فیلیپ همچنان نمیتواند آرامش داشته باشد. بعد از حشرات مزاحم، سر و صدای همسایهها هم او را بستوه آوردهاند. یک تلفن غیرمنتظره از برلین باعث میشود که او به سرعت آنجا را ترک کند. فیلیپ به Radio D میرود.
فیلیپ آن آرامشی را که در منطقهی روستایی انتظار داشت، نمییابد. صدای یک ارهی برقی و ترومپت یک آدم ناشی اعصابش را خراب کردهاند. تلفن پاولا (Paula) که در رادیو"د" در برلین کار میکند به موقع او را از این وضعیت نجات میدهد. فیلیپ با عجله به طرف پایتخت بهراه میافتد و باعث یأس مادرش میشود.
اینجا هم میتوان با دانستن تعداد کمی لغت، ازجریان داستان سر درآورد. بهویژه لغتهای بینالمللی و طنین صداها، بیشتر به درک جریاناتی که اتفاق افتاده کمک میکنند و باعث تقویت درک شنیداری میشوند.