تو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم در دست داوود. خدا خواست جالوت مستکبر به دست سنگی از پا بیفتد و ما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمیتو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم زیر پای ابراهیم خلیل و اسماعیل تا بیت الله را بنا کندتو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم تا محمدش با آن نازنین عبا مرا در آغوش بکشد و سکهی شرفِ نصب و جاگذاریم در دل کعبه به نام او بخورد. اینک پادکست هان! قصه ارباب معرفتتهیه شده در گروه پادکستهای همیشه درمیانحمایت شده از سوی هایوبحمایت مالی از رادیوهان Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.