راینا تازگی ها زیاد دلتنگی پدربزرگش را می کرد. ولی حالا دیگه حتی
نمی توانست توی ماشین بپرد و بعد از چند ساعت رانندگی خودش را توی حیاط زیبای پدربزرگ زیر آن درخت تنومند پبدا کند. پدر بزرگ همیشه می گفت خودت باید بتونی سکوت بکنی.
راینا تازگی ها زیاد دلتنگی پدربزرگش را می کرد. ولی حالا دیگه حتی
نمی توانست توی ماشین بپرد و بعد از چند ساعت رانندگی خودش را توی حیاط زیبای پدربزرگ زیر آن درخت تنومند پبدا کند. پدر بزرگ همیشه می گفت خودت باید بتونی سکوت بکنی.