Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #717

06.27.2018 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۷۱۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا:  ۲۵ ژوئن ۲۰۱۸ ـ ۵ تیرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۵۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 656, Divan e Shamsمرغان، که کنون از قفسِ خویش جداییدرخ باز نمایید و بگویید کجایید؟کشتیِّ شما ماند بر این آب، شکستهماهی صفتان، یک دم از این آب برآییدیا قالب بشکست و بدان دوست رسیدیتیا دام بشد از کف و از صید جدایید؟امروز شما هیزمِ آن آتشِ خویشید؟یا آتشتان مُرد، شما نورِ خدایید؟آن باد وبا گشت، شما را فُسُرانید(۱)یا باد صبا گشت، به هر جا که درآیید؟در هر سخن از جانِ شما هست جوابیهر چند دهان را به جوابی نگشاییددر هاونِ ایّام چه دُرها(۲) که شکستیدآن سُرمهء دیدست، بسایید، بساییدای آنکه بزادیت، چو در مرگ رسیدیداین زادنِ ثانیست، بزایید، بزاییدگر هند و گر ترک بزادیت دوم بارپیدا شود آن روز که روبند گشایید*ور زانکه سِزیدیت به شمس الحقِ تبریزوالله که شما خاصْبَکِ(۳) روز سِزایید(۴)* قرآن کریم، سوره قیامت(۷۵)، آیه ۲۲-۲۴Quran, Sooreh Ghiamat(#75), Line #22-24وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ (٢٢)آن روز رخسار طایفه‌ای (از شادی) بر افروخته و نورانی است.إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (٢٣)و به چشم دل جمال حق را مشاهده می‌کنند.وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ (۲۴)و رخسار گروهی دیگر عبوس و غمگین است.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2034این عجب که جان به زندان اندر استوانگهی مِفتاحِ(۵) زندانش به دستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 830, Divan e Shamsجلوه مکن جمالت، مگشای پرّ و بالتتا بر پَرِ خدایی جان مُستَطیر(۶) باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۹۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 895, Divan e Shamsدُرد به پستی نشست، صاف ز دُردی برستگردنِ گرگان شکست، یوسفِ کنعان رسیدصبحِ دروغین گذشت، صبحِ سعادت رسیدجان شد و جانِ بقا، از برِ جانان رسیدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۹۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1896, Divan e Shamsمثالِ شمع، شد خونم در آتشز دل جوشیدن و بر رخ فُسُردن(۷)از این خانه شدم من سیر، وقت استبه بامِ آسمانها رخت بُردن(۸)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۰۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2205, Divan e Shamsدر میانِ باغِ حُسنش می‌پر ای مرغِ ضمیرکایمِن آباد است(۹)، آنجا دام یا مِضراب(۱۰) کو؟در درونِ عاریت‌های تنِ تو بخششی استدر میانِ جان طلب کان بخششِ وَهّاب(۱۱) کو؟چون برون رفتی ز گِل، زود آمدی در باغِ دلپس از آن سو جز سماع و جز شرابِ ناب کو؟چون هزاران حُسن دیدی کان نَبُد از کالبدپس چرا گویی جمالِ فاتِحُ الاَبواب(۱۲) کو؟ای فقیه از بهرِ لله(۱۳) علمِ عشق آموز توز آنکه بعد از مرگ حَلّ و حُرمت(۱۴) و ایجاب کو؟مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۰۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2208, Divan e Shamsناله ای کن عاشقانه، دردِ محرومی بگوپارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگوگر کسی گوید که: آتش سرد شد، باور مکنتو چه دودی و چه عودی، حَیِّ(۱۵) قَیّومی(۱۶)، بگو؟ای دلِ پَرّانِ من تا کی از این ویرانِ تنگر تو بازی برپر آنجا، ور تو خود بومی(۱۷)، بگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 638یک سگ است و در هزاران می‌رودهر که در وی رفت او او می‌شودهر که سردت کرد می‌دان کو در اوستدیو پنهان گشته اندر زیرِ پوستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2275, Divan e Shamsکوه است جان در معرفت، تن برگِ کاهی در صفتبر برگ کی دیده است کس یک کوه را آویخته؟از ره روان گردی روان، صحبت بِبُر از دیگرانور نی بمانی مبتلا، در مبتلا آویختهجانِ عزیزان گشته خون، تا عاقبت چون است چوناز بدگمانی سرنگون در انتها آویختهچون دید جانِ پاکشان آن تخم کاوّل کاشت جانواگشت فکر، از انتها در ابتدا آویختهاصلِ ندا از دل بُوَد، در کوهِ تن افتد صَدا(۱۸)خاموش، رو در اصلِ کُن، ای در صَدا آویختهگفتِ زبان کِبر(۱۹) آورد، کِبرت نیازت را خوردشو تو ز کِبرِ خود جدا، در کِبریا(۲۰) آویختهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1050روحِ او با روحِ شه در اصلِ خویشپیش ازین تن، بوده هم پیوند و خویشکار، آن دارد که پیش از تن بُده ستبگذر از اینها که نو حادِث شده ستکار، عارف ‌راست، کو نه اَحوَل(۲۱) استچشمِ او بر کِشت های اول استآنچه گندم کاشتندی و آنچه جوچشمِ او آنجاست روز و شب گِروآنچه آبِست(۲۲) است شب، جز آن نَزادحیله‌ها و مکرها با دستِ بادکی کند دل خوش به حیلت های گَش(۲۳)آنکه بیند حیلهٔ حق** بر سرش؟او درونِ دام، دامی می‌نهدجانِ تو نه این جَهَد، نه آن جَهَدگر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار، آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اول کاشته استهرچه کاری، از برای او بکارچون اسیرِ دوستی ای دوستدارگِردِ نفسِ دزد و کارِ او مپیچهرچه آن نه کار حق، هیچ است هیچ** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۴Quran, Sooreh Ale Emran(#3), Line #54وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَو آنان فریفتاری نمودند و خدا نیز مکر کرد، و خدا بهترین مکر کنندگان است.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 393, Divan e Shamsجمع باشید ای حریفان زآنکه وقتِ خواب نیستهر حریفی کو بخُسبَد، والله از اَصحاب(۲۴) نیستروی بُستان(۲۵) را نبیند، راهِ بُستان گم کندهر که او گردان و نالان شیوه دولاب(۲۶) نیستای بجُسته کامِ دل اندر جهانِ آب و گلمی‌دوانی سوی آن جو، کاندر آن جو آب نیست***ز آسمانِ دل برآ، ماها و شب را روز کنتا نگوید شب روی کامشب شبِ مهتاب نیستبی خبر بادا دلِ من از مکان و کانِ اوگر دلم لرزان ز عشقش چون دلِ سیماب(۲۷) نیست*** قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۹Quran, Sooreh Noor(#24), Line #39وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِاعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديك شود هيچ (آبی) نيابد و خدا را نزد خود يابد كه به حساب او به طور کامل رسیدگی می کند، و خداوند در محاسبه سریع است.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب، وین دلِ پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که اِستاد به کاری، بنشست آخرِ کارکار آن دارد(۲۸) آن کز طلبِ آن ننشستهر که او نعره تسبیحِ جمادِ تو شنیدتا نبردش به سراپرده رحمان ننشستتا سلیمان به جهان مُهرِ هوایت ننمودبر سرِ اوجِ هوا تختِ سلیمان ننشستهر که تشویشِ سرِ زلفِ پریشانِ تو دیدتا ابد از دلِ او فکرِ پریشان ننشستهر که در خواب خیالِ لبِ خندانِ تو دیدخواب از او رفت و خیالِ لبِ خندان ننشستتُرُشی‌های(۲۹) تو صَفرای(۳۰) رَهی(۳۱) را ننشاندوز علاجِ سرِ سودای(۳۲) فراوان ننشستهر که را بوی گلستانِ وصالِ تو رسیدهمچنین رقص کنان تا به گلستان ننشست(۱) فُسُرانیدن: منجمد کردن، از جنبش انداختن(۲) دُر: مروارید درشت(۳) خاصْبَک: امیر خاص و با نفوذ(۴) روز سِزا: روز قیامت که هر کس سزای عمل خود خواهد دید، روز جزا(۵) مِفتاح: کلید(۶) مُستَطیر: در حال پرواز، پرواز کننده، درخشان، مُستَنیر(۷) فُسُردن: سخت شدن، منجمد شدن(۸) رخت بُردن: کوچ کردن، کوچیدن(۹) ایمِن آباد: جای بسیار امن که با امنیت آباد شده(۱۰) مِضراب: نوعی دام به‌صورت کیسۀ توری دسته ‌دار برای شکار پرنده در هوا یا ماهی در آب(۱۱) وَهّاب: بسیار ‌بخشنده، از نام های خداوند(۱۲) فاتِحُ الاَبواب: گشاینده درها، از نام های خداوند(۱۳) بهرِ لله: برای خدا(۱۴) حَلّ و حُرمت: حلال بودن و حرام بودن(۱۵) حَیّ: زنده، از نام ‌های خداوند(۱۶) قَیّوم: پاینده، قائم‌ به ‌ذات، از نام‌های خداوند(۱۷) بوم: جغد(۱۸) صَدا: پژواک، انعکاس صوت(۱۹) کِبر: خودخواهی، خودنمایی، نخوت(۲۰) کِبریا: عظمت، جلال، از نام های خدا(۲۱) اَحوَل: لوچ، دو بین(۲۲) آبِست: آبستن(۲۳) گَش: بسیار، فراوان، انبوه(۲۴) اَصحاب: اَصحاب و صحابه جمع صاحب است، صاحب به معنی یار، دوست و هم صحبت است(۲۵) بُستان: باغ، جالیز، بوستان(۲۶) دولاب: چرخ چاه، آنچه بر محوری بچرخد(۲۷) سیماب: جیوه(۲۸) کار آن دارد: او به اصل کار پرداخته است(۲۹) تُرُشی‌: بدخلقی(۳۰) صَفرا: در اینجا هیجان و شوق رسیدن به تو(۳۱) رَهی: رونده، راهرو، چاکر، غلام(۳۲) سودا: هم هویت شدگی************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۵۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 656, Divan e Shamsمرغان که کنون از قفس خویش جداییدرخ باز نمایید و بگویید کجاییدکشتی شما ماند بر این آب شکستهماهی صفتان یک دم از این آب برآییدیا قالب بشکست و بدان دوست رسیدیتیا دام بشد از کف و از صید جداییدامروز شما هیزم آن آتش خویشیدیا آتشتان مرد شما نور خداییدآن باد وبا گشت شما را فسرانیدیا باد صبا گشت به هر جا که درآییددر هر سخن از جان شما هست جوابیهر چند دهان را به جوابی نگشاییددر هاون ایام چه درها که شکستیدآن سرمهء دیدست بسایید بساییدای آنکه بزادیت چو در مرگ رسیدیداین زادن ثانیست بزایید بزاییدگر هند و گر ترک بزادیت دوم بارپیدا شود آن روز که روبند گشایید*ور زانکه سزیدیت به شمس الحق تبریزوالله که شما خاصبک روز سزایید* قرآن کریم، سوره قیامت(۷۵)، آیه ۲۲-۲۴Quran, Sooreh Ghiamat(#75), Line #22-24وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ (٢٢)آن روز رخسار طایفه‌ای (از شادی) بر افروخته و نورانی است.إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (٢٣)و به چشم دل جمال حق را مشاهده می‌کنند.وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ (۲۴)و رخسار گروهی دیگر عبوس و غمگین است.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2034این عجب که جان به زندان اندر استوانگهی مفتاح زندانش به دستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 830, Divan e Shamsجلوه مکن جمالت مگشای پر و بالتتا بر پرِ خدایی جان مستطیر باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۹۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 895, Divan e Shamsدرد به پستی نشست صاف ز دردی برستگردن گرگان شکست یوسف کنعان رسیدصبح دروغین گذشت صبح سعادت رسیدجان شد و جان بقا از بر جانان رسیدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۹۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1896, Divan e Shamsمثال شمع شد خونم در آتشز دل جوشیدن و بر رخ فسردناز این خانه شدم من سیر وقت استبه بام آسمانها رخت بردنمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۰۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2205, Divan e Shamsدر میان باغ حسنش می‌پر ای مرغ ضمیرکایمن آباد است آنجا دام یا مضراب کودر درون عاریت‌های تن تو بخششی استدر میان جان طلب کان بخشش وهاب کوچون برون رفتی ز گل زود آمدی در باغ دلپس از آن سو جز سماع و جز شراب ناب کوچون هزاران حسن دیدی کان نبد از کالبدپس چرا گویی جمال فاتح الابواب کوای فقیه از بهر لله علم عشق آموز توز آنکه بعد از مرگ حل و حرمت و ایجاب کومولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۰۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2208, Divan e Shamsناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگوپارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگوگر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکنتو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگوای دل پران من تا کی از این ویران تنگر تو بازی برپر آنجا ور تو خود بومی بگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 638یک سگ است و در هزاران می‌رودهر که در وی رفت او او می‌شودهر که سردت کرد می‌دان کو در اوستدیو پنهان گشته اندر زیرِ پوستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2275, Divan e Shamsکوه است جان در معرفت تن برگ کاهی در صفتبر برگ کی دیده است کس یک کوه را آویختهاز ره روان گردی روان صحبت ببر از دیگرانور نی بمانی مبتلا در مبتلا آویختهجان عزیزان گشته خون تا عاقبت چون است چوناز بدگمانی سرنگون در انتها آویختهچون دید جان پاکشان آن تخم کاول کاشت جانواگشت فکر از انتها در ابتدا آویختهاصل ندا از دل بود در کوه تن افتد صداخاموش رو در اصل کن ای در صدا آویختهگفت زبان کبر آورد کبرت نیازت را خوردشو تو ز کبرِ خود جدا در کبریا آویختهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1050روح او با روح شه در اصل خویشپیش ازین تن بوده هم پیوند و خویشکار آن دارد که پیش از تن بده ستبگذر از اینها که نو حادث شده ستکار عارف ‌راست کو نه احول استچشم او بر کشت های اول استآنچه گندم کاشتندی و آنچه جوچشم او آنجاست روز و شب گروآنچه آبست است شب جز آن نزادحیله‌ها و مکرها با دست بادکی کند دل خوش به حیلت های گشآنکه بیند حیلهٔ حق** بر سرشاو درون دام دامی می‌نهدجان تو نه این جهد نه آن جهدگر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشتهٔ الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیر خود را پیش دوستگرچه تدبیرت هم از تدبیرِ اوستکار آن دارد که حق افراشته استآخر آن روید که اول کاشته استهرچه کاری از برای او بکارچون اسیرِ دوستی ای دوستدارگرد نفس دزد و کار او مپیچهرچه آن نه کار حق هیچ است هیچ** قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۴Quran, Sooreh Ale Emran(#3), Line #54وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَو آنان فریفتاری نمودند و خدا نیز مکر کرد، و خدا بهترین مکر کنندگان است.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 393, Divan e Shamsجمع باشید ای حریفان زآنکه وقت خواب نیستهر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیستروی بستان را نبیند راه بستان گم کندهر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیستای بجسته کام دل اندر جهان آب و گلمی‌دوانی سوی آن جو کاندر آن جو آب نیست***ز آسمان دل برآ ماها و شب را روز کنتا نگوید شب روی کامشب شب مهتاب نیستبی خبر بادا دل من از مکان و کان اوگر دلم لرزان ز عشقش چون دل سیماب نیست*** قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۹Quran, Sooreh Noor(#24), Line #39وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِاعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديك شود هيچ (آبی) نيابد و خدا را نزد خود يابد كه به حساب او به طور کامل رسیدگی می کند، و خداوند در محاسبه سریع است.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 413, Divan e Shamsمن نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر که استاد به کاری بنشست آخرِ کارکار آن دارد آن کز طلب آن ننشستهر که او نعره تسبیح جماد تو شنیدتا نبردش به سراپرده رحمان ننشستتا سلیمان به جهان مهرِ هوایت ننمودبر سرِ اوج هوا تخت سلیمان ننشستهر که تشویش سرِ زلف پریشان تو دیدتا ابد از دل او فکر پریشان ننشستهر که در خواب خیال لب خندان تو دیدخواب از او رفت و خیال لب خندان ننشستترشی‌های تو صفرای رهی را ننشاندوز علاج سرِ سودای فراوان ننشستهر که را بوی گلستان وصال تو رسیدهمچنین رقص کنان تا به گلستان ننشست

More episodes from Ganj e Hozour Programs