
Sign up to save your podcasts
Or


موسیقی : حسام اینانلو و پیمان یزدانیان|
همه: همهی انواع| شوخی: طنّازی| جفا: بیمهری| عتاب: قَهر، خشم| ضحاک: صیغهی مبالغه از «ضحک» به معنای «بسیارخَنْد، همیشه خندان»| فتّان: افسونگر| کیْد: نیرنگ| بُتگر: بُتساز| دَستانسرا: نغمهخوان| دَری: زبان فارسی، دری منسوب به در«دربار» است| بِرَفت: از میان رفت| مُشتری: خریدار[ به اقتضای ذکر آفتاب و قمر و صنعت آرایه «مراعاتُالنظیر» ابهام دارد به سیارهٔ مشتری] | ساحری: جادوگری| مَگر: حتماً، قطعاً| بیخ: ریشه| وَرَع: پرهیزگاری| صوفی: پیرو طریقت تصوّف| میان: کمر| قَلَندری: راه و رسم قلندران. قلندر به درویش لااُبالی و شوریده احوال و بیقید نسبت به خوراک و پوشاک و طاعات و عبادات گفته میشود|دِگر، دیگر| سیاحت: جهانگردی| مُجاوری: اعتکاف، گوشهنشینی| روش: شیوهٔ راه رفتن| کین: که این| حنّا: حنا، گرد حاصل از برگ گیاهی به همین نام| شاطری: عیّاری، حیلهگری| روایت چاپ یغمایی از بیت آخر: «در آب دیده سعدی گَرَت گذار افتد/ تو را نخست بباید شناوری آموخت
By farshad shahriموسیقی : حسام اینانلو و پیمان یزدانیان|
همه: همهی انواع| شوخی: طنّازی| جفا: بیمهری| عتاب: قَهر، خشم| ضحاک: صیغهی مبالغه از «ضحک» به معنای «بسیارخَنْد، همیشه خندان»| فتّان: افسونگر| کیْد: نیرنگ| بُتگر: بُتساز| دَستانسرا: نغمهخوان| دَری: زبان فارسی، دری منسوب به در«دربار» است| بِرَفت: از میان رفت| مُشتری: خریدار[ به اقتضای ذکر آفتاب و قمر و صنعت آرایه «مراعاتُالنظیر» ابهام دارد به سیارهٔ مشتری] | ساحری: جادوگری| مَگر: حتماً، قطعاً| بیخ: ریشه| وَرَع: پرهیزگاری| صوفی: پیرو طریقت تصوّف| میان: کمر| قَلَندری: راه و رسم قلندران. قلندر به درویش لااُبالی و شوریده احوال و بیقید نسبت به خوراک و پوشاک و طاعات و عبادات گفته میشود|دِگر، دیگر| سیاحت: جهانگردی| مُجاوری: اعتکاف، گوشهنشینی| روش: شیوهٔ راه رفتن| کین: که این| حنّا: حنا، گرد حاصل از برگ گیاهی به همین نام| شاطری: عیّاری، حیلهگری| روایت چاپ یغمایی از بیت آخر: «در آب دیده سعدی گَرَت گذار افتد/ تو را نخست بباید شناوری آموخت