01.17.2024 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۹۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۶ ژانویه ۲۰۲۴ - ۲۷ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۳ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بِنَخُسبی شبی ای مَهلقا(۱)رُو به تو بِنْمایَد گنجِ بقاگرم شوی شب، تو به خورشیدِ غیبچشمِ تو را باز کند توتیا(۲)امشب اِستیزه کُن و سر مَنِهتا که ببینی ز سعادت، عطاجلوهگهِ جمله بُتان در شب استنشنود آن کس که بِخُفت «اَلصَّلا»(۳)موسیِ عِمران نه به شب دید نور؟سویِ درختی که بگفتش: «بیا»*رفت به شب بیش ز دَهساله راهدید درختی همه غرقِ ضیانی که به شب، احمد، معراج رفتبُرد بُراقیش(۴) به سویِ سَما(۵)؟** روز، پیِ کسب و شب از بهرِ عشقچشمِ بدی تا که نبیند تو را***خَلق بخُفتند، ولی عاشقانجملهٔ شب، قصّهکُنان با خداگفت به داوود، خدایِ کریم:هر که کُند دعویِ سودای ماچون همهشب خفت، بُوَد آن، دروغخواب کجا آید مر عشق را؟ز آنکه بُوَد عاشق، خلوتطلبتا غمِ دل گوید با دلرباتشنه نَخُسبید، مگر اندکیتشنه کجا، خوابِ گران از کجا؟چونکه بِخُسپید، به خواب، آب دیدیا لبِ جُو، یا که سبو یا سَقاجملهٔ شب میرسد از حق، خطاب:خیز غنیمت شُمُر، ای بینوا****ور نه پسِ مرگ، تو حسرت خوریچونکه شود جانِ تو از تن جُدا*****جُفت(۶) بِبُردند و زمین مانْد خامهیچ ندارد جُزِ خار و گیامن شدم از دست، تو باقی بخوانمست شدم، سَر نشناسم ز پاشمسِ حقِ مَفخرِ تبریزیانبستم لب را، تو بیا برگُشا* قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۹ تا ۱۲Quran, Ta-Ha(#20), Line #9-12«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ» (۹)«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟»«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (۱۰)«آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان پارهای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (۱۱)«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)«من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدسِ طُوىٰ هستى.»** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱Quran, Al-Israa(#17), Line #1«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.»*** قرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۷۳Quran, Al-Qasas(#28), Line #73«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»«و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يک بيآساييد و در اين يک به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.»**** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۹Quran, Al-Israa(#17), Line #79«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»«پارهاى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند.»***** قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۳۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #31«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا… .»«زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند. و چون قيامت به ناگهان فرا رسد، گويند: اى حسرتا بر ما به خاطر تقصيرى كه كرديم… .»(۱) مَهلقا: ماهرو، زیبا رخسار(۲) توتیا: سرمه، سنگی معدنی که اطبای قدیم آن را در معالجهٔ بیماریهای چشمی و تقویتِ بینایی به کار میبستند.(۳) اَلصَّلا: به هوش باشید(۴) بُراق: مرکوبِ خاصِ حضرت رسول اکرم (ص) در شبِ معراج(۵) سما: سماء، آسمان(۶) جُفت: دو گاو که برای شخم زدنِ زمین، پهلوی هم میبندند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بِنَخُسبی شبی ای مَهلقارُو به تو بِنْمایَد گنجِ بقامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۷) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَد عاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۸)؟خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنَفْسِ زنده سوی مرگی میتَنَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsامشب اِستیزه کُن و سر مَنِهتا که ببینی ز سعادت، عطامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۹) استزآنکه حادث، حادِثی را باعث استلطفِ سابق را نِظاره میکنمهرچه آن حادِث، دوپاره میکنم(۹) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2220از حَدَث(۱۰) شُستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشو این دوست را(۱۰) حَدَث: مدفوع------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشمبندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024این که فردا این کنم یا آن کنماین دلیلِ اختیارست ای صَنَم(۱۱)وآن پشیمانی که خوردی زآن بَدی ز اختیارِ خویش گشتی مُهْتَدی(۱۲) جمله قرآن امر و نهی است و وعید امر کردن سنگِ مرمر را که دید؟ (۱۱) صَنَم: بت، دلبر و معشوق(۱۲) مُهْتٓدی: هدایت شونده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ(۱۳) درویش و، هلاکِ بولهب(۱۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۴)(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۵)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۵) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۱۷) که بگویید از طریقِ انبساط (۱۷) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۱۸) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۱۸) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۹) و سَنی(۲۰)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۱۹) حَبر: دانشمند، دانا(۲۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار، آن دارد که پیش از تن بُدهستبگذر از اینها که نو حادث شدهستکار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۲۱) استچشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۲۱) اَحوَل: لوچ، دوبین------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشجوهر آن باشد که قایم با خودست آن عَرَض باشد که فرعِ او شدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ جَریده(۲۲)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۲۲) جَریده: یگانه، تنها------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد(۲۳)صد قضایِ بد سویِ او رو نهادحیلهها و خشمها و رَشکهابر سرش ریزد چو آب از مَشکهادشمنان او را ز غیرت میدَرنددوستان هم روزگارش میبَرند(۲۳) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #930, Divan e Shamsالست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشادمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ما«ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۲۴)«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.» (۲۴) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174 ما در این دِهلیزِ(۲۵) قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰکه بَلی گفتیم و آن را زامتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیاناز چه در دهلیزِ قاضی تن زدیم(۲۶)؟نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟چند در دهلیزِ قاضی ای گواهحبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه(۲۷)(۲۵) دهلیز: راهرو(۲۶) تن زدن: ساکت شدن(۲۷) پگاه: صبح زود، سَحَر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #740گفت حق که: کژ مَجُنبان گوش و دُمیَنْفَعَنَّ الصّادقینَ صِدْقُهُمْخداوند میفرماید: «گوش و دُمت را کج تکان مده.» زیرا راستگوییِ راستگویان به آنان سود میرساند.»قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۱۱۹Quran, Al-Ma’ida(#5), Line #119«قَالَ اللَّهُ هَٰذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»«خدا گفت: اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحبِ دامی بُوَدهمچو ما احمق که صیدِ خود کند؟!مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3635اجتهادِ گَرم ناکرده، که تادل شود صاف و، ببیند ماجَرامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1054آنچه آبست(۲۸) است شب، جز آن نزاد حیلهها و مکرها بادَست، بادکِی کُند دل خوش به حیلتهایِ گَش(۲۹) آنکه بیند حیلهٔ حق بر سَرَش؟ قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۵۴Quran, Al-i-Imran(#3), Line #54« وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْـمَاكِرِينَ.»«آنان مكر كردند، و خدا هم مكر كرد، و خدا بهترينِ مكركنندگان است.»(۲۸) آبست: آبستن(۲۹) گَش: بسیار، فراوان، انبوه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درونِ دام، دامی مینهد جانِ تو نَه این جهد، نَه آن جهدگر برویَد، ور بریزد صد گیاه عاقبت بررویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست این دوم فانیست و آن اوّل دُرُستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است تخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوست گر چه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsپیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهایِ خَلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۳۰) بندی(۳۱) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»(۳۰) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۳۱) بندی: اسیر، به بند درآمده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #947, Divan e Shamsخدای گفت: «قُمِ اللَّیْل»(۳۲) و از گزاف نگفتز شبرُویست فرّ و قَدِّ زُهره و فَرقَد(۳۳)قرآن کریم، سوره مزمّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»(۳۲) قُمِ اللَّیْل: شب را زنده بدار(۳۳) فَرقَد: دو ستاره نزدیک قطب که بِدان راه شناسند.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4195تا بدانی عجزِ خویش و جهلِ خویشتا شود ایقانِ(۳۴) تو در غیب، بیش(۳۴) ایقان: یقین------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۳۵) ای پسر(۳۵) فِرو مآ: نایست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۳۶) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۳۶) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۳۷) نیستلیک تو آیِس(۳۸) مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشکیمیاسازانِ(۳۹) گَردون را ببین بشنو از میناگَران(۴۰) هر دَم طنینقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرامگرفته و اطمینانیافته. به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد.»(۳۷) قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۳۸) آیس: ناامید(۳۹) کیمیاساز: کیمیاگر(۴۰) میناگر: آنکه فلزات مختلف را با لعابهای رنگین میآراید.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواقِ(۴۱) آبگون(۴۲)آیتِ اِنّا بَنَیْنَاهَا وَ اِنّا مُوسِعُونقرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۴۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعتدهندهایم.»(۴۱) رَواق: رواق به معنی عمارتی که سقف قوسی شکل دارد، ایوان، راهرو و مدخل سقفدار در داخل عمارت می باشد. در اینجا رواق آبگون به معنی آسمان آبی است.(۴۲) آبگون: آبی، مانند آب------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386پس چه چاره جز پناهِ چارهگر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۴۳) نظرناامیدیها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بیدوا بیرون جهید(۴۳) اِکسیر: کیمیا------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4103گرچه نِسیان(۴۴) لابُد و ناچار بوددر سبب ورزیدن او مختار بود(۴۴) نِسیان: فراموشی------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1450راست گفتهست آن سپهدارِ بشرکه هر آنکه کرد از دنیا گذرنیستش درد و دریغ و غَبْنِ(۴۵) موتبلکه هستش صد دریغ از بهرِ فوتکه چرا قبله نکردم مرگ را؟مخزن هر دولت و هر برگ راحدیث«ما مِنْ أَحَدٍ يَمُوتُ إِلاّ نَدِمَ إِنْ كانَ مُحسِناً نَدِمَ اِنْ لا يَكُونَ ازْدادَ وَ إِنْ كانَ مُسيئاً نَدِمَ اَنْ لا يَكُونَ نُزِعَ.»«هیچکس نمیرد جز آنکه پشیمان شود. اگر نکوکار باشد از آن پشیمان گردد که چرا بر نکوکاریهایش نیفزود، و اگر بدکار باشد از آن رو پشیمان شود که چرا از تباهکاری بازش نداشتهاند.»قبله کردم من همه عمر از حَوَل(۴۶) آن خیالاتی که گم شد در اَجَل حسرتِ آن مُردگان از مرگ نیستزآنْسْت کاندر نقشها کردیم ایستما ندیدیم این که آن نقش است و کفکف ز دریا جُنبَد و یابَد عَلفچونکه بحر افگند کفها را به بَر تو به گورستان رُو، آن کفها نگر پس بگو کو جُنبش و جُولانِتان؟ بحر افگندهست در بُحرانِتان؟ تا بگویندت، به لب نی، بل به حال که ز دریا کن، نه از ما، این سؤال نقشِ چون کف کِی بجنبد بی ز موج؟ خاک، بیبادی کجا آید بر اوج؟ چون غبارِ نقش دیدی، باد بین کف چو دیدی، قُلْزُمِ(۴۷) ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کار باقیَت شَحْمیّ(۴۸) و لَحْمی(۴۹) پود و تار شحمِ تو در شمعها نفْزود تاب لَحمِ تو مخمور(۵۰) را نآمَد کباب درگداز این جمله تن را در بَصَر در نظر رُو، در نظر رُو، در نظر (۴۵) غَبن: زیان آوردن در معامله، زیان دیدن در داد و ستد(۴۶) حَوَل: دوبین شدن، در اینجا مراد دیدِ واقعبین نداشتن است.(۴۷) قُلْزُم: دریا(۴۸) شَحْم: پیه(۴۹) لَحْم: گوشت(۵۰) مخمور: مست------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3289عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۵۱) و رِمّ(۵۲-۵۳)جمع باید کرد اجزا را به عشقتا شَوی خوش چون سمرقند و دمشقجَوجَوی(۵۴)، چون جمع گردی ز اِشتباهپس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه(۵۱) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۲) رِمّ: زمین و خاک(۵۳) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۵۴) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّه ذرّه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108باد، تُند است و چراغم اَبْتَری(۵۵)زو بگیرانم چراغِ دیگریتا بُوَد کز هر دو یک وافی(۵۶) شودگر به باد، آن یک چراغ از جا رَوَدهمچو عارف، کز تنِ ناقص چراغشمعِ دل افروخت از بهرِ فراغتا که روزی کاین بمیرد ناگهانپیشِ چشمِ خود نهد او شمعِ جاناو نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۵۷)شمعِ فانی را به فانیّی دِگرقرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۸Quran, At-Tahrim(#66), Line #8«…يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»«…اى پروردگارِ ما، نور ما را براى ما به كمال رسان و ما را بيامرز، كه تو بر هر كارى توانا هستى.»(۵۵) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور(۵۶) وافی: بسنده، کافی، وفاکننده به عهد(۵۷) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بیخبری و غرور------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبیا گفتند: در دل علّتیست که از آن در حقشناسی آفتیستنعمت از وِی جملگی علّت شود طعمه در بیمار، کِی قوّت شود؟چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر(۵۸) جمله ناخوش گشت و، صافِ او کَدِر(۵۸) مُصِر: اصرارکننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #811تو نِهیی این جسم، تو آن دیدهییوارهی از جسم، گر جان دیدهییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4551کاین جهان جیفهست(۵۹) و مُردار و رَخیص(۶۰)بر چنین مُردار، چون باشم حریص؟(۵۹) جیفه: لاشه، مُردارِ بوگرفته(۶۰) رَخیص: کمارزش، ارزان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماریَستزهرِ او در جمله جُفتان(۶۱) ساریَست(۶۲)دفعِ آن علّت بباید کرد زودکه شِکَر با آن، حَدَث(۶۳) خواهد نمودهر خوشی کآید به تو، ناخوش شودآبِ حیوان گر رسد، آتش شود(۶۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۲) ساری: سرایتکننده(۶۳) حَدَث: مدفوع------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781آفتی نَبْوَد بَتَر از ناشناختتو بَرِ یار و، ندانی عشق باختیار را اَغْیار پنداری هَمیشادیی را نامْ بِنْهادی غَمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2909انبیا گفتند کآری، آفرید وصفهایی که نتان زآن سرکشیدوآفرید او وصفهایِ عارضی که کسی مبغوض(۶۴) میگردد رَضی(۶۵)حدیث«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ»«هر فرزندی با فطرت الهی به دنیا میآید، پس پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی بار میآورند»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲Quran, Al-Baqarah(#7), Line #172«… أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ… .»«… آیا من پروردگارِ شما نیستم؟ گفتند: آری… .»سنگ را گویی که زر شو، بیهُدهست مسّ را گویی که زر شو، راه هستریگ را گویی که گِل شو، عاجز است خاک را گویی که گِل شو، جایز استرنجها دادهست کآن را چاره نیست آن به مثلِ لَنگی و فَطْس(۶۶) و عَمیست(۶۷)رنجها دادهست کان را چاره هست آن به مثلِ لَقْوه(۶۸) و دردِ سَر استاین دواها ساخت بهرِ ائتلاف(۶۹) نیست این درد و دواها از گزاف بلکه اغلب رنجها را چاره هست چون به جِدّ جویی، بیآید آن به دست(۶۴) مبغوض: مورد غضب واقع شده، مورد تنفّر قرار گرفته شده(۶۵) رَضی: خشنود(۶۶) فَطْس: پهن شدنِ بینی(۶۷) عمی: کوری(۶۸) لَقْوه: کژدهانی، کژرویی. این بیماری موجب فلج و کجیِ عضلههای چشم و صورت و دهان میشود. (۶۹) ائتلاف: سازوار آمدن، سازش------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2917«مکرّر کردنِ کافران، حجتهایِ جبریانه را»قوم گفتند: ای گروه این رنجِ ما نیست زآن رنجی که بپْذیرد دواسالها گفتید زین افسون و پند سختتر میگشت زآن هر لحظه بندگر دوا را این مرض قابل بُدی آخِر از وَی، ذرّهیی زایل شدی(۷۰)سُدّه(۷۱) چون شد، آب ناید در جگر گر خورد دریا، رود جایی دگر لاجَرَم آماس(۷۲) گیرد دست و پا تشنگی را نشکند آن اِستقا(۷۳)(۷۰) زایل شدن: از میان رفتن، برطرف شدن(۷۱) سُدّه: نام مرضی است که بر کبد عارض میشود. این بیماری اگر در دستگاه گوارش پدید آید، مانع رسیدن آب به جگر میشود و نهایتاً فرد دچار استسقا (تشنگی شدید) میگردد.(۷۲) آماس: وَرَم، تَوَرُّم(۷۳) اِستقا: آب خواستن و آب نوشیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #66گوش را بندد طَمَع از اِستماعچشم را بندد غَرَض(۷۴) از اِطّلاع(۷۴) غَرَض: قصد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2500درگذر از فضل و از جَلْدی(۷۵) و فنکار، خدمت دارد و خُلقِ حَسَن(۷۵) جَلْدی: چابکی، چالاکی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3774چون خیالی در دلت آمد، نشستهر کجا که میگریزی با تو استجز خیالی عارضییّ باطلیکو بُوَد چون صبحِ کاذب(۷۶)، آفِلی(۷۷)من چو صبحِ صادقم(۷۸)، از نورِ رَبکه نگردد گِردِ روزم، هیچ شب(۷۶) صبحِ کاذب: بامدادِ دروغین، صبحی است که قبل از صبح صادق چند لحظه ظاهر و سپس ناپدید میشود و دوباره تاریکی همهجا را میپوشاند.(۷۷) آفِل: افولکننده، زایلشونده، ناپدیدشونده(۷۸) صبحِ صادق: بامدادِ راستین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2451هیچ کافر را به خواری منگریدکه مسلمان مُردَنش باشد امیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsاین در گمان نبود، در او طعن میزدیمدر هیچ آدمی مَنِگر خوار، ای کیا(۷۹)(۷۹) کیا: بزرگ------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شِکَر؟هست هر جان را یکی قوتی(۸۰) دگرلیک گر آن قوت بر وِی عارضیستپس نصیحت کردن او را رایضیست(۸۱)چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوتِ اوستقوتِ اصلی را فرامُش کرده استروی، در قوتِ مرض آورده استنوش(۸۲) را بگذاشته، سَم خَورده استقوتِ علّت را چو چَربِش(۸۳) کرده استقوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاستلیک از علّت درین افتاد دلکه خورَد او روز و شب زین آب و گِلرویْ زرد و، پایْ سُست و، دلْ سَبُک کو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راههاست.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت است خوردنِ آن، بیگَلو و آلت استشد غذایِ آفتاب از نورِ عرش مر حسود و دیو را از دودِ فرش(۸۰) قوت: غذا(۸۱) رایضی: رام کردنِ اسبِ سرکش(۸۲) نوش: شهد، انگبین(۸۳) چَربِش: چربی، روغن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2583آن ادب که باشد از بهرِ خدااندر آن مُسْتَعجِلی(۸۴) نبْود روا وآنچه باشد طبع و خشمِ عارضیمیشتابد، تا نگردد مرتضی(۸۵)ترسد ار آید رضا، خشمش رَوَدانتقام و ذوقِ آن، فایِت(۸۶) شود شهوتِ کاذب شتابد در طعامخوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام(۸۷) اِشتها صادق بود، تأخیر بِهْتا گُواریده شود آن بیگِرِه(۸۴) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل(۸۵) مرتضی: خشنود، راضی(۸۶) فایِت: از میان رفته، فوت شده(۸۷) سَقام: بیماری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3703 شهوتِ ناری به راندن کم نشداو به ماندن کم شود، بی هیچ بُد(۸۸)(۸۸) بُد: گزیر، فرار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهایست، عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است، ورنه جفا چرا بُوَد؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsموسیِ عِمران نه به شب دید نور؟سویِ درختی که بگفتش: بیارفت به شب بیش ز دَهساله راهدید درختی همه غرقِ ضیاقرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۹ تا ۱۲Quran, Ta-Ha(#20), Line #9-12«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ» (۹)«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟»«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (۱۰)«آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان پارهای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (۱۱)«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)«من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدسِ طُوىٰ هستى.» مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1549خُطوتَیْنی(۸۹) بود این رَه تا وِصالماندهام در رَه ز شَستَت(۹۰) شصت سالاین راه تا وصال به معشوق دو قدم بیشتر فاصله ندارد، درحالیکه من در این راه شصت سال است که از کمند وصال تو دور ماندهام.(۸۹) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام؛ بایزید نیز خُطوتَیْن را اینگونه بیان میکند: هر چه هست در دو قدم حاصل آید که یکی بر نصیبهای خود نهد و یکی بر فرمانهای حق. آن یک قدم را بردارد و آن دیگر بر جای بدارد.(۹۰) شَست: قلّاب ماهیگیری------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۹۱) تیه(۹۲)ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۹۳)میروی هرروز تا شب هَروَله(۹۴)خویش میبینی در اول مرحلهنگذری زین بُعد(۹۵)، سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله تو(۹۱) حَرّ: گرما، حرارت(۹۲) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۹۳) سَفیه: نادان، بیخرد(۹۴) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۹۵) بُعد: دوری------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را این همه رغبت شگُفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsنی که به شب، احمد، معراج رفتبُرد بُراقیش به سویِ سما؟قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱Quran, Al-Israa(#17), Line #1«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کل را گفت: ما زاغَالْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرعقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانجان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سوی گورستان بَرَدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بودبازْهِمّت آمد و مازاغ بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #65گر بدیدی حسِّ حیوان شاه راپس بِدیدی گاو و خر اَلله راگر نبودی حسِّ دیگر مر تو را جُز حسِ حیوان، ز بیرونِ هواپس بنیآدم مُکَرَّم(۹۶) کِی بُدی؟ کِی به حسِّ مشترک، مَحْرَم شدی؟(۹۶) مُکَرَّم: گرامی و ارجمند------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2207حسِّ حیوان گر بدیدی آن صُوَر بایزیدِ وقت بودی، گاو و خر مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو زِ کَرَّمْناٰ بَنی آدم شَهیهم به خشکی، هم به دریا پا نهیقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و ما فرزندانِ آدم را بس گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها سوار کردیم و ایشان را از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان برتری بخشیدیم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قُلْ(۹۷) اَعُوذَت(۹۸) خوانْد باید کِای اَحَدهین ز نَفّاثات(۹۹)، افغان وَز عُقَد(۱۰۰)در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رس از دست این دمندگان و این گرهها.میدمند اندر گِرِه آن ساحراتاَلْغیاث(۱۰۱) اَلْمُستغاث(۱۰۲) از بُرد و ماتآن زنان جادوگر در گرههای افسون میدمند. ای خداوندِ دادرس به فریادم رس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.(۹۷) قُلْ: بگو(۹۸) اَعُوذُ: پناه میبرم(۹۹) نَفّاثات: بسیار دمنده(۱۰۰) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۱۰۱) اَلْغیاث: کمک، فریادرسی(۱۰۲) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۱۰۳) اَعْطَیناکَ آویزِ برتقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»(۱۰۳) طُوق: گردنبند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsروز، پیِ کسب و شب از بهرِ عشقچشمِ بدی تا که نبیند تو راقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۷۳Quran, Al-Qasas(#28), Line #73«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»«و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يک بيآساييد و در اين يک به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1501کارْ پنهان کُن تو از چشمانِ خَودتـا بُوَد کارَت سَلیم از چشمِ بَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsتشنه نَخُسبید، مگر اندکیتشنه کجا، خوابِ گران از کجا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1456هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمام(۰۱۴)شمع اندر شب بُوَد اندر قیام«بهوش باش ای بزرگمرد، شب هنگام برخیز، زیرا که شمع در تاریکیِ شب ایستاده و فروزان است.»قرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»«شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»(۱۰۴) هُمام: بزرگمرد، بزرگوار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsچونکه بِخُسپید، به خواب، آب دیدیا لبِ جُو، یا که سبو یا سَقامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت(۱۰۵) شویدتا خطاب ارجعی را بشنویداگر میخواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید.قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرامگرفته و اطمینانیافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد.» تا به گفت وگویِ بیداری دَری تو زگفتِ خواب، بویی کِی بَری؟سِیرِ بیرون است، قول و فعلِ ما سِیرِ باطن هست، بالایِ سَما(۱۰۶) (۱۰۵) فکرت: اندیشه(۱۰۶) سَما: آسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشمِ تومن حواس و من رضا و خشمِ تورُو که بییَسْمَع و بییُبصِر(۱۰۷) تویسِر تُوی، چه جایِ صاحبسِر تُویچون شدی مَن کانَ لِلَه از وَلَه(۱۰۸)من تو را باشم که کان اللهُ لَهحدیث«مَنْ کانَ لِلّهَ کانَ اللهُ لَهُ»«هرکه برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گَه توی گویم تو را، گاهی منمهر چه گویم، آفتابِ روشنمهر کجا تابم ز مِشکاتِ(۱۰۹) دَمیحل شد آنجا مشکلاتِ عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشتْ(۱۱۰)(۱۰۷) بییَسْمَع و بییُبصِر: به وسیلهٔ من میشنود و به وسیلهٔ من میبیند.(۱۰۸) وَلَه: حیرت(۱۰۹) مِشکات: چراغدان(۱۱۰) چاشتْ: هنگام روز و نیمروز------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsجملهٔ شب میرسد از حق، خطاب:خیز غنیمت شُمُر، ای بینواقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۹Quran, Al-Israa(#17), Line #79«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»«پارهاى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #966, Divan e Shamsهین خمش کن به اصل راجع شودیدهٔ راجعون(۱۱۱) نمیخسبدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۵۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #156« ... إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ.»« ... ما از آن خدا هستيم و به او باز مىگرديم.»(۱۱۱) راجعون: برگردندگان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsخواندهای اِنّا اِلَیْهِ راجعونتا بدانی که کجاها میرویممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1118راجِعون گفت و، رجوع اینسان بُوَدکه گَله وا گردد و، خانه رَوَد-------------------------مجموع لغات:(۱) مَهلقا: ماهرو، زیبا رخسار(۲) توتیا: سرمه، سنگی معدنی که اطبای قدیم آن را در معالجهٔ بیماریهای چشمی و تقویتِ بینایی به کار میبستند.(۳) اَلصَّلا: به هوش باشید(۴) بُراق: مرکوبِ خاصِ حضرت رسول اکرم (ص) در شبِ معراج(۵) سما: سماء، آسمان(۶) جُفت: دو گاو که برای شخم زدنِ زمین، پهلوی هم میبندند.خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۹) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو(۱۰) حَدَث: مدفوع(۱۱) صَنَم: بت، دلبر و معشوق(۱۲) مُهْتٓدی: هدایت شونده(۱۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) حَدید: آهن(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۷) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره(۱۸) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۹) حَبر: دانشمند، دانا(۲۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۲۱) اَحوَل: لوچ، دوبین(۲۲) جَریده: یگانه، تنها(۲۳) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.(۲۴) دَنی: فرومایه، پست(۲۵) دهلیز: راهرو(۲۶) تن زدن: ساکت شدن(۲۷) پگاه: صبح زود، سَحَر(۲۸) آبست: آبستن(۲۹) گَش: بسیار، فراوان، انبوه(۳۰) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۳۱) بندی: اسیر، به بند درآمده(۳۲) قُمِ اللَّیْل: شب را زنده بدار(۳۳) فَرقَد: دو ستاره نزدیک قطب که بِدان راه شناسند.(۳۴) ایقان: یقین(۳۵) فِرو مآ: نایست(۳۶) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۳۷) قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۳۸) آیس: ناامید(۳۹) کیمیاساز: کیمیاگر(۴۰) میناگر: آنکه فلزات مختلف را با لعابهای رنگین میآراید.(۴۱) رَواق: رواق به معنی عمارتی که سقف قوسی شکل دارد، ایوان، راهرو و مدخل سقفدار در داخل عمارت می باشد. در اینجا رواق آبگون به معنی آسمان آبی است.(۴۲) آبگون: آبی، مانند آب(۴۳) اِکسیر: کیمیا(۴۴) نِسیان: فراموشی(۴۵) غَبن: زیان آوردن در معامله، زیان دیدن در داد و ستد(۴۶) حَوَل: دوبین شدن، در اینجا مراد دیدِ واقعبین نداشتن است.(۴۷) قُلْزُم: دریا(۴۸) شَحْم: پیه(۴۹) لَحْم: گوشت(۵۰) مخمور: مست(۵۱) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۲) رِمّ: زمین و خاک(۵۳) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۵۴) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّه ذرّه(۵۵) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور(۵۶) وافی: بسنده، کافی، وفاکننده به عهد(۵۷) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بیخبری و غرور(۵۸) مُصِر: اصرارکننده(۵۹) جیفه: لاشه، مُردارِ بوگرفته(۶۰) رَخیص: کمارزش، ارزان(۶۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۲) ساری: سرایتکننده(۶۳) حَدَث: مدفوع(۶۴) مبغوض: مورد غضب واقع شده، مورد تنفّر قرار گرفته شده(۶۵) رَضی: خشنود(۶۶) فَطْس: پهن شدنِ بینی(۶۷) عمی: کوری(۶۸) لَقْوه: کژدهانی، کژرویی. این بیماری موجب فلج و کجیِ عضلههای چشم و صورت و دهان میشود. (۶۹) ائتلاف: سازوار آمدن، سازش(۷۰) زایل شدن: از میان رفتن، برطرف شدن(۷۱) سُدّه: نام مرضی است که بر کبد عارض میشود. این بیماری اگر در دستگاه گوارش پدید آید، مانع رسیدن آب به جگر میشود و نهایتاً فرد دچار استسقا (تشنگی شدید) میگردد.(۷۲) آماس: وَرَم، تَوَرُّم(۷۳) اِستقا: آب خواستن و آب نوشیدن(۷۴) غَرَض: قصد(۷۵) جَلْدی: چابکی، چالاکی(۷۶) صبحِ کاذب: بامدادِ دروغین، صبحی است که قبل از صبح صادق چند لحظه ظاهر و سپس ناپدید میشود و دوباره تاریکی همهجا را میپوشاند.(۷۷) آفِل: افولکننده، زایلشونده، ناپدیدشونده(۷۸) صبحِ صادق: بامدادِ راستین(۷۹) کیا: بزرگ(۸۰) قوت: غذا(۸۱) رایضی: رام کردنِ اسبِ سرکش(۸۲) نوش: شهد، انگبین(۸۳) چَربِش: چربی، روغن(۸۴) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل(۸۵) مرتضی: خشنود، راضی(۸۶) فایِت: از میان رفته، فوت شده(۸۷) سَقام: بیماری(۸۸) بُد: گزیر، فرار(۸۹) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام؛ بایزید نیز خُطوتَیْن را اینگونه بیان میکند: هر چه هست در دو قدم حاصل آید که یکی بر نصیبهای خود نهد و یکی بر فرمانهای حق. آن یک قدم را بردارد و آن دیگر بر جای بدارد.(۹۰) شَست: قلّاب ماهیگیری(۹۱) حَرّ: گرما، حرارت(۹۲) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۹۳) سَفیه: نادان، بیخرد(۹۴) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۹۵) بُعد: دوری(۹۶) مُکَرَّم: گرامی و ارجمند(۹۷) قُلْ: بگو(۹۸) اَعُوذُ: پناه میبرم(۹۹) نَفّاثات: بسیار دمنده(۱۰۰) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۱۰۱) اَلْغیاث: کمک، فریادرسی(۱۰۲) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند(۱۰۳) طُوق: گردنبند(۱۰۴) هُمام: بزرگمرد، بزرگوار(۱۰۵) فکرت: اندیشه(۱۰۶) سَما: آسمان(۱۰۷) بییَسْمَع و بییُبصِر: به وسیلهٔ من میشنود و به وسیلهٔ من میبیند.(۱۰۸) وَلَه: حیرت(۱۰۹) مِشکات: چراغدان(۱۱۰) چاشتْ: هنگام روز و نیمروز(۱۱۱) راجعون: برگردندگان-------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بنخسبی شبی ای مهلقارو به تو بنماید گنج بقاگرم شوی شب تو به خورشید غیبچشم تو را باز کند توتیاامشب استیزه کن و سر منهتا که ببینی ز سعادت عطاجلوهگه جمله بتان در شب استنشنود آن کس که بخفت الصلاموسی عمران نه به شب دید نورسوی درختی که بگفتش بیارفت به شب بیش ز دهساله راهدید درختی همه غرق ضیانی که به شب احمد معراج رفتبرد براقیش به سوی سماروز پی کسب و شب از بهر عشقچشم بدی تا که نبیند تو راخلق بخفتند ولی عاشقانجمله شب قصهکنان با خداگفت به داوود خدای کریمهر که کند دعوی سودای ماچون همهشب خفت بود آن دروغخواب کجا آید مر عشق راز آنکه بود عاشق خلوتطلبتا غم دل گوید با دلرباتشنه نخسبید مگر اندکیتشنه کجا خواب گران از کجاچونکه بخسپید به خواب آب دیدیا لب جو یا که سبو یا سقاجمله شب میرسد از حق خطابخیز غنیمت شمر ای بینواور نه پس مرگ تو حسرت خوریچونکه شود جان تو از تن جداجفت ببردند و زمین ماند خامهیچ ندارد جز خار و گیامن شدم از دست تو باقی بخوانمست شدم سر نشناسم ز پاشمس حق مفخر تبریزیانبستم لب را تو بیا برگشا* قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۹ تا ۱۲Quran, Ta-Ha(#20), Line #9-12«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ» (۹)«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟»«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (۱۰)«آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان پارهای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (۱۱)«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)«من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدسِ طُوىٰ هستى.»** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱Quran, Al-Israa(#17), Line #1«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.»*** قرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۷۳Quran, Al-Qasas(#28), Line #73«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»«و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يک بيآساييد و در اين يک به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.»**** قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۹Quran, Al-Israa(#17), Line #79«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»«پارهاى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند.»***** قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۳۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #31«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا… .»«زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند. و چون قيامت به ناگهان فرا رسد، گويند: اى حسرتا بر ما به خاطر تقصيرى كه كرديم… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsگر بنخسبی شبی ای مهلقارو به تو بنماید گنج بقامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل که جسمش ساجدست یار بد خروب هر جا مسجدستیار بد چون رست در تو مهر او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکن از بیخش که گر سر برزند مر تو را و مسجدت را برکند عاشقا خروب تو آمد کژی همچو طفلان سوی کژ چون میغژیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsامشب استیزه کن و سر منهتا که ببینی ز سعادت عطامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640من سبب را ننگرم کآن حادث استزآنکه حادث حادثی را باعث استلطف سابق را نظاره میکنمهرچه آن حادث دوپاره میکنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2220از حدث شستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشو این دوست رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشمبند خلق جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024این که فردا این کنم یا آن کنماین دلیل اختیارست ای صنموآن پشیمانی که خوردی زآن بدی ز اختیار خویش گشتی مهتدی جمله قرآن امر و نهی است و وعید امر کردن سنگ مرمر را که دید مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی قول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار آن دارد که پیش از تن بدهستبگذر از اینها که نو حادث شدهستکار عارف راست کو نه احول استچشم او بر کشتهای اول استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغ خویشی صید خویشی دام خویشصدر خویشی فرش خویشی بام خویشجوهر آن باشد که قایم با خودستآن عرض باشد که فرع او شدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهادحیلهها و خشمها و رشکهابر سرش ریزد چو آب از مشکهادشمنان او را ز غیرت میدرنددوستان هم روزگارش میبرندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #930, Divan e Shamsالست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدق بلی حق ره بلا بگشادمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.» مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیکه بلی گفتیم و آن را زامتحانفعل و قول ما شهود است و بیاناز چه در دهلیز قاضی تن زدیمنه که ما بهر گواهی آمدیمچند در دهلیز قاضی ای گواهحبس باشی ده شهادت از پگاهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #740گفت حق که کژ مجنبان گوش و دمینفعن الصادقین صدقهمخداوند میفرماید گوش و دمت را کج تکان مده زیرا راستگویی راستگویان به آنان سود میرساندقرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۱۱۹Quran, Al-Ma’ida(#5), Line #119«قَالَ اللَّهُ هَٰذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»«خدا گفت: اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407در زمانه صاحب دامی بودهمچو ما احمق که صید خود کندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3635اجتهاد گرم ناکرده که تادل شود صاف و ببیند ماجرامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1054آنچه آبست است شب جز آن نزاد حیلهها و مکرها بادست بادکی کند دل خوش به حیلتهای گش آنکه بیند حیله حق بر سرش قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۵۴Quran, Al-i-Imran(#3), Line #54« وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْـمَاكِرِينَ.»«آنان مكر كردند، و خدا هم مكر كرد، و خدا بهترينِ مكركنندگان است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درون دام دامی مینهد جان تو نه این جهد نه آن جهدگر بروید ور بریزد صد گیاه عاقبت برروید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخست این دوم فانیست و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده است تخم ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیر خود را پیش دوست گر چه تدبیرت هم از تدبیر اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsپیش ز زندان جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #947, Divan e Shamsخدای گفت قم اللیل و از گزاف نگفتز شبرویست فر و قد زهره و فرقدقرآن کریم، سوره مزمّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4195تا بدانی عجز خویش و جهل خویشتا شود ایقان تو در غیب بیشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووآنگهان خور خمر رحمت مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو مآ ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهای خویشباخبر گشتند از مولای خویشبیمرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنه شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشکیمیاسازان گردون را ببین بشنو از میناگران هر دم طنینقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرامگرفته و اطمینانیافته. به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواق آبگونآیت انا بنیناها و انا موسعونقرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۴۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعتدهندهایم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386پس چه چاره جز پناه چارهگرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدیها به پیش او نهیدتا ز درد بیدوا بیرون جهیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4103گرچه نسیان لابد و ناچار بوددر سبب ورزیدن او مختار بود مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1450راست گفتهست آن سپهدار بشرکه هر آنکه کرد از دنیا گذرنیستش درد و دریغ و غبن موتبلکه هستش صد دریغ از بهر فوتکه چرا قبله نکردم مرگ رامخزن هر دولت و هر برگ راحدیث«ما مِنْ أَحَدٍ يَمُوتُ إِلاّ نَدِمَ إِنْ كانَ مُحسِناً نَدِمَ اِنْ لا يَكُونَ ازْدادَ وَ إِنْ كانَ مُسيئاً نَدِمَ اَنْ لا يَكُونَ نُزِعَ.»«هیچکس نمیرد جز آنکه پشیمان شود. اگر نکوکار باشد از آن پشیمان گردد که چرا بر نکوکاریهایش نیفزود، و اگر بدکار باشد از آن رو پشیمان شود که چرا از تباهکاری بازش نداشتهاند.»قبله کردم من همه عمر از حول آن خیالاتی که گم شد در اجل حسرت آن مردگان از مرگ نیستزآنست کاندر نقشها کردیم ایستما ندیدیم این که آن نقش است و کفکف ز دریا جنبد و یابد علفچونکه بحر افگند کفها را به بر تو به گورستان رو آن کفها نگر پس بگو کو جنبش و جولانتان بحر افگندهست در بحرانتان تا بگویندت به لب نی بل به حال که ز دریا کن نه از ما این سوال نقش چون کف کی بجنبد بی ز موج خاک بیبادی کجا آید بر اوجچون غبار نقش دیدی باد بین کف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کار باقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمعها نفزود تاب لحم تو مخمور را نآمد کباب درگداز این جمله تن را در بصر در نظر رو در نظر رو در نظر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3289عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رمجمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجوجوی چون جمع گردی ز اشتباهپس توان زد بر تو سکه پادشاهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108باد تند است و چراغم ابتریزو بگیرانم چراغ دیگریتا بود کز هر دو یک وافی شودگر به باد آن یک چراغ از جا رودهمچو عارف کز تن ناقص چراغشمع دل افروخت از بهر فراغتا که روزی کاین بمیرد ناگهانپیش چشم خود نهد او شمع جاناو نکرد این فهم پس داد از غررشمع فانی را به فانیی دگرقرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۸Quran, At-Tahrim(#66), Line #8«…يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»«…اى پروردگارِ ما، نور ما را براى ما به كمال رسان و ما را بيامرز، كه تو بر هر كارى توانا هستى.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677انبیا گفتند در دل علتیست که از آن در حقشناسی آفتیستنعمت از وی جملگی علت شود طعمه در بیمار کی قوت شودچند خوش پیش تو آمد ای مصرجمله ناخوش گشت و صاف او کدرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #811تو نهیی این جسم تو آن دیدهییوارهی از جسم گر جان دیدهییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4551کاین جهان جیفهست و مردار و رخیصبر چنین مردار چون باشم حریصمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماریستزهر او در جمله جفتان ساریستدفع آن علت بباید کرد زودکه شکر با آن حدث خواهد نمودهر خوشی کآید به تو ناخوش شودآب حیوان گر رسد آتش شودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781آفتی نبود بتر از ناشناختتو بر یار و ندانی عشق باختیار را اغیار پنداری همیشادیی را نام بنهادی غمیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2909انبیا گفتند کآری آفرید وصفهایی که نتان زآن سرکشیدوآفرید او وصفهای عارضی که کسی مبغوض میگردد رضیحدیث«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ»«هر فرزندی با فطرت الهی به دنیا میآید، پس پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی بار میآورند»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲Quran, Al-Baqarah(#7), Line #172«… أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ… .»«… آیا من پروردگارِ شما نیستم؟ گفتند: آری… .»سنگ را گویی که زر شو بیهدهست مس را گویی که زر شو راه هستریگ را گویی که گل شو عاجز است خاک را گویی که گل شو جایز استرنجها دادهست کآن را چاره نیست آن به مثل لنگی و فطس و عمیسترنجها دادهست کان را چاره هست آن به مثل لقوه و درد سر استاین دواها ساخت بهر ائتلاف نیست این درد و دواها از گزاف بلکه اغلب رنجها را چاره هست چون به جد جویی بیآید آن به دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2917مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه راقوم گفتند ای گروه این رنج ما نیست زآن رنجی که بپذیرد دواسالها گفتید زین افسون و پند سختتر میگشت زآن هر لحظه بندگر دوا را این مرض قابل بدی آخر از وی ذرهیی زایل شدیسده چون شد آب ناید در جگر گر خورد دریا رود جایی دگر لاجرم آماس گیرد دست و پا تشنگی را نشکند آن استقامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #66گوش را بندد طمع از استماعچشم را بندد غرض از اطلاعمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2500درگذر از فضل و از جلدی و فنکار خدمت دارد و خلق حسنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3774چون خیالی در دلت آمد نشستهر کجا که میگریزی با تو استجز خیالی عارضیی باطلیکو بود چون صبح کاذب آفلیمن چو صبح صادقم از نور ربکه نگردد گرد روزم هیچ شبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۴۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2451هیچ کافر را به خواری منگریدکه مسلمان مردنش باشد امیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsاین در گمان نبود در او طعن میزدیمدر هیچ آدمی منگر خوار ای کیامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شکرهست هر جان را یکی قوتی دگرلیک گر آن قوت بر وی عارضیستپس نصیحت کردن او را رایضیستچون کسی کاو از مرض گل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوت اوستقوت اصلی را فرامش کرده استروی در قوت مرض آورده استنوش را بگذاشته سم خورده استقوت علت را چو چربش کرده استقوت اصلی بشر نور خداستقوت حیوانی مر او را ناسزاستلیک از علت درین افتاد دلکه خورد او روز و شب زین آب و گلروی زرد و پای سست و دل سبک کو غذای والسما ذات الحبکقرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راههاست.»آن غذای خاصگان دولت است خوردن آن بیگلو و آلت استشد غذای آفتاب از نور عرش مر حسود و دیو را از دود فرشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2583آن ادب که باشد از بهر خدااندر آن مستعجلی نبود روا وآنچه باشد طبع و خشم عارضیمیشتابد تا نگردد مرتضیترسد ار آید رضا خشمش رودانتقام و ذوق آن فایت شود شهوت کاذب شتابد در طعامخوف فوت ذوق هست آن خود سقام اشتها صادق بودتأخیر بهتا گواریده شود آن بیگرهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3703 شهوت ناری به راندن کم نشداو به ماندن کم شود بی هیچ بدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذت بیکرانهایست عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است ورنه جفا چرا بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsموسی عمران نه به شب دید نورسوی درختی که بگفتش بیارفت به شب بیش ز دهساله راهدید درختی همه غرق ضیاقرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۹ تا ۱۲Quran, Ta-Ha(#20), Line #9-12«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ» (۹)«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟»«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (۱۰)«آنگاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مىبينم، شايد برايتان پارهای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (۱۱)«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)«من پروردگار تو هستم. پاىافزارت را بيرون كن كه اينك در وادى مقدسِ طُوىٰ هستى.» مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1549خطوتینی بود این ره تا وصالماندهام در ره ز شستت شصت سالاین راه تا وصال به معشوق دو قدم بیشتر فاصله ندارد درحالیکه من در این راه شصت سال است که از کمند وصال تو دور ماندهاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قوم موسی اندر حر تیهماندهیی بر جای چل سال ای سفیهمیروی هرروز تا شب هرولهخویش میبینی در اول مرحلهنگذری زین بعد سیصد ساله توتا که داری عشق آن گوساله تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفتکاحمقان را این همه رغبت شگفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsنی که به شب احمد معراج رفتبرد براقیش به سوی سماقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۱Quran, Al-Israa(#17), Line #1«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت دادهايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت ما زاغالبصرعقل جزوی میکند هر سو نظرعقل مازاغ است نور خاصگانعقل زاغ استاد گور مردگانجان که او دنبال زاغان پردزاغ او را سوی گورستان بردقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752زاغ ایشان گر به صورت زاغ بودبازهمت آمد و مازاغ بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #65گر بدیدی حس حیوان شاه راپس بدیدی گاو و خر الله راگر نبودی حس دیگر مر تو را جز حس حیوان ز بیرون هواپس بنیآدم مکرم کی بدی کی به حس مشترک محرم شدیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2207حس حیوان گر بدیدی آن صور بایزید وقت بودی گاو و خر مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3773تو ز کرمنا بنی آدم شهیهم به خشکی هم به دریا پا نهیقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و ما فرزندانِ آدم را بس گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها سوار کردیم و ایشان را از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان برتری بخشیدیم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قل اعوذت خواند باید کای احدهین ز نفاثات افغان وز عقددر اینصورت باید سوره قل اعوذ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانهبه فریاد رس از دست این دمندگان و این گرههامیدمند اندر گره آن ساحراتالغیاث المستغاث از برد و ماتآن زنان جادوگر در گرههای افسون میدمند ای خداوند دادرس به فریادم رس از غلبه دنیا و مقهور شدنم به دست دنیامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsروز پی کسب و شب از بهر عشقچشم بدی تا که نبیند تو راقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۷۳Quran, Al-Qasas(#28), Line #73«وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»«و از رحمت او آنكه براى شما شب و روز را پديد آورد تا در آن يک بيآساييد و در اين يک به طلب روزى برخيزيد، باشد كه سپاس گوييد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1501کار پنهان کن تو از چشمان خودتـا بود کارت سلیم از چشم بدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsتشنه نخسبید مگر اندکیتشنه کجا خواب گران از کجامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1456هین قم اللیل که شمعی ای همامشمع اندر شب بود اندر قیامبهوش باش ای بزرگمرد شب هنگام برخیززیرا که شمع در تاریکی شب ایستاده و فروزان استقرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»«شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsچونکه بخسپید به خواب آب دیدیا لب جو یا که سبو یا سقامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویداگر میخواهید خطاب به سوی من برگردید حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواس ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شویدقرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرامگرفته و اطمینانیافته. به سوی پروردگارت درحالیکه از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، بازگرد.» تا به گفت وگوی بیداری دری تو زگفت خواب بویی کی بریسیر بیرون است قول و فعل ما سیر باطن هست بالای سمامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937گفته او را من زبان و چشم تومن حواس و من رضا و خشم تورو که بییسمع و بییبصر تویسر توی چه جای صاحبسر تویچون شدی من کان لله از ولهمن تو را باشم که کان الله لهحدیث«مَنْ کانَ لِلّهَ کانَ اللهُ لَهُ»«هرکه برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گه توی گویم تو را گاهی منمهر چه گویم آفتاب روشنمهر کجا تابم ز مشکات دمیحل شد آنجا مشکلات عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دم ما گردد آن ظلمت چو چاشتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsجمله شب میرسد از حق خطابخیز غنیمت شمر ای بینواقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۹Quran, Al-Israa(#17), Line #79«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»«پارهاى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #966, Divan e Shamsهین خمش کن به اصل راجع شودیده راجعون نمیخسبدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۵۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #156« ... إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ.»« ... ما از آن خدا هستيم و به او باز مىگرديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsخواندهای انا الیه راجعونتا بدانی که کجاها میرویممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1118راجعون گفت و رجوع اینسان بودکه گَله وا گردد و خانه رود