
Sign up to save your podcasts
Or
▨ شعر: شب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفت
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــ
شب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهی بیطاقتم بهانه گرفت
شکیب درد ِ خموشانهام دوباره شکست
دوباره خِرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه، زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده، فغان گشت و در ترانه گرفت
زِهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم ِ مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود؛ روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفت
زِهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ، باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود، بی سر و سامان شدم که برق ِ بلا
به خرمنام زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گُل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سَموم نفسکُش که در جوانه گرفت
دل گرفتهی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهی شبانه گرفت
▨ شعر: شب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفت
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــ
شب آمد و دل ِ تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهی بیطاقتم بهانه گرفت
شکیب درد ِ خموشانهام دوباره شکست
دوباره خِرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه، زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده، فغان گشت و در ترانه گرفت
زِهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم ِ مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود؛ روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفت
زِهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ، باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود، بی سر و سامان شدم که برق ِ بلا
به خرمنام زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گُل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سَموم نفسکُش که در جوانه گرفت
دل گرفتهی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهی شبانه گرفت