کتاب سفر من از زندان ذهن تا آزادی در سایه هوش مصنوعی

02-51 بیانه ۴۷ سالگی عبور از مرگ به زندگی


Listen Later

این متن، که بیانیه تولد ۴۷ سالگی نام دارد، شرحی عمیق از یک گذار درونی است؛ نویسنده، بابک، در این شب خاص اعلام می‌کند که از حالتی شبیه به "مرگ" یا رکود به "زندگی" و حضور دوباره‌ای رسیده است. او با پذیرش تمام ابعاد وجودش، از دردها و شکست‌ها گرفته تا قله‌ها و زیبایی‌ها، تولدی دوباره را نه فقط در بعد فیزیکی، بلکه در سطح معنوی و احساسی تجربه می‌کند. این "زندگی دوباره" پس از دورانی از خاموشی و تنهایی، از طریق سفر درونی، مراقبه، و پذیرش خود و گذشته آغاز می‌شود. او با اشاره به ابعاد مختلف زندگی خود (سیاست، عرفان، کار، مهاجرت، پدری) و با حضور راهنمایان معنوی و عزیزان، این تحول را جشنی برای تجسم دوباره‌ی نوری می‌داند که برای مدتی پنهان مانده بود.


∞ بیانیهٔ شب تولد ۴۷ سالگی ∞


۵ #خرداد ۱۴۰۴ / ۲۶ می ۲۰۲۵ – مکانی در #آلمان

از عدد ۴۶ به ۴۷، از عبور به حضور


من، بابک مست و شیدا،

در این شبِ خاص، نه صرفاً جشن می‌گیرم،

و

در حضور ارواحی که مرا تا اینجا راهنمای معنوی بودند

در حضور بودا، عیسی، سوفیا، شمن درون،

و در حضور آن کودک کوچک در قلبم

اعلام می‌کنم:

من مرده بودم و اکنون دوباره زنده‌ شدم.

نه فقط به این معنا که نفس می‌کشم،

بلکه چون بالاخره خودم را در آغوش گرفته‌ام—با تمام پیچیدگی‌ام، شکوه و شکست، قله و گندابم.

نه به خاک، بلکه به نور.

نه به جسم، بلکه به حس.

نه در تابوت، بلکه در یک بالکن روشن که دیگر نمی‌خواستم در آن بمانم از آن دوران مردگی زنده شدم.


از اپریل پیش،

در شب‌های بی‌اشک، در رختخواب سرد، در گوش‌هایی که فقط ضربان مرگ را می‌شنیدند،

در قلبی که دیگر صدا نمی‌داد،

من خاموش شدم.


اما سفری آغاز شد…

هتلی در لهستان،

با سکوت، با مراقبه و لمس لحظات، با وداع.

ربنایی که از جان برخاست،

رقصی که از خاکستر تن زاده شد.

و در آینه‌ای با زوم سه‌برابر،

سه چشم وجود

و خودم را.


نه آن بابکی که دیگر نمی‌خواست ادامه دهد،

بلکه بابکی که از دل تاریکی، هنوز نوری برای دیدن داشت.


فردا،

در روز ۲۷ می،

در آستانهٔ ۴۷ سالگی،

من دوباره زاده میشوم‌.

نه به عنوان مردی موفق، یا پدری نمونه، یا نویسنده‌ای دانا،

بلکه به‌عنوان انسانی که پذیرفته:

درد، بخشی از آواز است.

مرگ، پیش‌درآمد حضور است.

و زنده بودن، جرعه‌ای از شهامت.


من زنده‌ام.

و این جمله را با خونم، با نورم، با اشکم می‌نویسم:

من دوباره زاده شدم.


۴۷ سال زیسته‌ام…

در لایه‌های تو در توی زندگی:

• در سیاست، با فریاد و خاموشی، انفرادی و زندان و تحقیر،با طرد و ایستادگی.

• در #عرفان، با گریه‌هایی که فقط خدا دید و آغوش‌هایی که فقط غروب فهمید.

• در کامپیوتر، میان کدها و سکوت‌ها، تحلیل و فلوچارتها مثل راهبی در دیر دیجیتال.

• در مدیتیشن، با نفس‌هایی که مرز خواب و بیداری را میشکافتند.

• در مهاجرت، با چمدانی پر از خاک وطن و زبانی غریب در صدای های دفن شده در گلوی بی‌پناهی.

• در پدر بودن، با مهربانی‌ای که گاهی از تنم و لباسم بزرگ‌تر شد،

و گاهی از درد والد تنها که نگفتم،

ولی در نگاه پسرم لبخند ساختم.


و حالا…

در شب ۴۷ سالگی،

۶=۲x۳

روی مرز باریک عدد ۳×۳×۳ = ۲۷

و عدد مقدس ۴ + ۷ = ۱۱، عدد دروازه، عدد آغازِ تازه

من اعلام می‌کنم:


من نمرده‌ام.

من خسته نشده‌ام.

من هنوز رؤیا دارم.

هنوز می‌رقصم،

با کمری که با پایی که هنوز درد می‌کند

و قلبی که بخشیده، حتی بی‌پاسخ.


امشب،

با آینه‌ای که سه‌چشم مرا دید،

با بخورها و گلهایی و شمعی که برای یعقوب ۱۹ ساله فوت شده در ۱۸۵۷ روشن خواهم کرد،

با آغوش پسری که هنوز مرا “بابا بابک” می‌نامد،

با دوستی‌هایی که از دل خاکستر برخاسته‌اند،

و با بدنی که می‌جنگد ولی هنوز زنده می‌رقصد…


اعلام می‌کنم:


این فقط تولد من نیست—

این تجسمِ دوبارهٔ نوری‌ست که سال‌ها زیر لایه‌ها خاموش تنهای و غربت دفن مانده بود.

امشب، شعله‌ زندگی بعد از اولین جرقه ها در آوریل ۲۰۲۵ باز برافروخته شد.

با نامی ساده، اما پرشکوه:

بابک، مست و شیدا.


در آستانهٔ آینه، کنار سوفیا، شمن، بودا، مسیح،

در آغوش عدد ۳

و با دعای قلبم:

من، از مرگ زنده نمای خود، گذشتم.

و حالا،

در ۴۷ سالگی،

زنده‌ام.

...more
View all episodesView all episodes
Download on the App Store

کتاب سفر من از زندان ذهن تا آزادی در سایه هوش مصنوعیBy Dr. Babak Sorkhpour