Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #810

04.15.2020 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه صوتی شماره ۸۱۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۳ آوریل ۲۰۲۰ - ۲۶ فروردینPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 68, Divan e Shamsچو شَستِ(۱) عشق در جانم شناسا(۲) گشت شست اَش(۳) را،به شستِ عشق، دست آورد جانِ بت پرست اش رابه گوشِ دل(۴) بگفت اقبال: « رَست(۵) آن جان به عشقِ ما »بکرد این دل، هزاران جان نثار « آن گفتِ رست »اَش راز غیرت چون که جان افتاد، گفت « اقبال: هم نَجْهد(۶)!نشسته ست این دل و جانم همی ‌پاید(۷) نَجَسْت اَش(۸) را»چو اندر نیستی هست است و در هستی نباشد هست،بیامد آتشی در جان، بسوزانید هست اَش رابَراتِ(۹) عمرِ جان، اقبال(۱۰) چون برخوانْد پَنْجَه شصت،تراشید و ابد بنوشت بر طومار(۱۱)، شصت اَش راخَدیوِ(۱۲) روح، شمس الدّین که از بسیاریِ رَفعت(۱۳)ندانَد جبرئیلِ وحی، خود جایِ نشست اَش را    چو جامش دید این عقلم، چو قَرّابه(۱۴) شد اشکستهدرستی‌هایِ بی‌پایان ببخشید آن شکست اَش راچو عشقش دید جانم را به بالای است از این هستیبلندی داد از اقبال او بالا و پَست اَش رااگر چه شیر گیری تو، دلا می‌ترس از آن آهوکه شیرانند بیچاره مر آن آهویِ مست اَش راچو از تیغِ حیاتْ انگیز(۱۵) زد مر مرگ را گردن،فروآمد ز اسب، اقبال و می‌بوسید دست اَش رادر آن روزی که در عالَم اَلَست(۱۶) آمد ندا از حق،بُده تبریز(۱۷) از اوّل بَلی گویان اَلَست اَش راقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078رشته یکتا شد، غلط کم شو کنونگر دوتا بینی حروفِ کاف و نونمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 982گفت آن یعقوب با اولادِ خویشجُستنِ یوسف کنید از حد بیشهر حسِ خود را درین جُستن به جِدهر طرف رانید، شکلِ مُستَعِد(۱۸)گفت: از رَوحِ خدا لا تَیْأَسُوا(۱۹)*همچو گم کرده پسر، رو سو به سواو گفت: از رحمت خدا نومید مشوید و مانند کسی که فرزندی گم کرده است به هر سو بروید و تلاش کنید.از رهِ حِسِّ دهان، پرسان شویدگوش را بر چار راهِ آن نهیدهر کجا بوی خوش آید، بو بریدسوی آن سِر، کاشنای آن سَرید* قرآن کریم، سوره يوسف(۱۲)، آیه ۸۷Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #87« يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»« اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۴۱۸Attar Peom (Qazal) # 418, Divan e Ashaarدر ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کنتو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باشگر دل و جان تو را در بقا آرزوستدم مزن و در فنا همدم عطار باشعراقی، دیوان اشعار، ترجیع شماره ۲Araghi Poem(Tarjiaat)# 2, Divan e Ashaar بر هوا شد بخاری از دریاباز چون جمع گشت دریا شدغیرتش غیر در جهان نگذاشتلاجرم عین جمله اشیا شدنسبت اقتدار و فعل به ماهم از آن روی بود کو ما شدجام گیتی‌نمای او ماییمکه به ما هرچه بود پیدا شدتا به اکنون مرا نبود خبربر من امروز آشکارا شدکه همه اوست هر چه هست یقینجان و جانان و دلبر و دل و دینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2970هر که در روزِ اَلَست آن شیر خَوردهمچو موسی شیر را تمییز کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 684گفت پیغمبر که یزدانِ مجیداز پیِ هر درد درمان آفرید*لیک ز آن درمان نبینی رنگ و بوبهرِ دردِ خویش بی فرمانِ اوچشم را ای چاره‌جو در لامکانهین بِنه چون چشمِ کُشته سویِ جاناین جهان از بی جهت پیدا شده ستکه ز بی‌جایی، جهان را جا شده ستباز گَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستی(۲۰)جایِ دَخل(۲۱) است این عَدَم(۲۲) از وی مَرَم(۲۳)جایِ خرج است این وجودِ بیش و کمکارگاهِ صُنعِ(۲۴) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بی قیمتی است* حدیث« ما اَنْزَلَ اللهُ داءً اِلّا اَنْزَلَ لَهُ شِفاءً »« حق تعالی دردی پدید نیاورد مگر آنکه درمانی برای آن فراهم ساخته.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2932ما برین درگَه ملولان(۲۵) نیستیمتا ز بُعدِ راه، هر جا بیستیم(۲۶)دل فرو بسته و ملول آن کَس بُوَدکز فراقِ یار در مَحْبَس(۲۷) بوددلبر و مطلوب، با ما حاضر استدر نثارِ رحمتش، جان شاکر استدر دلِ ما لاله‌زار و گُلشنی ستپیری و پَژمُردگی را راه نیستدایماً تَرّ و جوانیم و لطیفتازه و شیرین و خندان و ظریف    پیشِ ما صد سال و یک ساعت یکی ستکه دراز و کوتَه از ما مُنفَکی ستآن دراز و کُوتَهی در جسم هاستآن دراز و کوته اندر جان کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1280این جهانِ نیست، چون هَستان شدهوآن جهانِ هست، بس پنهان شدهخاک بر باد است، بازی می‌کُندکَژْنمایی، پرده‌سازی می‌کنداینکه بر کار است، بی‌کار است و پوستوآنکه پنهان است، مغز و اصلِ اوستخاک همچون آلتی در دستِ بادباد را دان عالی و عالی‌نژادچشمِ خاکی را به خاک اُفتد نظربادْبین چَشمی بُوَد، نوعی دگراَلَسْتقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۳و۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#59), Line #172,173« وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ.»(۱۷۲)« و پروردگار تو از پشت بنى‌آدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى‌دهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بى‌خبر بوديم.»« أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ ۖ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ.»(۱۷۳)« يا نگوييد كه پدران ما پيش از اين مشرك بودند و ما نسلى بوديم بعد از آنها و آيا به سبب كارى كه گمراهان كرده بودند ما را به هلاكت مى‌رسانى؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsالستُ گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلیِّ تو چون غیب را عیان کردیم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsسپاس و شُکر خدا را که بندها بگشادمیان به شُکر چو بستیم، بندِ ما بگشاداَلست گفت حق و جانها بلی گفتندبرایِ صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشادقَضا وَ كُن فَكانقرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو و [فی الحال] موجود شود.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2358چونکه قَسّام(۲۸) اوست، کفر آمد گِلهصبر باید، صِبر مِفتاحُ الصِّلَهغیر حق جمله عَدواند(۲۹)، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت(٣۰) کی نکوست؟تا دهد دوغَم، نخواهم اَنگبین(۳۱)زانکه هر نعمت غمی دارد قَرین(۳۲)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۳۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون ‌ست، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1194چون قضا آید، نبینی غیرِ پوستدشمنان را باز نشناسی ز دوستجَفَّ الْقَلَم و رَیْبُ الْمَنونحديث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ »« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»قرآن کریم، سوره طور(۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30« أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ.»« يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمِن از رَیْبُ الْمَنونتسلیم، فضا گشایی، ( شروع این لحظه با پذیرش، رضا و صبر)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4123شرطِ تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالت تُرکْ‌تازمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 468جُز توکّل جز که تسلیمِ تمامدر غم و راحت همه مَکرَست و داممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 916نیست کسبی از توکّل خوب‌ترچیست از تسلیم، خود محبوب‌تر؟بس گُریزند از بلا سویِ بلابس جَهند از مار، سویِ اژدهاحیله کرد انسان و حیله ا‌ش دام بودآنکه جان پنداشت، خون‌آشام بوددر بِبَست و دشمن اندر خانه بودحیله فرعون، زین افسانه بود  اَنْصِتواقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ »«…خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1934, Divan e Shamsخاموش که گفت نیز هستی استباش از پی اَنْصِتُواش(۳۴) اَلکَن(۳۵)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726اَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُواکَرَّمْنا و کوثَرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3573تو خوش و خوبی و کانِ هر خوشیتو چرا خود منتِ باده کشی؟تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سرت*طوقِ اَعطَیناکَ آویزِ برت**« تاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزان.»جوهرست انسان و چرخ او را عَرَضجمله فرع و پایه‌اند و او غَرَضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروش؟* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)،آیه ۱Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #1« إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ »« همانا ما کوثر ( خیر و برکت فراوان ) را به تو عطا کردیم .»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4166دوزخی بودم پُر از شور و شریکرد دستِ فضلِ اویم کوثری(۳۶)هر که را سوزید دوزخ در قَوَد(۳۷)من بِرویانَم دِگَر بار از جَسدکارِ کوثر چیست؟ که هر سوختهگردد از وی نابِت(۳۸) و اندوختهقطره قطره او مُنادیِّ(۳۹) کَرَمکانچه دوزخ سوخت، من باز آورمهست دوزخ همچو سرمایِ خزانهست کوثر چون بهار ای گُلسِتانهست دوزخ همچو مرگ و خاکِ گورهست کوثر بر مثالِ نَفخِ صُور(۴۰)ای ز دوزخ سوخته اجسامتانسویِ کوثر می‌کَشَد اِکرامتانچون «خَلَقْتُ الْخَلْقَ کَیْ یَرْبَحْ عَلَیّ»لطف تو فرمود، ای قَیّومِ حَیّ«لا لِاَن اَرْبَحْ عَلَیْهِم جودِ تُست*که شود زو جمله ناقصها درستعفو کن زین بندگان تن‌پرستعفو از دریایِ عفو اَوْلیترستعفو خلقان هم‌چو جو و هم‌چو سیلهم بدان دریای خود تازند خَیْل(۴۱)* حدیث قدسی« يَقُولُ اللهُ عَزَّ وجَلّ إِنَّمَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِيَرْبَحُوا عَلَيَّ وَلَمْ أَخْلُقْهُمْ لأَرْبَحَ عَلَيْهِمْ.»« خداوند فرماید: آفریدم آفریدگان را تا از من سود ببرند ونیافریدم ایشان را تا از آنان سود برم.»  (۱) شَست: قلّاب ماهیگیری(۲) شناسا: دانا، آگاه، باخبر(۳) شست: حلقه زُلف(۴) گوشِ دل: مراد آگاهی دل است. قلب با گوش باطنی می شنود.(۵) رَستن: رهیدن، رهایی یافتن(۶) نَجْهد: نخواهد جهید، حرکتی نخواهد کرد.(۷) همی ‌پاید: مراقب و مواظب است.(۸) نَجَسْت اَش: نجهيدن و نَجَستن اَش را.(۹) بَرات: سند آزادی، نوشته‌ای که به‌موجب آن دریافت یا پرداخت پولی را به دیگری واگذار می‌کنند.(۱۰) اقبال: بخت، طالع، در اینجا به عنوان موجودی عاقل فرض شده است.(۱۱) طومار: نامه بلند(۱۲) خَدیو: خداوند، امیر، پادشاه(۱۳) رَفعت: بلندی از نظر مقام و مرتبه، بلندقدر شدن(۱۴) قَرّابه: شیشه شراب(۱۵) حیاتْ انگیز: انگیزنده زندگی، حیات آفرین(۱۶) اَلست: ازل، زمانی که ابتدا ندارد.(۱۷) تبریز: مراد عالم ملکوت است.(۱۸) مُستَعِد: کسی که آماده برای کاری است، آماده، بااستعداد(۱۹) لا تَیْأَسُوا: نا امید نشوید(۲۰) ربّانی: خداپرست، عارف(۲۱) دَخل: درآمد، سود(۲۲) عَدَم: نیستی، نابودی(۲۳) مَرَم: مگریز(۲۴) صُنع: آفرینش، آفریدن(۲۵) ملول: افسرده، اندوهگین(۲۶) بیستیم: بایستیم، توقف کنیم(۲۷) مَحْبَس: زندان(۲۸) قَسّام: بسیار تقسیم کننده(۲۹) عَدو: دشمن(۳۰) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن(۳۱) اَنگبین: شهد، شیرینی(۳۲) قَرین: همراه، همدم(۳۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۳۴) اَنصِتُوا: خاموش باشید(۳۵) اَلکَن: کند زبان، کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد.(۳۶) کوثر: نام چشمه ای در بهشت(۳۷) قَوَد: قصاص نَفْس، در اينجا به معنی مطلقِ کیفر است.(۳۸) نابِت: روینده، نورسته(۳۹) مُنادی: ندا دهنده، پیام آور(۴۰) نفخِ صُور: دمیدن در شاخ تو خالی و میان تُهی تا آواز از آن برآید.(۴۱) خَیْل: رمه اسبان، در اينجا يعنی جمع مردم.************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 68, Divan e Shamsچو شست عشق در جانم شناسا گشت شست اش رابه شست عشق دست آورد جان بت پرست اش رابه گوش دل بگفت اقبال رست آن جان به عشق ما بکرد این دل هزاران جان نثار  آن گفت رست اش راز غیرت چون که جان افتاد گفت اقبال هم نجهدنشسته ست این دل و جانم همی ‌پاید نجست اش راچو اندر نیستی هست است و در هستی نباشد هستبیامد آتشی در جان بسوزانید هست اش رابرات عمر جان اقبال چون برخواند پنجه شصتتراشید و ابد بنوشت بر طومار شصت اش راخدیو روح شمس الدین که از بسیاری رفعتنداند جبرئیل وحی خود جای نشست اش را    چو جامش دید این عقلم چو قرابه شد اشکستهدرستی‌های بی‌پایان ببخشید آن شکست اش راچو عشقش دید جانم را به بالای است از این هستیبلندی داد از اقبال او بالا و پَست اش رااگر چه شیر گیری تو دلا می‌ترس از آن آهوکه شیرانند بیچاره مر آن آهوی مست اش راچو از تیغ حیات انگیز زد مر مرگ را گردنفروآمد ز اسب اقبال و می‌بوسید دست اش رادر آن روزی که در عالم الست آمد ندا از حقبده تبریز از اول بلی گویان الست اَش راقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078رشته یکتا شد غلط کم شو کنونگر دوتا بینی حروف کاف و نونمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 982گفت آن یعقوب با اولاد خویشجستن یوسف کنید از حد بیشهر حس خود را درین جستن به جدهر طرف رانید شکل مستعدگفت از روح خدا لا تیأسوا*همچو گم کرده پسر رو سو به سواو گفت: از رحمت خدا نومید مشوید و مانند کسی که فرزندی گم کرده است به هر سو بروید و تلاش کنید.از ره حس دهان پرسان شویدگوش را بر چار راه آن نهیدهر کجا بوی خوش آید بو بریدسوی آن سر کاشنای آن سرید* قرآن کریم، سوره يوسف(۱۲)، آیه ۸۷Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #87« يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ.»« اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۴۱۸Attar Peom (Qazal) # 418, Divan e Ashaarدر ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کنتو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باشگر دل و جان تو را در بقا آرزوستدم مزن و در فنا همدم عطار باشعراقی، دیوان اشعار، ترجیع شماره ۲Araghi Poem(Tarjiaat)# 2, Divan e Ashaar بر هوا شد بخاری از دریاباز چون جمع گشت دریا شدغیرتش غیر در جهان نگذاشتلاجرم عین جمله اشیا شدنسبت اقتدار و فعل به ماهم از آن روی بود کو ما شدجام گیتی‌نمای او ماییمکه به ما هرچه بود پیدا شدتا به اکنون مرا نبود خبربر من امروز آشکارا شدکه همه اوست هر چه هست یقینجان و جانان و دلبر و دل و دینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2970هر که در روز الست آن شیر خوردهمچو موسی شیر را تمییز کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 684گفت پیغمبر که یزدان مجیداز پی هر درد درمان آفرید*لیک ز آن درمان نبینی رنگ و بوبهر درد خویش بی فرمان اوچشم را ای چاره‌جو در لامکانهین بنه چون چشم کشته سوی جاناین جهان از بی جهت پیدا شده ستکه ز بی‌جایی جهان را جا شده ستباز گرد از هست، سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیجای دخل است این عدم از وی مرمجای خرج است این وجود بیش و کمکارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی قیمتی است* حدیث« ما اَنْزَلَ اللهُ داءً اِلّا اَنْزَلَ لَهُ شِفاءً »« حق تعالی دردی پدید نیاورد مگر آنکه درمانی برای آن فراهم ساخته.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2932ما برین درگه ملولان نیستیمتا ز بعد راه هر جا بیستیمدل فرو بسته و ملول آن کس بودکز فراق یار در محبس بوددلبر و مطلوب با ما حاضر استدر نثار رحمتش جان شاکر استدر دل ما لاله‌زار و گلشنی ستپیری و پژمردگی را راه نیستدایما تر و جوانیم و لطیفتازه و شیرین و خندان و ظریف    پیش ما صد سال و یک ساعت یکی ستکه دراز و کوته از ما منفکی ستآن دراز و کوتهی در جسم هاستآن دراز و کوته اندر جان کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1280این جهان نیست چون هستان شدهوآن جهان هست بس پنهان شدهخاک بر باد است بازی می‌کندکژنمایی پرده‌سازی می‌کنداینکه بر کار است بی‌کار است و پوستوآنکه پنهان است مغز و اصل اوستخاک همچون آلتی در دست بادباد را دان عالی و عالی‌نژادچشم خاکی را به خاک افتد نظربادبین چشمی بود نوعی دگراَلَسْتقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۳و۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#59), Line #172,173« وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ.»(۱۷۲)« و پروردگار تو از پشت بنى‌آدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى‌دهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بى‌خبر بوديم.»« أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ ۖ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ.»(۱۷۳)« يا نگوييد كه پدران ما پيش از اين مشرك بودند و ما نسلى بوديم بعد از آنها و آيا به سبب كارى كه گمراهان كرده بودند ما را به هلاكت مى‌رسانى؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1729, Divan e Shamsالست گفتیم از غیب و تو بلی گفتیچه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shamsسپاس و شکر خدا را که بندها بگشادمیان به شکر چو بستیم بند ما بگشادالست گفت حق و جانها بلی گفتندبرای صدق بلی حق ره بلا بگشادقَضا وَ كُن فَكانقرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو و [فی الحال] موجود شود.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2358چونکه قسام اوست کفر آمد گلهصبر باید صبر مفتاح الصلهغیر حق جمله عدواند اوست دوستبا عدو از دوست شکوت کی نکوست؟تا دهد دوغم نخواهم انگبینزانکه هر نعمت غمی دارد قرینمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون ‌ست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1194چون قضا آید نبینی غیر پوستدشمنان را باز نشناسی ز دوستجَفَّ الْقَلَم و رَیْبُ الْمَنونحديث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ »« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»قرآن کریم، سوره طور(۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30« أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ.»« يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب المنونتسلیم، فضا گشایی، ( شروع این لحظه با پذیرش، رضا و صبر)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4123شرط تسلیم است نه کار درازسود نبود در ضلالت ترک‌تازمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 468جز توکل جز که تسلیم تمامدر غم و راحت همه مکرست و داممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 916نیست کسبی از توکل خوب‌ترچیست از تسلیم خود محبوب‌تربس گریزند از بلا سوی بلابس جهند از مار سوی اژدهاحیله کرد انسان و حیله ا‌ش دام بودآنکه جان پنداشت خون‌آشام بوددر ببست و دشمن اندر خانه بودحیله فرعون زین افسانه بود  اَنْصِتواقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ »«…خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1934, Divan e Shamsخاموش که گفت نیز هستی استباش از پی انصتواش الکنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726انصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتواکَرَّمْنا و کوثَرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3573تو خوش و خوبی و کان هر خوشیتو چرا خود منت باده کشیتاج کرمناست بر فرق سرت*طوق اعطیناک آویز برت**« تاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزان.»جوهرست انسان و چرخ او را عرضجمله فرع و پایه‌اند و او غرضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروش* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)،آیه ۱Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #70« إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ »« همانا ما کوثر ( خیر و برکت فراوان ) را به تو عطا کردیم .»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4166دوزخی بودم پر از شور و شریکرد دست فضل اویم کوثریهر که را سوزید دوزخ در قودمن برویانم دگر بار از جسدکارِ کوثر چیست؟ که هر سوختهگردد از وی نابت و اندوختهقطره قطره او منادی کرمکانچه دوزخ سوخت من باز آورمهست دوزخ همچو سرمای خزانهست کوثر چون بهار ای گلستانهست دوزخ همچو مرگ و خاک گورهست کوثر بر مثال نفخ صورای ز دوزخ سوخته اجسامتانسوی کوثر می‌کشد اکرامتانچون «خَلَقْتُ الْخَلْقَ کَیْ یَرْبَحْ عَلَیّ»لطف تو فرمود، ای قَیّومِ حَیّ«لا لان اربح علیهم جود تست*که شود زو جمله ناقصها درستعفو کن زین بندگان تن‌پرستعفو از دریای عفو اولیترستعفو خلقان هم‌چو جو و هم‌چو سیلهم بدان دریای خود تازند خیل* حدیث قدسی« يَقُولُ اللهُ عَزَّ وجَلّ إِنَّمَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِيَرْبَحُوا عَلَيَّ وَلَمْ أَخْلُقْهُمْ لأَرْبَحَ عَلَيْهِمْ.»« خداوند فرماید: آفریدم آفریدگان را تا از من سود ببرند ونیافریدم ایشان را تا از آنان سود برم.»

More episodes from Ganj e Hozour Programs