
Sign up to save your podcasts
Or
▨ نام شعر: دوستی (دل من دیر زمانیست که میپندارد)
▨ شاعر: فریدون مشیری
▨ با صدای: فریدون مشیری
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقهی ترد ِ ظریفی دارد
بیگمان سنگدل است آنکه روا میدارد
جان این ساقهی نازک را، دانسته بیازارد
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن، هر رفتار
دانههایی است که میافشانیم
برگ و باری است که میرویانیم
آب و خورشید و نسیماش مهر است
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بینیازت سازد، از همهچیز و همهکس
زندگی، گرمی دلهای به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانهها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج میباید کرد
رنج میباید برد
دوست میباید داشت
با نگاهی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری، غمخواری
بسپاریم به آواز بلند؛
شادی ِ روی ِ تو
ای دیده به دیدار ِ تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر ِصحبت دوست
تازه
عطرافشان
گلباران باد
▨ نام شعر: دوستی (دل من دیر زمانیست که میپندارد)
▨ شاعر: فریدون مشیری
▨ با صدای: فریدون مشیری
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقهی ترد ِ ظریفی دارد
بیگمان سنگدل است آنکه روا میدارد
جان این ساقهی نازک را، دانسته بیازارد
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن، هر رفتار
دانههایی است که میافشانیم
برگ و باری است که میرویانیم
آب و خورشید و نسیماش مهر است
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بینیازت سازد، از همهچیز و همهکس
زندگی، گرمی دلهای به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانهها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج میباید کرد
رنج میباید برد
دوست میباید داشت
با نگاهی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری، غمخواری
بسپاریم به آواز بلند؛
شادی ِ روی ِ تو
ای دیده به دیدار ِ تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر ِصحبت دوست
تازه
عطرافشان
گلباران باد