07.26.2022 - By فخری قمیشی
ود امیری را یکی اسپی گزین * در گلهٔ سلطان نبودش یک قرین | او سواره گشت در موکب به گاه * ناگهان دید اسپ را خوارزمشاه | چشم شه را فر و رنگ او ربود * تا به رجعت چشم شه با اسپ بود | بر هر آن عضوش که افکندی نظر * هر یکش خوشتر نمودی زان دگر | غیر چستی و گشی و روحنت * حق برو افکنده بد نادر صفت | پس تجسس کرد عقل پادشاه * کین چه باشد که زند بر عقل راه | چشم من پرست و سیرست و غنی * از دو صد خورشید دارد روشنی | ای رخ شاهان بر من بیذقی * نیم اسپم در رباید بی حقی | جادوی کردست جادو آفرین * جذبه باشد آن نه خاصیات این | فاتحه خواند و بسی لا حول کرد * فاتحهش در سینه میافزود درد *** این برنامهای است از رادیو بامداد تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.com