داستان‌های مثنوی

#69 - اعرابی و مرد فیلسوف‌نما

05.05.2022 - By فخری قمیشیPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

یک عرابی بار کرده اشتری

*

دو جوال زفت از دانه پری

|

او نشسته بر سر هر دو جوال

*

یک حدیث‌انداز کرد او را سال

|

از وطن پرسید و آوردش بگفت

*

واندر آن پرسش بسی درها بسفت

|

بعد از آن گفتش که این هر دو جوال

*

چیست آکنده بگو مصدوق حال

|

گفت اندر یک جوالم گندمست

*

در دگر ریگی نه قوت مردمست

|

گفت تو چون بار کردی این رمال

*

گفت تا تنها نماند آن جوال

|

گفت نیم گندم آن تنگ را

*

در دگر ریز از پی فرهنگ را

|

تا سبک گردد جوال و هم شتر

*

گفت شاباش ای حکیم اهل و حر

|

این چنین فکر دقیق و رای خوب

*

تو چنین عریان پیاده در لغوب

|

رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد

*

کش بر اشتر بر نشاند نیک‌مرد

|

باز گفتش ای حکیم خوش‌سخن

*

شمه‌ای از حال خود هم شرح کن

|

این چنین عقل و کفایت که تراست

*

تو وزیری یا شهی بر گوی راست

|

گفت این هر دو نیم از عامه‌ام

*

بنگر اندر حال و اندر جامه‌ام

|

گفت اشتر چند داری چند گاو

*

گفت نه این و نه آن ما را مکاو

|

گفت رختت چیست باری در دکان

*

گفت ما را کودکان و کو مکان

|

گفت پس از نقد پرسم نقد چند

*

که توی تنهارو و محبوب‌پند

|

کیمیای مس عالم با توست

*

عقل و دانش را گوهر تو بر توست

|

گفت والله نیست یا وجه العرب

More episodes from داستان‌های مثنوی