Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #905

02.16.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۰۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱۵ فوريه ۲۰۲۲ - ۲۷ بهمن.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۵ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsخوابم ببسته‌ای(۱)، بگشا ای قمر نقابتا سجده‌هایِ شُکر کند پیشت آفتابدامانِ تو گرفتم و دستم بتافتی(۲)هین دست درکشیدم، روی از وفا متابگفتی: مکن شتاب که آن هست فعلِ دیو*دیو او بُوَد که می‌نکند سویِ تو شتابیا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیازچندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جواباز خاک بیشتر(۳) دل و جان‌هایِ آتشینمُستَسقیانه(۴) کوزه گرفته که آب آببر خاک رحم کن که از این چار عنصر اوبی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب(۵)وقتی که او سبک شود، آن باد، پایِ اوستلنگانه(۶) برجهد دو سه گامی پیِ سحاب(۷)تا خنده گیرد از تکِ(۸) آن لنگ برق راو اندر شفاعت آید آن رعدِ خوش‌‌ خطاببا ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهیدکز تشنگانِ خاک بجوشید اضطرابگیرم که من نگویم، آخر نمی‌رسداندر مشامِ رحمت بویِ دلِ کباب؟پس ساقیانِ ابر همان دم روان شوندبا جَرّه(۹) و قِنینه(۱۰) و با مَشکِ پرشرابخاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشقکاین گنج در بهار برویید از خراب*حدیث «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان.» «درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»(۱) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتن کسی از خواب(۲) تافتن: برگرداندن(۳) بیشتر: به کنایه بسیار و بیش از شمار(۴) مستسقیانه: چون تشنگان(۵) انقلاب: تحول، تبدیل(۶) لنگانه: مجازاً آنکه به زحمت و کوشش بسیار راه رود.(۷) سحاب: ابر(۸) تک: دویدن(۹) جَرّه: سبو(۱۰) قِنینه: صُراحی، ظرف مخصوص شراب----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsخوابم ببسته‌ای، بگشا ای قمر نقابتا سجده‌هایِ شُکر کند پیشت آفتابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکاو نگنجد به میان، چون به میان می‌آید؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1463 لفظِ جبرم، عشق را بی‌صبر کردوآنکه عاشق نیست، حبسِ جبر کرداین، مَعِیَّت(۱۱) با حق است و جبر نیستاین تجلّیِ(۱۲) مَه است، این ابر نیستقرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»«و هر جا كه باشيد همراه شماست… .»(۱۱) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.(۱۲) تجلّی: تابش، روشنی----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 ترک کن این جبر را که بس تُهی‌ستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۱۳)تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان(۱۳) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #10 زانکه شاکر را، زیادت وعده استآنچنانکه قُرب، مُزدِ سجده استگفت: وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ یزدانِ ماقُربِ جان شد سجده اَبدانِ ماحق تعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجده ای که توسّط جسم های ما صورت می گیرد موجب تقرّب روح ما به خدا می شود.گر زیادت می‌شود، زین رُو بُوَدنه از برایِ بَوش(۱۴) و های و هو بُوَد(۱۴) بَوش: خودنمایی، کرّ و فرّ----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیرِ این دُکّانِ تو، مدفون دو کانهست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۱۵) را می‌تراش(۱۵) تَک: ته، قعر، عمق----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که مانْد از کاهلی(۱۶) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۱۷) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کرد(۱۶) کاهلی: تنبلی(۱۷) رنجور: بیمار----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946  زآنکه بی شُکری بُوَد شُوم و شَنار(۱۸)می بَرَد بی شُکر را در قَعرِ نار(۱۹)گر توکُّل می‌کنی، در کار کُنکِشت کن، پس تکیه بر جَبّار کُن(۱۸) شَنار: ننگ و عار، شوم و زشت(۱۹) قَعرِ نار: ژرفای آتش----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1444, Divan e Shamsای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابمتا غرقه شده‌ست از تو در خونِ جگر خوابماز کانِ شِکَر جَستن، اندر شبِ آبستنبگداخت در اندیشه مانند شِکَر، خوابمبی‌لطفِ وصالِ او، گشتم چو هلالِ اوتا شب نَبَرَد هرگز در دورِ قمر خوابممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 تو ز طفلی چون سببها دیده‌ایدر سبب، از جهل بر چَفسیده‌ای(۲۰)با سببها از مُسَبِّب غافلیسوی این روپوش‌ها ز آن مایلیچون سبب‌ها رفت، بر سر می‌زنیربَّنا و رَبَّناها می‌کُنیربّ می‌گوید: برو سوی سببچون ز صُنعم(۲۱) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دَمْدَمه(۲۲)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کار توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستقرآن كريم، سوره انعام (۶)، آيه ٢٨Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرَّست، بر رحمت تنمننگرم عهد بَدت، بِدهم عطااز کرم، این دَم چو می‌خوانی مراقافله حیران شد اندر کارِ اویا محمّد چیست این؟ ای بحرخوکرده‌ای روپوش، مَشکِ خُرد راغرقه کردی هم عرب، هم کُرد را(۲۰) چفسیده‌ای: چسبیده‌ای(۲۱) صُنع: قدرت آفريدگاریِ خداوند(۲۲) دَمْدَمه: شهرت، آوازه، مكر و فريب----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2166 یک بَدَست(۲۳) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۲۳) بَدَست: وَجب----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225  هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گُریز از شیر و اِژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَمبی شمعِ رویِ تو نَتان(۲۴) دیدن مرین دو راه راهرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خودکاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانبا(۲۵)آبیش گردان می‌کند، او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند، او هم نمی‌جنبد ز جا(۲۴) نَتان: نتوان(۲۵) نانبا: نانوا----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که مانْد از کاهِلی(۲۶) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جبرهر که جبر آورد، خود رَنجور(۲۷) کردتا همان رَنجوری‌اش، در گور کرد(۲۶) کاهلی: تنبلی(۲۷) رنجور: بیمار----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 تا نَفَختُ(۲۸) فیهِ مِن رُوحی تو راوارهانَد زین و گوید: برتر آقرآن کریم، سورۀ حجر (۱۵)، آیۀ ۲۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روحِ خود در آن دميدم، در برابرِ او به سجده بيفتيد.»(۲۸) نَفَختُ فیه: دمیدم در او----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَختُ بپذیرکار او کُن فَیَکون‌‌ است، نه موقوفِ عللقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«آفرينندۀ آسمانها و زمين است. چون ارادۀ چيزى كند، مى‌گويد: موجود شو. و آن چيز موجود مى‌شود.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2466 پیش چوگان‌های حکمِ کُنْ فَكانمی‌دویم اندر مکان و لامکان‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shamsمن آن کسم که تو نامم نهی، «نمی‌دانم»چو من اسیرِ توام، پس امیرِ میرانممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 حق قدم بر وی نَهَد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُنْ فَكانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 نیست کسبی از توکّل خوب‌ترچیست از تسلیم، خود محبوب‌تر؟بس گُریزَند از بلا سویِ بلابس جَهَند از مار، سویِ اژدهامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shamsخود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاً از لفظِ رسول خوانده استم حدیث‏«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷    Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت: رَو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsتو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدیتو از آن کار نداری که شدستی همه‌کارهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۹)کار کن، موقوفِ آن جَذْبه مباش(۲۹) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 181, Divan e Shamsدل چو دانه، ما مثالِ آسیاآسیا کی داند این گردش چرا؟تن چو سنگ و آبِ او اندیشه‌هاسنگ گوید: آب داند ماجراآب گوید: آسیابان را بپرسکو فکند اندر نشیب این آب راآسیابان گویدت: کای نان‌خوارگر نگردد این، که باشد نانبا(۳۰)ماجرا بسیار خواهد شد خَمُشاز خدا واپُرس تا گوید تو را(۳۰) نانبا: نانوا----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، ‌بیت ۳۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333 گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کس چیزی مخواه مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستن مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما را،فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟! بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود،اگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsگهِ عُزلَت، تو بگویی: که چو رهبان(۳۱) گشتیگهِ صحبت، تو مرا دشمنِ اصحاب کنیگر قَصَب‌وار نپیچم دلِ خود در غمِ توچون قَصَب(۳۲) پیچ مرا هالِکِ(۳۳) مهتاب کنیدر توکّل تو بگویی که: سبب سنّتِ ماستدر تَسَبُّب(۳۴) تو نکوهیدنِ اسباب کنی(۳۱) رهبان: راهب، ترسا(۳۲) قَصَب‌: نوعی پارچهٔ کتانی نازک(۳۳) هالِک: هلاک شونده، نیست شونده، اشاره به این عقیده قدما که نورِ ماه (مهتاب) پارچهٔ کتانی را فرسوده می‌کند و می‌ترکاند.(۳۴) تسبّب: سبب‌جویی، توسّل به سبب----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را مکُنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌ مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 کُلُّ شَی‌‌ءٍ هالِکٌ جز وجهِ او چون نِه‌‌ای در وجهِ او، هستی مجوقرآن کریم، سورۀ قصص (۲۸)، آیۀ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» «با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذاتِ او. فرمان، فرمانِ اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُندنفسِ زنده سوی مرگی می‌تَندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُنَد به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1868 احمق است و مُردهٔ ما و منیکز غمِ فرعش، فراغِ اصل، نیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۹۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #912  گفت: آری گر توکّل رهبر استاین سبب هم سُنّتِ پیغمبر است‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بینآنچه ممکن نَبُود، در کفِ او امکان بینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsبازِ جان صید کُنی، چَنگلِ(۳۵) او درشکنیتن شود کَلْبِ معلَّم(۳۶) تُش بی‌ناب(۳۷) کنیزرگرِ رنگِ رخِ ما چو دکانی گیردلقبِ زرگرِ ما را همه قَلّاب(۳۸) کنیمن که باشم؟ که به درگاهِ تو صبحِ صادقهست لرزان که مباداش که کذّاب(۳۹) کنی(۳۵) چَنگل: چنگال(۳۶) کلبِ معلَّم: سگ تعلیم یافته(۳۷) ناب: دندان نیش درندگان(۳۸) قَلّاب: متقلّب، سازندهٔ سکّهٔ تقلّبی(۳۹) کذّاب: دروغ‌گو----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259  من غلامِ آن که اندر هر رِباط(۴۰)خویش را واصل نداند بر سِماط(۴۱)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مَسْکَن دررسد یک روز مرد(۴۰) رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا(۴۱) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۶۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1693 صبحِ کاذب، صد هزاران کاروانداد بر بادِ هلاکت ای جوانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ٣٢٩٢Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3292 بر دکان، هر زرنما خندان شده‌ستز آنکه سنگِ امتحان، پنهان شده‌ست‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsهمه را نفی کنی، بازدهی صد چنداندِی(۴۲) دهی و به بهارش همه ایجاب کنیبزنی گردنِ اَنجُم(۴۳) تو به تیغِ خورشیدبازشان هم تو فروزِ(۴۴) رخِ عنّاب کنیچو خَمُش کرد، بگویی که بگو و، چو بگفتگوییش: پس تو چرا فتحِ چنین باب کنی؟(۴۵)(۴۲) دِی: سرما و سختی(۴۳) انجم: ستاره‌ها(۴۴) فروز: برافروخته شدن، روشنی، فروغ(۴۵) فتحِ باب کردن: باز کردن در، به مَجاز آغاز کردنِ کار----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #552 دی شوی بینی تو اخراجِ بهارلیل گردی، بینی ایلاجِ(۴۶) نهارقرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»(۴۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۲۲۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 آن بهاران مُضمَر(۴۷) است اندر خزاندر بهار است آن خزان مگریز از آن‏(۴۷) مُضمَر: پنهان کرده شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2072  پیش بینا، شد خموشی نفعِ توبهرِ این آمد خطاب أَنصِتُواقرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمولِ رحمت خدا شويد.»گر بفرماید: بگو، برگُوی خَوشلیک اندک گو، دراز اندر مکَشور بفرماید که اندر کَش درازهم‌چنان شرمین(۴۸) بگو، با امر ساز(۴۹)(۴۸) شَرمین: شرمناک، با حیا(۴۹) با امر ساز: از دستورات اطاعت کن----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2076 چونکه کوته می‌کنم من از رَشَداو به صد نوعم بگفتن می‌کَشَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»«گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایمای خُنُک آن را که ذاتِ خود شناختاندر اَمنِ سَرمدی قصری بساختکودکی گِریَد پیِ جُوز و مَویزپیشِ عاقل، باشد آن بس سهل چیزپیشِ دل، جُوز و مَویز آمد جسدطفل کَی در دانشِ مردان رسد؟هر که محجوب است، او خود کودک استمرد آن باشد که بیرون از شک استگر به ریش و خایه مردستی کسیهر بُزی را ریش و مو باشد بسیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2865, Divan e Shamsدر رُخِ عشق نگر تا به صفت مرد شَوینزدِ سردان(۵۰) منشین، کز دمشان سرد شَویاز رخِ عشق بجو چیزِ دگر، جز صورتکار آن است که با عشق تو هم درد شَوی(۵۰) سردان: آدمهای بی ذوق، آدمهای غمگین----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3346 پیشوایِ بَد بُوَد آن بُز، شتابمی‌بَرَد اصحاب را پیشِ قَصابریش شانه کرده که من سابِقَمسابِقی، لیکن به سوی مرگ و غمهین رَوِش بگزین و ترکِ ریش کنترکِ این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بویِ گُل با عاشقانپیشوا و رهنمای گُلسِتانکیست بویِ گُل؟ دَمِ عقل و خِرَدخوش قَلاوُوزِ رَهِ مُلکِ ابد    مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsیا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیازچندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3072 اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۵۱) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۵۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsبر خاک رحم کن که از این چار عنصر اوبی دست و پاتر آمد در سیر و انقلابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856 صوفیی از فقر چون در غم شودعینِ فقرش دایه و مَطْعَم(۵۲) شودزآنکه جنّت از مَکارِه(۵۳) رُسته استرحم، قسمِ عاجزی اِشکسته استحدیث«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»آنکه سَرها بشکند او از عُلُو(۵۴)رحمِ حقّ و خلق نآید سویِ اواین سخن آخِر ندارد، و آن جواناز کمی اجرایِ نان شد ناتوانشاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه‌ش(۵۵) دُر گردد و او یَم(۵۶) شود زآن جِرای خاص هر کآگاه شداو سزای قُرب و اِجری‌گاه(۵۷) شدزان جِرای(۵۸) روح چون نقصان شودجانَش از نُقصانِ(۵۹) آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته است که سَمَن‌زارِ(۶۰) رضا آشفته است(۵۲) مَطْعَم: غذا، خوردنى(۵۳) مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.(۵۴) عُلُو: همان عُلُوّ به معنیِ بزرگی و رفعت(۵۵) شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق که در جواهرسازی بکار رود.(۵۶) یَم: دریا(۵۷) اِجری‌گاه: در اینجا يعنی پیشگاهِ الهی(۵۸) جِرا: مواجب، مستمری، حقوق(۵۹) نُقصان:  کمی، کاستی، زیان(۶۰) سَمَن‌زار: باغ یاسمن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsوقتی که او سبک شود، آن باد، پایِ اوستلنگانه برجهد دو سه گامی پیِ سحابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shamsهزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۹۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #980 لنگ و لوک(۶۱) و خَفته‌شکل(۶۲) و بی‌ادبسوی او می‌غیژ(۶۳) و، او را می‌طلب(۶۱) لوک: آنكه از شدّتِ ضعف و سستی، عاجزی و زبونی، به زانو و دست راه رود.(۶۲) خَفته: خمیده(۶۳) غیژیدن: مانند کودکان چهار دست و پا راه رفتن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsتا خنده گیرد از تکِ آن لنگ برق راو اندر شفاعت آید آن رعدِ خوش‌‌ خطابمولوی، مثنوی، دفتر اول، ‌بیت ۱۸۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1819 دوست دارد یار، این آشفتگیکوششِ بیهوده بِهْ از خُفتِگی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2386 جنبش و آمد شدِ ما و اکتسابهست مِفتاحی بر آن قفل و حجابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsبا ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهیدکز تشنگانِ خاک بجوشید اضطرابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۳۷۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3784 تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کاو کشاند ابرِ سعدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۹۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1940 آبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو----------------------مجموع لغات: (۱) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتن کسی از خواب(۲) تافتن: برگرداندن(۳) بیشتر: به کنایه بسیار و بیش از شمار(۴) مستسقیانه: چون تشنگان(۵) انقلاب: تحول، تبدیل(۶) لنگانه: مجازاً آنکه به زحمت و کوشش بسیار راه رود.(۷) سحاب: ابر(۸) تک: دویدن(۹) جَرّه: سبو(۱۰) قِنینه: صُراحی، ظرف مخصوص شراب(۱۱) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.(۱۲) تجلّی: تابش، روشنی(۱۳) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار(۱۴) بَوش: خودنمایی، کرّ و فرّ(۱۵) تَک: ته، قعر، عمق(۱۶) کاهلی: تنبلی(۱۷) رنجور: بیمار(۱۸) شَنار: ننگ و عار، شوم و زشت(۱۹) قَعرِ نار: ژرفای آتش(۲۰) چفسیده‌ای: چسبیده‌ای(۲۱) صُنع: قدرت آفريدگاریِ خداوند(۲۲) دَمْدَمه: شهرت، آوازه، مكر و فريب(۲۳) بَدَست: وَجب(۲۴) نَتان: نتوان(۲۵) نانبا: نانوا(۲۶) کاهلی: تنبلی(۲۷) رنجور: بیمار(۲۸) نَفَختُ فیه: دمیدم در او(۲۹) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۳۰) نانبا: نانوا(۳۱) رهبان: راهب، ترسا(۳۲) قَصَب‌: نوعی پارچهٔ کتانی نازک(۳۳) هالِک: هلاک شونده، نیست شونده، اشاره به این عقیده قدما که نورِ ماه (مهتاب) پارچهٔ کتانی را فرسوده می‌کند و می‌ترکاند.(۳۴) تسبّب: سبب‌جویی، توسّل به سبب(۳۵) چَنگل: چنگال(۳۶) کلبِ معلَّم: سگ تعلیم یافته(۳۷) ناب: دندان نیش درندگان(۳۸) قَلّاب: متقلّب، سازندهٔ سکّهٔ تقلّبی(۳۹) کذّاب: دروغ‌گو(۴۰) رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا(۴۱) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده(۴۲) دِی: سرما و سختی(۴۳) انجم: ستاره‌ها(۴۴) فروز: برافروخته شدن، روشنی، فروغ(۴۵) فتحِ باب کردن: باز کردن در، به مَجاز آغاز کردنِ کار(۴۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۴۷) مُضمَر: پنهان کرده شده(۴۸) شَرمین: شرمناک، با حیا(۴۹) با امر ساز: از دستورات اطاعت کن(۵۰) سردان: آدمهای بی ذوق، آدمهای غمگین(۵۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس(۵۲) مَطْعَم: غذا، خوردنى(۵۳) مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.(۵۴) عُلُو: همان عُلُوّ به معنیِ بزرگی و رفعت(۵۵) شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق که در جواهرسازی بکار رود.(۵۶) یَم: دریا(۵۷) اِجری‌گاه: در اینجا يعنی پیشگاهِ الهی(۵۸) جِرا: مواجب، مستمری، حقوق(۵۹) نُقصان:  کمی، کاستی، زیان(۶۰) سَمَن‌زار: باغ یاسمن(۶۱) لوک: آنكه از شدّتِ ضعف و سستی، عاجزی و زبونی، به زانو و دست راه رود.(۶۲) خَفته: خمیده(۶۳) غیژیدن: مانند کودکان چهار دست و پا راه رفتن-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsخوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقابتا سجده‌های شکر کند پیشت آفتابدامان تو گرفتم و دستم بتافتیهین دست درکشیدم روی از وفا متابگفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیو*دیو او بود که می‌نکند سوی تو شتابیا رب کنم ببینم بر درگه نیازچندین هزار یا رب مشتاق آن جواباز خاک بیشتر دل و جان‌های آتشینمستسقیانه کوزه گرفته که آب آببر خاک رحم کن که از این چار عنصر اوبی دست و پاتر آمد در سیر و انقلابوقتی که او سبک شود آن باد پای اوستلنگانه برجهد دو سه گامی پی سحابتا خنده گیرد از تک آن لنگ برق راو اندر شفاعت آید آن رعد خوش‌‌ خطاببا ساقیان ابر بگوید که برجهیدکز تشنگان خاک بجوشید اضطرابگیرم که من نگویم آخر نمی‌رسداندر مشام رحمت بوی دل کبابپس ساقیان ابر همان دم روان شوندبا جره و قنینه و با مشک پرشرابخاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشقکاین گنج در بهار برویید از خراب*حدیث «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان.» «درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsخوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقابتا سجده‌های شکر کند پیشت آفتابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکاو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1463 لفظ جبرم عشق را بی‌صبر کردوآنکه عاشق نیست حبس جبر کرداین معیت با حق است و جبر نیستاین تجلی مه است این ابر نیستقرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»«و هر جا كه باشيد همراه شماست… .»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سر سر جبر چیستترک کن این جبر جمع منبلانتا خبر یابی از آن جبر چو جانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #10 زانکه شاکر را زیادت وعده استآنچنانکه قرب مزد سجده استگفت واسجد واقترب یزدان ماقرب جان شد سجده ابدان ماحق تعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجده ای که توسّط جسم های ما صورت می گیرد موجب تقرّب روح ما به خدا می شود.گر زیادت می‌شود زین رو بودنه از برای بوش و های و هو بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیر این دکان تو مدفون دو کانهست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را می‌تراشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946  زآنکه بی شکری بود شوم و شنارمی برد بی شکر را در قعر نارگر توکل می‌کنی در کار کنکشت کن پس تکیه بر جبار کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1444, Divan e Shamsای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابمتا غرقه شده‌ست از تو در خون جگر خوابماز کان شکر جستن اندر شب آبستنبگداخت در اندیشه مانند شکر خوابمبی‌لطف وصال او گشتم چو هلال اوتا شب نبرد هرگز در دور قمر خوابممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 تو ز طفلی چون سببها دیده‌ایدر سبب از جهل بر چفسیده‌ایبا سببها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها ز آن مایلیچون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنیربنا و ربناها می‌کنیرب می‌گوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستقرآن كريم، سوره انعام (۶)، آيه ٢٨Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»لیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مراقافله حیران شد اندر کار اویا محمد چیست این ای بحرخوکرده‌ای روپوش مشک خرد راغرقه کردی هم عرب هم کرد رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2166 یک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225  هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه راهرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خودکاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانباآبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 تا نفخت فیه من روحی تو راوارهاند زین و گوید برتر آقرآن کریم، سورۀ حجر (۱۵)، آیۀ ۲۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روحِ خود در آن دميدم، در برابرِ او به سجده بيفتيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌‌ است نه موقوف عللقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«آفرينندۀ آسمانها و زمين است. چون ارادۀ چيزى كند، مى‌گويد: موجود شو. و آن چيز موجود مى‌شود.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2466 پیش چوگان‌های حکم کن فكانمی‌دویم اندر مکان و لامکان‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shamsمن آن کسم که تو نامم نهی نمی‌دانمچو من اسیر توام پس امیر میرانممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 حق قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کن فكانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 نیست کسبی از توکل خوب‌ترچیست از تسلیم خود محبوب‌تربس گریزند از بلا سوی بلابس جهند از مار سوی اژدهامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shamsخود من جعل الـهموم هما از لفظ رسول خوانده استم حدیث‏«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷    Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsتو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدیتو از آن کار نداری که شدستی همه‌کارهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 181, Divan e Shamsدل چو دانه ما مثال آسیاآسیا کی داند این گردش چراتن چو سنگ و آب او اندیشه‌هاسنگ گوید آب داند ماجراآب گوید آسیابان را بپرسکو فکند اندر نشیب این آب راآسیابان گویدت کای نان‌خوارگر نگردد این که باشد نانباماجرا بسیار خواهد شد خمشاز خدا واپرس تا گوید تو رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، ‌بیت ۳۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333 گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستن مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsگه عزلت تو بگویی که چو رهبان گشتیگه صحبت تو مرا دشمن اصحاب کنیگر قصب‌وار نپیچم دل خود در غم توچون قصب پیچ مرا هالک مهتاب کنیدر توکل تو بگویی که سبب سنت ماستدر تسبب تو نکوهیدن اسباب کنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را مکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌ مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۰۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 کل شی‌ء هالک جز وجه او چون نه‌‌ای در وجه او هستی مجوقرآن کریم، سورۀ قصص (۲۸)، آیۀ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» «با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذاتِ او. فرمان، فرمانِ اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1868 احمق است و مرده ما و منیکز غم فرعش فراغ اصل نیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۹۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #912  گفت آری گر توکل رهبر استاین سبب هم سنت پیغمبر است‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بینآنچه ممکن نبود در کف او امکان بینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsباز جان صید کنی چنگل او درشکنیتن شود کلب معلم تش بی‌ناب کنیزرگر رنگ رخ ما چو دکانی گیردلقب زرگر ما را همه قلاب کنیمن که باشم که به درگاه تو صبح صادقهست لرزان که مباداش که کذاب کنیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259  من غلام آن که اندر هر رباطخویش را واصل نداند بر سماطبس رباطی که بباید ترک کردتا به مسکن دررسد یک روز مردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۶۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1693 صبح کاذب صد هزاران کاروانداد بر باد هلاکت ای جوانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ٣٢٩٢Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3292 بر دکان هر زرنما خندان شده‌ستز آنکه سنگ امتحان پنهان شده‌ست‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shamsهمه را نفی کنی بازدهی صد چنداندی دهی و به بهارش همه ایجاب کنیبزنی گردن انجم تو به تیغ خورشیدبازشان هم تو فروز رخ عناب کنیچو خمش کرد بگویی که بگو و چو بگفتگوییش پس تو چرا فتح چنین باب کنیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #552 دی شوی بینی تو اخراج بهارلیل گردی بینی ایلاج نهارقرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۲۲۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 آن بهاران مضمر است اندر خزاندر بهار است آن خزان مگریز از آن‏مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2072 پیش بینا شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب أنصتواقرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمولِ رحمت خدا شويد.»گر بفرماید بگو برگوی خوشلیک اندک گو دراز اندر مکشور بفرماید که اندر کش درازهم‌چنان شرمین بگو با امر سازمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2076 چونکه کوته می‌کنم من از رشداو به صد نوعم بگفتن می‌کشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 نعره لاضیر بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»«گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زی‌ایمای خنک آن را که ذات خود شناختاندر امن سرمدی قصری بساختکودکی گرید پی جوز و مویزپیش عاقل باشد آن بس سهل چیزپیش دل جوز و مویز آمد جسدطفل کی در دانش مردان رسدهر که محجوب است او خود کودک استمرد آن باشد که بیرون از شک استگر به ریش و خایه مردستی کسیهر بزی را ریش و مو باشد بسیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2865, Divan e Shamsدر رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوینزد سردان منشین کز دمشان سرد شویاز رخ عشق بجو چیز دگر جز صورتکار آن است که با عشق تو هم درد شویمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3346 پیشوای بد بود آن بز شتابمی‌برد اصحاب را پیش قصابریش شانه کرده که من سابقمسابقی لیکن به سوی مرگ و غمهین روش بگزین و ترک ریش کنترک این ما و من و تشویش کنتا شوی چون بوی گل با عاشقانپیشوا و رهنمای گلستانکیست بوی گل دم عقل و خردخوش قلاووز ره ملک ابد    مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsیا رب کنم ببینم بر درگه نیازچندین هزار یا رب مشتاق آن جوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3072 اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsبر خاک رحم کن که از این چار عنصر اوبی دست و پاتر آمد در سیر و انقلابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856 صوفیی از فقر چون در غم شودعین فقرش دایه و مطعم شودزآنکه جنت از مکاره رسته استرحم قسم عاجزی اشکسته استحدیث«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»آنکه سرها بشکند او از علورحم حق و خلق نآید سوی اواین سخن آخر ندارد و آن جواناز کمی اجرای نان شد ناتوانشاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه‌ش در گردد و او یم شودزآن جرای خاص هر کآگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدزان جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته است که سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsوقتی که او سبک شود آن باد پای اوستلنگانه برجهد دو سه گامی پی سحابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shamsهزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۹۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #980 لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادبسوی او می‌غیژ و او را می‌طلبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsتا خنده گیرد از تک آن لنگ برق راو اندر شفاعت آید آن رعد خوش‌‌ خطابمولوی، مثنوی، دفتر اول، ‌بیت ۱۸۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1819 دوست دارد یار این آشفتگیکوشش بیهوده به از خفتگی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2386 جنبش و آمد شد ما و اکتسابهست مفتاحی بر آن قفل و حجابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shamsبا ساقیان ابر بگوید که برجهیدکز تشنگان خاک بجوشید اضطرابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۳۷۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3784 تشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کاو کشاند ابر سعدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۹۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1940 آب رحمت بایدت رو پست شووآنگهان خور خمر رحمت مست شو

More episodes from Ganj e Hozour Programs