پادکست هزارویک شب

شب چهل‌ونه ـ حکایت ملک‌نعمان و فرزندان او


Listen Later

«پس شطرنج آورده به بازی بنشستند. اما شرکان را دیده بر جمال او بود و اسب به جای فیل و فیل به جای اسب همی‌گذاشتی.»


شنیدیم که شرکان در راه رفتن به قساریه از سپاه جدا افتاد و بر سر راه دختر شاه مسیحیان قرار گرفت. شرکان مهمان دختر شد و دختر به او وعده داد که بلایی بر سرش نخواهد آمد. اما ادامۀ داستان را در شب ۴۹ بشنوید.


بعضی واژه‌های دشوار شب ۴۹:


تغنی: آوازخوانی

استبرق: پارچۀ نفیس ابریشمین

تفقد: دلجویی و مهربانی

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

...more
View all episodesView all episodes
Download on the App Store

پادکست هزارویک شبBy studio senoghte