
Sign up to save your podcasts
Or


این متن به تجربهی عمیق و دردناکی از فروپاشی درونی میپردازد که نه تنها جسم، بلکه کل هستی نویسنده را تحت تاثیر قرار داده است. نویسنده با توصیف ضرب و شتمی که سالها پیش تجربه کرده، از ترک برداشتن "ستون وجودش" سخن میگوید که در ابتدا نادیده گرفته شد اما اکنون، در نقطهای از آرامش نسبی، خود را آشکار کرده است. این "گرانیگاه شکسته" فراتر از یک آسیب فیزیکی، نمادی از بارهای سنگینی است که او به دوش کشیده – اقتصاد، فرزند، امید، تبعید، و خستگی خود. در نهایت، متن بر انتخاب آگاهانهی ترمیم و نه انکار یا ویرانی تاکید میکند، که نشاندهندهی شروع فصلی جدید از بازسازی درونی و خودآگاهی است.
ترمیم گرانیگاه شکسته
۰۶.۰۷.۲۰۲۵ مکالمه در میانه آلمان
آن روز، در زیرزمین نمورِ اطلاعات ساری،
وقتی مشتهای مرد تهرانی بر کمرم فرود میآمد،
و لگدها بیوقفه بر پشتم مینشست،
نه فقط استخوانها،
بلکه چیزی در ستون وجودم
ترک برداشت.
نه شکسته، نه خونین—
فقط… ترک.
سالها بعد، در غربتی خاموش،
پدری تنها بودم؛
بیشریک، بیتکنفس، با باری روی شانههایی
که ستونِ خانه و زمان شده بودند.
من حمل کردم.
نه فقط جسم،
که اقتصاد، فرزند، امید، تبعید،
و خودِ خستهام را.
و حالا،
که به ساحلی نسبی رسیدهام
و بخش بزرگی از بار را زمین نهادهام،
ناگهان میبینم:
آن «ستون»،
دیگر نمیکشد.
نه از رنج تازه،
بلکه از تَرَکهای کهنهای
که اکنون عیان شدهاند.
کمرم…
ستون فقراتم…
نه فقط ساختار فیزیکی،
بلکه گرانیگاه هستی من است.
در این تصویر، در این شکست،
تنها درد یک مهره نیست؛
بلکه نشانیست از آن لحظههایی که «من»
از درون خم شدم، ولی نباریدم.
اکنون، زمان ترمیم است.
ترمیمی پرهزینه، شاید با عارضه، شاید با درد،
اما با آگاهی.
من به خودم گفتم:
وقتی گرانیگاه یک سازه به هم بریزد،
یا باید ویران شود،
یا باید همچون برج پیزا،
در همان کجی،
ثابت گردد.
و من انتخاب کردهام:
نه ویرانی، نه انکار،
بلکه ترمیم گرانیگاهِ شکسته.
نه برای جلب ترحم،
نه برای قهرمانبودن،
بلکه برای یادآوری:
ما زندهایم،
تا فرو بریزیم،
و باز برخیزیم.
این، بخشی از مسیر است.
نه پایان آن.
و اکنون زمان آن است که گرانیگا را برای ترمیم به دست جراحی حاذق قرار دهم و این شروع داستانی جدید است در دفتر زندگی من
Babak Mast o Sheyda ∞
By Dr. Babak Sorkhpourاین متن به تجربهی عمیق و دردناکی از فروپاشی درونی میپردازد که نه تنها جسم، بلکه کل هستی نویسنده را تحت تاثیر قرار داده است. نویسنده با توصیف ضرب و شتمی که سالها پیش تجربه کرده، از ترک برداشتن "ستون وجودش" سخن میگوید که در ابتدا نادیده گرفته شد اما اکنون، در نقطهای از آرامش نسبی، خود را آشکار کرده است. این "گرانیگاه شکسته" فراتر از یک آسیب فیزیکی، نمادی از بارهای سنگینی است که او به دوش کشیده – اقتصاد، فرزند، امید، تبعید، و خستگی خود. در نهایت، متن بر انتخاب آگاهانهی ترمیم و نه انکار یا ویرانی تاکید میکند، که نشاندهندهی شروع فصلی جدید از بازسازی درونی و خودآگاهی است.
ترمیم گرانیگاه شکسته
۰۶.۰۷.۲۰۲۵ مکالمه در میانه آلمان
آن روز، در زیرزمین نمورِ اطلاعات ساری،
وقتی مشتهای مرد تهرانی بر کمرم فرود میآمد،
و لگدها بیوقفه بر پشتم مینشست،
نه فقط استخوانها،
بلکه چیزی در ستون وجودم
ترک برداشت.
نه شکسته، نه خونین—
فقط… ترک.
سالها بعد، در غربتی خاموش،
پدری تنها بودم؛
بیشریک، بیتکنفس، با باری روی شانههایی
که ستونِ خانه و زمان شده بودند.
من حمل کردم.
نه فقط جسم،
که اقتصاد، فرزند، امید، تبعید،
و خودِ خستهام را.
و حالا،
که به ساحلی نسبی رسیدهام
و بخش بزرگی از بار را زمین نهادهام،
ناگهان میبینم:
آن «ستون»،
دیگر نمیکشد.
نه از رنج تازه،
بلکه از تَرَکهای کهنهای
که اکنون عیان شدهاند.
کمرم…
ستون فقراتم…
نه فقط ساختار فیزیکی،
بلکه گرانیگاه هستی من است.
در این تصویر، در این شکست،
تنها درد یک مهره نیست؛
بلکه نشانیست از آن لحظههایی که «من»
از درون خم شدم، ولی نباریدم.
اکنون، زمان ترمیم است.
ترمیمی پرهزینه، شاید با عارضه، شاید با درد،
اما با آگاهی.
من به خودم گفتم:
وقتی گرانیگاه یک سازه به هم بریزد،
یا باید ویران شود،
یا باید همچون برج پیزا،
در همان کجی،
ثابت گردد.
و من انتخاب کردهام:
نه ویرانی، نه انکار،
بلکه ترمیم گرانیگاهِ شکسته.
نه برای جلب ترحم،
نه برای قهرمانبودن،
بلکه برای یادآوری:
ما زندهایم،
تا فرو بریزیم،
و باز برخیزیم.
این، بخشی از مسیر است.
نه پایان آن.
و اکنون زمان آن است که گرانیگا را برای ترمیم به دست جراحی حاذق قرار دهم و این شروع داستانی جدید است در دفتر زندگی من
Babak Mast o Sheyda ∞