Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #987

11.22.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱  نوامبر  ۲۰۲۳ - ۱  آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۷ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) راربوده‌اند کلاهِ(۳) هزار خسرو(۴) راقبایِ لعل(۵) ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس، عقل‌ها بُردهگشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا راز عکس‌شان فلکِ سبز رنگ، لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دل‌ها را؟درآورند به رقص و طرب به یک جُرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده بر جا راچه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاق‌اندکه جان دهند به یک غَمزه، جمله اشیا راشکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیده‌ست؟سخن‌شناس کند طوطیِ شِکَرخا رازِهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا(۶) راصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رااگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رابیار ساقیِ باقی که جانِ جان‌هاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۷) رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَر او گمار دمی آن شرابِ گیرا(۸) رازهی شراب که عشقش به دستِ خود پخته‌ستزهی گهر که نبوده‌ست هیچ دریا راز دستِ زُهره(۹) به مرّیخ(۱۰) اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه، خشم و صفرا راتو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما را؟ولیک غیرتِ لالاست(۱۱) حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی، برایِ لالا رابه نفیِ لا، لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه می‌دانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت(۱۲) به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتی‌ست ثانی اَحیا رابه آب دِه تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدایْ عشق فرستاد تا دَرو پیچیمکه نیست لایقِ پیچش(۱۳) مَلَک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا رابرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۴) را(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.(۲) صَهبا: میِ سرخ(۳) ربودن کلاه از سر: کنایه از غالب آمدن(۴) خسرو: پادشاه(۵) قبایِ لعل: جامه و ردای سرخ و قیمتی(۶) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی(۷) حَمرا: سرخ(۸) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی(۹) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.(۱۰) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.(۱۱) لالا: لَـلِه، مرّبی کودک(۱۲) شوخ: زیبا(۱۳) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن(۱۴) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا راربوده‌اند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس، عقل‌ها بُردهگشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1466, Divan e Shamsدر عشقِ سلیمانی من همدمِ مرغانمهم عشقِ پَری دارم، هم مردِ پری‌خوانم(۱۵)هر کس که پری‌خوتر، در شیشه کنم زودتربرخوانم افسونش، حُرّاقه(۱۶) بجنبانمزین واقعه مدهوشم، باهوشم و بی‌هوشمهم ناطق و خاموشم، هم لوحِ خموشانم(۱۵) پری‌خوان: افسونگر(۱۶) حُرّاقه: پنبه و پارچهٔ کهنه که جرقهٔ آتش از چخماق بدآن می‌گرفتند. پارچه‌ای آتشین بوده که معرکه‌گیران برای جلب تماشاگران به کار می‌بردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُواتا زبانْ‌تان من شوم در گفت‌و‌گومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779ای سلیمان در میانِ زاغ و بازحِلمِ(۱۷) حق شو، با همۀ مرغان بساز(۱۷) حِلم: فضاگشایی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #14مَحرمِ این هوش جز بی‌‌هوش نیست مَر، زبان را مشتری جز گوش نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #650جسم‌ها چون کوزه‌هایِ بسته ‌سرتا که در هر کوزه چِه‌بْوَد؟ آن نگرکوزهٔ آن تن پُر از آبِ حیاتکوزهٔ این تن پُر از زهرِ مَمات(۱۸)گر به مظروفش(۱۹) نظر داری، شهیور به ظرفش بنگری تو گمرهی(۱۸) مَمات:‌ مرگ(۱۹) مظروف: چیزی که در ظرف گذاشته شده، محتوای ظرف------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211شَرع بَهرِ دَفعِ شَرّ رایی زَنَد(۲۰)دیو را در شیشهٔ حُجَّت کُند(۲۰) رای‌ زدن: تدبیر اندیشیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1490که ترازویِ حق است و کَیْله‌اش(۲۱) مَخْلص(۲۲) است از مکرِ دیو و حیله‌اش هست او مِقراض(۲۳) اَحقاد(۲۴) و جِدال  قاطعِ جنگِ دو خصم و قیل و قال دیو در شیشه کند افسونِ او  فتنه‌ها ساکن کند قانونِ او چون ترازو دید خصمِ پُر طَمَع  سرکشی بگذارَد و گردد تَبَع ور ترازو نیست، گر افزون دهیش  از قِسَم(۲۵) راضی نگردد آگهیش (۲۱) کَیْله‌: پیمانه، در اینجا یعنی معیار و میزان(۲۲) مَخْلص: محل خلاصی و رهایی(۲۳) مِقراض: قیچی(۲۴) اَحقاد: کینه‌ها(۲۵) قِسَم: قسمت‌ها، سهم‌ها------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2650, Divan e Shamsتو آن ماهی که در گردون نگنجیتو آن آبی که در جیحون نگنجیچه خوانم من فسون؟ ای شاهِ پریانکه تو در شیشه و افسون نگنجیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من این استکاو نگنجد به میان، چون به میان می‌آید؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شَه را در فُقاعی(۲۶) در کُنند(۲۷)پادشاهی بس عظیمی بی‏‌کَراندر فُقاعی کِی بگنجد ای خران؟‏از برایِ شاه، دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختند(۲۶) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۲۷) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌ قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نَفْسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417چون ز بی‌صبری قرینِ غیر شد  در فِراقش پُر غم و بی‌خیر(۲۸) شد  صُحبتت چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۲۹) پیشِ خاین چون امانت می‌نهی؟  خوی با او کن کامانتهایِ تو  ایمن آید از اُفول و از عُتُو(۳۰) با کسی الفت و دوستی داشته باش که امانت‌های تو از فقدان و تعدّی در امان باشد.خوی با او کن که خُو را آفرید  خوی‌های انبیا را پَرورید بَرّه‌یی بدْهی، رمه(۳۱) بازَت دهد  پرورنده‌ٔ هر صفت خود رَب بُوَد بَرّه پیشِ گرگ امانت می‌نهی  گرگ و یوسف را مَفَرْما همرهی گرگ اگر با تو نماید روبَهی  هین مکن باور، که نآید زو بِهی  جاهل ار با تو نماید هم‌دلی  عاقبت زخمت زند از جاهلی(۲۸) بی‌خیر: بی‌بهره(۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب(۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز(۳۱) رمه: گلّهٔ جانوران------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیک‏آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۳۲)گفت: رُو تو مُکْثِری(۳۳) هذاٰ فِراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ … .»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميانِ من و توست… .»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۳۴)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حَدَث کردی تو ناگه در نمازگویدت: سویِ طهارت رُو بتازوَر نرفتی، خشک، جُنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین(۳۵) ای غَوی(۳۶)‏(۳۲) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۳) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۴) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۳۵) پیشین: از پیش(۳۶) غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآن‌که اندر وَهْم او ترکِ ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق(۳۷) زد(۳۷) آفاق: جمع اُفُق------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گوییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شَه نشیند بر زمینخویشتن بشْناس و، نیکوتر نشینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شد‌ست جانمهر جا که رَوَم، به گلسِتانمتا صورتِ تو قرینِ دل شدبر خاک نِیَم، بر آسمانمگر سایۀ من درین جهانَستغم نیست، که من در آن جهانممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880قومِ دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کِرام(۳۸)جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحُسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامۀ کبود(۳۸) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بس دعاها کآن زیان است و هلاکوَز کَرَم می‌نَشْنَود یزدانِ پاکمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهان گر بدانی، گنجِ زر آمد نهان مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۳۹) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۳۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت  راستی آری، سعادت زایدتحدیث«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۴۰)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۴۱)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۴۲)؟عاشقِ صُنعِ(۴۳) خدا با فَر(۴۴) بُوَدعاشقِ مصنوعِ(۴۵) او کافر بُوَد(۴۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۴۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۴۲) گبر: کافر(۴۳) صُنع: آفرینش(۴۴) فَر: شکوهِ ایزدی(۴۵) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3803خاک را زرْبخش که‌بْوَد؟ آفتابزر ازو در کان و، گنج اندر خرابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیرِ خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مَنْدیش و مَایستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۴۶)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت(۴۷) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه‌ هیچ‌کس(۴۶) فَتیٰ: جوان‌مرد، جوان(۴۷) خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106ور نمی‌تانی رضا دِه ای عَیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیارکه بلایِ دوست تطهیرِ شماستعلمِ او بالایِ تدبیرِ شماستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظَفَر(۴۸) پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بی‌مُرادهر که پایَندانِ(۴۹) وی شد وصلِ یاراو چه ترسد از شکست و کارزار؟چون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۵۰)(۴۸) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۴۹) پایَندان: ضامن، کفیل(۵۰) تُرَّهات: سخنان یاوه و بی‌ارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بی‌ارزش و بی‌اهمیت------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsهر روز بامداد، سلامٌ عَلَیْکُما(۵۱)آنجا که شه نشیند و آن وقتِ مرتضا(۵۲)(۵۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما(۵۲) مُرتَضا: پسندیده، مورد رضایت------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsبرگِ تمام یابد از او باغِ عشرتیهم با نوا شود ز طرب، چَنگُلِ(۵۳) دوتا(۵۴)در رقص گشته تن ز نواهایِ تَن تَنَن(۵۵)جان خود خراب و مست در آن محو و آن فنا(۵۳) چَنگُل: چنگال(۵۴) دوتا: خمیده(۵۵) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1295, Divan e Shamsبه زیرِ پای بکوبید هر چه غیرِ وی استسماع از آنِ شما و شما از آنِ سماعمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsارکان(۵۶) به خانه خانه بگشته چو بیذَقی(۵۷)از بهرِ عشقِ شاه، نه از لهو، چون شما(۵۶) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه(۵۷) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsمجموع چون نباشم(۵۸) در راه، پس ز منمجموع چون شوند رفیقانِ باوفا؟(۵۸) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت  ورنه‌، مرگ اینجا‌ کمین بگشایدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد  پیش از آنکه آنچنان روزی رسد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال  بسته‌ام من ز آفتابِ بی‌مثالشاپور عبودیقبله کرد او از لئیمی(۵۹) و عَمی(۶۰)آفلین و نجمه‌های بی‌هدی(۵۹) لئیم:‌ پست(۶۰) عمیٰ: کوری------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۶۱) تا نتابی سر دگر از آفتاب(۶۱) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوارِ بلا نآید سَرشنشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۲)(۶۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۳)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۶۳) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۴)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۶۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۵) که بگویید از طریقِ انبساط (۶۵) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶۶) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل(۶۶) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417 چون ز بی‌صبری قرینِ غیر شد  در فِراقش پُر غم و بی‌خیر شد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3576چون دوم‌بار آدمیزاده، بزاد  پایِ خود بر فرقِ علّت‌ها نهادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1111, Divan e Shamsشمس باشد بر سبب‌ها مُطَّلِع  هم از او حبلِ(۶۷) سبب‌ها مُنْقَطِع‏(۶۷) حبل: ریسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علّتی، عالِم کندعلم را علّت، کژ و ظالم کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsبه نفیِ لا، لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه می‌دانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتی‌ست ثانی اَحیا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1876, Divan e Shamsچون سلطنتِ الّا خواهی، برِ لالا شوجاروب ز لا بستان، فرّاشیِ اشیا کنگر عزمِ سفر داری، بر مرکبِ معنی روور زانکه کنی مسکن، بر طارَمِ خضرا(۶۸) کنمی‌باش چو مستسقی(۶۹)، کو را نَبُوَد سیریهر چند شوی عالی، تو جهد به اعلا کن(۶۸) طارَمِ خضرا: گنبدِ سبز، مجازاً آسمان(۶۹) مستسقی: کسی که بیماری استسقا (احساس تشنگی دایم و مفرط) دارد.------------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۵۲Poem (Qazal) #152, Divan e Hafezجلوه‌ای کرد رُخَت، دید مَلَک عشق نداشتعینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زدحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۴Poem (Qazal) #184, Divan e Hafezآسمان بارِ امانت نتوانست کشیدقرعهٔ کار به نامِ من دیوانه زدندقرآن کریم، سور‌هٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #72إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsتو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشیتو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟خورشیدی را که همه کائنات به وسیلهٔ نور او می‌بینند و به ما گرمی و انرژی می‌دهد و باعث روشنایی می‌شود را به علت غلط‌بینی خودمان و دید هشیاری جسمی نمی‌بینیم، و از آن محروم هستیم و این نعمت بزرگ را بر خود روا نمی‌داریم.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهلقسمتِ خود را فزاید مردِ اَهلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #295هر که را مُشکِ نصیحت سود نیستلاجَرَم با بُویِ بَد خُو کردنی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256آن که در تُون زاد و، پاکی را ندیدبویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدیدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334کور را خود این قضا، همراهِ اوستکه مَر او را، اوفتادن، طبع و خوستاگر خورشید را نمی‌بینیم نقطهٔ اشتراکی با خفاش داریم که از روشنایی گریزان است. ما هم در قعر تاریک چاه ذهن گرفتار و زندانی شده‌ایم .شاپور عبودیچون بود نورِ خدا قوتِ بشرنیست جایت تیرگی زآنجا بپرظلم بر خود می‌کنی تا در شبیدر میان نیمه‌شب کُن یاربیتا رهی زین چاه تاریکِ خیالتا نباشد جانِ تو اندر وَبالمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3392لیک اغلب هوش‌ها در افتکار(۷۰) همچو خفّاش‌اند ظلمت‌دوستدار (۷۰) افتکار: اندیشیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2695شب‌پَران(۷۱) را گر نظر و آلت بُدی روزشان جَوْلان و خوش‌حالت بُدی‌‌ (۷۱) شب‌پَره: خفّاش------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3655اَعْمَشی(۷۲) کو، ماه را هم برنتافت  اختر اندر رهبری بر وی بتافت‌‌ (۷۲) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد.------------شاپور عبودیقبله کرد او از لئیمی(۷۳) و عَمی(۷۴)آفلین و نجمه‌های بی‌هدی(۷۳) لئیم:‌ پست(۷۴) عمیٰ: کوری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3648چون خُفاشی کو تَفِ(۷۵) خورشید را  برنتابد، بِسکُلَد(۷۶) اومید را(۷۵) تَف: گرمی و پرتو(۷۶) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3213پیشِ این خورشید کِی تابَد هلال؟  با چنان رُستم چه باشد زورِ زال(۷۷)؟ (۷۷) زال: پیرزن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2825تا ابد از ظلمتی در ظلمتی  می‌روند و، نیست غَوْثی(۷۸)، رحمتی (۷۸) غَوْث: فریادرَس------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال  بسته‌ام من زآفتابِ بی‌مثال(۷۹)(۷۹) بی‌مثال: بی‌نظیر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #10ذَمِّ خورشیدِ جهان، ذَمِّ(۸۰) خود استکه دو چشمم کور و تاریک و بَد است(۸۰) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #26سُست‌چشمانی که شب جَوْلان کنند کِی طوافِ مَشعلهٔ(۸۱) ایمان کنند؟(۸۱) مَشعله: مَشعل------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3747همچو جُغدان، دشمنِ بازان شدیم  لاجَرَم واماندهٔ‏ ویران شدیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4796این جهان پُرآفتاب و نورِ ماه  او بهشته(۸۲)، سر فرو بُرده به چاهکه اگر حق است، پس کو روشنی؟ سَر ز چَه بردار و، بنگر ای دَنی(۸۳)جمله عالم، شرق و غرب آن نور یافت  تا تو در چاهی، نخواهد بر تو تافت(۸۲) بهشته: رها کرده(۸۳) دَنی: پست و فرومایه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #64کاین ‌جهان چاهی‌ است بس ‌تاریک و‌‌ تنگهست بیرون، عالَمی بی‌بو و رنگمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3925خویشتن را نیک از این آگاه کن  صبح آمد، خواب را کوتاه کن[ای انسان] به‌خوبی این نکته را دریاب که شب ذهن برای بشریت تمام شده و صبح حضور دمیده، پس در هر سنی که هستی خواب ذهن را کوتاه کن و هرچه سریع‌تر از این خواب برخیز.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت  ورنه‌، مرگ اینجا‌ کمین بگشایدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد  پیش از آنکه آنچنان روزی رسد وآنکه در ظلمت برانَد بارگی(۸۴)برکنَد زآن نور، دل یکبارگی(۸۴) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4085هین برو، جَلدی مکن، سودا مپزکه نتان پیمود کیوان را به گز(۸۵) (۸۵) گز: ذِراع، واحد طول------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3412گر خُفاشی رفت در کور و کبود(۸۶)  بازِ سلطان‌دیده را باری چه بود؟ (۸۶) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3398گویدش: گیرم که آن خُفّاشِ لُد(۸۷)علّتی دارد تو را باری چه شد؟(۸۷) لُد: ستیزه‌گر------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3411عام اگر خُفّاش‌طبع‌اند و مَجاز(۸۸)یوسفا، داری تو آخِر چشمِ باز(۸۸) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۸۹) تا نتابی سر دگر از آفتاب(۸۹) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177لیک مقصودِ ازل، تسلیم توستای مسلمان بایدت تسلیم جُستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1353آدمی چون نور گیرد از خداهست مسجودِ ملایک ز اجتبا(۹۰)(۹۰) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337پس دو چشمِ روشن ای صاحب‌نظر مر تو را صد مادرست و صد پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3333پاسبانِ آفتابند اولیا  در بشر واقف ز اَسرارِ خدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #451زآنکه نورِ انبیا خورشید بودنورِ حسِّ ما چراغ و شمع و دودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرمهرکسی که پشتوانه‌اش خورشید عالم‌تاب، پروردگار عالَم، باشد با‌روحیه و قوی‌دل می‌شود. چنین کسی از انداختن همانیدگی نه می‌هراسد و نه شرم و خجالتی دارد.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4660سایه‌هایی که بُوَد جویایِ نورنیست گردد چون کند نورش ظهورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #443در صفاتِ حق، صفاتِ جمله‌شانهمچو اختر، پیشِ آن خور بی‌نشانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4623سایه‌ییّ و عاشقی بر آفتابشمس آید، سایه لا گردد شتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4669چون به خانهٔ مرغ، اُشتر پا نهادخانه ویران گشت و، سقف اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2111عقل، سایهٔ‌ حق بُوَد، حق، آفتابسایه را با آفتابِ او چه تاب؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3808شمع، چو‌ن دعو‌ت کند و‌قتِ فر‌و‌ز جانِ پر‌و‌انه نپر‌هیز‌د ز سو‌زمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4636چون برآمد نور، ظلمت نیست شدظلم را ظلمت بُوَد اصل و عَضُد(۹۱)(۹۱) عَضُد: یاور------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1942ظلمتی را کآفتابش بر‌نداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت(۹۲)‌‌(۹۲) چاشت‌‌: هنگام روز و نیمروز------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3189همرهِ خورشید را شَب‌پَر(۹۳) مخوان  آنکه او مسجود شد، ساجد مدان (۹۳) شَب‌پَر: شَب‌‌پَره، خفّاش------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1111شمس باشد بر سبب‌ها مُطَّلِع  هم از او حبلِ(۹۴) سبب‌ها مُنْقَطِع‏(۹۴) حبل: ریسمان-------------------------مجموع لغات:(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.(۲) صَهبا: میِ سرخ(۳) ربودن کلاه از سر: کنایه از غالب آمدن(۴) خسرو: پادشاه(۵) قبایِ لعل: جامه و ردای سرخ و قیمتی(۶) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی(۷) حَمرا: سرخ(۸) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی(۹) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.(۱۰) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.(۱۱) لالا: لَـلِه، مرّبی کودک(۱۲) شوخ: زیبا(۱۳) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن(۱۴) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر(۱۵) پری‌خوان: افسونگر(۱۶) حُرّاقه: پنبه و پارچهٔ کهنه که جرقهٔ آتش از چخماق بدآن می‌گرفتند. پارچه‌ای آتشین بوده که معرکه‌گیران برای جلب تماشاگران به کار می‌بردند.(۱۷) حِلم: فضاگشایی(۱۸) مَمات:‌ مرگ(۱۹) مظروف: چیزی که در ظرف گذاشته شده، محتوای ظرف(۲۰) رای‌ زدن: تدبیر اندیشیدن(۲۱) کَیْله‌: پیمانه، در اینجا یعنی معیار و میزان(۲۲) مَخْلص: محل خلاصی و رهایی(۲۳) مِقراض: قیچی(۲۴) اَحقاد: کینه‌ها(۲۵) قِسَم: قسمت‌ها، سهم‌ها(۲۶) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۲۷) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن(۲۸) بی‌خیر: بی‌بهره(۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب(۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز(۳۱) رمه: گلّهٔ جانوران(۳۲) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۳) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۴) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۳۵) پیشین: از پیش(۳۶) غَوی: گمراه(۳۷) آفاق: جمع اُفُق(۳۸) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد(۳۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۴۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۴۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۴۲) گبر: کافر(۴۳) صُنع: آفرینش(۴۴) فَر: شکوهِ ایزدی(۴۵) مصنوع: آفریده، مخلوق(۴۶) فَتیٰ: جوان‌مرد، جوان(۴۷) خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه(۴۸) ظَفَر: پیروزی، کامروایی(۴۹) پایَندان: ضامن، کفیل(۵۰) تُرَّهات: سخنان یاوه و بی‌ارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بی‌ارزش و بی‌اهمیت(۵۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما(۵۲) مُرتَضا: پسندیده، مورد رضایت(۵۳) چَنگُل: چنگال(۵۴) دوتا: خمیده(۵۵) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی(۵۶) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه(۵۷) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج(۵۸) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن(۵۹) لئیم:‌ پست(۶۰) عمیٰ: کوری(۶۱) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن(۶۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۶۳) حَدید: آهن(۶۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۶۵) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۶۶) نَفَخْتُ: دمیدم(۶۷) حبل: ریسمان(۶۸) طارَمِ خضرا: گنبدِ سبز، مجازاً آسمان(۶۹) مستسقی: کسی که بیماری استسقا (احساس تشنگی دایم و مفرط) دارد.(۷۰) افتکار: اندیشیدن(۷۱) شب‌پَره: خفّاش(۷۲) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد.(۷۳) لئیم:‌ پست(۷۴) عمیٰ: کوری(۷۵) تَف: گرمی و پرتو(۷۶) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند.(۷۷) زال: پیرزن(۷۸) غَوْث: فریادرَس(۷۹) بی‌مثال: بی‌نظیر(۸۰) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح(۸۱) مَشعله: مَشعل(۸۲) بهشته: رها کرده(۸۳) دَنی: پست و فرومایه(۸۴) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب(۸۵) گز: ذِراع، واحد طول(۸۶) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی.(۸۷) لُد: ستیزه‌گر(۸۸) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین(۸۹) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن(۹۰) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن(۹۱) عَضُد: یاور(۹۲) چاشت‌‌: هنگام روز و نیمروز(۹۳) شَب‌پَر: شَب‌‌پَره، خفّاش(۹۴) حبل: ریسمان----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیر شیشه کن آن جنیان دانا رابریز خون دل آن خونیان صهبا راربوده‌اند کلاه هزار خسرو راقبای لعل ببخشیده چهره ما رابه گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها بردهگشاده چون دل عشاق پر رعنا راز عکس‌شان فلک سبز رنگ لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دل‌ها رادرآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیر ضعیف بمانده بر جا راچه جای پیر که آب حیات خلاق‌اندکه جان دهند به یک غمزه جمله اشیا راشکرفروش چنین چست هیچ کس دیده‌ستسخن‌شناس کند طوطی شکرخا رازهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریق بالا راصلا زدند همه عاشقان طالب راروان شوید به میدان پی تماشا رااگر خزینه قارون به ما فرو ریزندز مغز ما نتوانند برد سودا رابیار ساقی باقی که جان جان‌هاییبریز بر سر سودا شراب حمرا رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبر او گمار دمی آن شراب گیرا رازهی شراب که عشقش به دست خود پخته‌ستزهی گهر که نبوده‌ست هیچ دریا راز دست زهره به مریخ اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا راتو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما راولیک غیرت لالاست حاضر و ناظرهزار عاشق کشتی برای لالا رابه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردن لا را بیار الا رابده به لالا جامی از آنکه می‌دانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزه شوخت به سوی او بنگرکه غمزه تو حیاتی‌ست ثانی احیا رابه آب ده تو غبار غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدای عشق فرستاد تا درو پیچیمکه نیست لایق پیچش ملک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا رابرآ بتاب بر افلاک شمس تبریزیبه مغز نغز بیارای برج جوزا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsاسیر شیشه کن آن جنیان دانا رابریز خون دل آن خونیان صهبا راربوده‌اند کلاه هزار خسرو راقبای لعل ببخشیده چهره ما رابه گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها بردهگشاده چون دل عشاق پر رعنا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1466, Divan e Shamsدر عشق سلیمانی من همدم مرغانمهم عشق پری دارم هم مرد پری‌خوانمهر کس که پری‌خوتر در شیشه کنم زودتربرخوانم افسونش حراقه بجنبانمزین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشمهم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبان‌تان من شوم در گفت‌و‌گومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779ای سلیمان در میان زاغ و بازحلم حق شو با همه مرغان بسازمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #14محرم این هوش جز بی‌‌هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #650جسم‌ها چون کوزه‌های بسته ‌سرتا که در هر کوزه چه‌بود آن نگرکوزه آن تن پر از آب حیاتکوزه این تن پر از زهر مماتگر به مظروفش نظر داری شهیور به ظرفش بنگری تو گمرهیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211شرع بهر دفع شر رایی زنددیو را در شیشه حجت کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1490که ترازوی حق است و کیله‌اشمخلص است از مکر دیو و حیله‌اش هست او مقراض احقاد و جدال  قاطع جنگ دو خصم و قیل و قال دیو در شیشه کند افسون او  فتنه‌ها ساکن کند قانون او چون ترازو دید خصم پر طمع  سرکشی بگذارد و گردد تبع ور ترازو نیست گر افزون دهیش  از قسم راضی نگردد آگهیش مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2650, Divan e Shamsتو آن ماهی که در گردون نگنجیتو آن آبی که در جیحون نگنجیچه خوانم من فسون ای شاه پریانکه تو در شیشه و افسون نگنجیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من این استکاو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شه را در فقاعی در کنندپادشاهی بس عظیمی بی‏‌کراندر فقاعی کی بگنجد ای خراناز برای شاه دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌ قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417چون ز بی‌صبری قرین غیر شد  در فراقش پر غم و بی‌خیر شد  صحبتت چون هست زر دهدهیپیش خاین چون امانت می‌نهی  خوی با او کن کامانتهای تو  ایمن آید از افول و از عتو با کسی الفت و دوستی داشته باش که امانت‌های تو از فقدان و تعدی در امان باشدخوی با او کن که خو را آفرید  خوی‌های انبیا را پرورید بره‌یی بدهی رمه بازت دهد  پرورنده‌ٔ هر صفت خود رب بد بره پیش گرگ امانت می‌نهی  گرگ و یوسف را مفرما همرهی گرگ اگر با تو نماید روبهی  هین مکن باور که نآید زو بهی  جاهل ار با تو نماید هم‌دلی  عاقبت زخمت زند از جاهلیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نطق موسی بد بر اندازه ولیکهم فزون آمد ز گفت یار نیک‏آن فزونی با خضر آمد شقاقگفت رو تو مکثری هذا فراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ … .»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميانِ من و توست… .»موسیا بسیار گویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حدث کردی تو ناگه در نمازگویدت سوی طهارت رو بتازور نرفتی خشک جنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین ای غویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآن‌که اندر وهم او ترک ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق زدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گوییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shamsتا با تو قرین شد‌ست جانمهر جا که روم به گلستانمتا صورت تو قرین دل شدبر خاک نیم بر آسمانمگر سایه من درین جهانستغم نیست که من در آن جهانممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880قوم دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رام آن کرامجستن دفع قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصحسن ظنی بر دل ایشان گشودکه نپوشند از غمی جامه کبودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیازرد شیخ و واعظ توستکه نیست مهر جهان را چو نقش آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بس دعاها کآن زیان است و هلاکوز کرم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی گنج زر آمد نهان مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی جف القلم کژ آیدت  راستی آری سعادت زایدتحدیث«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3803خاک را زربخش که‌بود آفتابزر ازو در کان و گنج اندر خرابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541گنج زیر خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مندیش و مایستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود ای فتیتا به خانه او بیابد مر تو راورنه خلعت را برد او بازپسکه نیابیدم به خانه‌ هیچ‌کسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106ور نمی‌تانی رضا ده ای عیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیارکه بلای دوست تطهیر شماستعلم او بالای تدبیر شماستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظفر پیغام دادپیش او یک شد مراد و بی‌مرادهر که پایندان وی شد وصل یاراو چه ترسد از شکست و کارزارچون یقین گشتش که خواهد کرد ماتفوت اسپ و پیل هستش ترهاتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsهر روز بامداد سلام علیکماآنجا که شه نشیند و آن وقت مرتضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsبرگ تمام یابد از او باغ عشرتیهم با نوا شود ز طرب چنگل دوتادر رقص گشته تن ز نواهای تن تننجان خود خراب و مست در آن محو و آن فنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1295, Divan e Shamsبه زیر پای بکوبید هر چه غیر وی استسماع از آن شما و شما از آن سماعمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsارکان به خانه خانه بگشته چو بیذقیاز بهر عشق شاه نه از لهو چون شمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shamsمجموع چون نباشم در راه پس ز منمجموع چون شوند رفیقان باوفامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت  ورنه‌ مرگ اینجا‌ کمین بگشایدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990عذر خود از شه بخواه ای پرحسد  پیش از آنکه آنچنان روزی رسد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181گفت حق چشم خفاش بدخصال  بسته‌ام من ز آفتاب بی‌مثالشاپور عبودیقبله کرد او از لئیمی و عمیآفلین و نجمه‌های بی‌هدیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399مالشت بدهم به زجر از اکتئابتا نتابی سر دگر از آفتابمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوار بلا نآید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417 چون ز بی‌صبری قرین غیر شد  در فراقش پر غم و بی‌خیر شد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3576چون دوم‌بار آدمیزاده بزاد  پای خود بر فرق علت‌ها نهادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1111, Divan e Shamsشمس باشد بر سبب‌ها مطلع  هم از او حبل سبب‌ها منقطع‏مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علتی عالم کندعلم را علت کژ و ظالم کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsبه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردن لا را بیار الا رابده به لالا جامی از آنکه می‌دانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزه شوخت به سوی او بنگرکه غمزه تو حیاتی‌ست ثانی احیا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1876, Divan e Shamsچون سلطنت الا خواهی بر لالا شوجاروب ز لا بستان فراشی اشیا کنگر عزم سفر داری بر مرکب معنی روور زانکه کنی مسکن بر طارم خضرا کنمی‌باش چو مستسقی کو را نبود سیریهر چند شوی عالی تو جهد به اعلا کنحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۵۲Poem (Qazal) #152, Divan e Hafezجلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشتعین آتش شد از این غیرت و بر آدم زدحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۴Poem (Qazal) #184, Divan e Hafezآسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه کار به نام من دیوانه زدندقرآن کریم، سور‌هٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #72إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsتو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشیتو خود این را روا داری و آنگه این روا باشدخورشیدی را که همه کائنات به وسیلهٔ نور او می‌بینند و به ما گرمی و انرژی می‌دهد و باعث روشنایی می‌شود را به علت غلط‌بینی خودمان و دید هشیاری جسمی نمی‌بینیم و از آن محروم هستیم و این نعمت بزرگ را بر خود روا نمی‌داریممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمت خود خود بریدی تو ز جهلقسمت خود را فزاید مرد اهلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #295هر که را مشک نصیحت سود نیستلاجرم با بوی بد خو کردنی‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256آن که در تون زاد و پاکی را ندیدبوی مشک آرد بر او رنجی پدیدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334کور را خود این قضا همراه اوستکه مر او را اوفتادن طبع و خوستاگر خورشید را نمی‌بینیم نقطه اشتراکی با خفاش داریم که از روشنایی گریزان استما هم در قعر تاریک چاه ذهن گرفتار و زندانی شده‌ایم شاپور عبودیچون بود نور خدا قوت بشرنیست جایت تیرگی زآنجا بپرظلم بر خود می‌کنی تا در شبیدر میان نیمه‌شب کن یاربیتا رهی زین چاه تاریک خیالتا نباشد جان تو اندر وبالمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3392لیک اغلب هوش‌ها در افتکار همچو خفاش‌اند ظلمت‌دوستدار مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2695شب‌پران را گر نظر و آلت بدی روزشان جولان و خوش‌حالت بدی‌‌ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3655اعمشی کو ماه را هم برنتافت اختر اندر رهبری بر وی بتافت‌‌ شاپور عبودیقبله کرد او از لئیمی و عمیآفلین و نجمه‌های بی‌هدیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3648چون خفاشی کو تف خورشید را برنتابد بسکلد اومید رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3213پیش این خورشید کی تابد هلال  با چنان رستم چه باشد زور زال مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2825تا ابد از ظلمتی در ظلمتی  می‌روند و نیست غوثی رحمتی مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181گفت حق چشم خفاش بدخصال  بسته‌ام من زآفتاب بی‌مثالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #10ذم خورشید جهان ذم خود استکه دو چشمم کور و تاریک و بد استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #26سست‌چشمانی که شب جولان کنند کی طواف مشعله ایمان کنندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3747همچو جغدان دشمن بازان شدیم  لاجرم وامانده ویران شدیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4796این جهان پرآفتاب و نور ماه  او بهشته سر فرو برده به چاهکه اگر حق است پس کو روشنی سر ز چه بردار و بنگر ای دنیجمله عالم شرق و غرب آن نور یافت  تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #64کاین ‌جهان چاهی‌ است بس ‌تاریک و‌‌ تنگهست بیرون عالمی بی‌بو و رنگمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3925خویشتن را نیک از این آگاه کن  صبح آمد خواب را کوتاه کنای انسان به‌خوبی این نکته را دریاب که شب ذهن برای بشریت تمام شده و صبح حضور دمیده پس در هر سنی که هستی خواب ذهن را کوتاه کن و هرچه سریع‌تر از این خواب برخیزمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت  ورنه‌ مرگ اینجا‌ کمین بگشایدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990عذر خود از شه بخواه ای پرحسد  پیش از آنکه آنچنان روزی رسد وآنکه در ظلمت براند بارگیبرکند زآن نور دل یکبارگیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4085هین برو جلدی مکن،سودا مپزکه نتان پیمود کیوان را به گزمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3412گر خفاشی رفت در کور و کبودباز سلطان‌دیده را باری چه بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3398گویدش گیرم که آن خفاش لدعلتی دارد تو را باری چه شدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3411عام اگر خفاش‌طبع‌اند و مجازیوسفا داری تو آخر چشم بازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399مالشت بدهم به زجر از اکتئابتا نتابی سر دگر از آفتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177لیک مقصود ازل تسلیم توستای مسلمان بایدت تسلیم جستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1353آدمی چون نور گیرد از خداهست مسجود ملایک ز اجتبامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337پس دو چشم روشن ای صاحب‌نظر مر تو را صد مادرست و صد پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3333پاسبان آفتابند اولیا  در بشر واقف ز اسرار خدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #451زآنکه نور انبیا خورشید بودنور حس ما چراغ و شمع و دودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد نه بیم او را نه شرمهرکسی که پشتوانه‌اش خورشید عالم‌تاب پروردگار عالم باشد با‌روحیه و قوی‌دل می‌شود چنین کسی از انداختن همانیدگی نه می‌هراسد و نه شرم و خجالتی داردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4660سایه‌هایی که بود جویای نورنیست گردد چون کند نورش ظهورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #443در صفات حق صفات جمله‌شانهمچو اختر پیش آن خور بی‌نشانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4623سایه‌یی و عاشقی بر آفتابشمس آید سایه لا گردد شتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4669چون به خانه مرغ اشتر پا نهادخانه ویران گشت و سقف اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2111عقل سایه حق بود حق آفتابسایه را با آفتاب او چه تابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3808شمع چو‌ن دعو‌ت کند و‌قت فر‌و‌ز جان پر‌و‌انه نپر‌هیز‌د ز سو‌زمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4636چون برآمد نور ظلمت نیست شدظلم را ظلمت بود اصل و عضدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1942ظلمتی را کآفتابش بر‌نداشتاز دم ما گردد آن ظلمت چو چاشتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3189همره خورشید را شب‌پر مخوان  آنکه او مسجود شد ساجد مدان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1111شمس باشد بر سبب‌ها مطلع  هم از او حبل سبب‌ها منقطع‏

More episodes from Ganj e Hozour Programs