر اساس انباشتگی چیزها بی اساس و بیهوده است. تو آرامش و جمعیت خاطر را، بر اساس مرکز عدم، از خداوند بخواه.نیست جمعیت ز بسیاری جسمجسم را بر باد قایم دان چو اسمجمعیت خاطر و آرامش درون، از کثرت و انباشتگی اجسام حاصل نیاید. بدان که اجسام نیز مانند اسماء و کلمات برپایه باد قرار دارد.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 163اعتماد زن بر آن کو هیچ باراین زمان فا خانه نآمد او ز کارآن قیاسش راست نآمد از قضاگرچه ستارست هم بدهد سزاچونکه بد کردی بترس آمن مباشزآنکه تخم است و برویاند خداشچند گاهی او بپوشاند که تاآیدت ز آن بد پشیمان و حیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 173آن نمی‌دانست عقل پای‌سستکه سبو دایم ز جو ناید درستآنچنانش تنگ آورد آن قضاکه منافق را کند مرگ فجامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3353ای ایاز از تو غلامی نور یافت   نورت از پستی سوی گردون شتافتحسرت آزادگان شد بندگیبندگی را چون تو دادی زندگیمؤمن آن باشد که اندر جزر و مدکافر از ایمان او حسرت خوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2764گر شود مات اندر این آن بوالعلاآن نباشد مات باشد ابتلایک بلا از صد بلااش واخردیک هبوطش بر معارج ها بردخام شوخی که رهانیدش مداماز خمار صد هزاران زشت خامعاقبت او پخته و استاد شدجست از رق جهان و آزاد شداز شراب لایزالی گشت مستشد ممیز از خلایق باز رستز اعتقاد سست پر تقلیدشانوز خیال دیدهٔ بی‌دیدشانای عجب چه فن زند ادراکشانپیش جزر و مد بحر بی‌نشان؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 684چون کند دعوی خیاطی خسیافکند در پیش او شه اطلسیکه ببر این را بغلطاق فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مخنث در وغا رستم بدیخود مخنث را زره پوشیده گیرچون ببیند زخم گردد چون اسیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2037, Divan e Shamsچون جان تو می‌ستانی چون شکرست مردنبا تو ز جان شیرین شیرین ترست مردنبردار این طبق را زیرا خلیل حق راباغست و آب حیوان گر آذرست مردنقرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #76« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ »« چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۲۵Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #125«…وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا »«…و خدا ابراهيم را به دوستى خود برگزيد.»قرآن کریم، سوره انبياء(۲۱)، آیه ۶۹و۶۸Quran, Sooreh Al-Anbiyaa(#21), Line #68,69« قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ »(۶۸)« گفتند: اگر مى‌خواهيد كارى بكنيد، بسوزانيدش و خدايان خود را نصرت دهيد.»« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »(۶۹)« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 814بت‌شکن بوده ست اصل اصل ماچون خلیل حق و جمله انبیاگر در آییم ای رهی در بتکدهبت سجود آرد نه ما در معبدهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت۴۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 433جوق‌ جوق و صف صف از حرص و شتابمحترز ز آتش گریزان سوی آب لاجرم ز آتش برآوردند سراعتبارالاعتبار ای بی‌خبر بانگ می‌زد آتش ای گیجان گولمن نیم آتش منم چشمهٔ قبولچشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظردر من آی و هیچ مگریز از شررای خلیل اینجا شرار و دود نیستجز که سحر و خدعهٔ نمرود نیستچون خلیل حق اگر فرزانه‌ایآتش آب توست و تو پروانه‌ایمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲٣۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1237هر که را دیدی ز کوثر خشک لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام توکو حقیقت هست خون‌آشام تواز خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 765این سخن را نیست پایان و فراغای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 767کاغ کاغ و نعره زاغ سیاهدایما باشد به دنیا عمرخواههمچو ابلیس از خدای پاک فردتا قیامت عمر تن درخواست کردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 770عمر بی توبه همه جان کندن استمرگ حاضر غایب از حق بودن استعمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود*بی‌خدا آب حیات آتش بودآن هم از تأثیر لعنت بود کودر چنان حضرت همی ‌شد عمرجواز خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی ست و کلی کاستنخاصه عمری غرق در بیگانگیدر حضور شیر روبه‌شانگیعمر بیشم ده که تا پس‌تر روممهلم افزون کن که تا کمتر شومتا که لعنت را نشانه او بودبد کسی باشد که لعنت‌جو بودعمر خوش در قرب جان پروردن استعمرِ زاغ از بهر سرگین خوردن استعمر بیشم ده که تا گه می‌خورمدایم اینم ده که بس بدگوهرمگرنه گه خوارست آن گنده‌ دهانگویدی کز خوی زاغم وارهان* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۱۶۲Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #162« قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »« بگو: نماز من و قربانى من و زندگى من و مرگ من براى خدا آن پروردگار جهانيان است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3340هر دمی پر می‌شوی تی می‌شویپس بدانکه در کف صنع وییچشم‌بند از چشم روزی که رودصنع از صانع چه سان شیدا شودچشم ‌داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیهی بی‌خبرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم برای عقل خود اندیشه کنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2444دست گیر از دست ما ما را بخرپرده را بر دار و پردهٔ ما مدرباز خر ما را ازین نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسیداز چو ما بیچارگان این بند سختکی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت؟این چنین قفل گران را ای ودودکه تواند جز که فضل تو گشود؟ما ز خود سوی تو گردانیم سرچون توی از ما به ما نزدیکتر*این دعا هم بخشش و تعلیم توست**گر نه در گلخن گلستان از چه رست؟* قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16«…نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »«…ما از رگ گردنش به او نزديک ‌تريم »**۱ قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا »« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت. ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.» **۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۸۶Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #186« وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »« و هرگاه بندگان من درباره من از تو بپرسند بگو كه بی گمان من نزديكم و دعای دعا کننده را که مرا خواند، اجابت می کنم. پس باید آنان دعوت مرا بپذیرند و به من ايمان آورند. باشد که راه راست يابند.»**۳ قرآن کریم، سوره ماعون(۱۰۷)، آیه ۷-۴Quran, Sooreh Al-Ma'un(#107), Line #4-7فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ(۴) پس واى بر آن نمازگزاران‌الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ(۵)كه در نماز خود سهل انگارندالَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ(۶)آنان كه ريا مى‌كنند،وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (۷) و مایحتاج زندگی را [از نیازمندان] دریغ می دارند.حکیم سنایی، قصیدهٔ شمارهٔ ۷، در مقام اهل توحیدمکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والاقدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجابهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمانبهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیباعروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغاعجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشیکه از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینااگر دینت همی باید ز دنیا دار پی بگسلکه حرصش با تو هر ساعت بود بی‌حرف و بی‌آواچو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شبچو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالااز این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشایدمسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودرداگر از زحمت همی ترسی ز نااهلان ببر صحبتکه از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقامرا باری بحمدالله ز راه رافت و رحمتبه سوی خطهٔ وحدت برد عقل از خطهٔ اشیابه هر چه بسته شود راهرو حجاب وی استتو خواه مصحف و سجاده گیر خواه نمازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364باز فرمود او که اندر هر قضامر مسلمان را رضا باید رضاروایتخدای متعال فرمود: « هر که به قضای من، رضا ندهد و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجوید. »  مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2039, Divan e Shamsبر شاه خوبرویان واجب وفا نباشدای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کندردی است غیر مردن آن را دوا نباشدپس من چگونه گویم کاین درد را دوا کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3906پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعونمثنوی، مولوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4123هین بیا زین سو ببین کین ارغنونمی‌زند یا لیت قومی یعلمونمولوی، دیوان شمس، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1136, Divan e Shamsاز عشق تو گشتم ارغنون عالموز زخمهٔ تو فاش شده احوالمماننده چنگ شده همه اشکالمهر پرده که می‌زنی مرا مینالم

More episodes from Ganj e Hozour Programs