Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #995

01.31.2024 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۹۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۳۰  ژانویه  ۲۰۲۴ - ۱۱  بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۵ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بِگرفته از وفا، گوشه(۱)، کَران(۲) چرا چرا؟بر منِ خسته(۳) کرده‌ای، روی، گِران(۴) چرا چرا؟بر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی(۵) همی‌زَنی زخمِ سِنان(۶) چرا چرا؟گوهرِ نو(۷) به گوهری(۸)، بُرد سَبَق(۹) ز مُشتری(۱۰)جان و جهان!(۱۱) همی‌بَری جان و جهان چرا چرا؟چشمهٔ خِضر(۱۲) و کوثری(۱۳)، ز آبِ حیات، خوش‌تریز آتشِ هَجرِ تو منم خشک‌دهان چرا چرا؟مِهرِ تو جان! نهان بُوَد، مُهرِ تو بی‌نشان بُوَددر دلِ من ز بهرِ تو نقش و نشان چرا چرا؟گفت که: جانِ جان منم، دیدنِ جان طمع مکنای بنموده رویِ تو صورتِ جان، چرا چرا؟ای تو به نور، مستقل، وی ز تو اختران، خَجِلبس دودلی میانِ دل ز ابرِ گمان چرا چرا؟(۱) گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن(۲) کَران: کرانه، ساحل، کناره(۳) خسته: زخمی، آزرده(۴) روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بی‌اعتنایی کردن(۵) هر نَفَسی: در هر لحظه(۶) سِنان: نیزه، سرنیزه(۷) گوهرِ نو: جواهر تازه و شاداب(۸) به گوهری: از نظر اصالت و نفیس بودن(۹) سَبَق بردن: پیشی گرفتن(۱۰) مُشتری: سیّارهٔ مُشتری، خریدار(۱۱) جان و جهان: وصفی است عاشقانه. یعنی حضرت معشوق، همه‌چیزِ بندهٔ عاشق است.(۱۲) چشمهٔ خِضر: چشمهٔ آبِ زندگانی جاودان(۱۳) کوثر: خیرِ فراوان، جلوهٔ خداوند، بینهایت فراوانیِ خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بِگرفته از وفا، گوشه، کَران چرا چرا؟بر منِ خسته کرده‌ای، روی، گِران چرا چرا؟بر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی همی‌زَنی زخمِ سِنان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3188باد، تُند است و چراغم اَبْتَری(۱۴)زو بگیرانم چراغِ دیگریتا بُوَد کز هر دو یک وافی(۱۵) شودگر به باد، آن یک چراغ از جا رَوَدهمچو عارف، کز تنِ ناقص چراغشمعِ دل افروخت از بهرِ فراغتا که روزی کاین بمیرد ناگهانپیشِ چشمِ خود نهد او شمعِ جاناو نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۱۶)شمعِ فانی را به فانیّی دِگرقرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۸Quran, At-Tahrim(#66), Line #8«…يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»«…اى پروردگارِ ما، نور ما را براى ما به كمال رسان و ما را بيامرز، كه تو بر هر كارى توانا هستى.»(۱۴) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور(۱۵) وافی: بسنده، کافی، وفاکننده به عهد(۱۶) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بی‌خبری و غرور------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۱۷)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۱۸)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۱۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب ها تا به روزبا چنین اِستارهای دیوْسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفت‌اندازِ(۱۹) قلعهٔ آسمان(۱۹) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1087شد غذایِ آفتاب از نورِ عرشمر حسود و دیو را از دودِ فرشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِهاین چنین انصاف از ناموس(۲۰) بِه(۲۰) ناموس: خودبینی، تکبّر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۲۱) هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفت‌وگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَد عاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون می‌غژی(۲۲)؟(۲۱) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران می‌کند.(۲۲) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟ گفت: من رُستَم(۲۳)، مکان ویران شود(۲۳) رُستَن: روییدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1079لیک گر آن قوت(۲۴) بر وِی عارضی‌ستپس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏(۲۵)چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوتِ اوست‏قوتِ اصلی را فرامُش کرده استروی، در قوتِ مرض آورده است‏(۲۴) قوت: غذا(۲۵) رایضی:‌ رام کردنِ اسبِ سرکش------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقُل تَعالوا آیتی‌ست از جذبِ حقما به جذبهٔ حق تعالی می‌رویمقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ….»«بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرک ميآوريد….»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قُل تَعالَوْا قُل تَعالَوْا گفت رَبای سُتورانِ(۲۶) رَمیده از ادب(۲۶) سُتور: حیوانِ چهارپا مانند اسب و الاغ------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قُلْ تَعالَوْا گفت از جذبِ کَرَمتا ریاضتْتان دهم، من رایِضَم(۲۷)(۲۷) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083قوتِ(۲۸) اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏(۲۸) قوت: غذا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنج‌ها را چاره هست  چون به جِدّ جویی، بیآید آن به‌ دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۹)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهِد بَدت، بِدْهم عطااز کرم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۲۹) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک‌ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۳۰)«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»(۳۰) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّه‌‌ای گر جهدِ تو افزون بُوَددر ترازویِ خدا موزون بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس تا ندزدد از تو آن اُستاد، درسمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1321آن تُوی، و آن زخم بر خود می‌‌زنی بر خود آن ساعت، تو لعنت می‌کنی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قُلْ(۳۱) اَعُوذَت(۳۲) خوانْد باید کِای اَحَدهین ز نَفّاثات(۳۳)، افغان وَز عُقَد(۳۴)«در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رس از دست این دمندگان و این گره‌ها.»می‌دمند اندر گِرِه آن ساحراتاَلْغیاث(۳۵) اَلْمُستغاث(۳۶) از بُرد و ماتآن زنان جادوگر در گره‌های افسون می‌دمند. ای خداوندِ دادرس به فریادم رس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.(۳۱) قُلْ: بگو(۳۲) اَعُوذُ: پناه می‌برم  (۳۳) نَفّاثات: بسیار دمنده  (۳۴) عُقَد: گره‌ها(۳۵) اَلْغیاث: کمک، فریاد رسی(۳۶) اَلْمُستغاث: فریادرس، کسی که به فریاد درماندگان رسد؛ از نام‌های خداوند------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsبر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی همی‌زَنی زخمِ سِنان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #411جان، همه روز از لگدکوبِ(۳۷) خیالوز زیان و سود، وز خوفِ(۳۸) زوال(۳۹) نی صفا می‌‌مانَدَش، نی لطف و فَرنی به سویِ آسمان، راهِ سفر خفته آن باشد که او از هر خیالدارد اومید و کند با او مَقال‌‌(۴۰)(۳۷) لگدکوب: لگدکوبی، مجازاً رنج و‌ آفت(۳۷) خوف: ترس(۳۸) زوال: نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن(۴۰) مَقال‌‌: گفتار و گفتگو------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ‌‌(۴۱) ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.‌‌(۴۱) فِرو مآ:‌ نَایست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک‌ساعتیالـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار‌‌(۴۲) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زرد‌‌(۴۲) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsبَرَهیدیت از این عالَمِ قحطی که در اواز برای دو سه نان، زخمِ سِنان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار‌‌(۴۳)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد‌‌(۴۴)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است‌‌(۴۳) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی‌‌(۴۴) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنعِ‌‌(۴۵) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بی‌قیمتی است‌‌(۴۵) صُنع: آفرینش، آفریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #323حق تعالی، فخر آورد از وفاگفت: مَنْ اوْفیٰ بِعَهْدٍ غَیْرِنا؟حضرت حق تعالی، نسبت به خویِ وفاداری، فخر و مباهات کرده و فرموده است: «چه کسی به جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟»قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»«و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كرده‌ايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بی‌وفایی دان، وفا با ردِّ حق‌‌(۴۶)بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق‌‌(۴۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #519, Divan e Shamsگر سینه آیینه کنی، بی‌کِبر‌‌(۴۷) و بی‌کینه کنیدر وی ببینی هر دَمَش، کَالصَّبْرُ مِفْتاحُ الفَرَج‌‌(۴۸)‌‌(۴۷) کِبر: غرور، خودپسندی‌‌(۴۸) کَالصَّبْرُ مِفْتاحُ الفَرَج: بردباری کلید گشایش است.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال‌‌(۴۹)‌‌(۴۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید‌‌(۵۰)ای بسی بسته به بندِ ناپدید‌‌(۵۰) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ‌‌(۵۱)گرچه جو صافی نماید مر تو را‌‌(۵۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط‌‌(۵۲)  که بگویید از طریقِ انبساط ‌‌(۵۲) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #33«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ‌‌(۵۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل‌‌(۵۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر‌‌(۵۴) و سَنی‌‌(۵۵)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی‌‌(۵۴) حَبر: دانشمند، دانا‌‌(۵۵) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌ قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsگوهرِ نو به گوهری، بُرد سَبَق ز مُشتریجان و جهان! همی‌بَری جان و جهان چرا چرا؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #45, Divan e Shamsجوهریی و لعلِ کان، جانِ مکان و لامکاننادرهٔ زمانه‌ای، خلق کجا و تو کجا؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsتو چه دانی، تو چه دانی که چه کانی و چه جانی؟که خدا داند و بیند هنری کز بشر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shamsجان و روانِ من تویی، فاتحه‌خوانِ‌‌(۵۶) من توییفاتحه شو تو یکسری، تا که به دل بخوانَمَت‌‌(۵۶) فاتحه‌خوان: کسی که سورهٔ فاتحه را برای شفا بر سَرِ بیمار بخوانَد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsبا چنین شمشیرِ دولت تو زبون‌‌(۵۷) مانی چرا؟گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا؟‌‌(۵۷) زبون: پست------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756هر که او ارزان خرد، ارزان دهدگوهری، طفلی به قُرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جَوالِ‌‌(۵۸) زر بیآری ای غَنی‌‌(۵۹)حق بگوید دل بیار ای مُنحَنی‌‌(۶۰)‌‌(۵۸) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.‌‌(۵۹) غَنی: ثروتمند‌‌(۶۰) مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود دارد، خود یکی‌ستلیک ایشان را در او رَیب‌‌(۶۱) و شکی‌ستاز هوایِ مشتریِّ بی‌ شُکوهمشتری را باد دادند این گروهمُشتریِّ ماست اَللهُ‌اشْتَریٰ‌‌(۶۲)از غمِ هر مُشتری هین برتر آقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» «خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویانِ تو استعالِمِ آغاز و پایانِ تو استهین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بَد است‌‌(۶۱) رَیب‌: شک و تردید‌‌(۶۲) اِشترىٰ: خريد------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۴٧٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1470مُشتری را صابران دریافتندچون سویِ هر مشتری نشتافتندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٢٩۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال‌‌(۶۳)، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ‌‌(۶۴) جهان‌‌(۶۳) اقبال: نیک‌بختی‌‌(۶۴) مُلک: پادشاهی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsچشمهٔ خِضر و کوثری، ز آبِ حیات، خوش‌تریز آتشِ هَجرِ تو منم خشک‌دهان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درونِ دام، دامی می‌‏نَهَدجانِ تو نَه این جَهَد، نَه آن جَهَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیل‌‌(۶۵)توبه کن بیزار شو از هر عَدو‌‌(۶۶)کو ندارد آبِ کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱ Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»‌‌(۶۵) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند‌‌(۶۶) عَدو: دشمن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shamsساعتی میزانِ آنی، ساعتی موزونِ اینبعد از این میزانِ خود شو، تا شوی موزونِ خویشگر تو فرعونِ منی از مصرِ تن بیرون کنیدر درون حالی ببینی موسی و هارونِ خویشلنگری از گنجِ مادون‌‌(۶۷) بسته‌ای بر پای جانتا فروتر می‌روی هر روز با قارونِ خویشیونسی دیدم نشسته بر لبِ دریای عشقگفتمش: چونی؟ جوابم داد بر قانونِ خویش‌‌(۶۷) مادون: پایین‌‌تر، پست‌‌تر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsمِهرِ تو جان! نهان بُوَد، مُهرِ تو بی‌نشان بُوَددر دلِ من ز بهرِ تو نقش و نشان چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1678هین میآور این نشان را تو به گفتوین سخن را دار اندر دل نَهُفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم‌‌(۶۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی‌‌(۶۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1759, Divan e Shamsآه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منمکِی ببینم مرا چنان که منممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsگفت که: جانِ جان منم، دیدنِ جان طمع مکنای بنموده رویِ تو صورتِ جان، چرا چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢٧۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274جانِ جان، چون واکَشد پا را زِ جانجان چنان گردد که بی‌جانْ تن، بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #162, Divan e Shamsتو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را؟تو مرا گنجِ روانی، چه کنم سود و زیان را؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم‌‌(۶۹) عاریّتی‌ست‌‌(۷۰)امر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‌‌(۷۱)‏‌‌(۶۹) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری‌‌(۷۰) عاریّتی‌: قرضی‌‌(۷۱) ماهیّتی‌: ذاتی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2756, Divan e Shamsخاموش، ثنا و لابه کم کنکز غیب رسید لَنْ تَرانی‌‌(۷۲)قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»‌‌(۷۲) لَنْ تَرانی: اشاره به آیهٔ ۱۴۳، سورهٔ اعراف (۷)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای تو به نور، مستقل، وی ز تو اختران، خَجِلبس دودلی میانِ دل ز ابرِ گمان چرا چرا؟مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیرِ نطق و غیرِ ایماء‌‌(۷۳) و سِجِل‌‌(۷۴)صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌‌‌(۷۳) ايماء: اشاره كردن‌‌(۷۴) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنج‌ها را چاره هست  چون به جِدّ جویی، بیآید آن به‌ دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2072 ساعتی با آن گروهِ مُجْتبیٰ‌‌(۷۵)  چون مُراقب گشتم‌‌(۷۶) و، از خود جدا هم در آن ساعت ز ساعت رَست جان  ز آنکه ساعت پیر گردانَد جوان جمله تلوین‌ها‌‌(۷۷) ز ساعت خاسته‌ست  رَست از تلوین که از ساعت بِرَستچون ز ساعت، ساعتی بیرون شوی  چون نمانَد، محرمِ بی‌چون شوی ساعت از بی‌ساعتی آگاه نیست  زآن‌ کش آن‌سو جز تحیّر راه نیست هر نفر را بر طویلهٔ‌‌(۷۸) خاصِ او  بسته‌اند اندر جهانِ جست و جومُنْتَصَب‌‌(۷۹) بر هر طویله، رایضی‌‌(۸۰)  جز بدستوری نیآید رافِضی‌‌(۸۱) از هوس، گر از طویله بُگْسلَد  در طویلهٔ دیگران سر در کُنَد در زمان‌‌(۸۲) آخُرچیانِ چُستِ خَوش  گوشهٔ افسار او گیرند و، کَش حافظان را گر نبینی ای عَیار‌‌(۸۳)  اختیارت را ببین بی‌اختیار اختیاری می‌کنیّ و، دست و پا  برگشا دستت، چرا حبسی؟ چرا؟ روی در انکارِ حافظ بُرده‌یی  نامِ تهدیداتِ نَفْسَش کرده‌یی‌‌(۷۵) مُجْتبیٰ: برگزیده‌‌(۷۶) مُراقب گشتن: مُراقبه کردن‌‌(۷۷) تَلوین‌: گوناگون ساختن، تغیّرِ احوال، رنگارنگی‌‌(۷۸) طویله: رَسَنِ درازی که با آن پای ستوران را می‌بندند، اصطبل.‌‌(۷۹) مُنْتَصَب: گماشته‌‌(۸۰) رایض: تربیت کنندهٔ ستوران‌‌(۸۱) رافِض: ترک کننده‌‌(۸۲) در زمان:‌ همان لحظه‌‌(۸۳) عَیار: مخفّفِ عَیّار، جوانمرد------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2510سَیّد تِرْمَد که آنجا شاه بود  مسخرهٔ او دلقکِ آگاه بود داشت کاری در سمرقند او مُهِمّ  جُست اُلاقی تا شود او مُسْتَتِمّ زد مُنادی هر که اندر پنج روز  آرَدم زآنجا خبر، بِدْهَم کُنوز مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دِهلیزِ‌‌(۸۴) قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰکه بَلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیان‌‌(۸۴) دِهلیز: راهرو------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #177چند در دهلیزِ‌‌(۸۵) قاضی ای گواهحبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه‌‌(۸۶)زآن، بخواندندت بدینجا، تا که توآن گواهی بدْهی و ناری عُتُو‌‌(۸۷)از لِجاجِ‌‌(۸۸) خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بِنَدْهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهید؟یک زمان کار است بگزار‌‌(۸۹) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار و وارهان‌‌(۸۵) دهلیز: راهرو‌‌(۸۶) پگاه: صبح زود، سحر‌‌(۸۷) عُتُو: سرکشی، نافرمانی‌‌(۸۸) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه‌‌(۸۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2514مَرکَبی دو اندر آن ره شد سَقَط  از دوانیدن فَرَس‌‌(۹۰) را زآن نَمَط‌‌(۹۱)‌‌(۹۰) فَرَس: اسب‌‌(۹۱) نَمَط: طریقه و روش------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2517 خاص و عامِ شهر را دل شد ز دستتا چه تشویش و بلا حادث شده‎ست؟!مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2519که زده دلقک به سَیْرانِ درشت‌‌(۹۲)  چند اسپی تازی اندر راه کشت جمع گشته بر سرایِ شاه، خلق  تا چرا آمد چنین اِشتاب دلق‌‌(۹۳)؟ از شتاب او و فُحشِ‌‌(۹۴) اِجتهاد‌‌(۹۵)غُلغُل و تشویش در تِرْمَد فتاد‌‌(۹۲) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار‌‌(۹۳) دلق: مخفّفِ دلقک‌‌(۹۴) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است. ‌‌(۹۵) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3635اجتهادِ گَر‌م نا‌کر‌ده، که تا دل شو‌د صاف و، ببیند ماجَرا  سَر بُر‌و‌ن آ‌رَد دلش از بُخْشِ‌‌(۹۶) راز اوّل و آخِر ببیند چشمِ باز‌‌(۹۶) بُخْش: سوراخ، منفذ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2535باز امروز این‎چنین زرد و تُرُش  دست بر لب می‌زند کِای شه خَمُشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم برِ تو بهرِ آن  تا بگویم که ندارم آن توان! این چنین چُستی نیاید از چو من  باری، این اومید را بر من مَتَن! گفت شه: لعنت بر این زودیت‌‌(۹۷) باد  که دو صد تشویش در شهر اوفتاداز برایِ این قَدَر، ای خام‌ریش‌‌(۹۸) آتش‎افگندی درین مَرْج‌‌(۹۹) و حشیش‌‌(۱۰۰)؟! همچو این خامانِ با طبل و عَلَم  که اُلاقانیم‌‌(۱۰۱) در فقر و عدم لافِ شیخی در جهان انداخته  خویشتن را بایزیدی ساخته ‌‌(۹۷) زودی: شتاب‌‌(۹۸) خام‌ریش: احمق، ابله‌‌(۹۹) مَرْج: چمنزار، چراگاه‌‌(۱۰۰) حشیش: گیاه خشک‌‌(۱۰۱) اُلاق: پیک، قاصد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2582تا بدین حد چیست تعجیلِ نِقَم‌‌(۱۰۲)؟  من نمی‌پَرَّم، به دستِ تو دَرَم آن ادب که باشد از بهرِ خدا  اندر آن مُسْتَعجِلی‌‌(۱۰۳) نبْود روا وآنچه باشد طبع و خشمِ عارضی  می‌شتابد، تا نگردد مرتضی‌‌(۱۰۴)ترسد ار آید رضا، خشمش رود  انتقام و ذوقِ آن، فایِت‌‌(۱۰۵) شود شهوتِ کاذب شتابد در طعام  خوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام‌‌(۱۰۶) اِشتها صادق بود، تأخیر بِهْ  تا گُواریده شود آن بی‌گِرِه ‌‌(۱۰۲) نِقَم: انتقام‌‌(۱۰۳) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل‌‌(۱۰۴) مرتضی: خشنود، راضی‌‌(۱۰۵) فایِت: از میان رفته، فوت شده‌‌(۱۰۶) سَقام: بیماری------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #404در جهان گر لقمه و گر شربت استلذّتِ او فرعِ محوِ لذّت است«محو لذّت = ترکِ عادت»گرچه از لذّات، بی‌تأثیر شدلذّتی بود او و لذّت‌گیر‌‌(۱۰۷) شد‌‌(۱۰۷) لذّت‌گیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب‌کنندهٔ لذّت و خوشی.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530گفت: مُفتیِّ‌‌(۱۰۸) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بهور خوری، باری ضَمانِ‌‌(۱۰۹) آن بده‌‌(۱۰۸) مُفتی: فتوا دهنده‌‌(۱۰۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2549هم ز خود سالک شده، واصل شده  محفلی وا کرده در دعوی‌کَده‌‌(۱۱۰)خانهٔ داماد، پر آشوب و شر  قومِ دختر را نبوده زین خبر‌‌(۱۱۰) دعوی: ادعا کردن، دعوت کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2557صد نشانست از سِرار‌‌(۱۱۱) و از جِهار‌‌(۱۱۲)لیک بس کن، پرده زین دَر برمدار ‌‌(۱۱۱) سِرار: رازگویی و درگوشی حرف زدن، در اینجا منظور نهان است.‌‌(۱۱۲) جِهار: آشکار، رو در رو دیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2553زآن طرف آمد یکی پیغام؟ نی  مرغی آمد این طرف زآن بام؟ نیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2559پس وزیرش گفت: ای حق را سُتُن‌‌(۱۱۳)  بشنو از بندهٔ کمینه یک سخن دلقک از دِه بهرِ کاری آمده‎ست  رایِ‌‌(۱۱۴) او گشت و پشیمانش شده‎ست‌‌(۱۱۳) سُتُن: ستون، تکیه‌گاه‌‌(۱۱۴) رای: نظر، رای گشتن یعنی عوض شدنِ نظر------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2563پسته را یا جوز‌‌(۱۱۵) را تا نشکنی  نی نماید دل، نه بدْهد روغنیمشنو این دفعِ وی و فرهنگِ او  درنگر در ارتعاش و رنگِ اوگفت حق: سیمٰاهُمُ فی وَجْهِهِمْ  زآنکه غمّازست‌‌(۱۱۶) سیما و مُنِم‌‌(۱۱۷)«چنانکه حضرت حق فرموده است که باطن اشخاص از ظاهر و رخسارشان نمایان است، زیرا چهرهٔ اشخاص خبردهنده و آشکار کننده است.»قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۴۱Quran, Ar-Rahman(#55), Line #41«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ… .»«كافران را به نشان صورتشان مى‌شناسند… .»قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹Quran, Al-Fath(#48), Line #29«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»«…نشانشان اثر سجده‌اى است كه بر چهره آنهاست…»‌‌(۱۱۵) جوز: گردو‌‌(۱۱۶) غمّاز: آشکار کنندهٔ راز درون، بسیار سخن‌چین‌‌(۱۱۷) مُنِمّ: سخن‌چین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2567گفت دلقک با فغان و با خروش  صاحِبا، در خونِ این مسکین مکوش بس گُمان و وَهْم آید در ضمیر  کآن نباشد حق و صادق، ای امیراِنَّ بَعْضَ الظَّنَ اِثْم است ای وزیر  نیست اِستم راست، خاصّه بر فقیر ای وزیر، پاره‌ای از گمان‌ها گناه محسوب می‌شود. ستم روا نیست به ویژه بر بینوایان.قرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #12«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ …»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پاره‌اى از گمانها در حد گناه است. …»شه نگیرد آنکه می‌رنجانَدَش  از چه گیرد آنکه می‌خنداندش؟گفتِ صاحب، پیشِ شه جاگیر شد  کاشفِ این مکر و این تزویر شد گفت: دلقک را سویِ زندان برید  چاپلوس و زَرقِ‌‌(۱۱۸) او را کم خرید ‌‌(۱۱۸) زَرق: ریا------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3136تو روا داری؟ روا باشد که حق  همچو معزول‌‌(۱۱۹) آید از حکمِ سَبَق‌‌(۱۲۰)؟ که ز دستِ من برون رفته‌ست کار  پیشِ من چندین مَیا، چندین مزار بلکه معنی آن بُوَد جَفَّ الْقَلَم  نیست یکسان پیشِ من عدل و ستم حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»‌‌(۱۱۹) معزول: عزل شده‌‌(۱۲۰) حکمِ سَبَق: حکمِ ازلی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2573می‌زنیدش چون دُهُل اِشکم تهی  تا دُهُل‌وار او دهدْمان آگهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2576چون طُمَأنینه‌ست‌‌(۱۲۱) صدقِ بافروغ‌‌(۱۲۲)  دل، نیآرامد به گفتارِ دروغ‌‌(۱۲۱) طُمَأنینه: آرامشِ دل‌‌(۱۲۲) صدقِ بافروغ: راستیِ روشن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2578تا در او باشد زبانی می‌زند  تا بدآنَش از دهان بیرون کندخاصه که در چشم افتد خس ز باد  چشم افتد در نم و بَند و گُشادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2581گفت دلقک: ای مَلِک آهسته باش  رویِ حِلم‌‌(۱۲۳) و مغفرت را کم خراش‌‌(۱۲۳) حِلم:‌ فضاگشایی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2583آن ادب که باشد از بهرِ خدا  اندر آن مُسْتَعجِلی‌‌(۱۲۴) نبْود روا‌‌(۱۲۴) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2586شهوتِ کاذب شتابد در طعام  خوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام‌‌(۱۲۵)اِشتها صادق بود، تأخیر بِهْ  تا گُواریده شود آن بی‌گِرِه ‌‌(۱۲۵) سَقام: بیماری------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2590چارهٔ دفعِ بلا، نبود ستم  چاره، احسان باشد و عفو و کرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2592صَدْقه، نبوَد سوختن درویش را  کور کردن چشمِ حلم‌اندیش‌‌(۱۲۶) راگفت شه: نیکوست خیر و موقعش  لیک چون خیری کنی در موضعش موضعِ رُخ شه نهی، ویرانی است  موضعِ شه اسپ هم نادانی است‌‌(۱۲۶) حلم‌اندیش: فضاگشا------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2596عدل چه‏‌بْوَد؟ وضع اندر موضعش  ظلم چه‎بْوَد؟ وضع در ناموقعشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2598خیرِ مطلق نیست زینها هیچ چیز  شرِّ مطلق نیست زینها هیچ نیز نفع و ضَرِّ هر یکی از مَوضِع است  عِلم ازین رو واجب است و نافع است ای بسا زَجْری که بر مسکین رود  در ثواب از نان و حلوا بِهْ بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2602سیلیی در وقت، بر مسکین بزن  که رهانَد آنْش از گردنْ زدنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2604بزم و زندان هست هر بهرام را  بزم، مخلص را و، زندان خام را شَقّ‌‌(۱۲۷) باید ریش را، مرهم کنی  چرک را در ریش، مستحکم کنی تا خورَد مر گوشت را در زیرِ آن  نیم‌سودی باشد، و پَنجَه زیان گفت دلقک: من نمی‌گویم گذار  من همی گویم: تحرّیی‌‌(۱۲۸) بیار هین، رهِ صبر و تَأَنّی در مبند  صبر کن، اندیشه می‌کن روز چند در تأنّی بر یقینی برزنی  گوشمالِ من به ایقانی‌‌(۱۲۹) کنیدر روِش، یَمْشی مُکِبّاً خود چرا؟  چون همی شاید شدن در اِسْتوا‌‌(۱۳۰)وقتی که مثلا می‌توانی شقّ و رقّ و صاف راه بروی، چرا افتان و خمان راه می‌روی؟قرآن کریم، سورهٔ ملک (۶۷)، آیهٔ ۲۲Quran, Al-Mulk(#67), Line #22«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِ أَهْدَىٰ أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»«آیا آن کس که نگونسار بر روی افتاده راه می‌رود، هدایت یافته‌تر است یا آن که بر پای ایستاده و بر راه راست می‌رود؟»‌‌(۱۲۷) شَقّ: شکافتن‌‌(۱۲۸) تحرّی: جستجو‌‌(۱۲۹) ایقان: یقین آوردن‌‌(۱۳۰) اِسْتوا: راست و معتدل شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2616گفت: سیرُوا‌‌(۱۳۱)، می‌طلب اندر جهان  بخت و روزی را همی کن امتحان در مجالس می‌طلب اندر عقول  آنچنان عقلی که بود اندر رسولقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۳۷Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #137«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»«پيش از شما سنتهايى بوده است، پس بر روى زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار آنها كه پيامبران را به دروغگويى نسبت مى‌دادند چه بوده است.»‌‌(۱۳۱) سیرُوا: سیر و گردش کنید------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2619در بَصَرها می‌طلب هم آن بَصَر‌‌(۱۳۲)  که نتابد شرحِ آن این مختصر بهرِ این کرده‌ست منع، آن باشکوه  از تَرَهُّب‌‌(۱۳۳)، وز شدن خلوت به کوه حدیث«لا رَهْبانِیَّةَ فِی الْاِسْلامِ.»«در اسلام رهبانیت، یعنی كناره‌گیری از زندگی برای رسیدن به آخرت، اصلاً وجود ندارد.»‌‌(۱۳۲) بَصَر: چشم‌‌(۱۳۳) تَرَهُّب: پارسایی، رُهبانیّت------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2625 که چو ما او را به خود افراشتیم  عذر و حجّت از میان برداشتیم قبله را چون کرد دستِ حق عِیان  پس، تحرّی‌‌(۱۳۳) بعد ازین مردود دان هین بگردان از تحرّی رُو و سر  که پدید آمد مَعاد و مُسْتَقَر‌‌(۱۳۴) یک زمان زین قبله گر ذاهِل‌‌(۱۳۵) شوی  سُخرهٔ‌‌(۱۳۶) هر قبلهٔ باطل شوی چون شوی تمییزْدِه‌‌(۱۳۷) را ناسپاس  بِجْهَد از تو خَطْرَتِ‌‌(۱۳۸) قبله‌شناس گر ازین انبار خواهی بِرّ‌‌(۱۳۹) و بُر‌‌(۱۴۰)  نیم ساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دَم که بِبُرّی زین مُعین‌‌(۱۴۱)  مبتلی گردی تو با بِئْسَ الْقَرین‌‌(۱۴۲)قرآن کریم، سورهٔ زخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zukhruf(#43), Line #38«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.»«تا‌ آنگاه که نزد ما آید، می‌گوید: ای کاش دوریِ من و تو دوریِ مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدی بودی.»‌‌(۱۳۳) تَحَرّی: جستجو‌‌(۱۳۴) مُستَقَر: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم‌‌(۱۳۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل‌‌(۱۳۶) سُخره: ذلیل و زیردست‌‌(۱۳۷) تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّهٔ شناخت و معرفت است.‌‌(۱۳۸) خَطْرَت: آنچه که بر دل گذرد، اندیشه ‌‌(۱۳۹) بِرّ: نیکی‌‌(۱۴۰) بُرّ: گندم‌‌(۱۴۱) مُعین: یار، یاری کننده‌‌(۱۴۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد-------------------------مجموع لغات:(۱) گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن(۲) کَران: کرانه، ساحل، کناره(۳) خسته: زخمی، آزرده(۴) روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بی‌اعتنایی کردن(۵) هر نَفَسی: در هر لحظه(۶) سِنان: نیزه، سرنیزه(۷) گوهرِ نو: جواهر تازه و شاداب(۸) به گوهری: از نظر اصالت و نفیس بودن(۹) سَبَق بردن: پیشی گرفتن(۱۰) مُشتری: سیّارهٔ مُشتری، خریدار(۱۱) جان و جهان: وصفی است عاشقانه. یعنی حضرت معشوق، همه‌چیزِ بندهٔ عاشق است.(۱۲) چشمهٔ خِضر: چشمهٔ آبِ زندگانی جاودان(۱۳) کوثر: خیرِ فراوان، جلوهٔ خداوند، بینهایت فراوانیِ خداوند(۱۴) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور(۱۵) وافی: بسنده، کافی، وفاکننده به عهد(۱۶) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بی‌خبری و غرور(۱۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۱۹) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.(۲۰) ناموس: خودبینی، تکبّر(۲۱) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران می‌کند.(۲۲) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۲۳) رُستَن: روییدن(۲۴) قوت: غذا(۲۵) رایضی:‌ رام کردنِ اسبِ سرکش(۲۶) سُتور: حیوانِ چهارپا مانند اسب و الاغ(۲۷) رایِض: تربیت کنندهٔ اسب و ستور(۲۸) قوت: غذا(۲۹) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.(۳۰) دَنی: فرومایه، پست(۳۱) قُلْ: بگو(۳۲) اَعُوذُ: پناه می‌برم  (۳۳) نَفّاثات: بسیار دمنده  (۳۴) عُقَد: گره‌ها(۳۵) اَلْغیاث: کمک، فریاد رسی(۳۶) اَلْمُستغاث: فریادرس، کسی که به فریاد درماندگان رسد؛ از نام‌های خداوند(۳۷) لگدکوب: لگدکوبی، مجازاً رنج و‌ آفت(۳۷) خوف: ترس(۳۸) زوال: نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن(۴۰) مَقال‌‌: گفتار و گفتگو‌‌(۴۱) فِرو مآ:‌ نَایست‌‌(۴۲) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا‌‌(۴۳) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی‌‌(۴۴) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند‌‌(۴۵) صُنع: آفرینش، آفریدن‌‌(۴۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.‌‌(۴۷) کِبر: غرور، خودپسندی‌‌(۴۸) کَالصَّبْرُ مِفْتاحُ الفَرَج: بردباری کلید گشایش است.‌‌(۴۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه‌‌(۵۰) حَدید: آهن‌‌(۵۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد‌‌(۵۲) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره‌‌(۵۳) نَفَخْتُ: دمیدم‌‌(۵۴) حَبر: دانشمند، دانا‌‌(۵۵) سَنی: رفیع، بلند مرتبه‌‌(۵۶) فاتحه‌خوان: کسی که سورهٔ فاتحه را برای شفا بر سَرِ بیمار بخوانَد.‌‌(۵۷) زبون: پست‌‌(۵۸) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.‌‌(۵۹) غَنی: ثروتمند‌‌(۶۰) مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده‌‌(۶۱) رَیب‌: شک و تردید‌‌(۶۲) اِشترىٰ: خريد(۶۳) اقبال: نیک‌بختی‌‌(۶۴) مُلک: پادشاهی‌‌(۶۵) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند‌‌(۶۶) عَدو: دشمن‌‌(۶۷) مادون: پایین‌‌تر، پست‌‌تر‌‌(۶۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)‌‌(۶۹) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری‌‌(۷۰) عاریّتی‌: قرضی‌‌(۷۱) ماهیّتی‌: ذاتی‌‌(۷۲) لَنْ تَرانی: اشاره به آیهٔ ۱۴۳، سورهٔ اعراف (۷)‌‌(۷۳) ايماء: اشاره كردن‌‌(۷۴) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته‌‌(۷۵) مُجْتبیٰ: برگزیده‌‌(۷۶) مُراقب گشتن: مُراقبه کردن‌‌(۷۷) تَلوین‌: گوناگون ساختن، تغیّرِ احوال، رنگارنگی‌‌(۷۸) طویله: رَسَنِ درازی که با آن پای ستوران را می‌بندند، اصطبل.‌‌(۷۹) مُنْتَصَب: گماشته‌‌(۸۰) رایض: تربیت کنندهٔ ستوران‌‌(۸۱) رافِض: ترک کننده‌‌(۸۲) در زمان:‌ همان لحظه‌‌(۸۳) عَیار: مخفّفِ عَیّار، جوانمرد‌‌(۸۴) دِهلیز: راهرو‌‌(۸۵) دهلیز: راهرو‌‌(۸۶) پگاه: صبح زود، سحر‌‌(۸۷) عُتُو: سرکشی، نافرمانی‌‌(۸۸) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه‌‌(۸۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن‌‌(۹۰) فَرَس: اسب‌‌(۹۱) نَمَط: طریقه و روش‌‌(۹۲) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار‌‌(۹۳) دلق: مخفّفِ دلقک‌‌(۹۴) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است. ‌‌(۹۵) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ‌‌(۹۶) بُخْش: سوراخ، منفذ‌‌(۹۷) زودی: شتاب‌‌(۹۸) خام‌ریش: احمق، ابله‌‌(۹۹) مَرْج: چمنزار، چراگاه‌‌(۱۰۰) حشیش: گیاه خشک‌‌(۱۰۱) اُلاق: پیک، قاصد‌‌(۱۰۲) نِقَم: انتقام‌‌(۱۰۳) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل‌‌(۱۰۴) مرتضی: خشنود، راضی‌‌(۱۰۵) فایِت: از میان رفته، فوت شده‌‌(۱۰۶) سَقام: بیماری‌‌(۱۰۷) لذّت‌گیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب‌کنندهٔ لذّت و خوشی.‌‌(۱۰۸) مُفتی: فتوا دهنده‌‌(۱۰۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن‌‌(۱۱۰) دعوی: ادعا کردن، دعوت کردن‌‌(۱۱۱) سِرار: رازگویی و درگوشی حرف زدن، در اینجا منظور نهان است.‌‌(۱۱۲) جِهار: آشکار، رو در رو دیدن‌‌(۱۱۳) سُتُن: ستون، تکیه‌گاه‌‌(۱۱۴) رای: نظر، رای گشتن یعنی عوض شدنِ نظر‌‌(۱۱۵) جوز: گردو‌‌(۱۱۶) غمّاز: آشکار کنندهٔ راز درون، بسیار سخن‌چین‌‌(۱۱۷) مُنِمّ: سخن‌چین‌‌(۱۱۸) زَرق: ریا‌‌(۱۱۹) معزول: عزل شده‌‌(۱۲۰) حکمِ سَبَق: حکمِ ازلی‌‌(۱۲۱) طُمَأنینه: آرامشِ دل‌‌(۱۲۲) صدقِ بافروغ: راستیِ روشن‌‌(۱۲۳) حِلم:‌ فضاگشایی‌‌(۱۲۴) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل‌‌(۱۲۵) سَقام: بیماری‌‌(۱۲۶) حلم‌اندیش: فضاگشا‌‌(۱۲۷) شَقّ: شکافتن‌‌(۱۲۸) تحرّی: جستجو‌‌(۱۲۹) ایقان: یقین آوردن‌‌(۱۳۰) اِسْتوا: راست و معتدل شدن‌‌(۱۳۱) سیرُوا: سیر و گردش کنید‌‌(۱۳۲) بَصَر: چشم‌‌(۱۳۳) تَرَهُّب: پارسایی، رُهبانیّت‌‌(۱۳۳) تَحَرّی: جستجو‌‌(۱۳۴) مُستَقَر: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم‌‌(۱۳۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل‌‌(۱۳۶) سُخره: ذلیل و زیردست‌‌(۱۳۷) تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّهٔ شناخت و معرفت است.‌‌(۱۳۸) خَطْرَت: آنچه که بر دل گذرد، اندیشه ‌‌(۱۳۹) بِرّ: نیکی‌‌(۱۴۰) بُرّ: گندم‌‌(۱۴۱) مُعین: یار، یاری کننده‌‌(۱۴۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد-------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرابر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرابر دل من که جای توست کارگه وفای توستهر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چراگوهر نو به گوهری برد سبق ز مشتریجان و جهان همی‌بری جان و جهان چرا چراچشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوش‌تریز آتش هجر تو منم خشک‌دهان چرا چرامهر تو جان نهان بود مهر تو بی‌نشان بوددر دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چراگفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکنای بنموده روی تو صورت جان چرا چراای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجلبس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرابر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرابر دل من که جای توست کارگه وفای توستهر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3188باد تند است و چراغم ابتریزو بگیرانم چراغ دیگریتا بود کز هر دو یک وافی شودگر به باد آن یک چراغ از جا رودهمچو عارف کز تن ناقص چراغشمع دل افروخت از بهر فراغتا که روزی کاین بمیرد ناگهانپیش چشم خود نهد او شمع جاناو نکرد این فهم پس داد از غررشمع فانی را به فانیی دگرقرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۸Quran, At-Tahrim(#66), Line #8«…يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»«…اى پروردگارِ ما، نور ما را براى ما به كمال رسان و ما را بيامرز، كه تو بر هر كارى توانا هستى.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازاصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شب ها تا به روزبا چنین استارهای دیوسوزهر یکی در دفع دیو بدگمانهست نفت‌انداز قلعه آسمانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1087شد غذای آفتاب از نور عرشمر حسود و دیو را از دود فرشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مجرم دان و مجرم گو مترستا ندزدد از تو آن استاد درسچون بگویی جاهلم تعلیم دهاین چنین انصاف از ناموس بهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل که جسمش ساجدست یار بد خروب هر جا مسجدستیار بد چون رست در تو مهر او هین ازو بگریز و کم کن گفت‌وگوبرکن از بیخش که گر سر برزند مر تو را و مسجدت را برکند عاشقا خروب تو آمد کژی همچو طفلان سوی کژ چون می‌غژیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1377گفت اندر تو چه خاصیت بود گفت من رستم مکان ویران شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1079لیک گر آن قوت بر وی عارضی‌ستپس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏چون کسی کاو از مرض گل داشت دوستگرچه پندارد که آن خود قوت اوست‏قوت اصلی را فرامش کرده استروی در قوت مرض آورده است‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١۶۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1674, Divan e Shamsقل تعالوا آیتی‌ست از جذب حقما به جذبه حق تعالی می‌رویمقرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۱Quran, Al-An’aam(#6), Line #151«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ….»«بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرک ميآوريد….»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2011قل تعالوا قل تعالوا گفت ربای ستوران رمیده از ادبمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2006قل تعالوا گفت از جذب کرمتا ریاضتتان دهم من رایضممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083قوت اصلی بشر نور خداستقوت حیوانی مر او را ناسزاست‏مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنج‌ها را چاره هست  چون به جد جویی بیآید آن به‌ دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی بی‌علتی بی‌خدمتیآید از دریا مبارک‌ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1489گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذره‌‌ای گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مجرم دان و مجرم گو مترس تا ندزدد از تو آن استاد درسمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1321آن توی و آن زخم بر خود می‌‌زنی بر خود آن ساعت تو لعنت می‌کنی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قل اعوذت خواند باید کای احدهین ز نفاثات افغان وز عقددر اینصورت باید سوره قل اعوذ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه به فریاد رس از دست این دمندگان و این گره‌هامی‌دمند اندر گره آن ساحراتالغیاث المستغاث از برد و ماتآن زنان جادوگر در گره‌های افسون می‌دمند ای خداوند دادرس به فریادم رس از غلبه دنیا و مقهور شدنم به دست دنیامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsبر دل من که جای توست کارگه وفای توستهر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #411جان همه روز از لگدکوب خیالوز زیان و سود وز خوف زوال نی صفا می‌‌ماندش نی لطف و فرنی به سوی آسمان راه سفر خفته آن باشد که او از هر خیالدارد اومید و کند با او مقال‌‌مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو مآ‌‌ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی بی‌علتی بی‌خدمتیآید از دریا مبارک‌ساعتیالـله الـله گرد دریابار‌‌ گردگرچه باشند اهل دریابار زردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsبرهیدیت از این عالم قحطی که در اواز برای دو سه نان زخم سنان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسار‌‌لاجرم استاد استادان صمد‌‌کارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی‌قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #323حق تعالی فخر آورد از وفاگفت من اوفی بعهد غیرناحضرت حق تعالی نسبت به خوی وفاداری فخر و مباهات کرده و فرموده است چه کسی به جز ما در عهد و پیمان وفادارتر استقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»«و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟ بدين خريد و فروخت كه كرده‌ايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»بی‌وفایی دان وفا با رد حق‌‌بر حقوق حق ندارد کس سبقمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #519, Divan e Shamsگر سینه آیینه کنی بی‌کبر‌‌ و بی‌کینه کنیدر وی ببینی هر دمش کالصبر مفتاح الفرج‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلال‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدید‌‌ای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساط‌‌که بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیستتا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #33«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر‌‌ و سنی‌‌خویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌ قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsگوهر نو به گوهری برد سبق ز مشتریجان و جهان همی‌بری جان و جهان چرا چرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #45, Divan e Shamsجوهریی و لعل کان جان مکان و لامکاننادره زمانه‌ای خلق کجا و تو کجامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsتو چه دانی تو چه دانی که چه کانی و چه جانیکه خدا داند و بیند هنری کز بشر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shamsجان و روان من تویی فاتحه‌خوان من توییفاتحه شو تو یکسری تا که به دل بخوانمتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsبا چنین شمشیر دولت تو زبون‌‌ مانی چراگوهری باشی و از سنگی فرومانی چرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756هر که او ارزان خرد ارزان دهدگوهری طفلی به قرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جوال زر بیآری ای غنی‌‌حق بگوید دل بیار ای منحنی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1461مشتری کو سود دارد خود یکی‌ستلیک ایشان را در او ریب‌‌ و شکی‌ستاز هوای مشتری بی‌ شکوهمشتری را باد دادند این گروهمشتری ماست الله‌اشتریاز غم هر مشتری هین برتر آقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…» «خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو استهین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۴٧٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1470مشتری را صابران دریافتندچون سوی هر مشتری نشتافتندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٢٩۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال‌‌ شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsچشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوش‌تریز آتش هجر تو منم خشک‌دهان چرا چرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٠۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056او درون دام دامی می‌‏نهدجان تو نه این جهد نه آن جهدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیل‌‌توبه کن بیزار شو از هر عدو‌‌کو ندارد آب کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱ Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shamsساعتی میزان آنی ساعتی موزون اینبعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویشگر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنیدر درون حالی ببینی موسی و هارون خویشلنگری از گنج مادون‌‌ بسته‌ای بر پای جانتا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویشیونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشقگفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsمهر تو جان نهان بود مهر تو بی‌نشان بوددر دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1678هین میآور این نشان را تو به گفتوین سخن را دار اندر دل نهفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم‌‌ رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1759, Divan e Shamsآه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منمکی ببینم مرا چنان که منممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsگفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکنای بنموده روی تو صورت جان چرا چرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢٧۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274جان جان چون واکشد پا را ز جانجان چنان گردد که بی‌جان تن بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #162, Divan e Shamsتو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راتو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم‌‌ عاریتی‌ست‌امر را طاق و طرم ماهیتی‌ست‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2756, Divan e Shamsخاموش ثنا و لابه کم کنکز غیب رسید لن ترانی‌‌قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجلبس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرامولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیر نطق و غیر ایماء‌‌ و سجل‌‌صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2916بلکه اغلب رنج‌ها را چاره هست  چون به جد جویی بیآید آن به‌ دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2072 ساعتی با آن گروه مجتبی چون مراقب گشتم‌‌ و از خود جدا هم در آن ساعت ز ساعت رست جان  ز آنکه ساعت پیر گرداند جوان جمله تلوین‌ها‌‌ ز ساعت خاسته‌ست  رست از تلوین که از ساعت برستچون ز ساعت ساعتی بیرون شوی  چون نماند محرم بی‌چون شوی ساعت از بی‌ساعتی آگاه نیست  زآن‌ کش آن‌سو جز تحیر راه نیست هر نفر را بر طویله خاص او  بسته‌اند اندر جهان جست و جومنتصب‌‌ بر هر طویله رایضی‌‌ جز بدستوری نیآید رافضی‌‌ از هوس گر از طویله بگسلد  در طویله دیگران سر در کند در زمان‌‌ آخرچیان چست خوش  گوشه افسار او گیرند و کش حافظان را گر نبینی ای عیار‌‌اختیارت را ببین بی‌اختیار اختیاری می‌کنی و دست و پا  برگشا دستت چرا حبسی چرا روی در انکار حافظ برده‌یی  نام تهدیدات نفسش کرده‌ییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2510سید ترمد که آنجا شاه بود  مسخره او دلقک آگاه بود داشت کاری در سمرقند او مهم  جست الاقی تا شود او مستتم زد منادی هر که اندر پنج روز  آرَدم زآنجا خبر بدهم کنوز مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیکه بلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قول ما شهود است و بیانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #177چند در دهلیز قاضی ای گواهحبس باشی ده شهادت از پگاه‌‌زآن بخواندندت بدینجا تا که توآن گواهی بدهی و ناری عتو‌‌از لجاج خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بندهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهیدیک زمان کار است بگزار‌‌ و بتازکار کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال خواهی یک زماناین امانت واگزار و وارهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2514مرکبی دو اندر آن ره شد سقط  از دوانیدن فرس‌‌ را زآن نمط‌‌مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2517 خاص و عام شهر را دل شد ز دستتا چه تشویش و بلا حادث شده‎ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2519که زده دلقک به سیران درشت‌‌ چند اسپی تازی اندر راه کشت جمع گشته بر سرای شاه خلق  تا چرا آمد چنین اشتاب دلق‌‌ از شتاب او و فحش اجتهاد‌‌غلغل و تشویش در ترمد فتادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3635اجتهاد گر‌م نا‌کر‌ده که تا دل شو‌د صاف و ببیند ماجرا  سر بر‌و‌ن آ‌رد دلش از بخش راز اول و آخر ببیند چشم بازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2535باز امروز این‎چنین زرد و ترش  دست بر لب می‌زند کای شه خمشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم بر تو بهر آن  تا بگویم که ندارم آن توان این چنین چستی نیاید از چو من  باری این اومید را بر من متن گفت شه لعنت بر این زودیت‌‌ باد  که دو صد تشویش در شهر اوفتاداز برای این قدر ای خام‌ریش‌‌ آتش‎افگندی درین مرج‌‌ و حشیش‌‌ همچو این خامان با طبل و علم  که الاقانیم‌‌ در فقر و عدم لاف شیخی در جهان انداخته  خویشتن را بایزیدی ساخته مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2582تا بدین حد چیست تعجیل نقم‌‌ من نمی‌پرم به دست تو درم آن ادب که باشد از بهر خدا  اندر آن مستعجلی‌‌ نبود روا وآنچه باشد طبع و خشم عارضی  می‌شتابد تا نگردد مرتضی‌‌ترسد ار آید رضا، خشمش رود  انتقام و ذوق آن فایت‌‌ شود شهوت کاذب شتابد در طعام  خوف فوت ذوق هست آن خود سقام‌‌ اشتها صادق بود تأخیر به  تا گواریده شود آن بی‌گره مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازه ضرورت زین مگیرتا نگردد غالب و بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #404در جهان گر لقمه و گر شربت استلذت او فرع محو لذت استمحو لذت  ترک عادتگرچه از لذات بی‌تأثیر شدلذتی بود او و لذت‌گیر‌‌ شدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2549هم ز خود سالک شده واصل شده  محفلی وا کرده در دعوی‌کده‌‌خانه داماد پر آشوب و شر  قوم دختر را نبوده زین خبرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2557صد نشانست از سرار‌‌ و از جهار‌لیک بس کن پرده زین در برمدار مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2553زآن طرف آمد یکی پیغام نی  مرغی آمد این طرف زآن بام نیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2559پس وزیرش گفت ای حق را ستن بشنو از بنده کمینه یک سخن دلقک از ده بهر کاری آمده‎ست  رای او گشت و پشیمانش شده‎ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2563پسته را یا جوز‌‌ را تا نشکنی  نی نماید دل نه بدهد روغنیمشنو این دفع وی و فرهنگ او  درنگر در ارتعاش و رنگ اوگفت حق سیماهم فی وجههم  زآنکه غمازست‌‌ سیما و منم‌‌چنانکه حضرت حق فرموده است که باطن اشخاص از ظاهر و رخسارشان نمایان استزیرا چهره اشخاص خبردهنده و آشکار کننده استقرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۴۱Quran, Ar-Rahman(#55), Line #41«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ… .»«كافران را به نشان صورتشان مى‌شناسند… .»قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹Quran, Al-Fath(#48), Line #29«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»«…نشانشان اثر سجده‌اى است كه بر چهره آنهاست…»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2567گفت دلقک با فغان و با خروش  صاحبا در خون این مسکین مکوش بس گمان و وهم آید در ضمیر  کآن نباشد حق و صادق ای امیران بعض الظن اثم است ای وزیر  نیست استم راست خاصه بر فقیر ای وزیر پاره‌ای از گمان‌ها گناه محسوب می‌شود ستم روا نیست به ویژه بر بینوایانقرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #12«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ …»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پاره‌اى از گمانها در حد گناه است. …»شه نگیرد آنکه می‌رنجاندش  از چه گیرد آنکه می‌خنداندشگفت صاحب، پیش شه جاگیر شد  کاشف این مکر و این تزویر شد گفت دلقک را سوی زندان برید  چاپلوس و زرق او را کم خرید مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3136تو روا داری روا باشد که حق  همچو معزول‌‌ آید از حکم سبق‌‌ که ز دست من برون رفته‌ست کار  پیش من چندین میا چندین مزار بلکه معنی آن بود جف القلم  نیست یکسان پیش من عدل و ستم حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2573می‌زنیدش چون دهل اشکم تهی  تا دهل‌وار او دهدمان آگهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2576چون طمأنینه‌ست‌‌ صدق بافروغ‌‌ دل نیآرامد به گفتار دروغمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2578تا در او باشد زبانی می‌زند  تا بدآنش از دهان بیرون کندخاصه که در چشم افتد خس ز باد  چشم افتد در نم و بند و گشادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2581گفت دلقک ای ملک آهسته باش  روی حلم‌‌ و مغفرت را کم خراشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2583آن ادب که باشد از بهر خدا  اندر آن مستعجلی‌‌ نبود روامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2586شهوت کاذب شتابد در طعام  خوف فوت ذوق هست آن خود سقام‌‌اشتها صادق بود تأخیر به  تا گواریده شود آن بی‌گره مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2590چاره دفع بلا نبود ستم  چاره احسان باشد و عفو و کرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2592صدقه نبود سوختن درویش را  کور کردن چشم حلم‌اندیش‌‌ راگفت شه نیکوست خیر و موقعش  لیک چون خیری کنی در موضعش موضع رخ شه نهی ویرانی است  موضع شه اسپ هم نادانی استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2596عدل چه‏‌بود وضع اندر موضعش  ظلم چه‎بود وضع در ناموقعشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2598خیر مطلق نیست زینها هیچ چیز  شر مطلق نیست زینها هیچ نیز نفع و ضر هر یکی از موضع است  علم ازین رو واجب است و نافع است ای بسا زجری که بر مسکین رود  در ثواب از نان و حلوا به بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2602سیلیی در وقت بر مسکین بزن  که رهاند آنش از گردن زدنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2604بزم و زندان هست هر بهرام را  بزم مخلص را و زندان خام را شق باید ریش را مرهم کنی  چرک را در ریش مستحکم کنی تا خورد مر گوشت را در زیر آن  نیم‌سودی باشد و پنجه زیان گفت دلقک من نمی‌گویم گذار  من همی گویم تحریی‌‌ بیار هین ره صبر و تأنی در مبند  صبر کن اندیشه می‌کن روز چند در تأنی بر یقینی برزنی  گوشمال من به ایقانی‌‌ کنیدر روش یمشی مکبا خود چرا چون همی شاید شدن در استوا‌‌وقتی که مثلا می‌توانی شق و رق و صاف راه بروی چرا افتان و خمان راه می‌رویقرآن کریم، سورهٔ ملک (۶۷)، آیهٔ ۲۲Quran, Al-Mulk(#67), Line #22«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِ أَهْدَىٰ أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»«آیا آن کس که نگونسار بر روی افتاده راه می‌رود، هدایت یافته‌تر است یا آن که بر پای ایستاده و بر راه راست می‌رود؟»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2616گفت سیروا‌‌ می‌طلب اندر جهان  بخت و روزی را همی کن امتحان در مجالس می‌طلب اندر عقول  آنچنان عقلی که بود اندر رسولقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۳۷Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #137«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»«پيش از شما سنتهايى بوده است، پس بر روى زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار آنها كه پيامبران را به دروغگويى نسبت مى‌دادند چه بوده است.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2619در بصرها می‌طلب هم آن بصر‌‌که نتابد شرح آن این مختصر بهر این کرده‌ست منع آن باشکوه  از ترهب‌‌ وز شدن خلوت به کوه حدیث«لا رَهْبانِیَّةَ فِی الْاِسْلامِ.»«در اسلام رهبانیت، یعنی كناره‌گیری از زندگی برای رسیدن به آخرت، اصلاً وجود ندارد.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2625 که چو ما او را به خود افراشتیم  عذر و حجت از میان برداشتیم قبله را چون کرد دست حق عیان  پس تحری‌‌ بعد ازین مردود دان هین بگردان از تحری رو و سر  که پدید آمد معاد و مستقر‌‌ یک زمان زین قبله گر ذاهل‌‌ شوی  سخره هر قبله باطل شوی چون شوی تمییزده‌‌ را ناسپاس  بجهد از تو خطرت قبله‌شناس گر ازین انبار خواهی بر و بر‌‌نیم ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معین‌‌مبتلی گردی تو با بئس القرین‌‌قرآن کریم، سورهٔ زخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸Quran, Az-Zukhruf(#43), Line #38«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.»«تا‌ آنگاه که نزد ما آید، می‌گوید: ای کاش دوریِ من و تو دوریِ مشرق و مغرب بود. و تو چه همراه بدی بودی.»

More episodes from Ganj e Hozour Programs