Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #996

02.07.2024 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۹۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۶  فوریه  ۲۰۲۴ - ۱۸  بهمن ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۶ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کَش(۱) آن شاهِ شکَرخانه(۲) راآن گُهَرِ روشنِ دُردانه(۳) راآن شَهِ فرّخ‌رُخِ(۴) بی‌مِثل راآن مَهِ دریادلِ جانانه راروح دهد مُردهٔ پوسیده رامِهر دهد سینهٔ بیگانه رادامنِ هر خار پُر از گُل کندعقل دهد کلّهٔ دیوانه رادر خِرَدِ طفلِ دو روزه نهدآنچه نباشد دلِ فرزانه راطفل، که باشد؟ تو مگر مُنکریعربدهٔ اُستنِ حَنّانه(۵) را؟مست شویّ و شهِ مستان شویچونکه بگردانَد پیمانه رابی‌خودم و مست و پراکنده‌مغزور نه نکو گویم افسانه رابا همه بشنو که بباید شُنودقصّهٔ شیرینِ غریبانه(۶) رابِشکَنَد آن روی، دلِ ماه رابِشکَنَد آن زُلف، دو صد شانه راقصّهٔ آن چَشم، که یارَد گُزارْد(۷)؟ساحِرِ ساحِرکُش فتّانه(۸) رابیند چَشمش که چه خواهد شدنتا ابد و بیند پیشانه(۹) راراز مگو، رو عَجَمی(۱۰) ساز خویشیاد کُن آن خواجهٔ عَلْیانه(۱۱) را(۱) پیش کَش: پیش بیاور (۲) شکَرخانه: بسیار شیرین (۳) دُردانه: دانهٔ مروارید، یکتا (۴) فرّخ‌: مبارک، زیباروی، نیک(۵)‌ اُستنِ حَنّانه: ستونی که حضرت رسول(ص) ابتدا به هنگام وعظ بدآن تکیه می‌فرمود.(۶)‌ غریبانه: شگفت، عجیب، نادر (۷) یارَد گُزارْد: بتواند به جا آورَد، بتواند حقّ مطلب را ادا کند.(۸) فتّانه: بسیار فتنه‌انگیز، بسیار زیبا(۹) پیشانه: ازل، آنچه پیشتر از آن نباشد.(۱۰) عَجَمی: ناشی، ناوارد، لال، بی‌زبان، مجازاً غافل و نادان(۱۱) عَلْیانه: عالی‌قدر، شریف------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کَش آن شاهِ شکَرخانه راآن گُهَرِ روشنِ دُردانه رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3034ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دیدهر که عیبی گفت، آن بر خود خریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستکمالِ(۱۲) خود، دو اسبه تاخت‌‌(۱۳) ز آن نمی‌‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی می‌‌بَرَد خود را کمال‌‌ عِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۴)‌‌(۱۲) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۱۳) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1685 چون شکسته‌‌دل شدی از حالِ خویشجابرِ(۱۵) اشکستگان دیدی به پیش عاقبت را دید و او اِشکسته شد از شکسته‌بند در دَم بسته شد(۱۵) جابِر: شکسته‌بند------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1857زآنکه جنّت از مَکارِه(۱۶) رُسته استرحم، قسمِ عاجزی اِشکسته است(۱۶) مَکارِه: سختی، ناخوشی و هر آنچه برای آدمی ناخوش و نا گوار آید.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2757چون شکسته می‌رهد، اِشکسته شواَمن در فقرست، اندر فقر رومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #492من غلامِ آن مسِ همّت‌پَرَستکو به غیرِ کیمیا نآرَد شکست دستِ اشکسته برآور در دعاسویِ اِشکسته پَرَد فضلِ خداگر رهایی بایدت زین چاهِ تنگای برادر رُو بر آذر(۱۷) بی‌درنگ(۱۷) آذر: آتش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۱۸)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۱۹)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۱۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۹) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shamsمن پیش از این می‌خواستم گفتارِ خود را مشتریواکنون همی‌خواهم ز تو، کز گفتِ خویشم واخری(۲۰)بت‌ها تراشیدم بسی، بهرِ فریبِ هر کسیمستِ خلیلم من کنون، سیر آمدم از آزریگر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مُضِل(۲۱)ترکیبِ او ویران کنم گر او نماید لمَتُری(۲۲)(۲۰) واخری: دوباره بخری(۲۱) مُضِل: گمراه‌کننده(۲۲) لمَتُری: فربهی، تنومندی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3389با حضورِ آفتابِ باکمالرهنمایی جُستن از شمع و ذُبال(۲۳)با حضورِ آفتابِ خوش‌مَساغ(۲۴)روشنایی جُستن از شمع و چراغ بی‌گمان تَرکِ ادب باشد ز ماکفرِ نعمت باشد و فعلِ هوا(۲۳) ذُباله: فتیله، فتیلۀ شمع یا چراغ(۲۴) خوش‌مَساغ: خوش‌رفتار، خوش‌مدار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۵)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم ها چون شد گُذاره(۲۶)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۲۷) راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۲۵) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۲۶) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۷) بحر: دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عُذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635 در هر آن کاری که میل استَت بدآنقدرت خود را همی ‌‌بینی عِیان‌‌در هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی، کین از خداست‌‌انبیا در کارِ دنیا جبری‌‌اندکافران در کارِ عُقْبیٰ جبری‌‌اندانبیا را کار عُقْبیٰ اختیارجاهلان را کارِ دنیا اختیارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٩٨٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #982گفت آن یعقوب با اولادِ خویش:جُستنِ یوسف کنید از حدّ بیشهر حسِ خود را درین جُستن به‌‌ جِدهر طرف رانید، شکلِ مُستَعِد(۲۸)قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷Quran, Yusuf(#12), Line #87«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ  إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»(۲۸) مُستَعِد: کسی که آماده برای کاری است، آماده، بااستعداد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsآن شَهِ فرّخ‌رُخِ بی‌مِثل راآن مَهِ دریادلِ جانانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْمَنُون(۲۹)عقل بفروش و، هنر حیرت بخررَوْ به خواری، نی بُخارا ای پسر(۲۹) رَیبُ‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنفسِ زنده سویِ مرگی می‌تند مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1310عقلِ مٰازٰاغ‌ست نورِ خاصگانعقلِ زاغ اُستادِ گورِ مُردگان قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»جان که او دنبالۀ‌ زاغان پَرَدزاغ، او را سویِ گورستان بَرَدهین مَدو اندر پیِ نفسِ چو زاغکو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعْطَیْنٰاکَ کَوْثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟ یا مگر فرعونی و، کَوْثَر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای علیل(۳۰)توبه کن، بیزار شو از هر عدو(۳۱)کو ندارد آبِ کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن‌»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۳۰) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۱) عدو: دشمن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1941هر کجا تابم ز مِشکاتِ(۳۲) دَمیحل شد آنجا مشکلاتِ عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت(۳۳)(۳۲) مِشکات: چراغ‌دان(۳۳) چاشت: هنگام روز و نیمروز------------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۹Hafez Poem(Qazal) #169, Divan e Qazaliatآبِ حیوان(۳۴) تیره‌گون شد، خِضرِ فرّخ‌پی(۳۵) کجاست؟خون چکید از شاخِ گُل، بادِ بهاران را چه شد؟(۳۴) آبِ حیوان: آبِ حیات(۳۵) فرّخ‌پی: مبارک، خوش قدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1462, Divan e Shamsصورتگرِ نقّاشم، هر لحظه بتی سازموانگه همه بت‌ها را در پیشِ تو بگْدازم(۳۶)(۳۶) بگْدازم: بسوزانم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #637, Divan e Shamsدرین بحر، درین بحر، همه چیز بگُنجدمترسید، مترسید، گریبان مدَرانیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاوِ زرّین(۳۷) بانگ کرد، آخِر چه گفت؟کاحمقان را این‌همه رغبت شگُفت(۳۷) زرّین:‌ طلایی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده را؟آن مهِ تابندهٔ فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم برِ تو بهرِ آنتا بگویم که ندارم آن توان! این چنین چُستی(۳۸) نیاید از چو منباری، این اومید را بر من مَتَن!(۳۸) چُستی: چابکی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsروح دهد مُردهٔ پوسیده رامِهر دهد سینهٔ بیگانه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1159مُردگانِ کهنه را جان می‌دهدتاجِ عقل و نورِ ایمان می‌دهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779ای سلیمان، در میانِ زاغ و بازحِلمِ(۳۹) حق شو، با همهٔ مرغان بساز(۳۹) حِلم: فضاگشایی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّاب‌وار این دوست راتا هِلَد(۴۰) آن مغزِ نغزش، پوست را(۴۰) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4111لُعبَتِ(۴۱) مُرده، بُوَد جانْ طفل راتا نگشت او در بزرگی، طفل‌زا(۴۲)این تصوّر، وین تخیّل لُعبَت استتا تو طفلی، پس بدآنَت حاجت استچون ز طفلی رَست(۴۳) جان، شد در وصال(۴۴)فارغ از حِسّ است و تصویر و خیال(۴۱) لُعبَت: هرچیزی که با آن بازی کنند، بازیچه، اسبابْ‌بازی، عروسک(۴۲) طفل‌زا: زاینده‌ی کودک، در اینجا منظور رسیدن به حدّ بلوغ و رشدِ عقلانی است.(۴۳) رَست: رها شد(۴۴) وصال: رسیدن، دست یافتن به چیزی، در اینجا رسیدن به معشوق ازلی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsبِدَرَد مرده کفن را، به سرِ گور برآیداگر آن مردهٔ ما را ز بُتِ من خبر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsدامنِ هر خار پُر از گُل کندعقل دهد کلّهٔ دیوانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کل را گفت: ما زاغَ‌الْبَصَرعقلِ جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»عقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانجان که او دنبالۀ زاغان پَرَدزاغ، او را سوی گورستان بَرَدهین مدو اندر پیِ نَفْسِ چو زاغکو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shamsگر به بُستان بی‌توایم، خار شد گلزارِ ماور به زندان با توایم، گُل برویَد خارِ مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756هر که او ارزان خرد، ارزان دهدگوهری، طفلی به قُرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۴۵)(۴۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۴۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۴۶) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۴۷) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۴۸)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۴۷) تگ: ته و بُن(۴۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۴۹)که بگویید از طریقِ انبساط(۴۹) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۵۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل(۵۰) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۵۱) و سَنی(۵۲)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۵۱) حَبر: دانشمند، دانا(۵۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌ قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shams در خِرَدِ طفلِ دو روزه نهدآنچه نباشد دلِ فرزانه راقرآن کریم، سورهٔ مریم (۱۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Maryam(#19), Line #12«يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»«اى يحيى، كتاب را به نيرومندى بگير. و در كودكى به او دانايى عطا كرديم.»قرآن کریم، سورهٔ مریم (۱۹)، آیات ۲۹ و ۳۰Quran, Maryam(#19), Line #29-30«فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ۖ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» (٢٩)«به فرزند اشاره كرد. گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم.»«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا» (٣٠)«كودک گفت: من بندهٔ خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3519بی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌ کتاب و اوستا تلقین دهممولوی، مثنوی، دفتر  پنجم، ابیات ۳۱۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3190ای که در معنی زِ شب خامُش‌تریگفتِ خود را چند جویی مشتری؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsطفل، که باشد؟ تو مگر مُنکریعربدهٔ اُستنِ حَنّانه را؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1019ما سَمیعیم(۵۳) و بَصیریم(۵۴) و خوشیمبا شما نامَحرمانْ ما خامُشیمقرآن‌کریم، سورهٔ اسرا (۱۷)، آیۀ ۴۴«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا.»«هفت آسمان و زمين و هرچه در آن‌هاست تسبيحش مى‌كنند و هيچ موجودى نيست جز آن‌كه او را به‌پاكى مى‌ستايد، ولى شما ذكر تسبيح‌شان را نمى‌فهميد. او بردبار و آمرزنده است.»(۵۳) سمیع: شنوا، شنونده(۵۴) بصیر: بینا، آگاه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3280فلسفی، کو منکر حَنّانه استاز حواسِ اولیا بیگانه استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsمست شویّ و شهِ مستان شویچونکه بگردانَد پیمانه رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #860جمله اجزایِ جهان پیشِ عَواممُرده و، پیشِ خدا دانا و رام خیام، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۳۲من بی مِی ناب زیستن نتْوانمبی باده کشیدِ بار تن نتْوانممن بندهٔ آن دَمم که ساقی گویدیک جامِ دگر بگیر و من نتْوانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #533, Divan e Shamsای آرزوی آرزو، آن پرده را بردار زومن کس نمی‌دانم جز او، مستان سلامت می‌کنندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۵۵)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۵۵) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگْذارم، سراسر جان شوممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsبیار ساقیِ باقی که جانِ جان‌هاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۵۶) را(۵۶) حَمرا: سرخ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غُلْغُل و طاق و طُرُنب(۵۷) و گیر و دارکه نمی‌بینم، مرا معذور دار(۵۷) طاق و طُرُنب: سر و صدا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبی‌خودم و مست و پراکنده‌مغزور نه نکو گویم افسانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۵۸) و رِمّ(۵۹)(۶۰)جمع باید کرد اجزا را به عشقتا شَوی خوش چون سمرقند و دمشقجَوجَوی(۶۱)، چون جمع گردی ز اِشتباهپس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه(۵۸) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۹) رِمّ: زمین و خاک(۶۰) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۶۱) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ ذرّه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3496کس نیابد بر دلِ ایشان ظَفَربر صدف آید ضرر، نی بر گُهَرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتو را من پاره پاره جمع کردمچرا از وسوسه صدپاره گشتی؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1084هوش را توزیع کردی(۶۲) بر جِهاتمی‌نیرزد تَرّه‌یی آن تُرَّهات(۶۳)(۶۲) توزیع کردن: پخش کردن(۶۳) تُرَّهات: حرف‌های بیهود، یاوه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsخَلق بخُفتند، ولی عاشقانجملهٔ شب، قصّه‌کُنان با خدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3294جمع کن خو‌د را، جما‌عت ر‌حمت استتا تو‌انم با تو گفتن آنچه هستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #872, Divan e Shamsهِل تا کُشد تو را، نه که آبِ حیات اوست؟تلخی مکن که دوست، عسل‌وار می‌کشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبا همه بشنو که بباید شُنودقصّهٔ شیرینِ غریبانه رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2590چارهٔ دفعِ بلا، نبوَد ستمچاره، احسان باشد و عفو و کَرَممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2592صَدْقه، نبوَد سوختن درویش راکور کردن چشمِ حلم‌اندیش رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفتِ زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبِشکَنَد آن روی، دلِ ماه رابِشکَنَد آن زُلف، دو صد شانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1172, Divan e Shamsخامش کن و کوتاه کن، نظّارهٔ آن ماه کنآن مه که چون بر ماه زد از نورش «اِنْشَقَّ الْقَمَر»قرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱Quran, Al-Qamar(#54), Line #1«اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»«رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsقصّهٔ آن چَشم، که یارَد گُزارْد؟ساحِرِ ساحِرکُش فتّانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4073این‌چنین ساحر درون توست و سِرّاِنَّ فی الْوَسواس سِحْراً مُسْتَتِرّچنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسه‌گری نفس، سحری نهفته شده است.اندر آن عالَم که هست این سِحرهاساحران هستند جادویی‌گشااندر آن صحرا که رُست(۶۴) این زَهرِ ترنیز روییده‌ست تِریاق(۶۵) ای پسرگویدت تریاق: از من جُو سپَرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفتِ او، سحرست و ویرانیِ توگفتِ من، سحرست و دفعِ سِحرِ او(۶۴) رُستن: روییدن(۶۵) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار می‌رفته، پادزهر.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2309, Divan e Shamsشمس‌ُالحَقِ تبریزی از خلق چه پرهیزیاکنون که درافکندی صد فتنهٔ فتّانهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبیند چَشمش که چه خواهد شدنتا ابد و بیند پیشانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #49, Divan e Shamsبین که چه خواهی کردَنا، بین که چه خواهی کردَناگردن دراز کرده‌ای، پنبه بخواهی خوردَنامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583چشمِ آخِربین تواند دید راستچشمِ آخُربین غرورست و خطاست‌‌مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1357 حَبَّذا(۶۶) دو چشمِ پایان‌بینِ راد(۶۷)که نگه دارند تن را از فَساد(۶۶) حَبَّذا:‌ خوشا(۶۷) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2131, Divan e Shamsاندیشه‌ات جایی رَوَد وآنگه تو را آنجا کَشَدزاندیشه بگذر چون قضا، پیشانه شو، پیشانه شومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1580چشمِ او یَنْظُر بِنُورِ اللَّـه شدهپرده‌‏هایِ جهل را خارِق(۶۸) بُده‏ حدیث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»«بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا می‌بیند.»(۶۸) خارق: شکافنده، پاره‌کننده، ازهم‌درنده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1481چشم ها چون شد گُذاره(۶۹)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۷۰) را(۶۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۷۰) بحر: دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٢١Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهانگر بدانی، گنجِ زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsبندهٔ آنم که مرا، بی‌گنه آزرده کندچون صفتی دارد از آن مَه که بیآزرد مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsراز مگو، رو عَجَمی ساز خویشیاد کُن آن خواجهٔ عَلْیانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۷۱) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۷۱) قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2862, Divan e Shamsعَجَمی‌وار نگویی تو شَهان را که کِیید؟چون نمایند تو را نقش و نشان، نَستیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بِگرفته از وفا، گوشه(۷۲)، کَران(۷۳) چرا چرا؟بر منِ خسته(۷۴) کرده‌ای، روی، گِران(۷۵) چرا چرا؟بر دلِ من که جایِ توست، کارگهِ وفایِ توستهر نَفَسی(۷۶) همی‌زَنی زخمِ سِنان(۷۷) چرا چرا؟(۷۲) گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن(۷۳) کَران: کرانه، ساحل، کناره(۷۴) خسته: زخمی، آزرده(۷۵) روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بی‌اعتنایی کردن(۷۶) هر نَفَسی: در هر لحظه(۷۷) سِنان: نیزه، سرنیزه-------------------------مجموع لغات:(۱) پیش کَش: پیش بیاور (۲) شکَرخانه: بسیار شیرین(۳) دُردانه: دانهٔ مروارید، یکتا (۴) فرّخ‌: مبارک، زیباروی، نیک(۵)‌ اُستنِ حَنّانه: ستونی که حضرت رسول(ص) ابتدا به هنگام وعظ بدآن تکیه می‌فرمود.(۶)‌ غریبانه: شگفت، عجیب، نادر (۷) یارَد گُزارْد: بتواند به جا آورَد، بتواند حقّ مطلب را ادا کند.(۸) فتّانه: بسیار فتنه‌انگیز، بسیار زیبا(۹) پیشانه: ازل، آنچه پیشتر از آن نباشد.(۱۰) عَجَمی: ناشی، ناوارد، لال، بی‌زبان، مجازاً غافل و نادان(۱۱) عَلْیانه: عالی‌قدر، شریف(۱۲) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۱۳) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) جابِر: شکسته‌بند(۱۶) مَکارِه: سختی، ناخوشی و هر آنچه برای آدمی ناخوش و نا گوار آید.(۱۷) آذر: آتش(۱۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود(۱۹) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۰) واخری: دوباره بخری(۲۱) مُضِل: گمراه‌کننده(۲۲) لمَتُری: فربهی، تنومندی(۲۳) ذُباله: فتیله، فتیلۀ شمع یا چراغ(۲۴) خوش‌مَساغ: خوش‌رفتار، خوش‌مدار(۲۵) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۲۶) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۷) بحر: دریا(۲۸) مُستَعِد: کسی که آماده برای کاری است، آماده، بااستعداد(۲۹) رَیبُ‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۳۰) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۳۱) عدو: دشمن(۳۲) مِشکات: چراغ‌دان(۳۳) چاشت: هنگام روز و نیمروز(۳۴) آبِ حیوان: آبِ حیات(۳۵) فرّخ‌پی: مبارک، خوش قدم(۳۶) بگْدازم: بسوزانم(۳۷) زرّین:‌ طلایی(۳۸) چُستی: چابکی(۳۹) حِلم: فضاگشایی(۴۰) هِلَد: گذاشتن، اجازه دادن، فروگذاشتن(۴۱) لُعبَت: هرچیزی که با آن بازی کنند، بازیچه، اسبابْ‌بازی، عروسک(۴۲) طفل‌زا: زاینده‌ی کودک، در اینجا منظور رسیدن به حدّ بلوغ و رشدِ عقلانی است.(۴۳) رَست: رها شد(۴۴) وصال: رسیدن، دست یافتن به چیزی، در اینجا رسیدن به معشوق ازلی(۴۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۴۶) حَدید: آهن(۴۷) تگ: ته و بُن(۴۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۴۹) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره(۵۰) نَفَخْتُ: دمیدم(۵۱) حَبر: دانشمند، دانا(۵۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۵۳) سمیع: شنوا، شنونده(۵۴) بصیر: بینا، آگاه(۵۵) حَدید: آهن(۵۶) حَمرا: سرخ(۵۷) طاق و طُرُنب: سر و صدا(۵۸) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۹) رِمّ: زمین و خاک(۶۰) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۶۱) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ ذرّه(۶۲) توزیع کردن: پخش کردن(۶۳) تُرَّهات: حرف‌های بیهود، یاوه(۶۴) رُستن: روییدن(۶۵) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار می‌رفته، پادزهر.(۶۶) حَبَّذا:‌ خوشا(۶۷) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد(۶۸) خارق: شکافنده، پاره‌کننده، ازهم‌درنده(۶۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۷۰) بحر: دریا(۷۱) قَلّاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۷۲) گوشه گرفتن: جدا شدن، فاصله گرفتن(۷۳) کَران: کرانه، ساحل، کناره(۷۴) خسته: زخمی، آزرده(۷۵) روی گِران کردن: سرسنگین شدن، بی‌اعتنایی کردن(۷۶) هر نَفَسی: در هر لحظه(۷۷) سِنان: نیزه، سرنیزه-------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کش آن شاه شکرخانه راآن گهر روشن دردانه راآن شه فرخ‌رخ بی‌مثل راآن مه دریادل جانانه راروح دهد مرده پوسیده رامهر دهد سینه بیگانه رادامن هر خار پر از گل کندعقل دهد کله دیوانه رادر خرد طفل دو روزه نهدآنچه نباشد دل فرزانه راطفل که باشد تو مگر منکریعربده استن حنانه رامست شوی و شه مستان شویچونکه بگرداند پیمانه رابی‌خودم و مست و پراکنده‌مغزور نه نکو گویم افسانه رابا همه بشنو که بباید شنودقصه شیرین غریبانه رابشکند آن روی دل ماه رابشکند آن زلف دو صد شانه راقصه آن چشم که یارد گزاردساحر ساحرکش فتانه رابیند چشمش که چه خواهد شدنتا ابد و بیند پیشانه راراز مگو رو عجمی ساز خویشیاد کن آن خواجه علیانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsپیش کش آن شاه شکرخانه راآن گهر روشن دردانه رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3034ای خنک جانی که عیب خویش دیدهر که عیبی گفت آن بر خود خریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاخت‌‌ ز آن نمی‌‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌‌برد خود را کمال‌‌ علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1685 چون شکسته‌‌دل شدی از حال خویشجابر اشکستگان دیدی به پیش عاقبت را دید و او اشکسته شداز شکسته‌بند در دم بسته شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1857زآنکه جنت از مکاره رسته استرحم قسم عاجزی اشکسته استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2757چون شکسته می‌رهد اشکسته شوامن در فقرست اندر فقر رومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #492من غلام آن مس همت‌پرستکو به غیر کیمیا نآرد شکست دست اشکسته برآور در دعاسوی اشکسته پرد فضل خداگر رهایی بایدت زین چاه تنگای برادر رو بر آذر بی‌درنگمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مجرم دان و مجرم گو مترستا ندزدد از تو آن استاد درسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1476ذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازاصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shamsمن پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتریواکنون همی‌خواهم ز تو کز گفت خویشم واخریبت‌ها تراشیدم بسی بهر فریب هر کسیمست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزریگر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضلترکیب او ویران کنم گر او نماید لمتریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3389با حضور آفتاب باکمالرهنمایی جستن از شمع و ذبالبا حضور آفتاب خوش‌مساغروشنایی جستن از شمع و چراغ بی‌گمان ترک ادب باشد ز ماکفر نعمت باشد و فعل هوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزان‌ست ارزان‌تر شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شکرفروش دارم که به من شکر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شکر ندارممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635 در هر آن کاری که میل استت بدآنقدرت خود را همی ‌‌بینی عیان‌‌در هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی کین از خداست‌‌انبیا در کار دنیا جبری‌‌اندکافران در کار عقبی جبری‌‌اندانبیا را کار عقبی اختیارجاهلان را کار دنیا اختیارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٩٨٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #982گفت آن یعقوب با اولاد خویشجستن یوسف کنید از حد بیشهر حس خود را درین جستن به‌‌ جدهر طرف رانید شکل مستعدقرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷Quran, Yusuf(#12), Line #87«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ  إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»اى پسران من برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsآن شه فرخ‌رخ بی‌مثل راآن مه دریادل جانانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب المنونعقل بفروش و هنر حیرت بخررو به خواری نی بخارا ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تند مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1310عقل مازاغ‌ست نور خاصگانعقل زاغ استاد گور مردگان قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»جان که او دنباله زاغان پردزاغ او را سوی گورستان بردهین مدو اندر پی نفس چو زاغکو به گورستان برد نه سوی باغمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیلتوبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن‌»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1941هر کجا تابم ز مشکات دمیحل شد آنجا مشکلات عالمیظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دم ما گردد آن ظلمت چو چاشتحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۹Hafez Poem(Qazal) #169, Divan e Qazaliatآب حیوان تیره‌گون شد خضر فرخ‌پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1462, Divan e Shamsصورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازموانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #637, Divan e Shamsدرین بحر درین بحر همه چیز بگنجدمترسید مترسید گریبان مدرانیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفتکاحمقان را این‌همه رغبت شگفتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shamsچند نهان داری آن خنده راآن مه تابنده فرخنده رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2543من شتابیدم بر تو بهر آنتا بگویم که ندارم آن توان این چنین چستی نیاید از چو منباری این اومید را بر من متنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsروح دهد مرده پوسیده رامهر دهد سینه بیگانه رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1159مردگان کهنه را جان می‌دهدتاج عقل و نور ایمان می‌دهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779ای سلیمان در میان زاغ و بازحلم حق شو با همه مرغان بسازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصاب‌وار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4111لعبت مرده بود جان طفل راتا نگشت او در بزرگی طفل‌زااین تصور وین تخیل لعبت استتا تو طفلی پس بدآنت حاجت استچون ز طفلی رست جان شد در وصالفارغ از حس است و تصویر و خیالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shamsبدرد مرده کفن را، به سر گور برآیداگر آن مرده ما را ز بت من خبر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsدامن هر خار پر از گل کندعقل دهد کله دیوانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت ما زاغ‌البصرعقل جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»عقل مازاغ است نور خاصگانعقل زاغ استاد گور مردگانجان که او دنبال زاغان پردزاغ او را سوی گورستان بردهین مدو اندر پی نفس چو زاغکو به گورستان برد نه سوی باغمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shamsگر به بستان بی‌توایم خار شد گلزار ماور به زندان با توایم گل بروید خار مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756هر که او ارزان خرد ارزان دهدگوهری طفلی به قرصی نان دهدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من دیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیستتا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا علم لنایا الهی غیر ما علمتنامانند فرشتگان بگو خداوندا ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختیقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌ قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shams در خرد طفل دو روزه نهدآنچه نباشد دل فرزانه راقرآن کریم، سورهٔ مریم (۱۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Maryam(#19), Line #12«يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»«اى يحيى، كتاب را به نيرومندى بگير. و در كودكى به او دانايى عطا كرديم.»قرآن کریم، سورهٔ مریم (۱۹)، آیات ۲۹ و ۳۰Quran, Maryam(#19), Line #29-30«فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ۖ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» (٢٩)«به فرزند اشاره كرد. گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم.»«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا» (٣٠)«كودک گفت: من بندهٔ خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3519بی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌ کتاب و اوستا تلقین دهممولوی، مثنوی، دفتر  پنجم، ابیات ۳۱۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3190ای که در معنی ز شب خامش‌تریگفت خود را چند جویی مشتریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsطفل که باشد تو مگر منکریعربده استن حنانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1019ما سمیعیم و بصیریم و خوشیمبا شما نامحرمان ما خامشیمقرآن‌کریم، سورهٔ اسرا (۱۷)، آیۀ ۴۴«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا.»«هفت آسمان و زمين و هرچه در آن‌هاست تسبيحش مى‌كنند و هيچ موجودى نيست جز آن‌كه او را به‌پاكى مى‌ستايد، ولى شما ذكر تسبيح‌شان را نمى‌فهميد. او بردبار و آمرزنده است.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3280فلسفی کو منکر حنانه استاز حواس اولیا بیگانه استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsمست شوی و شه مستان شویچونکه بگرداند پیمانه رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #860جمله اجزای جهان پیش عواممرده و پیش خدا دانا و رام خیام، رباعیات، رباعی شمارهٔ ۱۳۲من بی می ناب زیستن نتوانمبی باده کشید بار تن نتوانممن بنده آن دمم که ساقی گویدیک جام دگر بگیر و من نتوانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #533, Divan e Shamsای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زومن کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقت آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم سراسر جان شوممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shamsبیار ساقی باقی که جان جان‌هاییبریز بر سر سودا شراب حمرا رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2509غلغل و طاق و طرنب و گیر و دارکه نمی‌بینم مرا معذور دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبی‌خودم و مست و پراکنده‌مغزور نه نکو گویم افسانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رمجمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجوجوی چون جمع گردی ز اشتباهپس توان زد بر تو سکه پادشاهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3496کس نیابد بر دل ایشان ظفربر صدف آید ضرر نی بر گهرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتو را من پاره پاره جمع کردمچرا از وسوسه صدپاره گشتیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1084هوش را توزیع کردی بر جهاتمی‌نیرزد تره‌یی آن ترهاتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shamsخلق بخفتند ولی عاشقانجمله شب قصه‌کنان با خدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1387خویش مجرم دان و مجرم گو مترستا ندزدد از تو آن استاد درسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3294جمع کن خو‌د را جما‌عت ر‌حمت استتا تو‌انم با تو گفتن آنچه هستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #872, Divan e Shamsهل تا کشد تو را نه که آب حیات اوستتلخی مکن که دوست، عسل‌وار می‌کشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبا همه بشنو که بباید شنودقصه شیرین غریبانه رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2590چاره دفع بلا نبود ستمچاره احسان باشد و عفو و کرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2592صدقه نبود سوختن درویش راکور کردن چشم حلم‌اندیش رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبشکند آن روی دل ماه رابشکند آن زلف دو صد شانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1172, Divan e Shamsخامش کن و کوتاه کن نظاره آن ماه کنآن مه که چون بر ماه زد از نورش انشق القمرقرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱Quran, Al-Qamar(#54), Line #1«اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»«رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsقصه آن چشم که یارد گزاردساحر ساحرکش فتانه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4073این‌چنین ساحر درون توست و سران فی الوسواس سحرا مستترچنین ساحری در باطن و درون تو نهان است همانا در وسوسه‌گری نفس سحری نهفته شده استاندر آن عالم که هست این سحرهاساحران هستند جادویی‌گشااندر آن صحرا که رست این زهر ترنیز روییده‌ست تریاق ای پسرگویدت تریاق از من جو سپرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفت او سحرست و ویرانی توگفت من سحرست و دفع سحر اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2309, Divan e Shamsشمس‌الحق تبریزی از خلق چه پرهیزیاکنون که درافکندی صد فتنه فتانهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsبیند چشمش که چه خواهد شدنتا ابد و بیند پیشانه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #49, Divan e Shamsبین که چه خواهی کردنا بین که چه خواهی کردناگردن دراز کرده‌ای پنبه بخواهی خوردنامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583چشم آخربین تواند دید راستچشم آخربین غرورست و خطاست‌‌مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1357 حبذا دو چشم پایان‌بین رادکه نگه دارند تن را از فسادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2131, Divan e Shamsاندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آنجا کشدزاندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1580چشم او ینظر بنور اللـه شدهپرده‌‏های جهل را خارق بده‏ حدیث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»«بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا می‌بیند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1481چشم ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیازرد شیخ و واعظ توستکه نیست مهر جهان را چو نقش آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٢١Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفای خلق با تو در جهانگر بدانی گنج زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsبنده آنم که مرا بی‌گنه آزرده کندچون صفتی دارد از آن مه که بیآزرد مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #259, Divan e Shamsراز مگو رو عجمی ساز خویشیاد کن آن خواجه علیانه رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2862, Divan e Shamsعجمی‌وار نگویی تو شهان را که کییدچون نمایند تو را نقش و نشان نستیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #50, Divan e Shamsای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرابر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرابر دل من که جای توست کارگه وفای توستهر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرا

More episodes from Ganj e Hozour Programs