
Sign up to save your podcasts
Or


1. a windbag
(آدم وراج و خستهکننده)
🔹 معنی لغوی: کیسهی باد – کنایه از کسی که فقط حرف میزند و حرفهایش بیمحتواست.
مکالمه:
— Why don’t you visit Alice anymore?
— I can’t stand her anymore. She’s a windbag. She talks too much but says nothing important.
ترجمه:
— چرا دیگه به دیدن آلیس نمیری؟
— دیگه تحملش رو ندارم. خیلی وراج و خستهکنندهست. زیاد حرف میزنه ولی هیچ چیز مهمی نمیگه.
⸻
2. a wet blanket
(آدم ضدحال، کسی که شادی جمع رو خراب میکنه)
🔹 معنی لغوی: پتو خیس – کنایه از کسی که حال خوشی دیگران را از بین میبرد.
مکالمه:
— Don’t you want to invite Lisa to your birthday party?
— No. She spoils our fun. She’s a wet blanket.
ترجمه:
— نمیخوای لیزا رو به جشن تولدت دعوت کنی؟
— نه. اون حال ما رو میگیره. آدم ضدحاله.
⸻
3. a busybody
(فضول، کسی که زیاد در کار دیگران دخالت میکنه)
🔹 هممعنی: a nosy parker
مکالمه:
— Do you want to go to Joan’s house on Saturday?
— No, I don’t. She’s a busybody. She keeps asking you questions about your private life.
ترجمه:
— دوست داری شنبه بریم خونهی جون؟
— نه. اون خیلی فضوله. مدام دربارهی زندگی خصوصی آدم سؤال میپرسه.
⸻
4. a yes-person
(آدمی که همیشه با رئیس موافقه، بلهقربانگو)
🔹 هممعنی: yes-man / yes-woman
مکالمه:
— I can’t stand Joe. He always agrees with the boss.
— He’s a yes-person. He has no will of his own.
ترجمه:
— جو رو نمیتونم تحمل کنم. همیشه با رئیس موافقه.
— آره، فقط بله قربانه. هیچ ارادهای از خودش نداره.
⸻
5. a pain in the neck
(آدم آزاردهنده یا اعصابخردکن)
🔹 اصطلاحی رایج برای توصیف کسی که آدم رو اذیت میکنه.
مکالمه:
— I’m sick and tired of Jason.
— Me, too. Whenever he gets himself into trouble, he asks me for help. He’s a pain in the neck.
ترجمه:
— دیگه از جیسون خسته شدم.
— منم همینطور. هر وقت به دردسر میافته، از من کمک میخواد. واقعاً آزاردهندهست.
⸻
6. a scatterbrain
(حواسپرت، کسی که فراموشکاره یا تمرکز نداره)
مکالمه:
— Did Sara pick you up at the airport?
— No, she never showed up. She’d promised to meet me but she clean forgot. She’s a scatterbrain.
ترجمه:
— سارا اومد دنبالت فرودگاه؟
— نه، اصلاً پیداش نشد. قول داده بود بیاد ولی کلاً فراموش کرده بود. خیلی حواسپرت و فراموشکاره.
⸻
7. a mama’s boy
(پسر نُنُر، وابسته به مادر)
🔹 اصطلاحی تحقیرآمیز برای پسری که خیلی به مادرش وابستهست.
مکالمه:
— I heard Tom has decided to join the army.
— I doubt it. He can’t adapt himself to life in the army. He’s only a mama’s boy.
ترجمه:
— شنیدم تام تصمیم گرفته بره سربازی.
— بعید میدونم. اون نمیتونه با زندگی سربازی کنار بیاد. خیلی وابسته به مامانشه.
⸻
8. a pushover
(کسی که راحت تحت تأثیر قرار میگیره، سادهلوح)
مکالمه:
— Do you think you can persuade Alice to join our company?
— I don’t think she’ll agree. She’s no pushover.
ترجمه:
— فکر میکنی میتونی آلیس رو راضی کنی به شرکت ما ملحق بشه؟
— فکر نکنم قبول کنه. اون آدم سادهای نیست که راحت راضی بشه.
⸻
9. a troublemaker
(فتنهگر، دردسرساز)
مکالمه:
— Do you think Robert can be a good friend for me?
— If I were you, I wouldn’t make friends with him. He’s a troublemaker.
ترجمه:
— فکر میکنی رابرت میتونه دوست خوبی برام باشه؟
— اگه جای تو بودم باهاش دوست نمیشدم. اون فقط دردسر درست میکنه.
⸻
10. a social climber
(کسی که تلاش میکنه از طبقه اجتماعی خودش بالاتر بره)
🔹 کسی که میخواد با افراد طبقهی بالا معاشرت کنه تا جایگاه خودش رو ارتقا بده.
مکالمه:
— Martha comes from a middle class family.
— But she tries to socialize with high class people. She’s a social climber.
ترجمه:
— مارتا از یک خانوادهی متوسطه.
— ولی سعی میکنه با آدمهای طبقهی بالا بپره. دنبال ارتقای اجتماعی خودشه.
By Elnaz5
22 ratings
1. a windbag
(آدم وراج و خستهکننده)
🔹 معنی لغوی: کیسهی باد – کنایه از کسی که فقط حرف میزند و حرفهایش بیمحتواست.
مکالمه:
— Why don’t you visit Alice anymore?
— I can’t stand her anymore. She’s a windbag. She talks too much but says nothing important.
ترجمه:
— چرا دیگه به دیدن آلیس نمیری؟
— دیگه تحملش رو ندارم. خیلی وراج و خستهکنندهست. زیاد حرف میزنه ولی هیچ چیز مهمی نمیگه.
⸻
2. a wet blanket
(آدم ضدحال، کسی که شادی جمع رو خراب میکنه)
🔹 معنی لغوی: پتو خیس – کنایه از کسی که حال خوشی دیگران را از بین میبرد.
مکالمه:
— Don’t you want to invite Lisa to your birthday party?
— No. She spoils our fun. She’s a wet blanket.
ترجمه:
— نمیخوای لیزا رو به جشن تولدت دعوت کنی؟
— نه. اون حال ما رو میگیره. آدم ضدحاله.
⸻
3. a busybody
(فضول، کسی که زیاد در کار دیگران دخالت میکنه)
🔹 هممعنی: a nosy parker
مکالمه:
— Do you want to go to Joan’s house on Saturday?
— No, I don’t. She’s a busybody. She keeps asking you questions about your private life.
ترجمه:
— دوست داری شنبه بریم خونهی جون؟
— نه. اون خیلی فضوله. مدام دربارهی زندگی خصوصی آدم سؤال میپرسه.
⸻
4. a yes-person
(آدمی که همیشه با رئیس موافقه، بلهقربانگو)
🔹 هممعنی: yes-man / yes-woman
مکالمه:
— I can’t stand Joe. He always agrees with the boss.
— He’s a yes-person. He has no will of his own.
ترجمه:
— جو رو نمیتونم تحمل کنم. همیشه با رئیس موافقه.
— آره، فقط بله قربانه. هیچ ارادهای از خودش نداره.
⸻
5. a pain in the neck
(آدم آزاردهنده یا اعصابخردکن)
🔹 اصطلاحی رایج برای توصیف کسی که آدم رو اذیت میکنه.
مکالمه:
— I’m sick and tired of Jason.
— Me, too. Whenever he gets himself into trouble, he asks me for help. He’s a pain in the neck.
ترجمه:
— دیگه از جیسون خسته شدم.
— منم همینطور. هر وقت به دردسر میافته، از من کمک میخواد. واقعاً آزاردهندهست.
⸻
6. a scatterbrain
(حواسپرت، کسی که فراموشکاره یا تمرکز نداره)
مکالمه:
— Did Sara pick you up at the airport?
— No, she never showed up. She’d promised to meet me but she clean forgot. She’s a scatterbrain.
ترجمه:
— سارا اومد دنبالت فرودگاه؟
— نه، اصلاً پیداش نشد. قول داده بود بیاد ولی کلاً فراموش کرده بود. خیلی حواسپرت و فراموشکاره.
⸻
7. a mama’s boy
(پسر نُنُر، وابسته به مادر)
🔹 اصطلاحی تحقیرآمیز برای پسری که خیلی به مادرش وابستهست.
مکالمه:
— I heard Tom has decided to join the army.
— I doubt it. He can’t adapt himself to life in the army. He’s only a mama’s boy.
ترجمه:
— شنیدم تام تصمیم گرفته بره سربازی.
— بعید میدونم. اون نمیتونه با زندگی سربازی کنار بیاد. خیلی وابسته به مامانشه.
⸻
8. a pushover
(کسی که راحت تحت تأثیر قرار میگیره، سادهلوح)
مکالمه:
— Do you think you can persuade Alice to join our company?
— I don’t think she’ll agree. She’s no pushover.
ترجمه:
— فکر میکنی میتونی آلیس رو راضی کنی به شرکت ما ملحق بشه؟
— فکر نکنم قبول کنه. اون آدم سادهای نیست که راحت راضی بشه.
⸻
9. a troublemaker
(فتنهگر، دردسرساز)
مکالمه:
— Do you think Robert can be a good friend for me?
— If I were you, I wouldn’t make friends with him. He’s a troublemaker.
ترجمه:
— فکر میکنی رابرت میتونه دوست خوبی برام باشه؟
— اگه جای تو بودم باهاش دوست نمیشدم. اون فقط دردسر درست میکنه.
⸻
10. a social climber
(کسی که تلاش میکنه از طبقه اجتماعی خودش بالاتر بره)
🔹 کسی که میخواد با افراد طبقهی بالا معاشرت کنه تا جایگاه خودش رو ارتقا بده.
مکالمه:
— Martha comes from a middle class family.
— But she tries to socialize with high class people. She’s a social climber.
ترجمه:
— مارتا از یک خانوادهی متوسطه.
— ولی سعی میکنه با آدمهای طبقهی بالا بپره. دنبال ارتقای اجتماعی خودشه.

78 Listeners

68 Listeners