فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد | فتح باغ


Listen Later

▨ نام شعر: فتح باغ

▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد

▨ با صدای: فروغ فرخ‌زاد

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــ

آن کلاغی که پرید

از فرازِ سرِ ما

و فرو رفت در اندیشه‌ی آشفته‌ی ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزه‌ی کوتاهی، پهنای افق را پیمود

خبر ما را با خود خواهد برد به شهر


همه می‌دانند

همه می‌دانند

که من و تو از آن روزنه‌ی سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخه‌ی بازیگرِ دور از دست

سیب را چیدیم

همه می‌ترسند

همه می‌ترسند، اما من و تو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

و نترسیدیم


سخن از پیوند سست دو نام

و هم‌آغوشی در اوراق کهنه‌ی یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت من است

با شقایق‌های سوخته‌ی بوسه‌ی تو

و صمیمیت تن‌هامان، در طراری

و درخشیدن عریانیِ‌مان

مثل فلس ماهی‌ها در آب

سخن از زندگی نقره‌ای آوازی‌ست

که، سحرگاهان فواره‌ی کوچک می‌خوانْد


ما در آن جنگل سبز سیال

شبی از خرگوشان وحشی

و در آن دریای مضطرب خونسرد

از صدف‌های پر از مروارید

و در آن کوه غریب فاتح

از عقابان جوان پرسیدیم

که چه باید کرد؟


همه می‌دانند

همه می‌دانند

ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافته‌ایم

ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم

در نگاه شرم‌آگین گلی گمنام

و بقا را در یک لحظه‌ی نامحدود

که دو خورشید به هم خیره شدند


سخن از پچ‌پچِ ترسانی در ظلمت نیست

سخن از روزست و پنجره‌های باز

و هوای تازه

و اجاقی که در آن اشیاءِ بیهده می‌سوزند

و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است

و تولد و تکامل و غرور

سخن از دستانِ عاشقِ ماست

که پلی از پیغامِ عطر و نور و نسیم

بر فراز شب‌ها ساخته‌اند


به چمنزار بیا

به چمنزار بزرگ

و صدایم کن، از پشت نفس‌های گل ابریشم

همچنان آهو که جفتش را


پرده‌ها از بغضی پنهانی سرشارند

و کبوترهای معصوم

از بلندی‌های برج سپید خود

به زمین می‌نگرند.

فروغ فرخ‌زاد

از دفتر «تولدی دیگر»

...more
View all episodesView all episodes
Download on the App Store

فروغ فرخزادBy شهروز کبیری