04.28.2022 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۱۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۶ آوریل ۲۰۲۲ - ۷ اردیبهشت.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۴ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سرِ تو که بگو بینفاقدر کَرَم و حُسن چرایی تو طاق(۱)؟رویِ چو خورشیدِ تو بخشش کُنَدروزِ وصالی که ندارد فِراقدل ز همه برکَنَم از بهرِ توبهرِ وفایِ تو ببندم نِطاق(۲)گر تو مرا گویی: رو صبر کنباشد تکلیفِ بمالایُطاق(۳)سخت بُوَد هَجر و فِراق، ای حبیبخاصه فِراقی ز پیِ اعتناق(۴)چون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی، چون شَوَم ای دوست عاق(۵)؟روم چو در مهرِ تو آهی کننددود رَسَد جانبِ شام و عِراقدر تُتُقِ(۶) سینهٔ عشّاقِ توماه رُخان، قند لبان، سیم ساقرقص کنان در خُضَرِ(۷) لطفِ تونوش کنان ساغرِ صدق و وِفاق(۸)دستزنان جمله و گویان به لاغ(۹)طاق و طُرُنبین(۱۰-۱۱) و طُرُنبین و طاقمژده کسی را که زرش دزد بردمژده کسی را که دهد زن طلاقخاصه کسی را که جهان را همهترک کند، فرد شود بیشِقاق(۱۲)لاجَرَمش عشق کشد پیشکشهمچو محمّد به سحرگه بُراق(۱۳)بَربَردَش زود بُراقِ دلشفوقِ سماواتِ رفاعِ(۱۴) طِباقجان و سر تو که بگو باقیشکه دهنم بسته شد از اشتیاقهر چه بگفتم کژ و مژ، راست کنچونکه مهندس تویی و من مَشاق(۱۵)(۱) طاق: یکتا، بیمانند(۲) نِطاق: کمربند، میانبند(۳) بمالایُطاق: آنچه تحّمل نتوان کرد(۴) اعتناق: دست به گردن یکدیگر انداختن(۵) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۶) تُتُق: پرده، حجاب(۷) خُضَر: سرسبزی، طراوت(۸) وِفاق: اتّحاد، موافقت(۹) به لاغ: به شوخی، در حال شادی و جدی نبودن(۱۰) طُرُنبین: فرّ و شکوه، کرّ و فرّ(۱۱) طاق و طُرُنب یا طاق و طُرُم: اگر بر اساسِ من ذهنی باشد، مراد از آن، سر و صدای ظاهری و جلوه و عظمت ناپایداری است که عام خلق را مفتون می دارد. اگر بر اساسِ هشیاری حضور یا نظر باشد، جلوۀ خداوند در انسان است، که همراه با فرِّ ایزدی، خردِ ایزدی، حسِّ امنیتِ ایزدی، هدایتِ ایزدی، قدرتِ ایزدی و شادی بیسبب است.(۱۲) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۱۳) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج(۱۴) رفاع: جمع رفیع، رفاعِ طِباق: طبقات بلند، آسمانهای بلند(۱۵) مَشاق: مَشّاق، در اینجا کارگر، شاگرد---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سرِ تو که بگو بینفاقدر کَرَم و حُسن چرایی تو طاق؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت، آن تفتیق(۱۶) بود(۱۶) تَفتیق: شکافتن---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۱۷)گفتی که خمُش کنم نکردیمیخندد عشق بر ثباتت(۱۸)(۱۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۸) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکُنَدنفسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار و بتازکارِ کوته را مکن بر خود دراز خواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار(۱۹) و وارهان(۱۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جبرهر که جبر آورد، خود رنجور کردتا همان رنجوریاش، در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَستحَزم را خود، صبر آمد پا و دستحَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاستحَزم کردن زور و نورِ انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟هر طرف غولی همی خوانَد تو راکِای برادر راه خواهی؟ هین بیاره نمایم، همرهت باشم رفیقمن قلاووزم(۲۰) در این راهِ دقیقنی قلاوزست و، نی رَه دانَد اویوسفا کم رو سویِ آن گرگْ خوحَزم، آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دامهایِ این سراکه نه چربِش دارد و نی نوش، اوسِحر خوانَد، میدَمد در گوش، او(۲۰) قلاووز: راهنما، پیشرو------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4672کرد فضلِ عشق، انسان را فَضول(۲۱)زین فزونْجویی ظَلومست(۲۲) و جَهول(۲۳)قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیه ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»«ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»(۲۱) فَضول: زیادهگو، کسی که به افعالِ غیرضروری بپردازد؛ در اینجا یعنی گستاخ و زیادهطلب(۲۲) ظَلوم: بسیار ستمکار(۲۳) جَهول: بسیار نادان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4675ظالمست او بر خود و بر جانِ خَودظلم بین کز عدلها گو میبَرَدجهلِ او مر علمها را اوستادظلمِ او مر عدلها را شد رَشاد(۲۴)(۲۴) رَشاد: هدایت شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّابْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست راگفت: ای جانِ رمیده از بلاوصلِ ما را در گشادیم، اَلصَّلا(۲۵)ای خودِ ما بیخودیّ و، مستیاتای ز هستِ ما هماره هستیاتبا تو بی لب این زمان من نو به نورازهایِ کهنه گویم، میشنوز آنکه آن لبها ازین دَم میرمدبر لبِ جویِ نهان بر میدمدگوشِ بیگوشی درین دَم بَرگُشابهرِ رازِ یَفْعَلُ الله ما یَشاقرآن كريم، سوره ابراهيم (۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim (#14), Line #27«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»قرآن كريم، سوره حج (۲۲)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Hajj (#22), Line #18«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»«آيا نديدهاى كه هر كس در آسمانها و هر كس كه در زمين است و آفتاب و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم خدا را سجده مىكنند؟ و بر بسيارى عذاب محقق شده و هر كه را خدا خوار سازد، هيچ كس گراميش نمىدارد. زيرا خدا هر چه بخواهد همان مىكند.»چون صَلایِ وصل، بشنیدن گرفتاندک اندک مُرده جُنبیدن گرفتنه کم از خاکست کز عِشوهٔ صَباسبز پوشد، سَر بر آرَد از فناکم ز آبِ نطفه نَبْوَد کز خِطابیوسفان زایند رُخ چون آفتابکم ز بادی نیست، شد از اَمْرِ کُنْدر رَحِم طاوس و مرغِ خوشسُخُنقرآن كريم، سوره، بقره (٢)، آيه ١١٧Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #117«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»«آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»کم ز کوهِ سنگ نَبُوَد، کز وِلاد(۲۶)ناقهيی(۲۷)، کآن ناقه ناقه زاد، زادزین همه بگذر، نه آن مایهٔ عدمعالَمم زاد و بزایَد دَم به دَم؟بر جَهید و بر طپید و شادِ شادیک دو چرخی زد، سجود اندر فتاد(۲۵) اَلصَّلا: بيا(۲۶) وِلاد: زاييدن(۲۷) ناقه: شترِ مادّه------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #22هر که را جامه ز عشقی چاک شداو ز حرص و جمله عیبی پاک شدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3259من غلامِ آنکه اندر هر رِباط(۲۸)خویش را واصِل نداند بر سِماط(۲۹)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مَسْکَن در رسد یک روز مرد(۲۸) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروانسرا(۲۹) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بینهایتِ گشوده شده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل دُرُستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۰)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستحضرت پروردگار که به سست ایمانیِ چنین بندهای واقف است میفرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری میشوی و مرا از یاد می بری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد. قرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨Quran, Sooreh Al-An’aam (#6), Line #28« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شدهاند بازگردند. و البته ایشاناند دروغزنان.»لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمقرآن كريم، سورهٔ اعراف (۷)، آيهٔ ۱۵۶Quran, Sooreh Al-A’raaf (#7), Line #156« وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ… ؛»« و رحمتِ من (حق تعالی) همهٔ اشیاء را فرا گرفته است… .»(۳۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده اند، بازگردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #423سایهٔ یزدان بود بندهٔ خدامردهٔ این عالم و زندهٔ خدادامنِ او گیر زوتر بیگمانتا رهی در دامنِ آخِرزمانکَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ نقشِ اولیاستکو دلیلِ نورِ خورشیدِ خداستمنظور از آیه کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ( « چگونه سایه اش را گسترد » ) اینست که ولیّ خدا مظهر کامل خداوند است. و آن سایه، یعنی آن ولیّ خدا دلیل بر نور خداوند است. یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند است.قرآن كريم، سوره فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶Quran, Sooreh Al-Furqaan (#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا. ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر میخواست آن را ساکن و ثابت میکرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم. سپس آن را [با بلند شدنِ آفتاب] اندک اندک به سوی خود بازمیگیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیل(۳۱)لا اُحِبُّ الافِلین گو چون خَلیل(۳۲)قرآن كريم، سوره انعام (۶)، آیه ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam (#6), Line #76« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»« چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»رو ز سایه آفتابی را بیابدامن شه شمس تبریزی بتاب (۳۱) دلیل: راهنما(۳۲) خلیل: دوست؛ خلیلالله، لقبِ حضرتِ ابراهیم(ع) است. ------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1425آنکه او موقوفِ حال است، آدمیستگه بحال افزون و، گاهی در کمیستصوفی، ابنُالوقت باشد در مثاللیک صافی، فارغ است از وقت و حالحالها موقوفِ عزم و رایِ اوزنده از نَفْخِ مسیحْآسایِ اوعاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنیبر امیدِ حال بر من میتَنیآنکه یک دَم کم، دمی کامل بُوَدنیست معبودِ خلیل، آفل بُوَدوآنکه آفل باشد و، گه آن و ایننیست دلبر، لااُحِبُّالْآفِلینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433هست صوفیِّ صفاجو ابنِ وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی، غرقِ عشقِ ذوالجلالابنِ کَس نی، فارغ از اوقات و حالغرقهٔ نوری که او لَمْ یُولَدستلَمْ یَلِد لَمْ یُولَد آنِ ایزدستقرآن کریم، سوره اخلاص (۱۱۲)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Ikhlas (#3), Line #112«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.» «نه زاده است و نه زاده شده»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سرِ تو که بگو بینفاقدر کَرَم و حُسن چرایی تو طاق؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1572هست آن عنوان چو اِقرارِ زبانمتنِ نامهٔ سینه را کن امتحان که موافق هست با اقرار تو؟تا منافقوار نَبْوَد کارِ تومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333 گفت پیغمبر که جَنَّت از الٰهگر همیخواهی، ز کس چیزی مخواهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsرویِ چو خورشیدِ تو بخشش کُنَدروزِ وصالی که ندارد فِراقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 54, Divan e Shamsتو دو دیده فروبندی و گویی: روزِ روشن کو؟زَنَد خورشید بر چشمت که اینک من، تو در بُگشامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsدل ز همه برکَنَم از بهرِ توبهرِ وفایِ تو ببندم نِطاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #441زهد و تقوی را گُزیدم دین و کیشزآنکه میدیدم اجل را پیشِ خویش مرگِ همسایه، مرا واعظ(۳۳) شدهکسب و دکّانِ مرا برهم زدهچون به آخر، فرد خواهم ماندنخُو نباید کرد با هر مرد و زنرُو بخواهم کرد آخِر در لَحَد(۳۴)آن بِهْ آید که کنم خُو با اَحَدچو زَنَخ را بست خواهند ای صنمآن بِهْ آید که زَنَخ(۳۵) کمتر زنمای به زَربَفْت و کمر آموختهآخِرستت جامهٔ نادوختهرُو به خاک آریم کز وی رُستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایم؟(۳۳) واعِظ: وعظ کننده، پند دهنده، اندرز دهنده(۳۴) لَحَد: گور(۳۵) زَنَخ: چانه------------عطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۸Poem (Qazal) # 418, Divan e Attarدر ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کنتو به یکی زندهای از همه بیزار باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباشبیوفایی را مکن بیهوده فاشمر سگان را چون وفا آمد شعاررَوْ، سگان را ننگ و بدنامی میاربیوفایی چون سگان را عار بودبیوفایی چون روا داری نمود؟حق تعالی، فخر آورد از وفاگفت: مَنْ اوْفیٰ بِعَهْدٍ غَیْرِنا؟حضرت حق تعالی، نسبت به خویِ وفاداری، فخر و مباهات کرده و فرموده است: «چه کسی به جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟»قرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #111« وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»« و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كردهايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بیوفایی دان، وفا با ردِّ حق(۳۶)بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق(۳۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsگر تو مرا گویی: رو صبر کنباشد تکلیفِ بمالایُطاقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهْدر فرارِ لا یُطاق آسان بِجِهْمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت، میرفت آن حَذور(۳۷)از مقامِ با خطر تا بحرِ نور(۳۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsگفتی: مکن شتاب که آن هست فعلِ دیودیو او بُوَد که مینکند سویِ تو شتابحدیث «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان»«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 336, Divan e Shamsبده یک جام، ای پیرِ خرابات(۳۸)مگو فردا، که فی التَّأخیرِ آفات(۳۹)(۳۸) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی(۳۹) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsسخت بُوَد هَجر و فِراق، ای حبیبخاصه فِراقی ز پیِ اعتناقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2020, Divan e Shamsنیست در عالَم ز هجران تلخترهرچه خواهی کُن ولیکن آن مکُنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٨٩٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2893یار شب را روز، مهجوری(۴۰) مده جانِ قربت دیده را دُوری مدهبُعدِ تو مرگیست با درد و نَکال(۴۱)خاصه بُعدی که بُوَد بَعْدَالْوِصال(۴۰) مهجوری: دوری، جدایی(۴۱) نَکال: عقوبت، کیفر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی، چون شَوَم ای دوست عاق؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3072, Divan e Shamsتو را چو عقل پدر بودهست و تَن مادرجمالِ رویِ پدر درنگر، اگر پسریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862ز آن جِرای روح چون نُقصان(۴۲) شودجانش از نُقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنزارِ(۴۳) رضا آشفته است(۴۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۴۳) سَمَنزار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۴۴) لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۴۵)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونتر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۴۴) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۴۵) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ(۴۶) رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۴۷) ای پسر(۴۶) خَمر: شراب(۴۷) فِرو مآ: قناعت نکن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsروم چو در مهرِ تو آهی کننددود رَسَد جانبِ شام و عِراقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروزکه یکی چراغِ روشن ز هزار مرده بهترکه به است یک قدِ خوش ز هزار قامتِ کوزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsرقص کنان در خُضَرِ لطفِ تونوش کنان ساغرِ صدق و وِفاقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #252تزکیه(۴۸) باید گواهان را، بدانتزکیهش صدقی که موقوفی(۴۹) بِدآناین را بدان که گواه های تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و بی غش باشد، و پاکی و خلوص شاهدان ایمانت همانا صدقی است که تو به آن پای بندی.(۴۸) تَزکیه: پاکیزه کردن(۴۹) موقوف: مقیّد، وابسته------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #255قول و فعلِ بیتَناقُض(۵۰) بایَدَتتا قبول اندر زمان بیش آیَدَتسَعیُکُم شَتّی(۵۱)، تناقض اندریدروز میدوزید، شب بر میدَریدتلاش های شما پراکنده و گونه گون است، و شما در دام تناقض گرفتار آمدهاید. چنانکه مثلا روز می دوزید و شب همان را پاره می کنید. قرآن کریم، سوره لیل (۹۲)، آیه ۴Quran, Sooreh Al-Lail (#92), Line #4« إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ » « كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»پس گواهی با تناقض کِه شْنَوَد؟ یا مگر حِلمی(۵۲) کُند از لطفِ خَود(۵۰) تَناقُض: با هم ضدّ و نقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی(۵۱) شَتّی: پراکنده(۵۲) حِلم: بردباری، شکیبایی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsدستزنان جمله و گویان به لاغطاق و طُرُنبین و طُرُنبین و طاقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۵۳)، عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی استاز پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عِزِّ دَهروزهٔ(۵۴) خَدوک(۵۵)گردنِ خود کردهاند از غم، چو دوک(۵۶)چون نمیآیند اینجا کی منم؟کاندرین عزّ، آفتابِ روشنم(۵۳) طاق و طُرُم: مراد از آن، سر و صدای ظاهری و جلوه و عظمتِ ناپایداری است که عامِ خلق رامفتون میدارد. (۵۴) دَهروزه: اشاره دارد به ناپایدار بودنِ خوشیهای دنیوی(۵۵) خَدوک: آشفته، پریشان، گذران(۵۶) دوک: آلتی که با آن نخ میریسند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsمژده کسی را که زرش دزد بردمژده کسی را که دهد زن طلاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1688, Divan e Shamsبا من به جنگ شد جان، گفتا: مرا مَرَنجانگفتم: طلاق بِستان، گفتا: بِده، بِدادممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsلاجَرَمش عشق کشد پیشکشهمچو محمّد به سحرگه بُراقبَربَردَش زود بُراقِ دلشفوقِ سماواتِ رفاعِ طِباقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 862, Divan e Shamsقومی که بر بُراقِ(۵۷) بصیرت سفر کنندبی ابر و بیغبار در آن مَه نظر کننددر دانههای شهوتی آتش زنند زودوز دامگاهِ صَعب(۵۸) به یک تَک(۵۹) عَبَر کنند(۶۰)(۵۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۵۸) صَعب: سخت و دشوار(۵۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۶۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #464مَرکَبِ توبه عجایب مَرکَب استبر فلک تازد به یک لحظه ز پستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsهر چه بگفتم کژ و مژ، راست کنچونکه مهندس تویی و من مَشاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2100, Divan e Shamsگر نبود این سخن ز من لایقآنچه آن لایقست تلقین کن(۶۱)(۶۱) تلقین کردن: تعلیم کردن و پند دادن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsهر که درو نیست ازین عشق رنگنزد خدا نیست بهجز چوب و سنگعشق برآورد ز هر سنگ آبعشق تراشید ز آیینه زنگکفر به جنگ آمد و ایمان به صلحعشق بزد آتش در صلح و جنگعشق گشاید دهن از بحرِ دلهر دو جهان را بخورَد چون نهنگعشق چو شیرست، نه مکر و نه ریونیست گهی روبه و گاهی پلنگچونکه مدد بر مدد آید ز عشقجان برهد از تنِ تاریک و تنگعشق ز آغاز همه حیرت استعقل درو خیره و جان گشته دنگ(۶۲)در تبریز است دلم، ای صباخدمتِ ما را برسان(۶۳) بیدرنگ(۶۲) دنگ: حیران، بیهوش، گیج(۶۳) خدمت رساندن: سلام و تعظیم ابلاغ کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsهر که درو نیست ازین عشق رنگنزد خدا نیست بهجز چوب و سنگمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4732چَنْدَلی(۶۴) را رنگ عودی میدهندبر کلوخیمان حسودی میدهندپاک آنکه خاک را رنگی دهدهمچو کودکمان بر آن جنگی دهد(۶۴) چَنْدَل: چوب خوشبو و مرغوب صَنْدَل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsکفر به جنگ آمد و ایمان به صلحعشق بزد آتش در صلح و جنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 538, Divan e Shamsگر آتشِ دل برزند، بر مؤمن و کافر زندصورت همه پرّان شود، گر مرغِ معنی پَر زندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsعشق گشاید دهن از بحرِ دلهر دو جهان را بخورَد چون نهنگعشق چو شیرست، نه مکر و نه ریونیست گهی روبه و گاهی پلنگچونکه مدد بر مدد آید ز عشقجان برهد از تنِ تاریک و تنگمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623بنگر این کَشتیِّ خَلقان غرقِ عشقاژدهایی گشت گویی حلقِ عشقاژدهایی ناپدیدِ دلرُباعقل همچون کوه را او کهرُباعقلِ هر عطّار کآگه شد از اوطبلهها(۶۵) را ریخت اندر آبِ جورَو کزین جو برنیایی تا ابدلَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَدقرآن کریم، سوره اخلاص (۱۱۲)، آیه ۴Quran, Sooreh Al-Ikhlas (#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»« و نه هيچ كس همتاى اوست.»(۶۵) طبله: صندوقچه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2726هر چه جز عشقست، شد مأکولِ(۶۶) عشقدو جهان یک دانه پیشِ نَوْلِ(۶۷) عشقدانهیی مر مرغ را هرگز خورَد؟کاهْدان مر اسب را هرگز چَرَد(۶۸)؟بندگی کن تا شوی عاشق لَعَلّ(۶۹)بندگی کَسبیست، آید در عملبنده آزادی طمع دارد ز جَدّ(۷۰)عاشق آزادی نخواهد تا ابدبنده دایم خِلعَت(۷۱) و ادرارجُوست(۷۲)خلعتِ عاشق همه دیدارِ دوستدَرنَگنجد عشق در گفت و شنیدعشق، دریاییست قعرش ناپدیدقطرههایِ بَحر را نتْوان شمردهفت دریا پیشِ آن بحر است خُرد(۶۶) مأکول: خورده شده(۶۷) نول: منقار (۶۸) چَرَد: بچَرد، چَرا کند(۶۹) لَعَلّ: شاید(۷۰) جَدّ: نصیب، بخت و اقبال(۷۱) خِلعَت: جامۀ دوخته که از طرفِ شخصِ بزرگ به عنوانِ جایزه یا انعام به کسی داده شود.(۷۲) ادرار: مستمرّی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۷۳)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلعت(۷۴) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانهش هیچکس(۷۳) فتی: جوانمرد، جوان(۷۴) خِلعت: لباس------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۷۵) تیه(۷۶)ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۷۷)(۷۵) حَرّ: گرما، حرارت(۷۶) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۷۷) سَفیه: نادان، بیخرد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsعشق ز آغاز همه حیرت استعقل درو خیره و جان گشته دنگدر تبریز است دلم، ای صباخدمتِ ما را برسان بیدرنگمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748پس تو حَیران باش بیلا و بَلیتا ز رحمت پیشت آید مَحمِلی(۷۸)چون ز فهمِ این عجایب کودنیگر بَلی گویی، تکلّف میکنیور بگویی: نی، زند نی گردنتقهر بر بندد بدآن نی روزنتپس همین حَیران و والِه باش و بستا درآید نَصرِ حقّ از پیش و پسچونک حَیران گشتی و گیج و فنابا زبانِ حال گفتی اِهْدِناقرآن کریم، سوره حمد (۱)، آیه ۶Quran, Sooreh Al-Fatiha (#1), Line #6« اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»« ما را به راهِ راست هدايت کن.»(۷۸) مَحمِل: کجاوه که بر شتر بندند، در اینجا مراد مرکوب است.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250حیرت آن مرغ است، خاموشت کندبرنهد سَرْدیگ(۷۹) و پر جوشت کند(۷۹) بر نهد سَرْدیگ: سر دیگ را می گذارد.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3174چون مبارک نیست بر تو این علومخویشتن گُولی(۸۰) کُن و، بگذر ز شومچون ملایک گو که: لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»(۸۰) گُول: ابله، نادان، احمق------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 596, Divan e Shamsهر صبح ز سیرانش، میباشم حیرانشتا جان نشود حیران، او روی بننمایدهر چیز که میبینی، در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشاید------------------------مجموع لغات:(۱) طاق: یکتا، بیمانند(۲) نِطاق: کمربند، میانبند(۳) بمالایُطاق: آنچه تحّمل نتوان کرد(۴) اعتناق: دست به گردن یکدیگر انداختن(۵) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۶) تُتُق: پرده، حجاب(۷) خُضَر: سرسبزی، طراوت(۸) وِفاق: اتّحاد، موافقت(۹) به لاغ: به شوخی، در حال شادی و جدی نبودن(۱۰) طُرُنبین: فرّ و شکوه، کرّ و فرّ(۱۱) طاق و طُرُنب یا طاق و طُرُم: اگر بر اساسِ من ذهنی باشد، مراد از آن، سر و صدای ظاهری و جلوه و عظمت ناپایداری است که عام خلق را مفتون می دارد. اگر بر اساسِ هشیاری حضور یا نظر باشد، جلوۀ خداوند در انسان است، که همراه با فرِّ ایزدی، خردِ ایزدی، حسِّ امنیتِ ایزدی، هدایتِ ایزدی، قدرتِ ایزدی و شادی بیسبب است.(۱۲) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۱۳) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج(۱۴) رفاع: جمع رفیع، رفاعِ طِباق: طبقات بلند، آسمانهای بلند(۱۵) مَشاق: مَشّاق، در اینجا کارگر، شاگرد(۱۶) تَفتیق: شکافتن(۱۷) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۸) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن(۱۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۲۰) قلاووز: راهنما، پیشرو(۲۱) فَضول: زیادهگو، کسی که به افعالِ غیرضروری بپردازد؛ در اینجا یعنی گستاخ و زیادهطلب(۲۲) ظَلوم: بسیار ستمکار(۲۳) جَهول: بسیار نادان(۲۴) رَشاد: هدایت شدن(۲۵) اَلصَّلا: بيا(۲۶) وِلاد: زاييدن(۲۷) ناقه: شترِ مادّه(۲۸) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروانسرا(۲۹) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بینهایتِ گشوده شده(۳۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده اند، بازگردند.(۳۱) دلیل: راهنما(۳۲) خلیل: دوست؛ خلیلالله، لقبِ حضرتِ ابراهیم(ع) است.(۳۳) واعِظ: وعظ کننده، پند دهنده، اندرز دهنده(۳۴) لَحَد: گور(۳۵) زَنَخ: چانه(۳۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.(۳۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۳۸) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی(۳۹) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)(۴۰) مهجوری: دوری، جدایی(۴۱) نَکال: عقوبت، کیفر(۴۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۴۳) سَمَنزار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۴۴) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۴۵) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۴۶) خَمر: شراب(۴۷) فِرو مآ: قناعت نکن(۴۸) تَزکیه: پاکیزه کردن(۴۹) موقوف: مقیّد، وابسته(۵۰) تَناقُض: با هم ضدّ و نقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی(۵۱) شَتّی: پراکنده(۵۲) حِلم: بردباری، شکیبایی(۵۳) طاق و طُرُم: مراد از آن، سر و صدای ظاهری و جلوه و عظمتِ ناپایداری است که عامِ خلق رامفتون میدارد. (۵۴) دَهروزه: اشاره دارد به ناپایدار بودنِ خوشیهای دنیوی(۵۵) خَدوک: آشفته، پریشان، گذران(۵۶) دوک: آلتی که با آن نخ میریسند.(۵۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۵۸) صَعب: سخت و دشوار(۵۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۶۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن(۶۱) تلقین کردن: تعلیم کردن و پند دادن(۶۲) دنگ: حیران، بیهوش، گیج(۶۳) خدمت رساندن: سلام و تعظیم ابلاغ کردن(۶۴) چَنْدَل: چوب خوشبو و مرغوب صَنْدَل(۶۵) طبله: صندوقچه(۶۶) مأکول: خورده شده(۶۷) نول: منقار (۶۸) چَرَد: بچَرد، چَرا کند(۶۹) لَعَلّ: شاید(۷۰) جَدّ: نصیب، بخت و اقبال(۷۱) خِلعَت: جامۀ دوخته که از طرفِ شخصِ بزرگ به عنوانِ جایزه یا انعام به کسی داده شود.(۷۲) ادرار: مستمرّی(۷۳) فتی: جوانمرد، جوان(۷۴) خِلعت: لباس(۷۵) حَرّ: گرما، حرارت(۷۶) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۷۷) سَفیه: نادان، بیخرد(۷۸) مَحمِل: کجاوه که بر شتر بندند، در اینجا مراد مرکوب است.(۷۹) بر نهد سَرْدیگ: سر دیگ را می گذارد.(۸۰) گُول: ابله، نادان، احمق-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سر تو که بگو بینفاقدر کرم و حسن چرایی تو طاقروی چو خورشید تو بخشش کندروز وصالی که ندارد فراقدل ز همه برکنم از بهر توبهر وفای تو ببندم نطاقگر تو مرا گویی رو صبر کنباشد تکلیف بمالایطاقسخت بود هجر و فراق ای حبیبخاصه فراقی ز پی اعتناقچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی چون شوم ای دوست عاقروم چو در مهر تو آهی کننددود رسد جانب شام و عراقدر تتق سینه عشاق توماه رخان قند لبان سیم ساقرقص کنان در خضر لطف تونوش کنان ساغر صدق و وفاقدستزنان جمله و گویان به لاغطاق و طرنبین و طرنبین و طاقمژده کسی را که زرش دزد بردمژده کسی را که دهد زن طلاقخاصه کسی را که جهان را همهترک کند فرد شود بیشقاقلاجرمش عشق کشد پیشکشهمچو محمد به سحرگه براقبربردش زود براق دلشفوق سماوات رفاع طباقجان و سر تو که بگو باقیشکه دهنم بسته شد از اشتیاقهر چه بگفتم کژ و مژ راست کنچونکه مهندس تویی و من مشاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سر تو که بگو بینفاقدر کرم و حسن چرایی تو طاقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتگفتی که خمش کنم نکردیمیخندد عشق بر ثباتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود دراز خواه در صد سال خواهی یک زماناین امانت واگزار و وارهانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوریاش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حزمی کس نجستحزم را خود صبر آمد پا و دستحزم کن از خورد کین زهرین گیاستحزم کردن زور و نور انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدهر طرف غولی همی خواند تو راکای برادر راه خواهی هین بیاره نمایم همرهت باشم رفیقمن قلاووزم در این راه دقیقنی قلاوزست و نی ره داند اویوسفا کم رو سوی آن گرگ خوحزم آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دامهای این سراکه نه چربش دارد و نی نوش اوسحر خواند میدمد در گوش اومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4672کرد فضل عشق انسان را فضولزین فزونجویی ظلومست و جهولقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیه ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»«ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4675ظالمست او بر خود و بر جان خودظلم بین کز عدلها گو میبردجهل او مر علمها را اوستادظلم او مر عدلها را شد رشادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصابوار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست راگفت ای جان رمیده از بلاوصل ما را در گشادیم الصلاای خود ما بیخودی و مستیاتای ز هست ما هماره هستیاتبا تو بی لب این زمان من نو به نورازهای کهنه گویم میشنوز آنکه آن لبها ازین دم میرمدبر لب جوی نهان بر میدمدگوش بیگوشی درین دم برگشابهر راز یفعل الله ما یشاقرآن كريم، سوره ابراهيم (۱۴)، آیه ۲۷Quran, Sooreh Ibrahim (#14), Line #27«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»قرآن كريم، سوره حج (۲۲)، آیه ۱۸Quran, Sooreh Al-Hajj (#22), Line #18«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»«آيا نديدهاى كه هر كس در آسمانها و هر كس كه در زمين است و آفتاب و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم خدا را سجده مىكنند؟ و بر بسيارى عذاب محقق شده و هر كه را خدا خوار سازد، هيچ كس گراميش نمىدارد. زيرا خدا هر چه بخواهد همان مىكند.»چون صلای وصل بشنیدن گرفتاندک اندک مرده جنبیدن گرفتنه کم از خاکست کز عشوه صباسبز پوشد سر بر آرد از فناکم ز آب نطفه نبود کز خطابیوسفان زایند رخ چون آفتابکم ز بادی نیست شد از امر کندر رحم طاوس و مرغ خوشسخنقرآن كريم، سوره، بقره (٢)، آيه ١١٧Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #117«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»«آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»کم ز کوه سنگ نبود کز ولادناقهيی کآن ناقه ناقه زاد زادزین همه بگذر نه آن مایه عدمعالمم زاد و بزاید دم به دمبر جهید و بر طپید و شاد شادیک دو چرخی زد سجود اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #22هر که را جامه ز عشقی چاک شداو ز حرص و جمله عیبی پاک شدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3259من غلام آنکه اندر هر رباطخویش را واصل نداند بر سماطبس رباطی که بباید ترک کردتا به مسکن در رسد یک روز مردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت برروید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستحضرت پروردگار که به سست ایمانیِ چنین بندهای واقف است میفرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری میشوی و مرا از یاد می بری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد. قرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨Quran, Sooreh Al-An’aam (#6), Line #28« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شدهاند بازگردند. و البته ایشاناند دروغزنان.»لیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمقرآن كريم، سورهٔ اعراف (۷)، آيهٔ ۱۵۶Quran, Sooreh Al-A’raaf (#7), Line #156« وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ… ؛»« و رحمتِ من (حق تعالی) همهٔ اشیاء را فرا گرفته است… .»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #423سایه یزدان بود بنده خدامرده این عالم و زنده خدادامن او گیر زوتر بیگمانتا رهی در دامن آخرزمانکیف مد الظل نقش اولیاستکو دلیل نور خورشید خداستمنظور از آیه کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ( « چگونه سایه اش را گسترد » ) اینست که ولیّ خدا مظهر کامل خداوند است. و آن سایه، یعنی آن ولیّ خدا دلیل بر نور خداوند است. یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند است.قرآن كريم، سوره فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶Quran, Sooreh Al-Furqaan (#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا. ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر میخواست آن را ساکن و ثابت میکرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم. سپس آن را [با بلند شدنِ آفتاب] اندک اندک به سوی خود بازمیگیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیللا احب الافلین گو چون خلیلقرآن كريم، سوره انعام (۶)، آیه ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam (#6), Line #76« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»« چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»رو ز سایه آفتابی را بیابدامن شه شمس تبریزی بتاب مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1425آنکه او موقوف حال است آدمیستگه بحال افزون و گاهی در کمیستصوفی ابنالوقت باشد در مثاللیک صافی فارغ است از وقت و حالحالها موقوف عزم و رای اوزنده از نفخ مسیحآسای اوعاشق حالی نه عاشق بر منیبر امید حال بر من میتنیآنکه یک دم کم دمی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بودوآنکه آفل باشد و گه آن و ایننیست دلبر لااحبالآفلینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433هست صوفی صفاجو ابن وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی غرق عشق ذوالجلالابن کس نی فارغ از اوقات و حالغرقه نوری که او لم یولدستلم یلد لم یولد آن ایزدستقرآن کریم، سوره اخلاص (۱۱۲)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Ikhlas (#3), Line #112«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.» «نه زاده است و نه زاده شده»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsجان و سر تو که بگو بینفاقدر کرم و حسن چرایی تو طاقمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1572هست آن عنوان چو اقرار زبانمتن نامه سینه را کن امتحان که موافق هست با اقرار توتا منافقوار نبود کار تومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333 گفت پیغمبر که جنت از الهگر همیخواهی ز کس چیزی مخواهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsروی چو خورشید تو بخشش کندروز وصالی که ندارد فراقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 54, Divan e Shamsتو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کوزند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsدل ز همه برکنم از بهر توبهر وفای تو ببندم نطاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بودچونکه جمال این بود رسم وفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #441زهد و تقوی را گزیدم دین و کیشزآنکه میدیدم اجل را پیش خویشمرگ همسایه مرا واعظ شدهکسب و دکان مرا برهم زدهچون به آخر فرد خواهم ماندنخو نباید کرد با هر مرد و زنرو بخواهم کرد آخر در لحدآن به آید که کنم خو با احدچو زنخ را بست خواهند ای صنمآن به آید که زنخ کمتر زنمای به زربفت و کمر آموختهآخرستت جامه نادوختهرو به خاک آریم کز وی رستهایمدل چرا در بیوفایان بستهایمعطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۸Poem (Qazal) # 418, Divan e Attarدر ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کنتو به یکی زندهای از همه بیزار باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320صورت نقض وفای ما مباشبیوفایی را مکن بیهوده فاشمر سگان را چون وفا آمد شعاررو سگان را ننگ و بدنامی میاربیوفایی چون سگان را عار بودبیوفایی چون روا داری نمودحق تعالی فخر آورد از وفاگفت من اوفی بعهد غیرناحضرت حق تعالی، نسبت به خویِ وفاداری، فخر و مباهات کرده و فرموده است: «چه کسی به جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟»قرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #111« وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»« و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كردهايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بیوفایی دان وفا با رد حقبر حقوق حق ندارد کس سبقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsگر تو مرا گویی رو صبر کنباشد تکلیف بمالایطاقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت میرفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsگفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیودیو او بود که مینکند سوی تو شتابحدیث «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان»«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 336, Divan e Shamsبده یک جام ای پیر خراباتمگو فردا که فی التاخیر آفاتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsسخت بود هجر و فراق ای حبیبخاصه فراقی ز پی اعتناقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2020, Divan e Shamsنیست در عالم ز هجران تلخترهرچه خواهی کن ولیکن آن مکنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٨٩٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2893یار شب را روز مهجوری مده جان قربت دیده را دوری مدهبعد تو مرگیست با درد و نکالخاصه بعدی که بود بعدالوصالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی چون شوم ای دوست عاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3072, Divan e Shamsتو را چو عقل پدر بودهست و تن مادرجمال روی پدر درنگر اگر پسریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862ز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمنزار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسار لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزونتر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsروم چو در مهر تو آهی کننددود رسد جانب شام و عراقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آیدتو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروزکه یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهترکه به است یک قد خوش ز هزار قامت کوزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsرقص کنان در خضر لطف تونوش کنان ساغر صدق و وفاقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #252تزکیه باید گواهان را بدانتزکیهش صدقی که موقوفی بدآناین را بدان که گواه های تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و بی غش باشد، و پاکی و خلوص شاهدان ایمانت همانا صدقی است که تو به آن پای بندی.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #255قول و فعل بیتناقض بایدتتا قبول اندر زمان بیش آیدتسعیکم شتی تناقض اندریدروز میدوزید شب بر میدریدتلاش های شما پراکنده و گونه گون است، و شما در دام تناقض گرفتار آمدهاید. چنانکه مثلا روز می دوزید و شب همان را پاره می کنید. قرآن کریم، سوره لیل (۹۲)، آیه ۴Quran, Sooreh Al-Lail (#92), Line #4« إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ » « كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»پس گواهی با تناقض کِه شْنَوَد؟ یا مگر حِلمی(۵۲) کُند از لطفِ خَودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsدستزنان جمله و گویان به لاغطاق و طرنبین و طرنبین و طاقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم عاریتی استامر را طاق و طرم ماهیتی استاز پی طاق و طرم خواری کشندبر امید عز در خواری خوشندبر امید عز دهروزه خدوکگردن خود کردهاند از غم چو دوکچون نمیآیند اینجا کی منمکاندرین عز آفتاب روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsمژده کسی را که زرش دزد بردمژده کسی را که دهد زن طلاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1688, Divan e Shamsبا من به جنگ شد جان گفتا مرا مرنجانگفتم طلاق بستان گفتا بده بدادممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsلاجرمش عشق کشد پیشکشهمچو محمد به سحرگه براقبربردش زود براق دلشفوق سماوات رفاع طباقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 862, Divan e Shamsقومی که بر براق بصیرت سفر کنندبی ابر و بیغبار در آن مه نظر کننددر دانههای شهوتی آتش زنند زودوز دامگاه صعب به یک تک عبر کنندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #464مرکب توبه عجایب مرکب استبر فلک تازد به یک لحظه ز پستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsهر چه بگفتم کژ و مژ راست کنچونکه مهندس تویی و من مشاقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2100, Divan e Shamsگر نبود این سخن ز من لایقآنچه آن لایقست تلقین کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsهر که درو نیست ازین عشق رنگنزد خدا نیست بهجز چوب و سنگعشق برآورد ز هر سنگ آبعشق تراشید ز آیینه زنگکفر به جنگ آمد و ایمان به صلحعشق بزد آتش در صلح و جنگعشق گشاید دهن از بحرِ دلهر دو جهان را بخورد چون نهنگعشق چو شیرست نه مکر و نه ریونیست گهی روبه و گاهی پلنگچونکه مدد بر مدد آید ز عشقجان برهد از تن تاریک و تنگعشق ز آغاز همه حیرت استعقل درو خیره و جان گشته دنگدر تبریز است دلم ای صباخدمت ما را برسان بیدرنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsهر که درو نیست ازین عشق رنگنزد خدا نیست بهجز چوب و سنگمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4732چندلی را رنگ عودی میدهندبر کلوخیمان حسودی میدهندپاک آنکه خاک را رنگی دهدهمچو کودکمان بر آن جنگی دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsکفر به جنگ آمد و ایمان به صلحعشق بزد آتش در صلح و جنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 538, Divan e Shamsگر آتش دل برزند بر مومن و کافر زندصورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsعشق گشاید دهن از بحر دلهر دو جهان را بخورد چون نهنگعشق چو شیرست نه مکر و نه ریونیست گهی روبه و گاهی پلنگچونکه مدد بر مدد آید ز عشقجان برهد از تن تاریک و تنگمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623بنگر این کشتی خلقان غرق عشقاژدهایی گشت گویی حلق عشقاژدهایی ناپدید دلرباعقل همچون کوه را او کهرباعقل هر عطار کآگه شد از اوطبلهها را ریخت اندر آب جورو کزین جو برنیایی تا ابدلم یکن حقا له کفوا احدقرآن کریم، سوره اخلاص (۱۱۲)، آیه ۴Quran, Sooreh Al-Ikhlas (#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»« و نه هيچ كس همتاى اوست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2726هر چه جز عشقست شد ماکول عشقدو جهان یک دانه پیش نول عشقدانهیی مر مرغ را هرگز خوردکاهدان مر اسب را هرگز چردبندگی کن تا شوی عاشق لعلبندگی کسبیست آید در عملبنده آزادی طمع دارد ز جدعاشق آزادی نخواهد تا ابدبنده دایم خلعت و ادرارجوستخلعت عاشق همه دیدار دوستدرنگنجد عشق در گفت و شنیدعشق دریاییست قعرش ناپدیدقطرههای بحر را نتوان شمردهفت دریا پیش آن بحر است خردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود ای فتیتا به خانه او بیابد مر تو راورنه خلعت را برد او بازپسکه نیابیدم به خانهش هیچکسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قوم موسی اندر حر تیهماندهیی بر جای چل سال ای سفیهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1331, Divan e Shamsعشق ز آغاز همه حیرت استعقل درو خیره و جان گشته دنگدر تبریز است دلم ای صباخدمت ما را برسان بیدرنگمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748پس تو حیران باش بیلا و بلیتا ز رحمت پیشت آید محملیچون ز فهم این عجایب کودنیگر بلی گویی تکلف میکنیور بگویی نی زند نی گردنتقهر بر بندد بدآن نی روزنتپس همین حیران و واله باش و بستا درآید نصر حق از پیش و پسچونک حیران گشتی و گیج و فنابا زبان حال گفتی اهدناقرآن کریم، سوره حمد (۱)، آیه ۶Quran, Sooreh Al-Fatiha (#1), Line #6« اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»« ما را به راهِ راست هدايت کن.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250حیرت آن مرغ است خاموشت کندبرنهد سردیگ و پر جوشت کندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3174چون مبارک نیست بر تو این علومخویشتن گولی کن و بگذر ز شومچون ملایک گو که لا علم لنایا الهی غیر ما علمتنامانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Al-Baqarah (#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 596, Divan e Shamsهر صبح ز سیرانش میباشم حیرانشتا جان نشود حیران او روی بننمایدهر چیز که میبینی در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشاید