04.29.2024 - By فخری قمیشی
داستان شاه در لباس دزدان شب چو شه محمود برمیگشت فرد * با گروهی قوم دزدان باز خورد | پس بگفتندش کیی ای بوالوفا * گفت شه من هم یکیام از شما | آن یکی گفت ای گروه مکر کیش * تا بگوید هر یکی فرهنگ خویش | تا بگوید با حریفان در سمر * کو چه دارد در جبلت از هنر | آن یکی گفت ای گروه فنفروش * هست خاصیت مرا اندر دو گوش | که بدانم سگ چه میگوید به بانگ * قوم گفتندش ز دیناری دو دانگ | آن دگر گفت ای گروه زرپرست * جمله خاصیت مرا چشم اندرست | هر که را شب بینم اندر قیروان * روز بشناسم من او را بیگمان | گفت یک خاصیتم در بازو است * که زنم من نقبها با زور دست | گفت یک خاصیتم در بینی است * کار من در خاکها بوبینی است | سرالناس معادن داد دست * که رسول آن را پی چه گفته است