02.16.2023 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۵۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۴ فوريه ۲۰۲۳ -۲۶ بهمنبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۰ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت PDF متن نوشته شده بخش تلفنی برنامه با فرمتخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۰ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۰ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsفراغتی دَهَدَم عشقِ تو ز خویشاونداز آنکه عشقِ تو بنیادِ عافیت(۱) برکَنداز آنکه عشق نخواهد به جز خرابیِ کاراز آنکه عشق نگیرد ز هیچ آفت(۲) پندچه جایِ مال و چه نامِ نِکو و حُرمت و بوش(۳)؟چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند؟که جانِ عاشق چون تیغِ عشق بربایدهزار جانِ مقدّس به شُکرِ آن بِنَهَندهوایِ عشقِ تو و آنگاه خوفِ ویرانی؟تو کیسه بسته و آنگاه عشقِ آن لبِ قند؟سَرَک فروکَش و کُنجِ سلامتی بنشینز دستِ کوته ناید هوایِ سروِ بلندبرو، ز عشق نبردی تو بوی در همه عمرنه عشق داری، عقلیست این به خود خرسندچه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودننشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چنددرآمد آتشِ عشق و بسوخت هرچه جز اوستچو جمله سوخته شد، شاد شین و خوش میخندو خاصه عشقِ کسی کز الست تا به کنوننبوده است چُنو خود به حُرمتِ پیونداگر تو گویی دیدم ورا، برایِ خداگشای دیدهٔ دیگر و این دو را بربندکزین نظر دو هزاران هزار چون من و توبه هر دو عالم دایم هلاک و کور شدنداگر به دیدهٔ من غیرِ آن جمال آیدبکنده باد مرا هر دو دیدهها به کُلَند(۴)بصیرتِ همه مَردانِ مَرد عاجز شدکجا رسد به جمال و جلالِ شاهِ لَوَند(۵)؟دریغ پردهٔ هستی خدای برکندیچنانکه آن درِ خیبر علیِّ حیدر کَنْدکه تا بدیدی دیده که پنج نوبتِ(۶) اوهزار ساله از آن سو که گفته شد بِزَنَند(۱) عافیت: سلامت، زُهد، پرهیزکاری، مجازاً محافظه کاری(۲) آفت: بلا، زیان(۳) بوش: جماعت مردم، مجازاً کرّ و فرّ و خودنمایی(۴) کُلَند: کُلَنگ(۵) لَوَند: طنّاز، خوش حرکات(۶) نوبت زدن: نقاره زدن، نوبت زدن برای کسی، شاهی و حکومت او را اعلام کردن، معمول بود که در نقاره خانهٔ شاهان در شبانه روز چندبار نقاره میزدند، گاه سه بار، گاه پنج بار، و گاه هفت بار.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsفراغتی دَهَدَم عشقِ تو ز خویشاونداز آنکه عشقِ تو بنیادِ عافیت برکَنداز آنکه عشق نخواهد به جز خرابیِ کاراز آنکه عشق نگیرد ز هیچ آفت پندچه جایِ مال و چه نامِ نِکو و حُرمت و بوش؟چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۷)(۷) عَنا: رنج----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1630مُبْدِع(۸) است او، تابعِ اُستاد، نی مَسْنَدِ(۹) جمله، ورا اِسناد، نی(۸) مُبْدِع: پدید آورنده(۹) مَسْنَد: تکیهگاه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهدِ تو، سدِّ رویِ شاهد استمُرشدِ تو، سدِّ گفتِ مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #710ای که تو هم عاشقی بر عقلِ خویشخویش بر صورتپرستان دیده بیشپرتوِ عقل است آن بر حسِّ توعاریت میدان ذَهَب(۱۰) بر مِسِّ توچون زَراَندود است خوبی در بشرورنه چون شد شاهدِ تو پیره خرچون فرشته بود، همچون دیو شدکآن ملاحت اَندرو عاریّه(۱۱) بُداندک اندک میستاند آن جمالاندک اندک خشک میگردد نهالرو نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ بخواندل طلب کن، دل منه بر استخوان طالب دل باش، ای که اهل صورتی، بر استخوان دل مبند. در طلب زیبایی و جمال ظاهری مباش و طالب حُسن و لطافت روح باش.قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۶۸Quran, Yaseen(#36), Line #68«وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا يَعْقِلُونَ.»«هر كه را عمر دراز دهيم، در آفرينش دگرگونش كنيم. چرا تعقل نمىكنند؟»(۱۰) ذَهَب: طلا، زَر(۱۱) عاریه: قرضی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا کودک اوّل چون بزاید شیرْنوش(۱۲) مدّتی خاموش باشد، جمله گوش مدّتی میبایدش لب دوختن از سخن، تا او سخن آموختنقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴Quran, Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرادهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»(۱۲) شیرنوش: نوشندهٔ شیر، شیرخوار----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1629نطق، کان موقوفِ(۱۳) راهِ سمع نیست جُز که نطقِ خالقِ بیطَمْع نیست مُبْدِع(۱۴) است او، تابعِ اُستاد، نی مَسْنَدِ(۱۵) جمله، ورا اِسناد، نی باقیان هم در حِرَف(۱۶)، هم در مَقال تابعِ استاد و محتاجِ مثالزین سخن، گر نیستی بیگانهیی دَلْق(۱۷) و اشکی گیر در ویرانهیی زآنکه آدم، زآن عتاب(۱۸)، از اشک رَست اشکِ تر باشد دمِ توبهپرست بهرِ گریه آمد آدم بر زمین تا بُوَد گریان و نالان و حَزین(۱۹)آدم از فردوس و از بالایِ هفت پایماچان(۲۰) از برایِ عُذْر رفت(۱۳) موقوف: منوط، متوقّف(۱۴) مُبْدِع: پدید آورنده(۱۵) مَسْنَد: تکیه گاه(۱۶) حِرَف: پیشهها، صنعتها، جمعِ حرفه(۱۷) دَلق: پوستین، جامهٔ درویشی(۱۸) عِتاب: ملامت، سرزنش(۱۹) حَزین: اندوهگین(۲۰) پایماچان: پایینِ مجلس، کفشکَنی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۲۱)(۲۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608کار آن کار است ای مُشتاقِ مَستکاندر آن کار، ار رسد مرگت خوش استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جُز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مکرست و داممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه میکشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی میکشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گُریز از شیر و اژدرهایِ نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت میبرندیادهاشان غایبیات میچرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3099, Divan e Shamsبداد پندم استادِ عشق ز استادیکه هین، بترس ز هرکس که دل بدو دادیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۳۶۵Poem (Qazal) #365, Divan e Hafezما مُلکِ(۲۲) عافیت(۲۳) نه به لشکر گرفتهایمما تختِ سلطنت نه به بازو نهادهایم(۲۲) مُلک: پادشاهی(۲۳) عافیت: سلامتی، تندرستی----------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵Poem (Qazal) #45, Divan e Hafezجریده(۲۴) رو، که گذرگاهِ عافیت تنگ استپیاله گیر، که عُمرِ عزیز بیبدل(۲۵) استنه من ز بیعملی در جهان ملولم(۲۶) و بسملالتِ(۲۷) عُلما هم ز علمِ بیعمل استبه چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوبجهان و کارِ جهان بیثبات و بیمحل استدلم امیدِ فراوان به وصلِ رویِ تو داشتولی اَجَل(۲۸) به رَهِ عُمر رهزنِ اَمَل(۲۹) استبه هیچ دور(۳۰) نخواهند یافت هشیارشچنین که حافظِ ما مستِ بادهٔ ازل(۳۱) است(۲۴) جَریده: تنها، در اینجا یعنی رها از بندِ تعلّقات(۲۵) بیبدل: بدون جایگزین(۲۶) ملول: اندوهگین(۲۷) ملالت: غمگینی(۲۸) اَجَل: مرگ(۲۹) اَمَل: آرزو(۳۰) دور: زمانه(۳۱) ازل: همیشگی، ابدی، مجازاً خدایی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستی(۳۲)(۳۲) ربّانی: خداپرست، عارف----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۳۳) و صانع(۳۴) را به همکارگه چون جایِ روشندیدگی(۳۵) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۳۳) صُنع: آفرینش(۳۴) صانع: آفریدگار(۳۵) روشندیدگی: روشنبینی----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر میکند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشقست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق میشود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shamsدل را تمام بَرکَن ای جان، ز نیکنامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بیچون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۳۶)(۳۶) سامی: بلندمرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدآن فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم روزِ چندهر که را مردم سُجودی میکنندزهر اَندر جانِ او میآکَنَندچونکه برگردد از او آن ساجدشدانَد او کان زَهر بود و مُوبِدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم عاشقِ صُنعِ(۳۷) تواَم در شکر و صبر(۳۸)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۳۹)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۳۷) صُنع: آفرینش، آفریدن(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) گَبر: کافر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۴۰) عشق این باشد بگو(۴۰) مقتضا: لازمه، اقتضا شده----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۴۱) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیفست، او را دار خَوش(۴۱) ضَیف: مهمان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۴۲) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۴۲) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4470عاقلان، اشکستهاش از اضطرارعاشقان، اشکسته با صد اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوارِ بلا نآید سَرش نشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهدِ تو، سدِّ رویِ شاهد استمُرشدِ تو، سدِّ گفتِ مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1546بر کفِ دریا فَرَس(۴۳)، را راندننامهیی در نورِ برقی خواندناز حریصی عاقبت نادیدن استبر دل و بر عقلِ خود خندیدن استعاقبتبین است عقل از خاصیتنفس باشد کو نبیند عاقبتعقل کو مغلوبِ نفس، او نفس شدمُشتری(۴۴)، ماتِ زُحَل(۴۵) شد، نحس شد(۴۳) فَرَس: اسب(۴۴) مُشتری: بزرگترین سیّارهٔ منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعدِ اکبر، سعدِ آسمان(۴۵) زُحَل: کیوان، نحس اکبر----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #269بر زبان، نامِ حق و، در جانِ اوگَندها از فکرِ بیایمانِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3670تو به صورت رفتهیی، گم گشتهییزآن نمییابی که معنی هِشتهییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهلقسمتِ خود را فزاید مردِ اَهلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2264پند گفتن با جَهولِ(۴۶) خوابناکتخم افگندن بُوَد در شورهخاک(۴۶) جَهول: نادان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْـمَنون(۴۷)(۴۷) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صنعِ حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشم(۴۸)جان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست(۴۸) محتشم: دارای حشمت، شکوهمند----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعيّت و هر جا که باشید، رو به سوی او (خدا) کنید. خدا شما را فقط از این کار منع نکرده است.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۴۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #144«قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»«نگريستنت را به اطراف آسمان مىبينيم. تو را به سوى قبلهاى كه مىپسندى مىگردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مىدانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظَفَر(۴۹) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُراد(۴۹) ظَفَر: پیروزی، کامروایی----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413بر قضا کم نِه بهانه، ای جوانجُرمِ خود را چون نهی بر دیگران؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببینجنبش از خود بین و، از سایه مَبینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #426جرمِ خود را بر کسی دیگر منههوش و گوش خود بدین پاداش دِهجُرم بر خود نِه، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیرنج را باشد سبب بد کردنیبد ز فعلِ خود شناس از بخت نیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430مُتّهم کن نفس خود را ای فتیٰمُتّهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَهقرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)«و هر كس به وزن ذرهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: مَعذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیاربیخودی نآمد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۵۰) و ایمن(۵۱) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدر(۵۰) فارِغ: راحت و آسوده(۵۱) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsعاشقی بر من، پریشانت کنمکم عمارت کن، که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بیخان و بیمانت کنمتو بر آنکه خلق را حیران کنیمن بر آنکه مست و حیرانت کنمگر کُهِ قافی، تو را چون آسیاآرم اندر چرخ و گردانت کنمور تو افلاطون و لقمانی(۵۲) به علممن به یک دیدار نادانت کنمتو به دستِ من چو مرغی مردهایمن صیادم دامِ مرغانت کنمبر سرِ گنجی چو ماری خفتهایمن چو مارِ خسته(۵۳) پیچانت کنمخواه دلیلی گو و خواهی خود مگودر دلالت عینِ برهانت کنمخواه گو لاحول، خواهی خود مگوچون شُهُب(۵۴) لاحولِ شیطانت کنمقرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۱۸Quran, Al-Hijr(#15), Line #18«إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»«مگر آنكه دزدانه گوش مىداد و شهابى روشن تعقيبش كرد.»چند میباشی اسیرِ این و آن؟گر برون آیی ازین، آنَت کنمای صدف، چون آمدی در بحرِ ماچون صدفها گوهرافشانت کنمبر گلویت تیغها را دست نیستگر چو اسماعیل(۵۵) قربانت کنمچون خلیلی(۵۶)، هیچ از آتش مترسمن ز آتش صد گلستانت کنمقرآن کریم، سورهٔ انبیاء (۲۱)، آیهٔ ۶۹Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #69«قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ»«گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنک و سلامت باش.»دامنِ ما گیر اگر تَردامنی(۵۷)تا چو مه از نور دامانت کنممن هُمایَم(۵۸)، سایه کردم بر سرتتا که اَفریدون(۵۹) و سلطانت کنمهین قَرائت کم کن و خاموش باشتا بخوانم عینِ قُرآنت کنم(۵۲) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشتهاند.(۵۳) خسته: زخمی(۵۴) شُهُب: جمعِ شهاب(۵۵) اسماعیل: اشاره به قربانی شدنِ اسماعیل به دست پدرش ابراهیم(ع) دارد.(۵۶) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.(۵۷) تَردامن: مجازاً مُجرم و گناهکار(۵۸) هُما: قُدَما معتقد بودند که اگر پرندهٔ هُمای بر سر کسی سایه اندازد، به پادشاهی میرسد.(۵۹) اَفریدون: فریدون، پادشاهِ داستانی ایران، در اینجا به معنی سلطان و مقتدر.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsعاشقی بر من؟ پریشانت کنم، نیکو شنوکم عمارت کن که ویرانت کنم، نیکو شنوگر دو صد خانه کنی زنبوروار و مورواربیکس و بیخان و بیمانت کنم، نیکو شنوتو بر آنکه خلق مستِ تو شوند از مرد و زنمن بر آنکه مست و حیرانت کنم، نیکو شنوچون خلیلی(۶۰)، هیچ از آتش مترس، ایمن برومن ز آتش صد گلستانت کنم، نیکو شنوگر کُهِ قافی تو را چون آسیایِ تیزگردآورم در چرخ و گردانت کنم، نیکو شنوور تو افلاطون و لقمانی(۶۱) به علم و کرّ و فرّ(۶۲)من به یک دیدار نادانت کنم، نیکو شنوتو به دستِ من چو مرغی مردهای وقتِ شکارمن صیادم، دامِ مرغانت کنم، نیکو شنوبر سرِ گنجی چو ماری خفتهای ای پاسبانهمچو مارِ خسته(۶۳) پیچانت کنم، نیکو شنوای صدف چون آمدی در بحرِ ما غمگین مباشچون صدفها گوهرافشانت کنم، نیکو شنو(۶۰) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.(۶۱) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشتهاند.(۶۲) کرّ و فرّ: شکوه و جلال(۶۳) خسته: زخمی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shamsخُنُک جانی که بر بامَش همی چوبَک زَنَد(۶۴) امشبشود همچون سَحَر خندان، عَطایِ بی عدد بیند(۶۴) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsبر گلویت تیغها را دست نی و زخم نیگر چو اسماعیل(۶۵) قربانت کنم، نیکو شنودامنِ ما گیر اگر تَردامنی(۶۶)، تَردامنیتا چو مه از نور دامانت کنم، نیکو شنومن همایم(۶۷)، سایه کردم بر سرت از فضلِ خودتا که اَفریدون(۶۸) و سلطانت کنم، نیکو شنو(۶۵) اسماعیل: اشاره به قربانی شدنِ اسماعیل به دست پدرش ابراهیم(ع) دارد.(۶۶) تَردامن: مجازاً مُجرم و گناهکار(۶۷) هُما: قُدَما معتقد بودند که اگر پرندهٔ هُمای بر سر کسی سایه اندازد، به پادشاهی میرسد.(۶۸) اَفریدون: فریدون، پادشاهِ داستانی ایران، در اینجا به معنی سلطان و مقتدر.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«… آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست … ؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«… بگو: خدا براى من بس است …»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۶۹)اندرین حضرت ندارد اعتبار(۶۹) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsهین قَرائت کم کن و خاموش باش و صبر کنتا بخوانم، عینِ قُرآنت کنم، نیکو شنومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725صبر و خاموشی جذوبِ(۷۰) رحمت استوین نشان جُستن نشان علّت استاَنصِتُوا بپذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای اَنصِتُوا(۷۱)(۷۰) جَذوب: بسیار جذب کننده(۷۱) اَنصِتُوا: خاموش باشید----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsبمیرید، بمیرید، در این عشق بمیریددر این عشق چو مُردید، همه روح پذیریدبمیرید، بمیرید و زین مرگ مترسیدکزین خاک برآیید، سماوات بگیریدبمیرید، بمیرید و زین نَفْس ببرّیدکه این نَفْس چو بند است، و شما همچو اسیریدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۷۲)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۷۳)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۷۴) را(۷۲) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۷۳) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۷۴) بحر: دریا----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درونَست، پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد، غمِ نردبان نمانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsیکی تیشه بگیرید پیِ حفرهٔ زندانچو زندان بشکستید، همه شاه و امیریدبمیرید، بمیرید به پیشِ شهِ زیبابرِ شاه چو مُردید، همه شاه و شهیرید(۷۵)بمیرید، بمیرید و زین ابر برآییدچو زین ابر برآیید، همه بدرِ مُنیرید(۷۶)(۷۵) شهیر: نامی، بلندآوازه(۷۶) مُنیر: روشن، درخشان----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحُفره کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2551هست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۷۷) را میتراش(۷۷) تَک: ته، قعر، عمق----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخست آن خانه کآن بیروزن استاصلِ دین، ای بنده رَوزَن کردن استتیشهٔ هر بیشهای کم زَن، بیاتیشه زَن در کندنِ روزن، هلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsخموشید، خموشید، خموشی دمِ مرگ استهم از زندگیَست این که ز خاموش نَفیرید(۷۸)(۷۸) نَفیر: رویگردان----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷۹)(۷۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۸۰)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۸۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۸۱)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۸۱) حَدید: آهن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130 چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۸۲) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل(۸۲) نَفَخْتُ: دمیدم----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمیدویم اندر مکان و لامَکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۸۳) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۸۳) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین اِستارههای دیوْسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفتاندازِ(۸۴) قلعهٔ آسمان(۸۴) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۸۵) و سَنی(۸۶)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۸۵) حَبر: دانشمند، دانا(۸۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۸۷) و در چَهی ای قَلتَبان(۸۸)دست وادار از سِبالِ(۸۹) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۸۷) گَو: گودال(۸۸) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۸۹) سِبال: سبیل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsکه جانِ عاشق چون تیغِ عشق بربایدهزار جانِ مقدّس به شُکرِ آن بِنَهَندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2965, Divan e Shamsگفتم: ز هر خیالی، دردِ سَرَست ما راگفتا: بِبُر سَرش را، تو ذوالفقارِ ماییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsهوایِ عشقِ تو و آنگاه خوفِ ویرانی؟تو کیسه بسته و آنگاه عشقِ آن لبِ قند؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #559تا گشاید عُقدهٔ(۹۰) اِشکال رادر حَدَث(۹۱) کردهست زرّین بیل راعُقده را بگشاده گیر ای مُنتهیعقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقدهیی کآن بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خسی(۹۲) یا نیکبخت؟(۹۰) عُقده: گِره(۹۱) حَدَث: مدفوع(۹۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsسَرَک فروکَش و کُنجِ سلامتی بنشینز دستِ کوته ناید هوایِ سروِ بلندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بیاختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106ور نمیتانی رضا دِه ای عَیار گر خدا رنجت دهد بیاختیارکه بلایِ دوست تطهیرِ شماستعلمِ او بالایِ تدبیرِ شماستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsچه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودننشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سعدچشمِ او ماندهست در جُویِ روانبیخبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرْکبِ همّت سویِ اسباب رانداز مُسبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عیانکی نهد دل بر سببهای جهان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #638, Divan e Shams چنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیایدمدانید که چونید، مدانید که چندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsدرآمد آتشِ عشق و بسوخت هرچه جز اوستچو جمله سوخته شد، شاد شین و خوش میخندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3050گفت: چون دیدِ مَنَت از خود نَبُرداین چنین جان را بباید زار مُردچون نبودی فانی اندر پیشِ منفضل آمد مر تو را گردن زدنکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ جز وَجهِ اوچون نهای در وَجهِ او، هستی مجوهر که اندر وَجهِ ما باشد فناکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبوَد جَزاقرآن کریم، سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۸Quran, Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايىجز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsاگر به دیدهٔ من غیرِ آن جمال آیدبکنده باد مرا هر دو دیدهها به کُلَندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۹۳)تُش مَمَر میبینی و او مُسْتَقَرّ(۹۴)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۹۵) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استهی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحث(۹۳) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۹۴) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۹۵) اَحْوَل: لوچ، دوبین----------مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عَدَم ترسند و، آن آمد پناهمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نِعمَالمُعین(۹۶)دیدهٔ معدومبین(۹۷) را هستبیندیدهیی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دیداین جهانِ منتظم محشر شودگر دو دیده مُبْدَل(۹۸) و انور شود(۹۶) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۹۷) مَعدوم: نیستشده، نیست و نابود(۹۸) مُبْدَل: تبدیلشده----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیدهٔ ما چون بسی علّت(۹۹) دَروسترو فنا کُن دیدِ خود در دیدِ دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۱۰۰)یابی اندر دید او کل غَرَض(۹۹) علّت: بیماری(۱۰۰) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض-------------------------مجموع لغات:(۱) عافیت: سلامت، زُهد، پرهیزکاری، مجازاً محافظه کاری(۲) آفت: بلا، زیان(۳) بوش: جماعت مردم، مجازاً کرّ و فرّ و خودنمایی(۴) کُلَند: کُلَنگ(۵) لَوَند: طنّاز، خوش حرکات(۶) نوبت زدن: نقاره زدن، نوبت زدن برای کسی، شاهی و حکومت او را اعلام کردن، معمول بود که در نقاره خانهٔ شاهان در شبانه روز چندبار نقاره میزدند، گاه سه بار، گاه پنج بار، و گاه هفت بار.(۷) عَنا: رنج(۸) مُبْدِع: پدید آورنده(۹) مَسْنَد: تکیهگاه(۱۰) ذَهَب: طلا، زَر(۱۱) عاریه: قرضی(۱۲) شیرنوش: نوشندهٔ شیر، شیرخوار(۱۳) موقوف: منوط، متوقّف(۱۴) مُبْدِع: پدید آورنده(۱۵) مَسْنَد: تکیه گاه(۱۶) حِرَف: پیشهها، صنعتها، جمعِ حرفه(۱۷) دَلق: پوستین، جامهٔ درویشی(۱۸) عِتاب: ملامت، سرزنش(۱۹) حَزین: اندوهگین(۲۰) پایماچان: پایینِ مجلس، کفشکَنی(۲۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۲) مُلک: پادشاهی(۲۳) عافیت: سلامتی، تندرستی(۲۴) جَریده: تنها، در اینجا یعنی رها از بندِ تعلّقات(۲۵) بیبدل: بدون جایگزین(۲۶) ملول: اندوهگین(۲۷) ملالت: غمگینی(۲۸) اَجَل: مرگ(۲۹) اَمَل: آرزو(۳۰) دور: زمانه(۳۱) ازل: همیشگی، ابدی، مجازاً خدایی(۳۲) ربّانی: خداپرست، عارف(۳۳) صُنع: آفرینش(۳۴) صانع: آفریدگار(۳۵) روشندیدگی: روشنبینی(۳۶) سامی: بلندمرتبه(۳۷) صُنع: آفرینش، آفریدن(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) گَبر: کافر(۴۰) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۴۱) ضَیف: مهمان(۴۲) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۴۳) فَرَس: اسب(۴۴) مُشتری: بزرگترین سیّارهٔ منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعدِ اکبر، سعدِ آسمان(۴۵) زُحَل: کیوان، نحس اکبر(۴۶) جَهول: نادان(۴۷) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار(۴۸) محتشم: دارای حشمت، شکوهمند(۴۹) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۵۰) فارِغ: راحت و آسوده(۵۱) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۵۲) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشتهاند.(۵۳) خسته: زخمی(۵۴) شُهُب: جمعِ شهاب(۵۵) اسماعیل: اشاره به قربانی شدنِ اسماعیل به دست پدرش ابراهیم(ع) دارد.(۵۶) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.(۵۷) تَردامن: مجازاً مُجرم و گناهکار(۵۸) هُما: قُدَما معتقد بودند که اگر پرندهٔ هُمای بر سر کسی سایه اندازد، به پادشاهی میرسد.(۵۹) اَفریدون: فریدون، پادشاهِ داستانی ایران، در اینجا به معنی سلطان و مقتدر.(۶۰) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.(۶۱) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشتهاند.(۶۲) کرّ و فرّ: شکوه و جلال(۶۳) خسته: زخمی(۶۴) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن(۶۵) اسماعیل: اشاره به قربانی شدنِ اسماعیل به دست پدرش ابراهیم(ع) دارد.(۶۶) تَردامن: مجازاً مُجرم و گناهکار(۶۷) هُما: قُدَما معتقد بودند که اگر پرندهٔ هُمای بر سر کسی سایه اندازد، به پادشاهی میرسد.(۶۸) اَفریدون: فریدون، پادشاهِ داستانی ایران، در اینجا به معنی سلطان و مقتدر.(۶۹) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی(۷۰) جَذوب: بسیار جذب کننده(۷۱) اَنصِتُوا: خاموش باشید(۷۲) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۷۳) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۷۴) بحر: دریا(۷۵) شهیر: نامی، بلندآوازه(۷۶) مُنیر: روشن، درخشان(۷۷) تَک: ته، قعر، عمق(۷۸) نَفیر: رویگردان(۷۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۸۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۸۱) حَدید: آهن(۸۲) نَفَخْتُ: دمیدم(۸۳) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۸۴) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.(۸۵) حَبر: دانشمند، دانا(۸۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۸۷) گَو: گودال(۸۸) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۸۹) سِبال: سبیل(۹۰) عُقده: گِره(۹۱) حَدَث: مدفوع(۹۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه.(۹۳) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۹۴) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۹۵) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۹۶) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۹۷) مَعدوم: نیستشده، نیست و نابود(۹۸) مُبْدَل: تبدیلشده(۹۹) علّت: بیماری(۱۰۰) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsفراغتی دهدم عشق تو ز خویشاونداز آنکه عشق تو بنیاد عافیت برکنداز آنکه عشق نخواهد به جز خرابی کاراز آنکه عشق نگیرد ز هیچ آفت پندچه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوشچه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزندکه جان عاشق چون تیغ عشق بربایدهزار جان مقدس به شکر آن بنهندهوای عشق تو و آنگاه خوف ویرانیتو کیسه بسته و آنگاه عشق آن لب قندسرک فروکش و کنج سلامتی بنشینز دست کوته ناید هوای سرو بلندبرو ز عشق نبردی تو بوی در همه عمرنه عشق داری عقلیست این به خود خرسندچه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودننشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چنددرآمد آتش عشق و بسوخت هرچه جز اوستچو جمله سوخته شد شاد شین و خوش میخندو خاصه عشق کسی کز الست تا به کنوننبوده است چنو خود به حرمت پیونداگر تو گویی دیدم ورا برای خداگشای دیده دیگر و این دو را بربندکزین نظر دو هزاران هزار چون من و توبه هر دو عالم دایم هلاک و کور شدنداگر به دیده من غیر آن جمال آیدبکنده باد مرا هر دو دیدهها به کلندبصیرت همه مردان مرد عاجز شدکجا رسد به جمال و جلال شاه لونددریغ پرده هستی خدای برکندیچنانکه آن در خیبر علی حیدر کندکه تا بدیدی دیده که پنج نوبت اوهزار ساله از آن سو که گفته شد بزنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsفراغتی دهدم عشق تو ز خویشاونداز آنکه عشق تو بنیاد عافیت برکنداز آنکه عشق نخواهد به جز خرابی کاراز آنکه عشق نگیرد ز هیچ آفت پندچه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوشچه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکاو نگنجد به میان چون به میان میآیدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1630مبدع است او تابع استاد نیمسند جمله ورا اسناد نیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهد تو سد روی شاهد استمرشد تو سد گفت مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #710ای که تو هم عاشقی بر عقل خویشخویش بر صورتپرستان دیده بیشپرتو عقل است آن بر حس توعاریت میدان ذهب بر مس توچون زراندود است خوبی در بشرورنه چون شد شاهد تو پیره خرچون فرشته بود همچون دیو شدکان ملاحت اندرو عاریه بداندک اندک میستاند آن جمالاندک اندک خشک میگردد نهالرو نعمره ننکسه بخواندل طلب کن دل منه بر استخوان طالب دل باش ای که اهل صورتی بر استخوان دل مبند در طلب زیبایی و جمال ظاهری مباش و طالب حسن و لطافت روح باشقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۶۸Quran, Yaseen(#36), Line #68«وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا يَعْقِلُونَ.»«هر كه را عمر دراز دهيم، در آفرينش دگرگونش كنيم. چرا تعقل نمىكنند؟»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوا کودک اول چون بزاید شیرنوشمدتی خاموش باشد جمله گوش مدتی میبایدش لب دوختناز سخن تا او سخن آموختنقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴Quran, Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرادهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1629نطق کان موقوف راه سمع نیستجز که نطق خالق بیطمع نیست مبدع است او تابع استاد نیمسند جمله ورا اسناد نی باقیان هم در حرف هم در مقالتابع استاد و محتاج مثالزین سخن، گر نیستی بیگانهییدلق و اشکی گیر در ویرانهیی زآنکه آدم زآن عتاب از اشک رستاشک تر باشد دم توبهپرست بهر گریه آمد آدم بر زمینتا بود گریان و نالان و حزینآدم از فردوس و از بالای هفتپایماچان از برای عذر رفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608کار آن کار است ای مشتاق مستکاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چارهایدر کف شیر نر خونخوارهایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جز توکل جز که تسلیم تمامدر غم و راحت همه مکرست و داممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیهر چه غیر اوست استدراج توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه میکشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی میکشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت میبرندیادهاشان غایبیات میچرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3099, Divan e Shamsبداد پندم استاد عشق ز استادیکه هین بترس ز هرکس که دل بدو دادیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۳۶۵Poem (Qazal) #365, Divan e Hafezما ملک عافیت نه به لشکر گرفتهایمما تخت سلطنت نه به بازو نهادهایمحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵Poem (Qazal) #45, Divan e Hafezجریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بیبدل استنه من ز بیعملی در جهان ملولم و بسملالت علما هم ز علم بیعمل استبه چشم عقل در این رهگذار پرآشوبجهان و کار جهان بیثبات و بیمحل استدلم امید فراوان به وصل روی تو داشتولی اجل به ره عمر رهزن امل استبه هیچ دور نخواهند یافت هشیارشچنین که حافظ ما مست باده ازل استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگرد از هست سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشندیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر میکند با من ستیزه مکن زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشقست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنآری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق میشودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیکنامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموس خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بیچون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2743تو بدآن فخر آوری کز ترس و بندچاپلوست گشت مردم روز چندهر که را مردم سجودی میکنندزهر اندر جان او میآکَنَندچونکه برگردد از او آن ساجدشداند او کان زهر بود و موبدشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرم عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم اکنون باز پرد در عدمهر چه آید از جهان غیبوشدر دلت ضیفست او را دار خوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهای خویشباخبر گشتند از مولای خویشبیمرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنه شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4470عاقلان اشکستهاش از اضطرارعاشقان اشکسته با صد اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوار بلا ناید سرش نشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهد تو سد روی شاهد استمرشد تو سد گفت مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1546بر کف دریا فرس را راندننامهیی در نور برقی خواندناز حریصی عاقبت نادیدن استبر دل و بر عقل خود خندیدن استعاقبتبین است عقل از خاصیتنفس باشد کو نبیند عاقبتعقل کو مغلوب نفس او نفس شدمشتری مات زحل شد نحس شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #269بر زبان نام حق و در جان اوگندها از فکر بیایمان اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3670تو به صورت رفتهیی گم گشتهییزآن نمییابی که معنی هشتهییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمت خود خود بریدی تو ز جهلقسمت خود را فزاید مرد اهلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2264پند گفتن با جهول خوابناکتخم افگندن بود در شورهخاکمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب الـمنونمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحب دامی بودهمچو ما احمق که صید خود کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانهام پرست از عشق احدهرچه بینم اندر او غیر خداآن من نبود بود عکس گدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همان جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745حیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعيت و هر جا که باشید رو به سوی او خدا کنیدخدا شما را فقط از این کار منع نکرده استقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۴۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #144«قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»«نگريستنت را به اطراف آسمان مىبينيم. تو را به سوى قبلهاى كه مىپسندى مىگردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مىدانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگر این به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظفر پیغام دادپیش او یک شد مراد و بیمرادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413بر قضا کم نه بهانه ای جوانجرم خود را چون نهی بر دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415گرد خود برگرد و جرم خود ببینجنبش از خود بین و از سایه مبینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #426جرم خود را بر کسی دیگر منههوش و گوش خود بدین پاداش دهجرم بر خود نه که تو خود کاشتیبا جزا و عدل حق کن آشتیرنج را باشد سبب بد کردنیبد ز فعل خود شناس از بخت نیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن مردانه سر آور به رهکه فمن یعمل بمثقال یرهقرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)«و هر كس به وزن ذرهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرهیی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایتها کندگوید او معذور بودم من ز خودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیاربیخودی نامد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو میخورم تو غم مخوربر تو من مشفقترم از صد پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shamsعاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بیخان و بیمانت کنمتو بر آنکه خلق را حیران کنیمن بر آنکه مست و حیرانت کنمگر که قافی تو را چون آسیاآرم اندر چرخ و گردانت کنمور تو افلاطون و لقمانی به علممن به یک دیدار نادانت کنمتو به دست من چو مرغی مردهایمن صیادم دام مرغانت کنمبر سر گنجی چو ماری خفتهایمن چو مار خسته پیچانت کنمخواه دلیلی گو و خواهی خود مگودر دلالت عین برهانت کنمخواه گو لاحول خواهی خود مگوچون شهب لاحول شیطانت کنمقرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۱۸Quran, Al-Hijr(#15), Line #18«إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»«مگر آنكه دزدانه گوش مىداد و شهابى روشن تعقيبش كرد.»چند میباشی اسیر این و آنگر برون آیی ازین آنت کنمای صدف چون آمدی در بحر ماچون صدفها گوهرافشانت کنمبر گلویت تیغها را دست نیستگر چو اسماعیل قربانت کنمچون خلیلی هیچ از آتش مترسمن ز آتش صد گلستانت کنمقرآن کریم، سورهٔ انبیاء (۲۱)، آیهٔ ۶۹Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #69«قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ»«گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنک و سلامت باش.»دامن ما گیر اگر تردامنیتا چو مه از نور دامانت کنممن همایم سایه کردم بر سرتتا که افریدون و سلطانت کنمهین قرائت کم کن و خاموش باشتا بخوانم عین قرآنت کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsعاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنوکم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنوگر دو صد خانه کنی زنبوروار و مورواربیکس و بیخان و بیمانت کنم نیکو شنوتو بر آنکه خلق مست تو شوند از مرد و زنمن بر آنکه مست و حیرانت کنم نیکو شنوچون خلیلی هیچ از آتش مترس ایمن برومن ز آتش صد گلستانت کنم نیکو شنوگر که قافی تو را چون آسیای تیزگردآورم در چرخ و گردانت کنم نیکو شنوور تو افلاطون و لقمانی به علم و کر و فرمن به یک دیدار نادانت کنم نیکو شنوتو به دست من چو مرغی مردهای وقت شکارمن صیادم دام مرغانت کنم نیکو شنوبر سر گنجی چو ماری خفتهای ای پاسبانهمچو مار خسته پیچانت کنم نیکو شنوای صدف چون آمدی در بحر ما غمگین مباشچون صدفها گوهرافشانت کنم نیکو شنومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shamsخنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشبشود همچون سحر خندان عطای بی عدد بیندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsبر گلویت تیغها را دست نی و زخم نیگر چو اسماعیل قربانت کنم نیکو شنودامن ما گیر اگر تردامنی تردامنیتا چو مه از نور دامانت کنم نیکو شنومن همایم سایه کردم بر سرت از فضل خودتا که افریدون و سلطانت کنم نیکو شنومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که اللهام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«… آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست … ؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«… بگو: خدا براى من بس است …»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2204, Divan e Shamsهین قرائت کم کن و خاموش باش و صبر کنتا بخوانم عین قرآنت کنم نیکو شنومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725صبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsبمیرید بمیرید در این عشق بمیریددر این عشق چو مردید همه روح پذیریدبمیرید بمیرید و زین مرگ مترسیدکزین خاک برآیید سماوات بگیریدبمیرید بمیرید و زین نفس ببریدکه این نفس چو بند است و شما همچو اسیریدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها میبیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsره آسمان درونست پر عشق را بجنبانپر عشق چون قوی شد غم نردبان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsیکی تیشه بگیرید پی حفره زندانچو زندان بشکستید همه شاه و امیریدبمیرید بمیرید به پیش شه زیبابر شاه چو مردید همه شاه و شهیریدبمیرید بمیرید و زین ابر برآییدچو زین ابر برآیید همه بدر منیریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحفره کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2551هست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را میتراشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخست آن خانه کان بیروزن استاصل دین ای بنده روزن کردن استتیشه هر بیشهای کم زن بیاتیشه زن در کندن روزن هلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #636, Divan e Shamsخموشید خموشید خموشی دم مرگ استهم از زندگیست این که ز خاموش نفیریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت دادهایمشرح اندر سینهات بنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکونست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمیدویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین استارههای دیوسوزهر یکی در دفع دیو بدگمانهست نفتانداز قلعه آسمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsکه جان عاشق چون تیغ عشق بربایدهزار جان مقدس به شکر آن بنهندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2965, Divan e Shamsگفتم ز هر خیالی درد سرست ما راگفتا ببر سرش را تو ذوالفقار ماییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsهوای عشق تو و آنگاه خوف ویرانیتو کیسه بسته و آنگاه عشق آن لب قندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #559تا گشاید عقده اشکال رادر حدث کردهست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقدهیی کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیکبختمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsسرک فروکش و کنج سلامتی بنشینز دست کوته ناید هوای سرو بلندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بیاختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106ور نمیتانی رضا ده ای عیار گر خدا رنجت دهد بیاختیارکه بلای دوست تطهیر شماستعلم او بالای تدبیر شماستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsچه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودننشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او ماندهست در جوی روانبیخبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سببهای جهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #638, Divan e Shamsچنان گشت و چنین گشت چنان راست نیایدمدانید که چونید مدانید که چندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsدرآمد آتش عشق و بسوخت هرچه جز اوستچو جمله سوخته شد شاد شین و خوش میخندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3050گفت چون دید منت از خود نبرداین چنین جان را بباید زار مردچون نبودی فانی اندر پیش منفضل آمد مر تو را گردن زدنکل شیء هالک جز وجه اوچون نهای در وجه او هستی مجوهر که اندر وجه ما باشد فناکل شیء هالک نبود جزاقرآن کریم، سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۸Quran, Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايىجز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #937, Divan e Shamsاگر به دیده من غیر آن جمال آیدبکنده باد مرا هر دو دیدهها به کلندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر میبینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول استهی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نعمالمعیندیده معدومبین را هستبیندیدهیی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیداین جهان منتظم محشر شودگر دو دیده مبدل و انور شودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرض