مقدمه رمان آژاریان، جنگ سایه ها
- زمین میدان نبرد زیر پای سربازان، وهمناک به نظر میرسید. هوا پر از بوی خون و دود؛ خاک زیر پا به خاطر خون خشک شده، گِلی تیره و چسبناک شده بود. اجساد سربازان درهم و برهم روی زمین پخش شده بودند، زرههایشان خرد شده و چهرههاشان در حالتی از وحشت و درد منجمد شده بود. بعضی از آنها تکه تکه شده بودند، با دست و پاهایی مثل عروسکهای شکسته پراکنده و بعضی دیگر زخمهایی داشتند که توضیحی برایشان نبود—سوراخهای بزرگ در قفسه سینهشان یا پوستی سیاه و ترک خورده که انگار از درون هنوز هم میسوختند.
برای شنیدن باقی رمان، حتما کانال رو دنبال کنید!