داستان‌های مثنوی

#114 - داستان شاه در لباس دزدان

04.29.2024 - By فخری قمیشیPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

داستان شاه در لباس دزدان شب چو شه محمود برمی‌گشت فرد * با گروهی قوم دزدان باز خورد | پس بگفتندش کیی ای بوالوفا * گفت شه من هم یکی‌ام از شما | آن یکی گفت ای گروه مکر کیش * تا بگوید هر یکی فرهنگ خویش | تا بگوید با حریفان در سمر * کو چه دارد در جبلت از هنر | آن یکی گفت ای گروه فن‌فروش * هست خاصیت مرا اندر دو گوش | که بدانم سگ چه می‌گوید به بانگ * قوم گفتندش ز دیناری دو دانگ | آن دگر گفت ای گروه زرپرست * جمله خاصیت مرا چشم اندرست | هر که را شب بینم اندر قیروان * روز بشناسم من او را بی‌گمان | گفت یک خاصیتم در بازو است * که زنم من نقبها با زور دست | گفت یک خاصیتم در بینی است * کار من در خاکها بوبینی است | سرالناس معادن داد دست * که رسول آن را پی چه گفته است

More episodes from داستان‌های مثنوی