Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #808

04.01.2020 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۸۰۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۳۰ مارس ۲۰۲۰ - ۱۲ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 484, Divan e Shamsهر آنچه دور کند مَر تو را زِ دوست بدستبه هر چه روی نهی بی ‌وِی، ار نکوست بدستچو مغزِ خام بُوَد در درونِ پوست نکوستچو پخته گشت ازین پس بدانکه پوست بدستدرونِ بیضه چو آن مرغ پَرّ و بال گرفتبدانکه بیضه ازین پس حجاب اوست بدستبه خُلقِ خوب اگر با جهان بسازد کَسچو خُلقِ حق نشناسد، نه نیک خوست بدستفراقِ دوست اگر اندکست، اندک نیستدرونِ چشم اگر نیم تایِ موست بدستدرین فراق(۱) چو عمری به جُست و جو بگذشتبه وقتِ مرگ اگر نیز جست و جوست بدستغزل رها کن ازین پس، صَلاحِ(۲) دین را گواز آنکه خِلعَتِ(۳) نو را غَزَل رُفوست(۴) بدستمثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3138بلکه معنی آن بَُود جَفَّ الَقلَمنیست یکسان پیش من عدل و ستممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shamsسه روز شد که نگارینِ(۵) من دگرگونستشِکَر تُرُش نَبُوَد، آن شِکَر تُرُش چونست؟به چشمه یی که دَرو آبِ زندگانی بودسَبو(۶) بِبُردم و دیدم که چشمه پُرخونستبه روضه یی(۷) که دَرو صَد هزار گُل می‌رُست(۸)به جایِ میوه و گُل، خار و سنگ و هامونَست(۹)فُسون(۱۰) بخوانم و بر رویِ آن پَری بِدَمَماز آنکه کارِ پَری خوان(۱۱) همیشه افسونَستپریِّ من به فُسونها، زبونِ(۱۲) شیشه نشدکه کارِ او ز فُسون و فِسانه بیرونستمیانِ ابرویِ او خشمهایِ دیرینه‌ستگِره در ابرویِ لیلی هلاکِ مَجنونستبیا بیا که مرا بی ‌تو زندگانی نیستببین ببین که مرا بی‌ تو چشم جیحونست(۱۳)به حقِّ رویِ چو ماهت که چشم روشن کُناگر چه جُرمِ من از جمله خلق افزونستبه گردِ خویش برآید(۱۴) دلم که جُرمم چیست؟از آنکه هر سببی با نتیجه مقرونست(۱۵)ندا همی ‌رسَدَم از نقیبِ(۱۶) حکمِ اَزلکه گردِ خویش مجو، کاین سبب نه ز اکنونستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1297چیز دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُ الْقُدْس(۱۷) گوید بی مَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننَی من و نی غیرِ من، ای هم تو منمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shamsخدای بخشد و گیرد، بیارد و ببردکه کارِ او نه به میزانِ عقل موزونستبیا بیا که هم اکنون به لطفِ کُنْ فَیَکُونْ*بهشت در بگشاید که غَیْرِ مَمْنُونست**ز عینِ خار ببینی شکوفه‌هایِ عجبز عینِ سنگ ببینی که گنجِ قارونستکه لطف تا ابدست و از آن هزار کلیدنهان میانه کاف و سفینه نونست*۱ قرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو و [فی الحال] موجود شود.»** قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۸Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #8« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.»« البته کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند پاداشی بی‌پایان و ناگسستنی دارند.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381حق، قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُن فَکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمی‌دویم اندر مکان و لامَکانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عَنامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078رشته یکتا شد، غلط کم شو(۱۸) کنونگر دوتا بینی حروفِ کاف و نونکاف و نون همچون کمند آمد جَذوب(۱۹)تا کشاند مر عدم را در خُطوب(۲۰)پس دوتا باید کمند اندر صُوَرگرچه یکتا باشد آن دو در اثرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 168« نواختنِ مُصطفی عَلَیه‌ِالسَّلام آن عربِ مهمان را و تسکین دادنِ او را از اضطراب و گریه و نوحه که بر خود می‌کرد در خجالت و ندامت و آتشِ نومیدی »این سخن پایان ندارد، آن عربمانْد از اَلطاف آن شَه در عجبخواست دیوانه شدن، عقلش رمیددستِ عقلِ مُصطفی بازش کشیدگفت: این سو آ، بیامد آنچنانکه کسی برخیزد از خوابِ گران(۲۱)گفت این سو آ، مکن هین با خود آکه ازین سو هست با تو کارهاآب بر رُو زد، در آمد در سخنکای شهیدِ حق شهادت عرضه کنتا گواهی بدْهم و بیرون شومسیرم از هستی، در آن هامون شومما در این دِهلیزِ(۲۲) قاضیِّ قَضا(۲۳)بهرِ دعویِّ اَلَستیم(۲۴) و بَلیقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1477, Divan e Shamsیک لحظه بلانوشِ رهِ عشقِ قدیمیمیک لحظه بلی گویِ مناجاتِ الستیماز گفت بلی صبر نداریم ازیرابسرشته و بر رسته سَغراق(۲۵) الستیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2933, Divan e Shamsصد حلق را گشودی، گر حلقه‌یی ربودیصد جان و دل بِدادی، گر سینه‌یی بخَستی(۲۶)دیوانه گشته‌ام من، هر چه از جنون بگویمزودتر بلی بلی گو، گر محرمِ اَلستیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsسپاس و شُکر خدا را که بندها بگشادمیان به شُکر چو بستیم، بندِ ما بگشاداَلست گفت حق و جانها بلی گفتندبرایِ صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشادمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 175که بَلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیاناز چه در دهلیزِ قاضی تن زدیم(۲۷)؟نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟چند در دهلیزِ قاضی ای گواهحبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه(۲۸)زآن بخواندندت بدینجا تا که توآن گواهی بدْهی و ناری عُتُو(۲۹)از لِجاجِ(۳۰) خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بِنَدْهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کَی خواهی رهید؟یک زمان کار است بگزار(۳۱) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار و وا رهانقرآن کریم، سور احزاب(۳۳)، آیه ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»« ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»(۱) فراق: دوری، جدایی، هجران(۲) صَلاح: خیر، مصلحت(۳) خِلعَت: لباس(۴) رُفو کردن: دوختن پارگی و سوراخ جامه یا پارچه به طوری که رد آن به آسانی معلوم نشود.(۵) نگارین: معشوق و محبوب خوب‌رو.(۶) سَبو: کوزه سفالی(۷) روضه: باغ، گلستان(۸) رُستن: روییدن، پدید آمدن(۹) هامون: زمین هموار، دشت(۱۰) فُسون: جادو، طلسم(۱۱) پَری خوان: افسونگر، آن که احضار جن کند.(۱۲) زبون: بیچاره، ناتوان، عاجز(۱۳) جیحون: رود، رودخانه(۱۴) به گردِ خویش برآمدن: دور خود چرخ زدن(۱۵) مقرون: نزدیک، پیوسته(۱۶) نقیب: آقا، مهتر، سرور(۱۷) روحُ الْقُدْس: حضرت جبرئیل(۱۸) غلط کم شو: کمتر اشتباه کن(۱۹) جَذوب: بسیار جذب کننده. صیغه مبالغه جاذب(۲۰) خُطوب: جمع خَطْب به معنی کار مهمّ و بزرگ(۲۱) گران: سنگین(۲۲) دِهلیز: راهرو، در اینجا منظور دنیا است.(۲۳) قاضیِّ قَضا: خداوند عادل و دادگر(۲۴) اَلَست: ازل، زمانی که ابتدا ندارد.(۲۵) سَغراق: کوزۀ لوله‌دار سفالی یا چینی، کوزۀ شراب(۲۶) خَستن: آزرده کردن، آزردن(۲۷) تن زدن: ساکت و خاموش شدن(۲۸) پگاه: صبح زود، سحر(۲۹) عُتُو: سرکشی، نافرمانی(۳۰) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه(۳۱) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 484, Divan e Shamsهر آنچه دور کند مر تو را ز دوست بدستبه هر چه روی نهی بی ‌وی ار نکوست بدستچو مغز خام بود در درون پوست نکوستچو پخته گشت ازین پس بدانکه پوست بدستدرونِ بیضه چو آن مرغ پر و بال گرفتبدانکه بیضه ازین پس حجاب اوست بدستبه خلق خوب اگر با جهان بسازد کسچو خلق حق نشناسد نه نیک خوست بدستفراق دوست اگر اندکست اندک نیستدرون چشم اگر نیم تای موست بدستدرین فراق چو عمری به جست و جو بگذشتبه وقت مرگ اگر نیز جست و جوست بدستغزل رها کن ازین پس صلاح دین را گواز آنکه خلعت نو را غزل رفوست بدستمثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3138بلکه معنی آن بود جف القلمنیست یکسان پیش من عدل و ستممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shamsسه روز شد که نگارین من دگرگونستشکر ترش نبود آن شکر ترش چونست؟به چشمه یی که درو آب زندگانی بودسبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونستبه روضه یی که درو صد هزار گل می‌رستبه جای میوه و گل خار و سنگ و هامونَستفسون بخوانم و بر روی آن پری بدمماز آنکه کار پری خوان همیشه افسونستپری من به فسونها زبون شیشه نشدکه کار او ز فسون و فسانه بیرونستمیان ابروی او خشمهای دیرینه‌ستگره در ابروی لیلی هلاک مجنونستبیا بیا که مرا بی ‌تو زندگانی نیستببین ببین که مرا بی‌ تو چشم جیحونستبه حق روی چو ماهت که چشم روشن کناگر چه جرم من از جمله خلق افزونستبه گرد خویش برآید دلم که جرمم چیست؟از آنکه هر سببی با نتیجه مقرونستندا همی ‌رسدم از نقیب حکم ازلکه گرد خویش مجو کاین سبب نه ز اکنونستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1297چیز دیگر ماند اما گفتنشبا تو روح القدس گوید بی منشنی تو گویی هم به گوش خویشتننی من و نی غیر من ای هم تو منمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shamsخدای بخشد و گیرد بیارد و ببردکه کار او نه به میزان عقل موزونستبیا بیا که هم اکنون به لطف کن فیکون*بهشت در بگشاید که غیر ممنونست**ز عین خار ببینی شکوفه‌های عجبز عین سنگ ببینی که گنج قارونستکه لطف تا ابدست و از آن هزار کلیدنهان میانه کاف و سفینه نونست*۱ قرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو و [فی الحال] موجود شود.»** قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۸Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #8« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.»« البته کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند پاداشی بی‌پایان و ناگسستنی دارند.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381حق قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کن فکانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمی‌دویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078رشته یکتا شد غلط کم شو کنونگر دوتا بینی حروف کاف و نونکاف و نون همچون کمند آمد جذوبتا کشاند مر عدم را در خطوبپس دوتا باید کمند اندر صورگرچه یکتا باشد آن دو در اثرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 168« نواختنِ مُصطفی عَلَیه‌ِالسَّلام آن عربِ مهمان را و تسکین دادنِ او را از اضطراب و گریه و نوحه که بر خود می‌کرد در خجالت و ندامت و آتشِ نومیدی »این سخن پایان ندارد آن عربماند از الطاف آن شه در عجبخواست دیوانه شدن عقلش رمیددست عقل مصطفی بازش کشیدگفت این سو آ بیامد آنچنانکه کسی برخیزد از خواب گرانگفت این سو آ مکن هین با خود آکه ازین سو هست با تو کارهاآب بر رو زد در آمد در سخنکای شهید حق شهادت عرضه کنتا گواهی بدهم و بیرون شومسیرم از هستی در آن هامون شومما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1477, Divan e Shamsیک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیمیک لحظه بلی گوی مناجات الستیماز گفت بلی صبر نداریم ازیرابسرشته و بر رسته سغراق الستیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2933, Divan e Shamsصد حلق را گشودی گر حلقه‌یی ربودیصد جان و دل بدادی گر سینه‌یی بخستیدیوانه گشته‌ام من هر چه از جنون بگویمزودتر بلی بلی گو گر محرم الستیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsسپاس و شکر خدا را که بندها بگشادمیان به شکر چو بستیم بند ما بگشاداَلست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدق بلی حق ره بلا بگشادمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 175که بلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قول ما شهود است و بیاناز چه در دهلیز قاضی تن زدیم؟نه که ما بهر گواهی آمدیم؟چند در دهلیز قاضی ای گواهحبس باشی ده شهادت از پگاهزآن بخواندندت بدینجا تا که توآن گواهی بدهی و ناری عتواز لجاج خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بندهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهید؟یک زمان کار است بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال خواهی یک زماناین امانت واگزار و وا رهانقرآن کریم، سور احزاب(۳۳)، آیه ۷۲Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»« ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»

More episodes from Ganj e Hozour Programs