
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: وطنم
▨ شاعر: لایق شیرعلی
▨ با صدای: لایق شیرعلی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان به قربانِ تو ای میهنِ خونینکفنم
بودی بیت الشرفم، گشتهای بیت الحزنم
دشمنت چهار طرف، اجنبی و خانگیاند
تنتنها به چه نیرو صف اعدا شکنم؟
دوست دشمننسق و دشمن تو دوستنماست
راست گویم؛ بپرانند ز چشم و دهنم
تاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟
یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟
همه خلقانِ دگر انجمن آراستهاند
در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم
گفت علامهی اقبال که: برخیز ز خواب
بزدلی گفت: فلانیست مخاطب، نهمنم
آن یکی در خم طلّا سرِ خود کرد فرو
دیگری گفت: بیا مهوش سیمین ذقنم
آن یکی گفت: غمِ گاو و بز و بزغاله
دیگری گفت: غمِ خانه و فرزند و زنم
دامن کوه گرفتیم و دُمِ مرکبِ خویش
رفت از دست، همه دامنِ دشت و دمنم
ای خراسان! تو بگو ساحتِ ایرانویچ کو؟
من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟
کو دگر شعشعهی دانش و فرهنگ بزرگ؟
کو دگر کر و فر و نعرهی غلغل فکنم؟
روز و شب از غم تو گریهکنان میسوزم
تو به خون غرقه و من غرق ملال و محنم
گریهی من نه از آن است که درگاهم سوخت
هم نه زان است که شد سوخته باغ و چمنم
گریهی من نه از آن است که بیچاره شدم
هم نه ز آن است که فرسوده بوَد پیرهنم
گریَم از آنکه تو را حکم به کشتن کردند
ای تو هم پایه و هم مایه انسان بُدنم
گریَم از آنکه ز بن مایهی این قسمتِ تلخ
من سخن گویم اگر؛ نیست کسی هم سخنم
گریَم از آنکه به ژرفای چنین فاجعهای
نشود خیره کس از همنسب و هموطنم
گریَم از آنکه دو سه بیطرفِ بیشرفی
به سرم سنگ ببارند که من دم نزنم
گریَم از آنکه تو تنهایی و من تنهاتر
وطنم، آوطنم، آوطنم، آوطنم
▨
لایق شیرعلی
به تاریخ ۱۸ فوریه ۱۹۹۶
By شهروز کبیری▨ نام شعر: وطنم
▨ شاعر: لایق شیرعلی
▨ با صدای: لایق شیرعلی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان به قربانِ تو ای میهنِ خونینکفنم
بودی بیت الشرفم، گشتهای بیت الحزنم
دشمنت چهار طرف، اجنبی و خانگیاند
تنتنها به چه نیرو صف اعدا شکنم؟
دوست دشمننسق و دشمن تو دوستنماست
راست گویم؛ بپرانند ز چشم و دهنم
تاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟
یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟
همه خلقانِ دگر انجمن آراستهاند
در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم
گفت علامهی اقبال که: برخیز ز خواب
بزدلی گفت: فلانیست مخاطب، نهمنم
آن یکی در خم طلّا سرِ خود کرد فرو
دیگری گفت: بیا مهوش سیمین ذقنم
آن یکی گفت: غمِ گاو و بز و بزغاله
دیگری گفت: غمِ خانه و فرزند و زنم
دامن کوه گرفتیم و دُمِ مرکبِ خویش
رفت از دست، همه دامنِ دشت و دمنم
ای خراسان! تو بگو ساحتِ ایرانویچ کو؟
من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟
کو دگر شعشعهی دانش و فرهنگ بزرگ؟
کو دگر کر و فر و نعرهی غلغل فکنم؟
روز و شب از غم تو گریهکنان میسوزم
تو به خون غرقه و من غرق ملال و محنم
گریهی من نه از آن است که درگاهم سوخت
هم نه زان است که شد سوخته باغ و چمنم
گریهی من نه از آن است که بیچاره شدم
هم نه ز آن است که فرسوده بوَد پیرهنم
گریَم از آنکه تو را حکم به کشتن کردند
ای تو هم پایه و هم مایه انسان بُدنم
گریَم از آنکه ز بن مایهی این قسمتِ تلخ
من سخن گویم اگر؛ نیست کسی هم سخنم
گریَم از آنکه به ژرفای چنین فاجعهای
نشود خیره کس از همنسب و هموطنم
گریَم از آنکه دو سه بیطرفِ بیشرفی
به سرم سنگ ببارند که من دم نزنم
گریَم از آنکه تو تنهایی و من تنهاتر
وطنم، آوطنم، آوطنم، آوطنم
▨
لایق شیرعلی
به تاریخ ۱۸ فوریه ۱۹۹۶