Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #970

07.19.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۷۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۸ ژوئیه  ۲۰۲۳ - ۲۸ تیر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۰ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب، آن رشکِ(۱) پریکه گریزید ز خود در چمنِ بی‌خبریرو به دل کردم و گفتم که زهی(۲) مژدهٔ خوشکه دهد خاکِ دُژَم(۳) را صفتِ جانوریهمه ارواحِ مقدّس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سویِ جانان نپری؟در مقامی که چنان ماه تو را جلوه کندکفر باشد که ازین سو و از آن سو نگریگر تو چون پشّه به هر باد پراکنده شویپس نشاید که تو خود را ز همایان(۴) شمریبمترسان دلِ خود را تو به تهدیدِ خسانکه نشاید که خسان را به یکی خس بخریحیله می‌کرد دلم، تا ز غمش سَر ببُردگفتم ای ابله اگر سَر ببُری، سِر نبَریشمسِ تبریز، خیالت سویِ من کژ نگریسترفتم از دست و بگفتم که چه شیرین‌نظری(۱) رَشک: حسد، غیرت، حمیت(۲) زِهی: خوشا، چه خوش(۳) دُژَم: سیاه و تیره، اندوهناک(۴) هما: پرنده‌ای دارای جثّه‌ای نسبتاً درشت. قدما این مرغ را موجبِ سعادت می‌دانستند و می‌پنداشتند که سایه‌اش بر سر هرکسی افتد او را خوشبخت کند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب، آن رشکِ پریکه گریزید ز خود در چمنِ بی‌خبریرو به دل کردم و گفتم که زهی مژدهٔ خوشکه دهد خاکِ دُژَم را صفتِ جانوریهمه ارواحِ مقدّس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سویِ جانان نپری؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاع(۵)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۶)منصبِ تعلیم، نوعِ شهوت‌ستهر خیالِ شهوتی در رَه بُت‌ست(۵) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۶) استماع: شنیدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری، نانش فطیر(۷) باشد(۷) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1786ای مُعافِ یَفْعَلُ الله ماٰ یَشابی‏‌مُحابا رو زبان را بَر گُشاای که به حکم آیهٔ «خدا کُند آنچه خواهد.» از هرگونه کیفر و عذاب معاف شده‌ای، اینک برو و بی‌هیچ ملاحظه‌ای زبان خود را بگشا و هرچه می‌خواهی بگو.قرآن كريم، سورهٔ ابراهيم (۱۴)، آیهٔ ۲۷Quran, Ibrahim(#14), Line #27«… وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«… خدا هر چه خواهد همان مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباش زآنکه تخم است و برویانَد خُداشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427جُرم بر خود نِهْ، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها برآرَد او دمارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۸)گفتی که خمُش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتت(۹)(۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۹) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن------------مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنفسِ زنده سویِ مرگی می‌تَنَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۱۰) بهشتحُفَّت‌اِلْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّت‌اِلْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۱۰) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رُو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نَفْس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۱۱)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم. و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»(۱۱) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۱۲)  موجبِ قُربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْقرآن کریم، سورهٔ علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ»«نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»تا که این دیوار، عالی‌گردن است   مانعِ این سر فرود آوردن است‏سجده نتوان کرد بر آبِ حیات   تا نیابم زین تنِ خاکی نجات‏(۱۲) لَزِب: چسبنده------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3605پس تو هر جفتی که می‌خواهی، برو محو و هم‌شکل و صفاتِ دوست شونور خواهی، مستعدِّ نور شو دور خواهی، خویش‌بین و دور شوور رهی خواهی از این سِجْنِ خَرِب(۱۳)سر مکَش از دوست وَاسْجُد وَاقْتَرِب‌‌(۱۳) سِجْنِ خَرِب: زندانِ ویران، مراد جسمِ فانی است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #11گفت: وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ یزدانِ ماقُربِ جان شد سجده اَبدانِ ماحق‌تعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجده‌ای که توسّط جسم‌های ما صورت می‌گیرد موجب تقرّب روح ما به خدا می‌شود.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #127پس بنه بر جای هر دم را عِوَضتا زِ وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرضدر تمامی کارها چندین مَکوشجز به کاری که بُوَد در دین، مَکوشعاقبت تو رفت خواهی ناتمامکارهایت اَبتر و نانِ تو خاممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۱۴) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۱۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان(۱۵) کِی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناهزآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»(۱۵) نسیان: فراموشی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت می‌زنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌ستجز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرسر کشیدی تو که من صاحبدلمحاجت غیری ندارم، واصِلمآن‌چنانکه آب در گِل سرکَشَدکه منم آب و، چرا جویم مَدَد؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایت‌ها کندگوید او: معذور بودم من ز خَود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۶)(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۸) حَدید: آهن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب، آن رشکِ پریکه گریزید ز خود در چمنِ بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوشِ آنکس نوشد(۲۰) اسرارِ جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لال(۲۰) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1144, Divan e Shamsندا رسید به جانها ز خسروِ منصور(۲۱)نظر به حلقهٔ مردان چه می‌کنید از دور؟چو آفتاب برآمد، چه خفته‌اند این خلق؟نه روح عاشقِ روزست و چشم عاشقِ نور؟(۲۱) منصور: پیروز، چیره، غالب، فاتح، فیروز، نصرت‌یافته، فیروزمند، مظفر؛ در مقابلِ مغلوب و مقهور------------اقبال لاهوری، پیام مشرق، تسخیر فطرت، میلاد آدمEghbal Lahouri Poem, Payam E Mashregh, Taskhire Fetrat, Milad E Adamنعره زد عشق که خونین‌جگری پیدا شدحُسن لرزید که صاحب‌نظری پیدا شدفطرت آشفت که از خاکِ جهانِ مجبورخودگری خودشکنی خودنگری پیدا شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsجسمِ مرا خاک کنی، خاکِ مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی، ماه‌عِذاری(۲۲) صنما(۲۲) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1839, Divan e Shamsچون نکنیم یادِ او، هست سزا و دادِ اوکینه چو از خبر بُوَد، بی‌خبری است دفعِ کینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsخواه شب و خواه سحر، نیستم از هر دو خبرکیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنمامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۲۳) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۲۴) آن بده(۲۳) مُفتی: فتوا دهنده(۲۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۵)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش(۲۵) عُش: آشیانهٔ پرندگان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #945, Divan e Shamsندا رسید به جانها که چند می‌پایید(۲۶)؟به سویِ خانۀ اصلیِّ خویش بازآییدندایِ فَاعْتَبِروا(۲۷) بشنوید اُولُوالْابْصار(۲۸)نه کودکیت، سرِ آستین چه می‌خایید(۲۹)؟قرآن كريم، سورهٔ حشر (۵۹)، آيهٔ ۲Quran, Al-Hashr(#59), Line #2«… فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»«… پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد.»(۲۶) پاییدن: درنگ کردن، پایدار ماندن(۲۷) فَاعْتَبِروا: عبرت بگیرید(۲۸) اُولُوالْابْصار: صاحبانِ بصیرت، مردمان روشن‌بین(۲۹) خاییدن: جویدن، چیزی را با دندان نرم کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsرو به دل کردم و گفتم که زهی مژدهٔ خوشکه دهد خاکِ دُژَم را صفتِ جانوریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۳۰) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۳۰) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsهمه ارواحِ مقدّس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سویِ جانان نپری؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجانِ جانهایی تو، جان را برشکنکس تویی، دیگر کسان را برشکنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم بیت ۳۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3520کافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsدر مقامی که چنان ماه تو را جلوه کندکفر باشد که ازین سو و از آن سو نگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #54, Divan e Shamsاز این سو می‌کشانندت، و زآن سو می‌کشانندتمَرُو ای ناب با دُردی، بِپَر زین دُرد(۳۱)، رُو بالا(۳۱) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در تهِ ظرف جا بگیرد، لِرْد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردمبه گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَرعقلِ جزوی می‌کند هر سو نظرعقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم لغزش نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بودبازْهِمّت آمد و مازاغ بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۳۲)(۳۲) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517موسیا، بسیارگویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۳۳)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌یی(۳۳) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #523, Divan e Shamsچون کرد بر عالَم گذر، سلطانِ مازاغَ الْبَصَرنقشی بدید آخر که او بر نقش‌ها عاشق نشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3604چشمِ ظاهر، ضابطِ حِلیهٔ بشر(۳۴)چشمِ سِرّ، حَیرانِ مٰا زاغَ الْبَصَرچشم ظاهرِ او (انسان کامل) هیأت ظاهریِ بشر را می‌بیند، و چشم باطنی‌اش حیرانِ حق‌بینی است.(۳۴) حِلیهٔ بشر: رنگ و رخسار و شکلِ ظاهری انسان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsگر تو چون پشّه به هر باد پراکنده شویپس نشاید که تو خود را ز همایان شمریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794کَهْ(۳۵) نیَم، کوهم ز حِلم(۳۶) و صبر و دادکوه را کی در رُباید تُندباد؟آنکه از بادی رَوَد از جا، خَسی استزآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است‌‌بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آزبُرد او را که نبود اهلِ نمازکوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوستور شوم چون کاه، بادم بادِ اوستجز به بادِ او نجنبد میلِ مننیست جز عشقِ اَحَد سَرخیلِ(۳۷) منخشم، بر شاهان، شَه و ما را غلامخشم را هم بسته‌ام زیرِ لگام(۳۸)تیغِ حِلمم، گردنِ خشمم زده‌ستخشمِ حق، بر من چو رحمت آمده‌ستغرقِ نورم، گرچه سقفم شد خرابروضه گشتم، گرچه هستم بوتراب(۳۹)(۳۵) کَهْ: مخفّفِ كاه(۳۶) حِلم: فضاگشایی(۳۷) سَرخَیل: سردسته، سرگروه(۳۸) لگام: دهانۀ اسب، افسار(۳۹) بوتراب: ابوتراب، کُنیه‌ای است که حضرت رسول(ص) به حضرت علی(ع) عطا فرمود.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #446, Divan e Shamsکوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رَوَدآن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساطکه: بگویید از طریقِ انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۴۰)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۴۰) بُن: ریشه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsبمترسان دلِ خود را تو به تهدیدِ خسانکه نشاید که خسان را به یکی خس بخریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4343بانگِ دیوان، گلّه‌بانِ اشقیاست(۴۱)بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاستتا نیآمیزد، بدین دو بانگِ دورقطره‌ای از بحرِ خوش با بحرِ شور(۴۱) اشقیا: بدبختان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsنیزه به دستم داد شه، تا نیزه‌‌ بازی‌ها کنمتا کِی به دستِ هر خسی من رسمِ چوگانی کنم؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #639هرکه سَردت کرد، می‏‌دان کو در اوستدیو، پنهان گشته اندر زیرِ پوست‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما(۴۲)، قدر تو باری(۴۳) صنماما همه پابستهٔ(۴۴) تو، شیرشکاری صنما(۴۲) صنم: بت، دلبر، معشوق. صنما: ای معشوق(۴۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴۴) پابسته: اسیر، محبوس------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۴۵) عاریّتی‌ستامر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‏(۴۵) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۴۶) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۴۷) آن بده(۴۶) مُفتی: فتوا دهنده(۴۷) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsحیله می‌کرد دلم، تا ز غمش سَر ببُردگفتم ای ابله اگر سَر ببُری، سِر نبَریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و، حیله‌‌‌اش دام بود آنکه جان پنداشت، خون‌آشام بوددر بِبَست و دشمن اندر خانه بودحیلهٔ فرعون، زین افسانه بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۴۸)که اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوریتو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعینواگُریزی در ضَلالت(۴۹) از یقین(۴۸) غَوی: گمراه(۴۹) ضَلالت: گمراهی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَد استمَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفْزا در صِفتکآن فراق آرَد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsتنِ باسَر نداند سرِّ کُن راتنِ بی‌سر شناسد کاف و نون(۵۰) راقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»«چون بخواهد چيزى را بيآفريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»یکی لحظه بنِه سَر ای برادرچه باشد از برایِ آزمون را؟(۵۰) کاف و نون: کُن، اشاره به آیهٔ ۸۲، سورهٔ یس (۳۶)------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564خاصه تقلیدِ چنین بی‌حاصلانخشمِ ابراهیم با بر آفلان(۵۱)(۵۱) خشمِ ابراهیم با بر آفلان: خشمِ ابراهیم بر چیزهای آفل و گذرا باد.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱-۵۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564-1خاصه تقلیدِ چنین بی‌حاصلانکآبرو را ریختند از بهرِ نانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #839جهدِ بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان، واللهُ اَعْلَم بِالسَّداد(۵۲)الهی که در این جهان، کسی گرفتارِ تلاشِ بیهوده (کارِ بی‌مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تَفتیق(۵۳) بود(۵۲) سَداد: راستی و درستی(۵۳) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2727گر نخواهی نُکس(۵۴)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۵۵)(۵۴) نُکس: عود کردنِ بیماری(۵۵) لَبیب: خردمند، عاقل------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُ الْـمَنُون(۵۶)(۵۶) رَیبُ الْـمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsشمسِ تبریز، خیالت سویِ من کژ نگریسترفتم از دست و بگفتم که چه شیرین‌نظریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906پس سلیمان اَندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش، کرد سردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862زآن جِرایِ روح چون نُقصان(۵۷) شودجانَش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنْ‌زارِ(۵۸) رضا آشفته است(۵۷) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۸) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ رَوی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتحدیث«جَفَّ‌القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟  در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای  مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و تو بی‌‏خَبَردر سَلاسِل(۵۹) مانده‌‏ای پا تا به سَرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد زاسرارها(۵۹) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1897باد بر تختِ سلیمان رفت کژپس سلیمان گفت: بادا کژ مَغَژباد هم گفت: ای سیلمان کژ مروور روی کژ، از کژم خشمین مشومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #945, Divan e Shamsندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید(۶۰)؟به سویِ خانۀ اصلیِّ خویش بازآییدچو قافِ قربتِ(۶۱) ما زاد و بودِ(۶۲) اصل شماستبه کوهِ قاف(۶۳) بپّرید خوش، چو عَنقایید(۶۴)ز آب و گِل چو چنین کُنده‌یی‌ست(۶۵) بر پاتانبه جهد کُنده ز پا پاره‌پاره بگشایید(۶۰) پاییدن: درنگ کردن، پایدار ماندن(۶۱) قربت: نزدیکی(۶۲) زاد و بود: کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب(۶۳) کوهِ قاف: نام کوهی در افسانه‌ها، که می‌پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه دارد.(۶۴) عَنقا: سیمرغ (۶۵) کُنده: هیزم، قسمت پایین درخت، قطعه چوبی که برای شکنجه به پای زندانیان می‌بستند.-------------------------مجموع لغات:(۱) رَشک: حسد، غیرت، حمیت(۲) زِهی: خوشا، چه خوش(۳) دُژَم: سیاه و تیره، اندوهناک(۴) هما: پرنده‌ای دارای جثّه‌ای نسبتاً درشت. قدما این مرغ را موجبِ سعادت می‌دانستند و می‌پنداشتند که سایه‌اش بر سر هرکسی افتد او را خوشبخت کند.(۵) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۶) استماع: شنیدن(۷) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۹) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن(۱۰) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۱۱) دَنی: فرومایه، پست(۱۲) لَزِب: چسبنده(۱۳) سِجْنِ خَرِب: زندانِ ویران، مراد جسمِ فانی است.(۱۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۱۵) نسیان: فراموشی(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۸) حَدید: آهن(۱۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۲۰) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.(۲۱) منصور: پیروز، چیره، غالب، فاتح، فیروز، نصرت‌یافته، فیروزمند، مظفر؛ در مقابلِ مغلوب و مقهور(۲۲) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو(۲۳) مُفتی: فتوا دهنده(۲۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۲۵) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۶) پاییدن: درنگ کردن، پایدار ماندن(۲۷) فَاعْتَبِروا: عبرت بگیرید(۲۸) اُولُوالْابْصار: صاحبانِ بصیرت، مردمان روشن‌بین(۲۹) خاییدن: جویدن، چیزی را با دندان نرم کردن(۳۰) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۳۱) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در تهِ ظرف جا بگیرد، لِرْد.(۳۲) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۳) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۳۴) حِلیهٔ بشر: رنگ و رخسار و شکلِ ظاهری انسان(۳۵) کَهْ: مخفّفِ كاه(۳۶) حِلم: فضاگشایی(۳۷) سَرخَیل: سردسته، سرگروه(۳۸) لگام: دهانۀ اسب، افسار(۳۹) بوتراب: ابوتراب، کُنیه‌ای است که حضرت رسول(ص) به حضرت علی(ع) عطا فرمود.(۴۰) بُن: ریشه(۴۱) اشقیا: بدبختان(۴۲) صنم: بت، دلبر، معشوق. صنما: ای معشوق(۴۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴۴) پابسته: اسیر، محبوس(۴۵) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۴۶) مُفتی: فتوا دهنده(۴۷) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۴۸) غَوی: گمراه(۴۹) ضَلالت: گمراهی(۵۰) کاف و نون: کُن، اشاره به آیهٔ ۸۲، سورهٔ یس (۳۶)(۵۱) خشمِ ابراهیم با بر آفلان: خشمِ ابراهیم بر چیزهای آفل و گذرا باد.(۵۲) سَداد: راستی و درستی(۵۳) تَفتیق: شکافتن(۵۴) نُکس: عود کردنِ بیماری(۵۵) لَبیب: خردمند، عاقل(۵۶) رَیبُ الْـمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۵۷) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۸) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۵۹) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۶۰) پاییدن: درنگ کردن، پایدار ماندن(۶۱) قربت: نزدیکی(۶۲) زاد و بود: کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب(۶۳) کوهِ قاف: نام کوهی در افسانه‌ها، که می‌پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه دارد.(۶۴) عَنقا: سیمرغ(۶۵) کُنده: هیزم، قسمت پایین درخت، قطعه چوبی که برای شکنجه به پای زندانیان می‌بستند.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب آن رشک پریکه گریزید ز خود در چمن بی‌خبریرو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوشکه دهد خاک دژم را صفت جانوریهمه ارواح مقدس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سوی جانان نپریدر مقامی که چنان ماه تو را جلوه کندکفر باشد که ازین سو و از آن سو نگریگر تو چون پشه به هر باد پراکنده شویپس نشاید که تو خود را ز همایان شمریبمترسان دل خود را تو به تهدید خسانکه نشاید که خسان را به یکی خس بخریحیله می‌کرد دلم تا ز غمش سر ببردگفتم ای ابله اگر سر ببری سر نبریشمس تبریز خیالت سوی من کژ نگریسترفتم از دست و بگفتم که چه شیرین‌نظریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب آن رشک پریکه گریزید ز خود در چمن بی‌خبریرو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوشکه دهد خاک دژم را صفت جانوریهمه ارواح مقدس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سوی جانان نپریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویمقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاعمنتظر را به ز گفتن استماعمنصب تعلیم نوع شهوت‌ستهر خیال شهوتی در ره بت‌ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فطیر باشدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1786ای معاف یفعل الله ما یشابی‏‌محابا رو زبان را بر گشاای که به حکم آیه خدا کند آنچه خواهد از هرگونه کیفر و عذاب معاف شده‌ای اینک برو و بی‌هیچ ملاحظه‌ای زبان خود را بگشا و هرچه می‌خواهی بگوقرآن كريم، سورهٔ ابراهيم (۱۴)، آیهٔ ۲۷Quran, Ibrahim(#14), Line #27«… وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ»«… خدا هر چه خواهد همان مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی بترس آمن مباش زآنکه تخم است و برویاند خداشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427جرم بر خود نه که تو خود کاشتیبا جزا و عدل حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعل تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها برآرد او دمارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزهر مار و کاهش جان می‌خوریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتگفتی که خمش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتتمولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّت‌اِلْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتگفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیمو او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزب  موجب قربی که واسجد واقتربقرآن کریم، سورهٔ علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ»«نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»تا که این دیوار عالی‌گردن است   مانع این سر فرود آوردن است‏سجده نتوان کرد بر آب حیات   تا نیابم زین تن خاکی نجات‏مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3605پس تو هر جفتی که می‌خواهی برو محو و هم‌شکل و صفات دوست شونور خواهی مستعد نور شودور خواهی خویش‌بین و دور شوور رهی خواهی از این سجن خربسر مکش از دوست واسجد واقترب‌‌مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #11گفت واسجد واقترب یزدان ماقرب جان شد سجده ابدان ماحق‌تعالی به ما فرمود سجده كن و نزديک شو سجده‌ای که توسط جسم‌های ما صورت می‌گیرد موجب تقرب روح ما به خدا می‌شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #127پس بنه بر جای هر دم را عوضتا ز واسجد واقترب یابی غرضدر تمامی کارها چندین مکوشجز به کاری که بود در دین مکوشعاقبت تو رفت خواهی ناتمامکارهایت ابتر و نان تو خاممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناهزآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار صدر توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و خواه جاه و خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن خمارت می‌زنداین خمار غم دلیل آن شده ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌ستجز به اندازه ضرورت زین مگیرتا نگردد غالب و بر تو امیرسر کشیدی تو که من صاحبدلمحاجت غیری ندارم واصلمآن‌چنانکه آب در گل سرکشدکه منم آب و چرا جویم مددمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایت‌ها کندگوید او معذور بودم من ز خود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیار بیخودی نامد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsسحری کرد ندایی عجب آن رشک پریکه گریزید ز خود در چمن بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوش آنکس نوشد اسرار جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1144, Divan e Shamsندا رسید به جانها ز خسرو منصورنظر به حلقه مردان چه می‌کنید از دورچو آفتاب برآمد چه خفته‌اند این خلقنه روح عاشق روزست و چشم عاشق نوراقبال لاهوری، پیام مشرق، تسخیر فطرت، میلاد آدمEghbal Lahouri Poem, Payam E Mashregh, Taskhire Fetrat, Milad E Adamنعره زد عشق که خونین‌جگری پیدا شدحسن لرزید که صاحب‌نظری پیدا شدفطرت آشفت که از خاک جهان مجبورخودگری خودشکنی خودنگری پیدا شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsجسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی ماه‌عذاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1839, Divan e Shamsچون نکنیم یاد او هست سزا و داد اوکینه چو از خبر بود بی‌خبری است دفع کینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsخواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبرکیست خبر چیست خبر روزشماری صنمامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لایحیددر هر بامداد کاری تازه داریم و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #945, Divan e Shamsندا رسید به جانها که چند می‌پاییدبه سوی خان اصلی خویش بازآییدندای فاعتبروا بشنوید اولوالابصارنه کودکیت سر آستین چه می‌خاییدقرآن كريم، سورهٔ حشر (۵۹)، آيهٔ ۲Quran, Al-Hashr(#59), Line #2«… فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»«… پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsرو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوشکه دهد خاک دژم را صفت جانوریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsهمه ارواح مقدس چو تو را منتظرندتو چرا جان نشوی و سوی جانان نپریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shamsجان جانهایی تو جان را برشکنکس تویی دیگر کسان را برشکنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم بیت ۳۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3520کافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsدر مقامی که چنان ماه تو را جلوه کندکفر باشد که ازین سو و از آن سو نگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #54, Divan e Shamsاز این سو می‌کشانندت و زآن سو می‌کشانندتمرو ای ناب با دردی بپر زین درد رو بالامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخ وجود من ازین گردش فرو ماندبگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گرد تو چو نگردم به گرد خود گردمبه گرد غصه و اندوه و بخت بد گردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت مازاغ البصرعقل جزوی می‌کند هر سو نظرعقل مازاغ است نور خاصگانعقل زاغ استاد گور مردگانقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم لغزش نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752زاغ ایشان گر به صورت زاغ بودبازهمت آمد و مازاغ بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517موسیا بسیارگویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #523, Divan e Shamsچون کرد بر عالم گذر سلطان مازاغ البصرنقشی بدید آخر که او بر نقش‌ها عاشق نشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3604چشم ظاهر ضابط حلیه بشرچشم سر حیران ما زاغ البصرچشم ظاهر او انسان کامل هیات ظاهری بشر را می‌بیند و چشم باطنی‌اش حیران حق‌بینی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsگر تو چون پشه به هر باد پراکنده شویپس نشاید که تو خود را ز همایان شمریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794که نیم کوهم ز حلم و صبر و دادکوه را کی در رباید تندبادآنکه از بادی رود از جا خسی استزآنکه باد ناموافق خود بسی است‌‌باد خشم و باد شهوت باد آزبرد او را که نبود اهل نمازکوهم و هستی من بنیاد اوستور شوم چون کاه بادم باد اوستجز به باد او نجنبد میل مننیست جز عشق احد سرخیل منخشم بر شاهان شه و ما را غلامخشم را هم بسته‌ام زیر لگامتیغ حلمم گردن خشمم زده‌ستخشم حق بر من چو رحمت آمده‌ستغرق نورم گرچه سقفم شد خرابروضه گشتم گرچه هستم بوترابمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #446, Divan e Shamsکوه است نیست که که به بادی ز جا رودآن گله پشه‌ست که بادیش ره زده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsبمترسان دل خود را تو به تهدید خسانکه نشاید که خسان را به یکی خس بخریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4343بانگ دیوان گله‌بان اشقیاستبانگ سلطان پاسبان اولیاستتا نیامیزد بدین دو بانگ دورقطره‌ای از بحر خوش با بحر شورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsنیزه به دستم داد شه تا نیزه‌‌ بازی‌ها کنمتا کی به دست هر خسی من رسم چوگانی کنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #639هرکه سردت کرد می‏‌دان کو در اوستدیو پنهان گشته اندر زیر پوست‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم عاریتی‌ستامر را طاق و طرم ماهیتی‌ست‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsحیله می‌کرد دلم تا ز غمش سر ببردگفتم ای ابله اگر سر ببری سر نبریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و،حیله‌‌‌اش دام بودآنکه جان پنداشت خون‌آشام بوددر ببست و دشمن اندر خانه بودحیله فرعون زین افسانه بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اجتهاددیو بانگت بر زند اندر نهادکه مرو زآن سو بیندیش ای غویکه اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی ز یاران وابریخوار گردی و پشیمانی خوریتو ز بیم بانگ آن دیو لعینواگریزی در ضلالت از یقینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266آنچه گوید نفس تو کاینجا بد استمشنوش چون کار او ضد آمده‌ستتو خلافش کن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیت در جهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وهم او ترک ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsتن باسر نداند سر کن راتن بی‌سر شناسد کاف و نون راقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»«چون بخواهد چيزى را بيآفريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»یکی لحظه بنه سر ای برادرچه باشد از برای آزمون رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564خاصه تقلید چنین بی‌حاصلانخشم ابراهیم با بر آفلانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱-۵۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564-1خاصه تقلید چنین بی‌حاصلانکابرو را ریختند از بهر نانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #839جهد بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسدادالهی که در این جهان کسی گرفتار تلاش بیهوده کار بی‌مزد یا کوشش بدون موفقیت نشودخداوند به راستی و درستی داناتر استجهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2727گر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیبمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب الـمنونمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2874, Divan e Shamsشمس تبریز خیالت سوی من کژ نگریسترفتم از دست و بگفتم که چه شیرین‌نظریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخ وجود من ازین گردش فرو ماندبگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906پس سلیمان اندرونه راست کرددل بر آن شهوت که بودش کرد سردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862زآن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی جف القلم کژ آیدتراستی آری سعادت زایدتحدیث«جَفَّ‌القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ایدر کف شیر نر خون‌خواره‌ای  مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و تو بی‌‏خبردر سلاسل مانده‌‏ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد تا کور شد زاسرارهامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1897باد بر تخت سلیمان رفت کژپس سلیمان گفت بادا کژ مغژباد هم گفت ای سیلمان کژ مروور روی کژ از کژم خشمین مشومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #945, Divan e Shamsندا رسید به جان‌ها که چند می‌پاییدبه سوی خان اصلی خویش بازآییدچو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماستبه کوه قاف بپرید خوش چو عنقاییدز آب و گل چو چنین کنده‌یی‌ست بر پاتانبه جهد کنده ز پا پاره‌پاره بگشایید

More episodes from Ganj e Hozour Programs