زمزمه ادبی

در چند قدمی آسمان - 7


Listen Later

نگاهي به ساعت انداختم و بخودم گفتم تا توي اين چاله چيزي پيدا نكنم بر نمي گردم! تيك تيك ساعت بلند شده بود و هي خبر از پايان وقت و پايان اميد من مي داد كه يكدفعه دستم به چيزي سفت تر از خاك خورد! آدونیس نيز در همان نزديكي مشغول بود. نفس در سينه حبس كردم و با قلم مو خاكها را از روي آن كنار زدم و چند دقيقه بعد حدوداً سه چهارم يك كاسه خيلي قديمي توي دستم بود! اما حيف، حيف كه كامل نبود!

نویسنده: فرنگیس آریان پور

...more
View all episodesView all episodes
Download on the App Store

زمزمه ادبیBy Farangis Aryanpur