Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #916

05.12.2022 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۱۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۰ می ۲۰۲۲ - ۲۱ اردیبهشت.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۶ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت  - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت    خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsگر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ(۱) بیهده‌ستاز عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ستمه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کندمه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ستکوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رودآن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ستگر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشقکرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ستویرانیِ دو کون درین ره عمارت استترکِ همه فواید در عشق فایده‌ستعیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلادست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ست(۲)*رو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستیهر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ستدر بارگاهِ دیو درآیی که داد، دادداد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ستگفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر(۳)این نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ستچندان بنوش می که بمانی ز گفت و گوآخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟گر نظم و نثر گویی چون زرِّ جعفری(۴)آن سو که جعفرست(۵) خرافاتِ فاسده‌ست* قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #114-115«قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده‌اى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى‌آيند عيدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى‌دهندگان هستى.»«قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ» «خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى‌فرستم؛ ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان عذابش مى‌كنم كه هيچ يک از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم.»(۱) تشنیع: بدگویی، زشت گویی(۲) مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده(۳) اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.(۴) زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.(۵) آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsگر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ بیهده‌ستاز عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۶) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت(۶) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر------------حدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۷)(۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودز آن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمودگر نه کوری، این کبودی دان زِ خویشخویش را بد گو، مگو کس را تو بیشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک(۸) آن عیب از تو گردد نیز فاش‏(۸) بوک: ای بسا، باشد که------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276 چون تهی گشت و، وجودِ او نماندبازِ جانش را خدا در پیش خواندچون شکست آن کشتیِ او بی‌مُراددر کنارِ رحمتِ دریا فتادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار و بتازکارِ کوته را مکن بر خود دراز خواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار(۹) و وارهان(۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَستحَزم را خود، صبر آمد پا و دستحَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاستحَزم کردن زور و نورِ انبیاستکاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرَدشیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #591هیچ کُنجی بی‏دَد(۱۰) و بی‏دام نیستجز به خلوت‏گاهِ حق، آرام نیست‏(۱۰) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۱۱) نظرناامیدی‌ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‏دَوا بیرون جهید(۱۱) اِکسیر: کیمیا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsخسته(۱۲) و بسته‌ست دل و دستِ مندستِ غمِ یوسفِ کنعانِ من(۱۲) خسته: زخمی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298 گفت مادر: تا جهان بوده‌ست از اینکارافزایان بُدند اندر زمینهین تو کار خویش کن ای ارجمندزود، کایشان ریش خود بر می‌کنند(۱۳)(۱۳) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839در پناهِ لطفِ حق باید گریختکاو هزاران لطف، بر ارواح ریخت‌‌مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بَدَست(۱۴) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان‏(۱۴) یک بَدَست: یک وجب------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #563 مر مرا تقلیدشان بر باد دادکه دو صد لعنت بر آن تقلید بادخاصه تقلیدِ چنین بی‏حاصلانخشمِ ابراهیم با بر آفلان‏مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین(۱۵) بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی او(۱۵) قَرین: همنشین------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی استنیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی استما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَققرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر رابوسه ده بر تیر و، پیشِ شاه بَرتیرِ خون‌آلود از خونِ تو تَرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1015, Divan e Shamsای خورده جام ذوالمِنن(۱۶)، تَشنیعِ(۱۷) بیهوده مَزنزیرا که فازَ مَن‌ْ شَکَرْ(۱۸)، زیرا که خابَ مَنْ کَفَرْ(۱۹)(۱۶) ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی(۱۷) تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن(۱۸) فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. (۱۹) خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088گفت: ای یاران از آن دیوان نیمکه ز لا حَوْلی(۲۰) ضعیف آید پیم(۲۱)(۲۰) لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا(۲۱) پی: بنیان، شالوده، پایه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126از گمان و از یقین بالاترموز ملامت بر نمی‌گردد سرم(۲۲)(۲۲) بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsمه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کندمه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #10نوح نُهصد سال دعوت می‌نموددَم به دَم انکارِ قومش می‌فزودهیچ از گفتن عِنان واپس کشید(۲۳)؟هیچ اندر غارِ خاموشی خزید؟گفت: از بانگ و عَلالایِ(۲۴) سگانهیچ واگردد ز راهی کاروان؟یا شبِ مهتاب از غوغایِ سگسُست گردد بَدْر را در سیر تَگ(۲۵)؟مَه فشانَد نور و سگ عوعو کندهر کسی بر خلقتِ خود می‌تندهر کسی را خدمتی داده قضادر خورِ آن، گوهرش در ابتلاچونکه نگذارد سگ آن نعرهٔ سَقَم(۲۶)من مَهَم، سَیرانِ(۲۷) خود را چون هِلَم(۲۸)؟چونکه سرکه سرکگی(۲۹) افزون کندپس شِکَر را واجب افزونی بودقهر سِرکه، لطف هم‌چون انگبینکین دو باشد رُکن هر اِسکَنجبین(۳۰)انگبین گر پای کم آرد(۳۱) ز خَل(۳۲)آید آن اسکنجبین اندر خَلَل(۳۳)قوم، بر وی سرکه‌ها می‌ریختندنوح را دریا فزون می‌ریخت قند(۲۳) عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن(۲۴) عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا(۲۵) تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار(۲۶) سَقَم: بیماری(۲۷) سَیران: سیر و گردش(۲۸) هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن(۲۹) سرکگی: ترشی(۳۰) اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.(۳۱) پای کم آوردن: کم آمدن(۳۲) خَل: سرکه(۳۳) خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2082 هر که بر شمعِ خدا آرَد پُفو(۳۴)شمع کی میرد؟ بسوزد پوزِ اوچون تو خفّاشان، بسی بینند خوابکین جهان مانَد یتیم از آفتابموج‌هایِ تیزِ دریاهایِ روحهست صدچندان که بُد طوفانِ نوحلیک اندر چشمِ کنعان موی رُستنوح و کشتی را بِهِشت و کوه جُستکوه و کَنعان را فرو بُرد آن زماننیم موجی تا به قعرِ اِمْتِهان(۳۵)قرآن كريم، سورهٔ هود (١١)، آيهٔ ۴۳Quran, Sooreh Hud(#11), Line #43«قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»«گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌اى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.»مَه فشانَد نور و، سگ وَع‌وَع کندسگ ز نورِ ماه کی مَرْتَع کند(۳۶)؟شبروان و همرهانِ مَه به تگتَرکِ رفتن کی کنند از بانگِ سگ؟جزو، سویِ کُل دوان مانندِ تیرکی کند وقف از پیِ هر گَنده‌پیر؟(۳۴) پُفو: پُف(۳۵) اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت(۳۶) مَرْتَع كردن: چریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بودبازْهِمّت آمد و مازاغ بودقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَرعقلِ جزوی می‌کند هر سو نظرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656 گفت پیغمبر که: اَصْحابی نُجومره‌روان را شمع و، شیطان را رُجوم‌‌حدیث«اَصْحابى كَالنُّجُومِ فَبِاَيِّهِمِ اقْتَدَيْتُمْ اِهّتَدَيْتُم»«اصحابِ من مانندِ اخترانی هستند كه به دنبالِ هركدامشان برويد راهِ راست را خواهید یافت.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2961ای که خود را شیرِ یزدان خوانده‌ایسالها شد، با سگی در مانده‌ایچون کند این سگ برایِ تو شکار؟چون شکارِ سگ شده‌ستی آشکارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsکوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رودآن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3721از علی آموز اخلاصِ عملشیرِ حق را دان مُطَهَّر(۳۷) از دَغَل(۳۸)‌‌در غَزا(۳۹)، بر پهلوانی دست یافتزود، شمشیری بر آورد و شتافت‌‌او خَدو(۴۰) انداخت بر رویِ علیافتخارِ هر نبیّ و هر ولی(۳۷) مُطَهَّر: پاک و پاکیزه(۳۸) دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ(۳۹) غَزا: جنگ و کارزار(۴۰) خَدو: آبِ دهان، تُف------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3725در زمان، انداخت شمشیر آن علیکرد او اندر غَزائش کاهلی(۴۱)  گشت حیران آن مبارز زین عملوز نمودن عفو و رحمت بی‌‌محل‌‌گفت: بر من تیغِ تیز افراشتیاز چه افکندی؟ مرا بگذاشتی؟‌‌  آن چه دیدی بهتر از پیکارِ منتا شدی تو سست در اِشکارِ من‌‌؟آن چه دیدی که چنین خشمت نشستتا چنان برقی نمود و باز جَست؟‌‌آن چه دیدی که مرا زآن عکسِ دیددر دل و جان شعله‌ای آمد پدید؟آن چه دیدی برتر از کون و مکانکه بِهْ از جان بود و بخشیدیم جان‌‌؟(۴۱) کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٧٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3787 گفت: من تیغ از پیِ حق می‌‌زنمبندهٔ حقم، نه مأمورِ تنم‌‌شیرِ حقّم، نیستم شیرِ هوافعلِ من، بر دینِ من، باشد گُواما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب(۴۲)من چو تیغم، و آن زننده آفتابقرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد»(۴۲) حِراب: جنگ و محاربه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794 کَهْ(۴۳) نیَم، کوهم ز حِلم(۴۴) و صبر و دادکوه را کی در رُباید تُندباد؟آنکه از بادی رَوَد از جا خَسی استزآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است‌‌بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آزبُرد او را که نبود اهلِ نمازکوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوستور شوم چون کاه، بادم بادِ اوستجز به بادِ او نجنبد میلِ مننیست جز عشقِ اَحَد سَرْخَیلِ(۴۵) من‌‌خشم، بر شاهان، شَه و ما را غلامخشم را هم بسته‌‌ام زیرِ لِگام(۴۶) تیغِ حِلْمم، گردنِ خشمم زده‌ستخشمِ حق، بر من چو رحمت آمده‌ستغرقِ نورم، گر چه سقفم شد خرابروضه گشتم، گر چه هستم بو تراب‌‌چون در آمد در ميان غيرِ خداتیغ را، اندر ميان كردن سزاتا اَحَبَّ لـِلَّه، آید نامِ منتا که ابغض لـِلَّه، آید کامِ من‌‌تا که اسم و حقیقتِ من برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد.حدیث«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»(۴۳) کَهْ: مخفّفِ كاه(۴۴) حِلم: فضاگشایی(۴۵) سَرْخَیل: سردسته، سرگروه(۴۶) لِگام: افسار------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه‌ش(۴۷) دُر گردد و او یَم(۴۸) شودزآن جِرایِ(۴۹) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجْری‌گاه(۵۰) شدزآن جِرایِ روح چون نُقصان(۵۱) شودجانَش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنْ‌زارِ(۵۲) رضا آشفته است(۴۷) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۴۸) یَم: دریا(۴۹) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۰) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۱) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۲) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نهد؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558گُوی شو، می‌گَرد بر پهلویِ صدقغَلْطْ غَلْطان در خَمِ چوگانِ عشقسعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۱Sa’adi Poem (Moezeh, Qazal) # 21 به حوادث مُتفرّق نشوند اهلِ بهشتطفل باشد که به بانگِ جَرَسی(۵۳) برخیزد(۵۳) جَرَس: زنگ------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsگر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشقکرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ستقرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #54«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ»«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsلذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shamsز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آیدکه ز تلخیِ تو جان را همه طعمِ شِکَر آیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۵۴)که: بگویید از طریقِ انبساط(۵۴) بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 637, Divan e Shamsدرین بَحر درین بَحر، همه چیز بگنجد مترسید، مترسید، گریبان مدرانیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ توگوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُواقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴   Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.» مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #566پنبه اندر گوشِ حِسِّ دون کنید(۵۵)بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوشِ سِر، گوشِ سَر استتا نگردد این کَر، آن باطن، کَر است‌‌بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت(۵۶) شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید اگر می‌خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید. (۵۵) پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن(۵۶) فکرت: اندیشه------------قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»   مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569نالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874پس نبیند جمله را با طِمّ و رِمّ(۵۷)حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمی و یُصِمّدر نتيجه خوب و بدِ هیچ چیز را نمی تواند ببیند، زیرا علاقه وافر تو به چیزی، تو را کور و کر می کند.(۵۷) طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724 حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث «حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»    حدیث«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362 کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۵۸) عشق این باشد بگو(۵۸) مقتضا: لازمه، اقتضا شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsویرانیِ دو کون درین ره عمارت استترکِ همه فواید در عشق فایده‌ستشیخ بهایی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۵Sheikh Bahaaei Poem (Qazal) # 25ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیمحور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shamsعاشقی بر من، پریشانت کنمکم عمارت کن، که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مُضمَرست(۵۹) اندر خزاندر بهارست آن خزان، مگْریز از آنهمرهِ غم باش، با وحشت بسازمی‌طلب در مرگِ خود عُمرِ دراز(۵۹) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2284, Divan e Shamsدر ده ویرانه تو گنج نهان است ز هوهین ده ویران تو را نیز به بغداد مدهوالله تیره شب تو، به ز دو صد روز نکوشب مده و روز مجو، عاج به شِمشاد(۶۰) مده(۶۰) شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشقکاین گنج در بهار برویید از خرابمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1744من چه غم دارم که ویرانی بُوَد؟زیرِ ویران، گنجِ سلطانی بُوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsعیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلادست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shamsخوش بچَر ای گاوِ عنبربخشِ(۶۱) نَفْسِ مطمئن(۶۲)در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی(۶۳) کنی(۶۱) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۶۲) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۶۳) خوش پوزی: پاک دهنی------------قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80مایده(۶۴) از آسمان در می‌رسیدبی‌صُداع(۶۵) و بی‌فروخت و بی‌خرید(۶۶)در میانِ قومِ موسی چند کَسبی‌ادب گفتند: کو سیر و عدس؟!منقطع شد نان و خوان(۶۷) از آسمانماند رنجِ زرع و بیل و داسمانباز عیسی چون شفاعت کرد حقخوان فرستاد و غنیمت بر طَبَق(۶۸)باز گستاخان، ادب بگذاشتندچون گدایان زَلّه‌ها(۶۹) برداشتندلابه کرده(۷۰) عیسی ایشان را که ایندائم است و کم نگردد از زمینبدگمانی کردن و حرص‌آوری(۷۱)کفر باشد پیش خوانِ مهتری(۷۲)زان گدارویانِ(۷۳) نادیده(۷۴) ز آزآن در رحمت بر ایشان شد فراز(۷۵)(۶۴) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۶۵) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۶۶) فروخت و خرید: فروختن و خریدن(۶۷) خوان: سفره، مائده(۶۸) طَبَق: هر ظرفِ پهن و گرد که بر آن غذا خورند(۶۹) زَلّه: باقیماندهٔ غذایی است که مهمان با خود بَرَد.(۷۰) لابه کردن: زاری کردن و درخواست نمودن(۷۱) حرص‌آوری: آزمندی کردن، حرص زدن(۷۲) مِهْتر: رييس و سردارِ قوم(۷۳) گدارو: وقیح و سخت‌رو، آنکه در گدایی کردن اصرار می‌کند.(۷۴) نادیده: آزمند و حریص(۷۵) فراز: در اینجا یعنی بسته------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 20, Divan e Shamsبر خارپشتِ هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!ساکن نشین، وین ورد خوان: جاءَ الْقَضا ضاقَ الْفَضاچون قضا آید، فضا تنگ می شود.فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشینای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَاقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» «چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابت‌قدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #46«وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»«صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 613, Divan e Shamsزین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغاعیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsرو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستیهر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 702, Divan e Shamsپرکندگی(۷۶) از نفاق خیزدپیروزی از اتّفاق خیزدتو ناز کنی و یارِ تو نازچون ناز دو شد، طلاق خیزدور زانکه نیاز پیش آریصد وصلت و صد عِناق(۷۷) خیزد(۷۶) پرکندگی: پراکندگی، پریشانی(۷۷) عناق: دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841محو می‌‌باید نه نحو اینجا، بدانگر تو محوی، بی‌‌خطر در آب رانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کارست بگزار و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۷۸) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۷۹) آن بده(۷۸) مُفتی: فتوا دهنده(۷۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsدر بارگاهِ دیو درآیی که داد، دادداد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3284گر ندیدی دیو را، خود را ببینبی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۸۰)(۸۰) جَبین: پیشانی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #402 زین شکنجه و امتحان، آن مبتلامی‌کند از تو شکایت با خداکای خدا افغان ازین گُرگِ کُهُنگویدش: نَک، وقت آمد، صبر کُندادِ تو وا خواهم از هر بی‌خبرداد، کِه‌دْهَد جز خدایِ دادگر؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است، خامُش، کم خروشمن همی‌کوشم پیِ تو، تو مَکوشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsگفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیراین نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2206آنکه عاقل بود عزمِ راه کردعزمِ راهِ مشکلِ ناخواه(۸۱) کردگفت: با اینها ندارم مشورتکه یقین سُستَم کنند از مَقْدِرت(۸۲)مِهرِ زاد و بوم بر جانْشان تَنَدکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زنده‌ای باید نکوکه تو را زنده کند، و آن زنده کو؟ای مسافر با مسافر رایْ زنزآنکه پایت لنگ دارد رایِ زن(۸۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۸۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَستمَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2273 مَشْورت با نفسِ خود گر می‏کنیهر چه گوید، کُن خلافِ آن دَنی(۸۳)‏گر نماز و روزه می‏فرمایدتنفس، مَکّارست، مکری زایدت‏مَشْورت با نفسِ خویش اندر فِعالهر چه گوید، عکسِ آن باشد کمال‏(۸۳) دَنى: فرومايه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsچندان بنوش می که بمانی ز گفت و گوآخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #636گرچه این مستی چو بازِ اَشْهَب استبرتر از وی در زمینِ قدس هسترَوْ سرافیلی شو اندر امتیازدر دَمَندهٔ روح و مست و مست‌ساز------------------------مجموع لغات:(۱) تشنیع: بدگویی، زشت گویی(۲) مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده(۳) اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.(۴) زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.(۵) آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.(۶) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۸) بوک: ای بسا، باشد که(۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۱۰) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی(۱۱) اِکسیر: کیمیا(۱۲) خسته: زخمی(۱۳) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن(۱۴) یک بَدَست: یک وجب(۱۵) قَرین: همنشین(۱۶) ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی(۱۷) تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن(۱۸) فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. (۱۹) خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.(۲۰) لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا(۲۱) پی: بنیان، شالوده، پایه(۲۲) بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.(۲۳) عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن(۲۴) عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا(۲۵) تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار(۲۶) سَقَم: بیماری(۲۷) سَیران: سیر و گردش(۲۸) هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن(۲۹) سرکگی: ترشی(۳۰) اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.(۳۱) پای کم آوردن: کم آمدن(۳۲) خَل: سرکه(۳۳) خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.(۳۴) پُفو: پُف(۳۵) اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت(۳۶) مَرْتَع كردن: چریدن(۳۷) مُطَهَّر: پاک و پاکیزه(۳۸) دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ(۳۹) غَزا: جنگ و کارزار(۴۰) خَدو: آبِ دهان، تُف(۴۱) کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.(۴۲) حِراب: جنگ و محاربه(۴۳) کَهْ: مخفّفِ كاه(۴۴) حِلم: فضاگشایی(۴۵) سَرْخَیل: سردسته، سرگروه(۴۶) لِگام: افسار(۴۷) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۴۸) یَم: دریا(۴۹) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۰) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۱) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۲) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۵۳) جَرَس: زنگ(۵۴) بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره(۵۵) پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن(۵۶) فکرت: اندیشه(۵۷) طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک(۵۸) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۵۹) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده(۶۰) شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.(۶۱) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۶۲) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۶۳) خوش پوزی: پاک دهنی(۶۴) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۶۵) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۶۶) فروخت و خرید: فروختن و خریدن(۶۷) خوان: سفره، مائده(۶۸) طَبَق: هر ظرفِ پهن و گرد که بر آن غذا خورند(۶۹) زَلّه: باقیماندهٔ غذایی است که مهمان با خود بَرَد.(۷۰) لابه کردن: زاری کردن و درخواست نمودن(۷۱) حرص‌آوری: آزمندی کردن، حرص زدن(۷۲) مِهْتر: رييس و سردارِ قوم(۷۳) گدارو: وقیح و سخت‌رو، آنکه در گدایی کردن اصرار می‌کند.(۷۴) نادیده: آزمند و حریص(۷۵) فراز: در اینجا یعنی بسته(۷۶) پرکندگی: پراکندگی، پریشانی(۷۷) عناق: دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن(۷۸) مُفتی: فتوا دهنده(۷۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۸۰) جَبین: پیشانی(۸۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۸۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی(۸۳) دَنى: فرومايه

More episodes from Ganj e Hozour Programs