Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #815

05.20.2020 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۸۱۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۸ مه ۲۰۲۰ - ۳۰ اردیبهشتPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shams

تو سبب سازی و داناییِ آن سلطان بین

آنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بین

آهن اندر کف او نرمتر از مومی بین

پیش نور رخ او اختر را پنهان بین

نم اندیشه(١)، بیا قُلزمِ اندیشه نگر

صورت چرخ بدیدی، هله، اکنون جان بین

جان بنفروختی ای خر، به چنین مشتریی

رو به بازارِ غمش، جان چو علف ارزان بین

هر که بِفسُرد، بر او سخت نماید حرکت

اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین

خشک کردی تو دماغ از طلبِ بَحث و دلیل

بِفشان خویش ز فکر و لُمَعِ بُرهان بین

هست میزان معَیَّنْت و بدان می‌سنجی

هله میزان بگذار و زرِ بی‌میزان بین

نَفَسی موضع تنگ و نَفَسی جای فراخ

میِ جان نوش و از آن پس همه را میدان بین

سِحر کرده‌ست تو را دیو همی‌خوان قُلْ اَعُوذْ(٢)*

چونکه سرسبز شدی، جمله گُل و ریحان بین

چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان

اتّحادی عَجبی در عَرَض و اَبدان بین

چون دمی چرخ زنی و سر تو برگردد

چرخ را بنگر و همچون سَر خود گَردان بین

زآنکه تو جزو جهانی، مثل کُل باشی

چونکه نو شد صفَتَت، آن صفت از ارکان بین

همه ارکان چو لباس آمد و صُنعش چو بدن

چند مغرورِ لباسی، بدنِ انسان بین

روی ایمان تو در آیینه اعمال ببین

پرده بردار و درآ، شَعشَعه ایمان بین

گر تو عاشق شده‌ای، حسن بجو، احسان نی

ور تو عَباس(٣) زمانی، بنشین احسان بین

لابه کردم شهِ خود را، پس از این او گوید

چونکه دریاش بجوشد، دُر بی‌پایان بین

*۱ قرآن کریم، سوره فلق(۱۱۳)، آیه ۵-۱

Quran, Sooreh Al-Falaq(#113), Line #1-5

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (١)

بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم،

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (٢)

از شر آنچه بيافريده است،

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣)

و از شر شب چون درآيد،

وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (۴)

و از شر جادوگرانى كه در گره‌ها افسون مى‌دمند،

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)

از شر حسود چون رشك مى‌ورزد.

*۲ قرآن کریم، سوره ناس(۱۱۴)، آیه ۶-۱

Quran, Sooreh An-Naas(#114), Line #1-6

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)

بگو: به پروردگار مردم پناه مى‌برم،

مَلِكِ النَّاسِ (٢)

فرمانرواى مردم،

إِلَٰهِ النَّاسِ (٣)

خداى مردم،

مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)

از شر وسوسه وسوسه‌گر نهانى،

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (۵)

آن كه در دلهاى مردم وسوسه مى‌كند،

مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (۶)

خواه از جنيان باشد يا از آدميان.

*۳ قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۹۸

Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #98

« فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ.»

« و چون قرآن بخوانى، از شيطان رجيم به خدا پناه ببر.»

*۴ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۰

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #200

« وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.» (٢٠٠)

« و اگر از جانب شيطان در تو وسوسه‌اى پديد آمد به خدا پناه ببر، زيرا 

او شنوا و داناست.»

*۵ قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶

Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16

« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ 

مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»

« ما آدمى را آفريده‌ايم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستيم، زيرا 

از رگ گردنش به او نزديك‌تريم.»

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۸۴

Hafez Poem(Qazal)# 284, Divan e Qazaliat

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1544

بیشتَر، اَحْوالْ بر سُنَّت رَوَد

گاه قُدرتْ، خارِقِ سُنَّت شود

سُنَّت و عادت نَهاده با مَزه

باز، کرده خَرْقِ عادتْ مُعجزه

بی‌سَبَب گَر عِزّ به ما موصول نیست

قُدرت از عَزْلِ سَبَب مَعْزول نیست

ای گرفتارِ سَبَب بیرون مَپَر

لیکْ عَزْلِ آن مُسَبّب ظَنْ مَبَر

هر چه خواهد آن مُسَبّب آوَرَد

قُدرتِ مُطْلَقْ سَبَب‌ها بَر دَرَد

لیکْ اَغْلَب بر سَبَب رانَد نَفاذ(۴)

تا بِدانَد طالبی جُستن مُراد

چون سَبَب نَبْوَد چه رَهْ جویَد مُرید؟

پَس سَبَب در راه می‌باید بِدید

این سَبَب‌ها بر نَظَرها پَرده‌هاست

که نه هر دیدارِ، صُنعَش را سِزاست

دیده‌‌یی باید، سَبَب سوراخ کُن

تا حُجُب را بَر کَنَد از بیخ و بُن

تا مُسَبِّب بیند اَنْدَر لامَکان

هَرزِه دانَد جَهْد و اِکْساب و دُکان

از مُسَبّب می‌رَسَد هر خیر و شَر

نیست اَسْباب و وَسایِط ای پدر

جُز خیالی مُنْعَقِد بر شاه‌راه

تا بِمانَد دورِغَفْلَت چند گاه

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781

با سلیمان، پای در دریا بنه

تا چو داود، آب سازد صد زره

آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست

لیک غیرت چشم‌بند و ساحرست

تا ز جهل و خوابناکیّ و فضول

او به پیشِ ما و ما از وی مَلول(۵)

تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد

چون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۶)

چشمِ او مانده ست در جوی روان

بی ‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان

مَرکبِ همّت سوی اسباب راند

از مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماند

آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان

کی نهد دل بر سبب های جهان؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153

تو ز طفلی چون سبب ها دیده‌ يی

در سبب، از جهل بر چفسیده‌ يی(۷)

با سبب ها از مُسبِّب غافلی

سویِ این روپوش ها زان مایلی

چون سبب ها رفت، بَر سَر می‌زنی

ربَّنا و ربَّناها می‌کُنی

ربّ می‌گوید: برو سویِ سبب

چون ز صُنعم(۸) یاد کردی؟ ای عجب

گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۹)

گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۱۰)، کارِ توست*

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست

حضرت پروردگار که به سست ایمانی چنین بنده ای واقف است می فرماید: 

هرگاه تو را به عالم اسباب باز گردانم، دوباره مفتون همان اسباب و علل 

ظاهری می شوی و مرا از یاد می بری. کار تو همین است ای بنده توبه شکن 

و سست عهد.

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم**

ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا

* قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آيه ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28

« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ 

وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»

« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، 

و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شده اند 

بازگردند. و البته ایشان اند دروغ زنان.»

** قرآن كريم، سوره اعراف(۷)، آيه ۱۵۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #156

«…وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ…»

«…و رحمت من (حق تعالی) همه اشیاء را فرا گرفته است …»

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461

مشتری کو سود دارد، خود یکی ست

لیک ایشان را در او رَیب(۱۱) و شکی ست

از هوای مشتریِّ بی‌شُکوه

مشتری را باد دادند این گروه

مشتریِّ ماست اللهُ اشْتَری(۱۲)*

از غمِ هر مُشتری هین برتر آ

کسی که فرموده است: « خداوند می خرد »، مشتری ماست. 

بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.

مشتریی جُو که جُویانِ(۱۳) تو است

عالِمِ آغاز و پایانِ تو است

هین مَکَش هر مشتری را تو به دست(۱۴)

عشقْ‌بازی با دو معشوقه بَد است**

*  قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه (۱۱۱)

Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111

« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ….»

« خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است….»

**۱ قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه (۴)

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #4

« مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ …»

« خدا در درون هيچ مردى دو قلب ننهاده است…»

يعنی امکان ندارد که یک شخص هم شیطان را دوست بدارد 

و هم خدا را.

**۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه (۲۰۷)

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #207

« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ.»

« كسى ديگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خويش را فدا

كند. خدا بر اين بندگان مهربان است.»

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3774

چون خیالی در دِلَت آمد نشست

هر کجا که می‌گُریزی با تو است

جُز خیالی، عارضییّ باطِلی

کو بُوَد چون صُبحِ کاذِب آفِلی

من چو صبحِ صادقم از نورِ رَب

که نگردد گِردِ روزَم هیچ شب

هین مَکُن لاحَوْل عِمران زاده‌ام

که زِ لاحَوْل این طَرف افتاده‌ام

مَر مرا اَصل و غذا لاحَوْل بود

نورِ لاحَوْلى که پیش از قَوْل بود

تو هَمی‌گیری پناه از من به حَق

من نِگاریده پناهم در سَبَق(۱۵)

آن پَناهم من که مَخْلَصهات بوذ

تو اَعُوذْ آریّ و من خود آن اَعُوذْ

آفتی نَبوَد بَتَر از ناشِناخت

تو بَرِ یار و ندانی عشق باخت

یار را اَغیار پِنداری هَمی

شادیی را نام بِنهادی غَمی

این چُنین نَخلی که لُطفِ یارِ ماست

چونکه ما دُزدیم نَخلَش دارِ ماست

این چُنین مُشکین که زُلفِ میرِ ماست

چونکه بی‌عقلیم این زنجیرِ ماست

این چُنین لُطفی چو نیلی می‌رَوَد

چونکه فرعونیم چون خون می‌شود

خون هَمی‌گوید: من آبَم هین مَریز

یوسُفَم، گُرگ از تواَم، ای پُر سِتیز

تو نمی‌بینی که یارِ بُردبار

چونکه با او ضِد شُدی، گردد چو مار؟

لَحْم(۱۶) او و شَحْم(۱۷) او دیگر نَشُد

او چُنان بَد، جُز که از مَنْظَر نشد

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1535, Divan e Shams

کَریمان جان فِدایِ دوست کردند

سگی(۱۸) بُگذار ما هم مَردمانیم

فُسونِ قُلْ اَعُوذْ و قُل هُوَ الله(۱۹)

چرا در عشقِ همدیگر نخوانیم؟

غَرَض‌ها تیره دارد دوستی را

غَرَض‌ها را چرا از دلْ نَرانیم

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #552

چونکه عمرت بُرد دیو فاضِحه(۲۰)

بی‌نمک باشد اَعُوذ و فاتحه

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2953

پس اَعُوذْ از بَهر چه باشد چو سگ

گشته باشد از تَرَفُّع(۲۱) تیزتَگ(۲۲)

این اَعُوذ آن است کِای ترک خَطا

بانگ بَر زَن بر سگَت رَه بَر گُشا

تا بیایم بر دَرِ خَرگاهِ تو

حاجتی خواهم زِ جود و جاهِ تو

چونکه تُرک از سَطْوَتِ(۲۳) سگ عاجِز است

این اَعُوذ و این فَغان ناجایز است

تُرک هم گوید: اَعُوذ از سگ، که من

هم ز سگ در مانده‌ام اندر وطن

تو نمی‌یاری(۲۴) بر این در آمدن

من نمی‌آرم ز در بیرون شدن

خاک اکنون بر سر تُرک و قُنُق(۲۵)

که یکی سگ هر دو را بندد عُنُق(۲۶)

حاشَ لـِلَّه(۲۷)، تُرک بانگی بر زند

سگ چه باشد، شیرِ نر خون قی(۲۸) کند

ای که خود را شیر یزدان خوانده‌ای

سال ها شد، با سگی در مانده‌ای

چون کند این سگ برای تو شکار؟

چون شکارِ سگ شده ستی آشکار

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1042

قُل اَعوذَت خواند باید کِای اَحد

هین ز نَفّاثاتْ اَفغان وَزْ عُقَد

در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، 

به فریادرس از دست این دمندگان و این گره ها.

می‌دَمَند اَندَر گِرِه آن ساحِرات

اَلْغیاث اَلُمْستَغاثْ از بُردْ و مات

آن زنان جادوگر در گره های افسون میدمند. ای خداوند دادرس به فریادم

 رس از غلبه دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.

لیکْ بَر خوان از زبانِ فِعْل نیز

که زبانِ قَوْل سُستست ای عزیز

در زمانه مَر تو را سه همرَهَند

آن یکی وافیّ و این دو غَدْرمَند(۲۹)

آن یکی یاران و دیگر رَخْت و مال

وآن سِوُم وافی ست و آن حُسْنُ الْفِعال(۳۰)

مال نایَد با تو بیرون از قُصور

یار آید، لیکْ آید تا به گور

چون تو را روزِ اَجَل آید به پیش

یار گوید از زبانِ حالِ خویش

تا بدینجا بیش هَمرَه نیستم

بر سَرِ گورَت زمانی بیسْتم

فعل تو وافیست زو کن مُلْتَحَد(۳۱)

که دَرآید با تو در قَعْرِ لَحَد

(١) نَمِ اندیشه: قطره حقیر اندیشه

(٢) قُل اَعُوذ: بگو پناه می برم

(٣) عَبّاس: معروف به دَبس مروی بود که در لجاجت در گدایی

شهرت داشت.

(۴) نفاذ: به سر آمدن و تمام شدن

(۵) مَلول: افسرده، اندوهگین

(۶) سَعد: خجسته، مبارک

(۷) چفسیده‌ يی: چسبیده ای

(۸) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۹) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۱۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به 

آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.

(۱۱) رَیب: شک، گمان

(۱۲) اِشْتَری: خرید، هم به معنی خریدن و هم فروختن است. اما غالبا 

به معنی خریدن بکار میرود.

(۱۳) جُویان: جوینده، طالب

(۱۴) دست کشیدن: لمس کردن، گدایی کردن، در اینجا به معنی طلب کردن

(۱۵) سَبَق: ازل، قِدَم

(۱۶) لَحْم: گوشت 

(۱۷) شَحْم: پیه

(۱۸) سگی: درنده خویی، سگ بودن

(۱۹) قُل هُوَ اللّه: بگو که خدا یکی است.

(۲۰) فاضِحه: رسوا کننده

(۲۱) تَرفُّع: برتری جویی

(۲۲) تیزتَگ: دونده سریع، تیز حمله کننده

(۲۳) سَطْوَت: حمله

(۲۴) نمی‌یاری: نمی توانی، یارِستَن: توانستن، از عهده برآمدن

(۲۵) قُنُق: مهمان، کلمه ترکی

(۲۶) عُنُق: گردن، جمع: اَعناق

(۲۷) حاشَ لـِلَّه: پناه بر خدا

(۲۸) قی: استفراغ

(۲۹) غَدْرمند: فريبكار

(۳۰) حُسْنُ الْفِعال: اعمال نيك

(۳۱) مُلْتَحَد: پناهگاه

------------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shams

تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین

آنچه ممکن نبود در کف او امکان بین

آهن اندر کف او نرمتر از مومی بین

پیش نور رخ او اختر را پنهان بین

نم اندیشه بیا قلزم اندیشه نگر

صورت چرخ بدیدی هله اکنون جان بین

جان بنفروختی ای خر به چنین مشتریی

رو به بازار غمش جان چو علف ارزان بین

هر که بفسرد بر او سخت نماید حرکت

اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین

خشک کردی تو دماغ از طلب بحث و دلیل

بفشان خویش ز فکر و لمع برهان بین

هست میزان معینت و بدان می‌سنجی

هله میزان بگذار و زر بی‌میزان بین

نفسی موضع تنگ و نفسی جای فراخ

می جان نوش و از آن پس همه را میدان بین

سحر کرده‌ست تو را دیو همی‌خوان قل اعوذ*

چونکه سرسبز شدی جمله گل و ریحان بین

چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان

اتحادی عجبی در عرض و ابدان بین

چون دمی چرخ زنی و سر تو برگردد

چرخ را بنگر و همچون سر خود گَردان بین

زآنکه تو جزو جهانی مثل کل باشی

چونکه نو شد صفتت آن صفت از ارکان بین

همه ارکان چو لباس آمد و صنعش چو بدن

چند مغرور لباسی بدن انسان بین

روی ایمان تو در آیینه اعمال ببین

پرده بردار و درآ شعشعه ایمان بین

گر تو عاشق شده‌ای حسن بجو احسان نی

ور تو عباس زمانی بنشین احسان بین

لابه کردم شه خود را پس از این او گوید

چونکه دریاش بجوشد در بی‌پایان بین

*۱ قرآن کریم، سوره فلق(۱۱۳)، آیه ۵-۱

Quran, Sooreh Al-Falaq(#113), Line #1-5

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (١)

بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم،

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (٢)

از شر آنچه بيافريده است،

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣)

و از شر شب چون درآيد،

وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (۴)

و از شر جادوگرانى كه در گره‌ها افسون مى‌دمند،

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)

از شر حسود چون رشك مى‌ورزد.

*۲ قرآن کریم، سوره ناس(۱۱۴)، آیه ۶-۱

Quran, Sooreh An-Naas(#114), Line #1-6

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)

بگو: به پروردگار مردم پناه مى‌برم،

مَلِكِ النَّاسِ (٢)

فرمانرواى مردم،

إِلَٰهِ النَّاسِ (٣)

خداى مردم،

مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)

از شر وسوسه وسوسه‌گر نهانى،

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (۵)

آن كه در دلهاى مردم وسوسه مى‌كند،

مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (۶)

خواه از جنيان باشد يا از آدميان.

*۳ قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۹۸

Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #98

« فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ.»

« و چون قرآن بخوانى، از شيطان رجيم به خدا پناه ببر.»

*۴ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۰

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #200

« وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.» (٢٠٠)

« و اگر از جانب شيطان در تو وسوسه‌اى پديد آمد به خدا پناه ببر، زيرا 

او شنوا و داناست.»

*۵ قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶

Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16

« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ 

مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»

« ما آدمى را آفريده‌ايم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستيم، زيرا 

از رگ گردنش به او نزديك‌تريم.»

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۸۴

Hafez Poem(Qazal)# 284, Divan e Qazaliat

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1544

بیشتر احوال بر سنت رود

گاه قدرت خارق سنت شود

سنت و عادت نهاده با مزه

باز کرده خرق عادت معجزه

بی‌سبب گر عز به ما موصول نیست

قدرت از عزل سبب معزول نیست

ای گرفتار سبب بیرون مپر

لیک عزل آن مسبب ظن مبر

هر چه خواهد آن مسبب آورد

قدرت مطلق سبب‌ها بر درد

لیک اغلب بر سبب راند نفاذ

تا بداند طالبی جستن مراد

چون سبب نبود چه ره جوید مرید

پس سبب در راه می‌باید بدید

این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاست

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

دیده‌‌یی باید سبب سوراخ کن

تا حجب را بر کند از بیخ و بن

تا مسبب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اکساب و دکان

از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر

جز خیالی منعقد بر شاه‌راه

تا بماند دورغفلت چند گاه

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781

با سلیمان پای در دریا بنه

تا چو داود آب سازد صد زره

آن سلیمان پیش جمله حاضرست

لیک غیرت چشم‌بند و ساحرست

تا ز جهل و خوابناکی و فضول

او به پیش ما و ما از وی ملول

تشنه را درد سر آرد بانگ رعد

چون نداند کو کشاند ابر سعد

چشم او مانده ست در جوی روان

بی ‌خبر از ذوق آب آسمان

مرکب همت سوی اسباب راند

از مسبب لاجرم محروم ماند

آنکه بیند او مسبب را عیان

کی نهد دل بر سبب های جهان

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153

تو ز طفلی چون سبب ها دیده‌ يی

در سبب از جهل بر چفسیده‌ يی

با سبب ها از مسبب غافلی

سوی این روپوش ها زان مایلی

چون سبب ها رفت بر سر می‌زنی

ربنا و ربناها می‌کنی

رب می‌گوید برو سوی سبب

چون ز صنعم یاد کردی ای عجب

گفت زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دمدمه

گویدش ردوا لعادوا کارِ توست*

ای تو اندر توبه و میثاق سست

حضرت پروردگار که به سست ایمانی چنین بنده ای واقف است می فرماید: 

هرگاه تو را به عالم اسباب باز گردانم، دوباره مفتون همان اسباب و علل 

ظاهری می شوی و مرا از یاد می بری. کار تو همین است ای بنده توبه شکن 

و سست عهد.

لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم**

ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا

* قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آيه ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28

« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ 

وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»

« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، 

و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شده اند 

بازگردند. و البته ایشان اند دروغ زنان.»

** قرآن كريم، سوره اعراف(۷)، آيه ۱۵۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #156

«…وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ…»

«…و رحمت من (حق تعالی) همه اشیاء را فرا گرفته است …»

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461

مشتری کو سود دارد خود یکی ست

لیک ایشان را در او ریب و شکی ست

از هوای مشتری بی‌شکوه

مشتری را باد دادند این گروه

مشتری ماست الله اشتری*

از غم هر مشتری هین برتر آ

کسی که فرموده است: « خداوند می خرد »، مشتری ماست. 

بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.

مشتریی جو که جویان تو است

عالم آغاز و پایان تو است

هین مکش هر مشتری را تو به دست

عشق‌بازی با دو معشوقه بد است**

*  قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه (۱۱۱)

Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111

« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ….»

« خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است….»

**۱ قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه (۴)

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #4

« مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ …»

« خدا در درون هيچ مردى دو قلب ننهاده است…»

يعنی امکان ندارد که یک شخص هم شیطان را دوست بدارد 

و هم خدا را.

**۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه (۲۰۷)

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #207

« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ.»

« كسى ديگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خويش را فدا

كند. خدا بر اين بندگان مهربان است.»

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3774

چون خیالی در دلت آمد نشست

هر کجا که می‌گریزی با تو است

جز خیالی عارضیی باطلی

کو بود چون صبح کاذب آفلی

من چو صبح صادقم از نور رب

که نگردد گرد روزم هیچ شب

هین مکن لاحول عمران زاده‌ام

که ز لاحول این طرف افتاده‌ام

مر مرا اصل و غذا لاحول بود

نور لاحولى که پیش از قول بود

تو همی‌گیری پناه از من به حق

من نگاریده پناهم در سبق

آن پناهم من که مخلصهات بوذ

تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ

آفتی نبود بتر از ناشناخت

تو بر یار و ندانی عشق باخت

یار را اغیار پنداری همی

شادیی را نام بنهادی غمی

این چنین نخلی که لطف یار ماست

چونکه ما دزدیم نخلش دار ماست

این چنین مشکین که زلف میر ماست

چونکه بی‌عقلیم این زنجیر ماست

این چنین لطفی چو نیلی می‌رود

چونکه فرعونیم چون خون می‌شود

خون همی‌گوید من آبم هین مریز

یوسفم گرگ از توام ای پر ستیز

تو نمی‌بینی که یار بردبار

چونکه با او ضد شدی گردد چو مار

لحم او و شحم او دیگر نشد

او چنان بد جز که از منظر نشد

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1535, Divan e Shams

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مردمانیم

فسون قل اعوذ و قل هو الله

چرا در عشق همدیگر نخوانیم

غرض‌ها تیره دارد دوستی را

غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #552

چونکه عمرت برد دیو فاضحه

بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2953

پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ

گشته باشد از ترفع تیزتگ

این اعوذ آن است کای ترک خطا

بانگ بر زن بر سگت ره بر گُشا

تا بیایم بر در خرگاه تو

حاجتی خواهم ز جود و جاه تو

چونکه ترک از سطوت سگ عاجز است

این اعوذ و این فغان ناجایز است

ترک هم گوید اعوذ از سگ که من

هم ز سگ در مانده‌ام اندر وطن

تو نمی‌یاری بر این در آمدن

من نمی‌آرم ز در بیرون شدن

خاک اکنون بر سر ترک و قنق

که یکی سگ هر دو را بندد عنق

حاش لـله ترک بانگی بر زند

سگ چه باشد شیر نر خون قی کند

ای که خود را شیر یزدان خوانده‌ای

سال ها شد با سگی در مانده‌ای

چون کند این سگ برای تو شکار

چون شکار سگ شده ستی آشکار

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1042

قل اعوذت خواند باید کای احد

هین ز نفاثات افغان وز عقد

در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، 

به فریادرس از دست این دمندگان و این گره ها.

می‌دمند اندر گره آن ساحرات

الغیاث المستغاث از برد و مات

آن زنان جادوگر در گره های افسون میدمند. ای خداوند دادرس به فریادم

 رس از غلبه دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.

لیک بر خوان از زبان فعل نیز

که زبان قول سستست ای عزیز

در زمانه مر تو را سه همرهند

آن یکی وافی و این دو غدرمند

آن یکی یاران و دیگر رخت و مال

وآن سوم وافی ست و آن حسن الفعال

مال ناید با تو بیرون از قصور

یار آید لیک آید تا به گور

چون تو را روز اجل آید به پیش

یار گوید از زبان حال خویش

تا بدینجا بیش همره نیستم

بر سر گورت زمانی بیستم

فعل تو وافیست زو کن ملتحد

که درآید با تو در قعر لحد

More episodes from Ganj e Hozour Programs